پیروزی ترامپ به هر دلیلی که باشد حاکی از تحولی بنیادین در بطن جامعه آمریکاست. تحولی که اگر ترامپ به وعدههای خود وفادار باشد، میتواند مسیر سیاستهای آمریکا را نه تنها در عرصه داخلی بلکه در عرصه بینالمللی نیز تغییر دهد.
الف)نارضایتی مردم آمریکا از عملکرد داخلی و خارجی دولت
بعد از 11 سپتامبر و اقدام دولت بوش در حمله به افغانستان و عراق، این کشور مورد نفرت جهانی قرار گرفت؛ ضمن اینکه منطقه غرب آسیا از آنزمان تا کنون با بینظمی و اغتشاشات زیادی مواجه شده است. بحث مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی آمریکا نه تنها باعث بهبود در امنیت جهانی نشد، بلکه توسعه و تعمیق این پدیده و ظهور و بروز آن در سراسر جهان و به ویژه کشورهای غربی را به دنبال داشت. در این زمان و درحالی که آمریکا در باتلاق خود ساخته فرو رفته بود، بحران اقتصادی، سیاستمداران این کشور را با رکود و افزایش نارضایتی داخلی مواجه کرد. بحرانی که هر چند در دوره اوباما تا اندازهای مهار شد، اما تبعات آن کماکان بر گرده مردم آمریکا سنگینی میکند. از سوی دیگر آمارها از افزایش جرائم اجتماعی خبر میداد؛ جرایمی که متهمان اصلی آن آفریقایی و لاتین تباران معرفی میشدند.
- از آغاز سال 2015 میلادی بیش از 2600 نفر در شیکاگو هدف گلوله قرار گرفتند.
- از آغاز دوران ریاست جمهوری اوباما حدود چهار هزار نفر در شهر اوباما یعنی شیکاگو کشته شدند.
- صاحبخانه بودن شهروندان آمریکایی از سال 2008 پنجاه و یک درصد کاهش یافت.
- رشد اقتصادی یک و دو دهم درصدی آمریکا با رشد اقتصادی 7 تا 8 درصدی چین مقایسه می شد.
- در دوره ریاست جمهوری اوباما 14 میلیون نفر از کار بیکار شدند و آمار بیکاران به 94 میلیون و 300 هزار نفر رسید. بعلاوه در این دوره حدود 12 میلیون آمریکایی به جمعیت افرادی که برای غذای روزانه به بانکهای توزیع کننده مواد غذایی وابستهاند، اضافه شد.
- آمارها از زندگی هفت میلیون آمریکایی در فقر مطلق خبر میداد و اینکه خانوادههای آمریکایی سالانه چهار هزار دلار کمتر از 16 سال پیش درآمد دارند.
در این شرایط ترامپ به میدان آمد و ساختار تصمیمگیری حاکم بر ایالات متحده را برای مشکلات پدید آمده، مقصر شناخت. اقدامی که پیش از او کسی انجام نداده بود؛ نامزدها در دورههای قبل از سیاست حزب رقیب انتقاد و طرح جایگزین معرفی میکردند، اما ترامپ جسارت بیشتری به خرج داد و فراتر از حزب، کل ساختار را مورد هدف قرار داد:
کشور ما در حال مردن است و رشد تولید ناخالص داخلی کشورمان فقط یک درصد است. شغلها و کسب و کارهایمان را از دست داده ایم؛ ما آمریکاییها دیگر چیزی نمیسازیم. کالاهای ما از چین، ویتنام و سراسر دنیا به کشورمان سرازیر میشود. با همه کشورهایی که با آنها معامله میکنیم کسری تجاری داریم. کسری تجاری ما سالانه حدود800 میلیارد دلار است. بیست تریلیون دلار بدهی آمریکا فاجعه است. دولت اوباما بدهیهای کشور را به حدی بیش از مجموع بدهی های آمریکا در 230 سال گذشته رساند. در مدت هفت و نیم سال، بدهیهای کشور را دو برابر کرد.
شش تریلیون دلار در خاورمیانه خرج کردهایم. با این پول می توانستیم دوبار کشورمان را بسازیم و این واقعا مایه شرمساری است. این سیاستمدارانی مانند وزیر کلینتون هستند که این مشکل را بهوجود آوردهاند. این جنگ ها هیچ پیروزی و هیچ برد و هیچ نتیجهای برای ما به همراه نداشته است. جنگ عراق، اشتباهی وحشتناک بود. خروج از عراق نیز اقدامی کاملا نابخردانه بود. تصمیمات سادهلوحانه اوباما منجر به پیدایش داعش در عراق و سوریه شده است.
ما اجازه میدهیم مواد مخدر از مرز جنوبی وارد کشورمان شود و این میزان از مواد مخدر بیسابقه است. نباید اجازه داده شود چنین اتفاقی بیفتد. این کشور از مهاجرین خطرناک پر شده است. فقط کافی است به آمار قتلهای خیابانی توجه کنیم. لاتینتبارهای مهاجر غیرقانونی، این کشور را درگیر مواد مخدر و جنایت کردهاند.
ترامپ وعده اصلاح امور داد و با ربط دادن ناامنی های داخلی به مهاجران غیر فانونی از تصمیم خود مبنی بر ساخت دیوار در مرز مکزیک سخن گفت و به رغم همه مخالفت ها، بر موضع خود پای فشرد. وعده داد کاخ سفید را از لابیها و صاحبان ثروت و قدرت پس گیرد و بار دیگر مردم را بر مسند امور بنشاند. بر اولویت منافع آمریکا در برابر سایر کشورها تاکید کرد و قول داد با کاهش مالیات از 35 درصد به 15 درصد، دو و نیم تریلیون سرمایه را از خارج به داخل بازگرداند و فرصتهای شغلی فراوان ایجاد کند.
طبیعتا ترامپ درد مردم را بهتر بیان و راهحل هایی نوین برای آنها ارائه کرد؛ به همین دلیل مورد اقبال توده مردم که سهمی در قدرت و ثروت جامعه نداشتند قرار گرفت. از سوی دیگر نژاد سفید که همواره در خصوص تضییع حقوق دیگر نژادها در مظان اتهام قرار داشتند سخنان ترامپ را راهی برای رهایی از اتهام تلقی کردند و به او پیوستند. به تعبیر دیگر ، پیروزی ترامپ به روشنی از سرخوردگی و بی اعتمادی جامعه آمریکا به ساختار و رویه های جاری حکایت دارد و پیامی روشن از اعتراض اکثریت جامعه است.
ب)ویژگی های خاص ترامپ
ترامپ بدون پشتوانه حمایتی سران حزب متبوعش به کارزار با کلینتون پرداخت؛ در واقع حزب جمهوریخواه از روی ناچاری و با توجه به اقبال مردمی به ترامپ، وی را به عنوان نامزد حزب معرفی کرد. کمپین انتخاباتی ترامپ همزمان مورد اعتراض و انتقاد حزب رقیب (دمکرات) و برخی از نامداران حزب جمهوریخواه بود. نخبگان جمهوریخواه، بیشترین تلاش را برای خارج کردن ترامپ از میدان رقابتها به کار گرفتند. آنان بیشتر از آنکه از نامزد حزب رقیب انتقاد کنند، درصدد برائت از ترامپ بودند. حتی دهها تن از کارشناسان حزب جمهوریخواه هشدار دادند مواضع ترامپ ، به کاهش امنیت آمریکا و تنزل جایگاه این کشور در عرصه بینالمللی میانجامد. از سوی دیگر گذشته ترامپ نشانگر عدم دلبستگی او به ارزشهای حزب جمهوری خواه بود. ترامپ مسیر سیاسی خود را بارها تغییر داد. او زمانی دمکرات(2001 تا 2009) زمانی جمهوریخواه ( 1987 تا 1999- 2009 تا 2011 و از 2012 تا کنون) و گاه مستقل(2011 تا 2012) بود. حتی در دورانی (1999 تا 2001) در حزب رفرم عضویت داشت. این نوع رابطه ترامپ و حزب جمهوریخواه که نشانگر راه سومی برای انتخاب مردم بود که از نظام دو حزبی خسته شده بودند. ترامپ نه از کانال حزب بلکه به طور شخصی با مردم ارتباط برقرار کرد و هیچ تلاشی برای کسب حمایت بزرگان جمهوریخواه انجام نداد. ترامپ از نگاه مردم، نامزدی مستقل بود که اگر از کانال حزب جمهوری خواه وارد نمیشد، شانسی برای شرکت در انتخابات نداشت.
همچنین ترامپ نامزدی میلیارد بود که هزینههای تبلیغاتی را خود تامین کرد؛ بر همین اساس میتوانست مستقل تصمیم بگیرد و وامدار گروه های ذی نفوذ و حامیان مالی نباشد.
ترامپ نه مردم جهان، بلکه آمریکاییها را مخاطب قرار داد و به برداشت هایی که از وی در خارج از این کشور میشد، توجهی نشان نداد. نامزد پیروز انتخابات 2016 آمریکا به زبان مردم سخن گفت و ساختار سیاسی آمریکا را که لابیهای قدرت و ثروت به شدت در آن رخنه کرده بود، زیر سئوال برد. رسانههای آمریکایی نیز از حملات ترامپ مصون نبودند؛ همانها که به اعتقاد تحلیلگران نهایت تلاش خود را بکار بستند تا نامزد دمکراتها را اصلح معرفی و فاصله مردم و ترامپ را زیاد کنند: 96 درصد از به اصطلاح «خبرنگاران و گزارشگران» در ازای دریافت پول، خود و هر چیزی را که دارند در اختیار هیلاری کلینتون دغل باز قرار دادهاند. ما برای اینکه آمریکا را به شکوه گذشتهاش بازگردانیم باید «حقیقت» را از این افراد (اصحاب رسانه) بشنویم. این افراد، ذهن رأیدهندگان را «مسموم» میکنند. همه مردم نمیدانند چه اتفاقی در حال رخ دادن است و زمانی واقعیت را میفهمند که دیر شده است، زیرا این افراد ذهن رأی دهندگان را مسموم میکنند. هیلاری کلینتون حتی قبل از برگزاری مناظره، سؤالات و پاسخهای آنها را دریافت کرده بود.
اعتراف به اشتباه نیز ویژگی دیگری بود که ترامپ را از مهلکه رسوایی جنسی نجات داد. پس از آنکه رسانه ها ویدئویی تصویری از سخنان غیر اخلاقی ترامپ منتشر کردند، حامیان کلینتون امیدوار بودند این حادثه تیر خلاصی بر محبوبیت ترامپ باشد، اما بر خلاف انتظار ترامپ به این موضوع اعتراف و از بابت آن عذرخواهی کرد.
از زبان قدرت سخن گفتن ویژگی دیگر ترامپ بود که اقتدار روسای جمهور پیشین آمریکا از جمله ریگان را در اذهان مردم زنده میکرد؛ او مانند اوباما از تغییر سخن گفت، اما تاکید کرد که بر خلاف اوباما برای دستیابی به این هدف تور معذرخواهی راه نمیاندازد (اشاره به سفر اوباما به کشورهای خاورمیانه و اعتراف به اشتباهات گذشته آمریکا در منطقه و تاکید بر تغییر رویکرد) و از موضع قدرت با سایر کشورها برخورد و منافع کشورش را پیگیری خواهد کرد. این نوع رفتار سیاستمداران برای توده هایی که امنیت را جستجو میکنند بسیار جذاب است. بنابراین جرات و عدم وابستگی مالی و حتی سیاسی ترامپ، بیشتر مردم آمریکا را به او متمایل کرد تا برای خلاصی از مشکلات پیش روی خود و کشورشان به او رای دهند. ترامپ راه سومی برای انتخاب مردم پدید آورد؛ او خواستار مجازات نخبگان سیاسی (چه جمهوریخواه و چه دمکرات) به جرم بی توجهی به مردم شد. برای همه مشکلات راهحلهای ساده ارائه داد و مواردی را مطرح کرد که در دل مردم بود، اما جرات بیان آن را نداشتند؛ مثل موضوع مهاجرت.
ج)ضعف بیش از حد رقیب
برخی از تحلیلگران بر این باورند که اگر برنی سندرز در مقابل ترامپ قرار می گرفت، میتوانست آبی بر آتش خشم فرو خورده مردم آمریکا باشد. اما نخبگان حزب دمکرات نیز که مانند حزب رقیبشان از مطالبات بدنه حزب بیاطلاع بودند، در طرحی متقلبانه که چندی بعد افشا شد، سندرز را کنار نهادند. بنابراین نکته اول این است که از همان آغاز نامزدی هیلاری کلینتون از نظر بسیاری از مردم مشروعیت نداشت.
نکته دیگر موضوع ایمیل های هیلاری کلینتون بود که اگر چه نهادهای دولتی آمریکا نهایت تلاش خود را بکار بستند تا از وزن اقدام مجرمانه هیلاری در این رابطه بکاهند، اما نزد افکار عمومی این موضوع بیانگر بیعدالتی در سیستم قضایی آمریکا و نیز بیکفایتی هیلاری کلینتون در محافظت از اسرار دولتی بود.
نکته سوم این است که زندگی مشترک هیلاری کلینتون پردههایی از دورویی و قدرت طلبی وی را برای مردم آشکار کرد. کلینتون که سعی داشت خود را مدافع حقوق زنان نشان دهد در برخورد با زنانی که قربانی هوس همسر او (بیل کلینتون) شده بودند، جانب متجاوز را گرفته بود. اقدامی که به نظر بسیاری نشان دهنده نه تنها دو رویی او را در باره دفاع از حقوق زنان آشکار میکرد، بلکه دال بر نقشه او برای بهرهگیری از فرصت برای کسب قدرت بود.
نکته بعد رابطه کلینتون با سرمایهداران والاستریت و سران دیگر کشورها برای جلب کمکهای آنها در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری بود. اتصال به لابیهای قدرت و ثروت نقطه ضعفی بزرگ بود که ترامپ توانست به خوبی از آن علیه کلینتون بهرهبرداری و افکار عمومی را علیه او بسیج نماید. ترامپ همچنین با یادآوری مشکلاتی که آمریکا در دوران وزارت خارجه هیلاری با آن مواجه بود او را متهم به ناکارآمدی و بیلیاقتی در دفاع از منافع مردم آمریکا کرد. اما بیماری هیلاری کلینتون و تظاهر آن در مراسم11 سپتامبر، در انظار عمومی نیز مزید بر علت بود. ستاد انتخاباتی کلینتون هم هرگز نتوانست افکار عمومی را درباره سلامت جسمی وی اقناع کند. بنابراین کلینتون به عنوان فردی با این همه نقطه ضعف نمیتوانست به خوبی از حربههایی همچون فساد اخلاقی، معافیت مالیاتی و زبان غیر دیپلماتیک علیه ترامپ بهره ببرد.
با وجود همه این توضیحات هستند کسانی که انتخاب ترامپ را ناشی از محبوبیت ترامپ نمیدانند. برخی تحلیلگران رای به ترامپ دهان کجی به ساختار آمریکا عنوان میکنند و معتقدند تنها رضایتی که ممکن است از پیروزی ترامپ حاصل شود، در این واقعیت نهفته است که دیگران بازندهاند و شکست بدی را متحمل شدهاند. مارک مازوور نویسنده فایننشال تایمز هم محبوبیت ترامپ را به بازگشت ناسیونالیسم ارتباط داده است: ما در دوران ویژهای به سر میبریم؛ یعنی دوران سرزمین مادری، دوران دونالد ترامپ، دوران مارین لوپن و دوران نوربرت هوفر نامزد ریاستجمهوری حزب آزادیِ اتریش که شاهد پیروزی قاطعش در دورِ اول انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ اتریش بودیم. ترامپ امریکاییها را به مقاومت در مقابل «آواز دروغین جهانیگرایی» دعوت کرده است. ناسیونالیسم بازگشته است؛ گویی هرگز از تبوتاب نیفتاده بوده و با خود حیرت و سردرگمی آورده است. تحلیلگران از خود میپرسند که این رفتارهای نامعقول چه توضیحی دارد. آیا طرفداران طرحِ خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپا نمیفهمند که خروج از اتحادیۀ اروپا ایدهای دیوانهوار است؟ آیا میلیونها هوادار ترامپ نمیفهمند که او قول انجام کارهایی ناشدنی به آنها میدهد؟
پیروزی ترامپ به هر دلیلی که باشد حاکی از تحولی بنیادین در بطن جامعه آمریکاست. تحولی که اگر ترامپ به وعدههای خود وفادار باشد، میتواند مسیر سیاستهای آمریکا را نه تنها در عرصه داخلی بلکه در عرصه بینالمللی نیز تغییر دهد.
............................................................
پژوهش خبری صدا و سیما// دارابی