نشست تخصصی بررسی بهبود روابط روسیه و ترکیه،زمینه ها و پیامدها با حضور دکتر جهانگیر کرمی مدیرگروه مطالعات روسیه دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران 26 مرداد با همت گروه بین الملل پژوهش خبری معاونت سیاسی صدا و سیما برگزار شد.
در این نشست مسائل داخلی روسیه، نگاه اجمالی به پیشینه روابط روسیه و ترکیه، روابط اقتصادی و عوامل تاثیرگذار در روابط دو کشور و در نهایت آخرین تحولات ترکیه و مولفههای تاثیرگذار بر عادی سازی روابط دو کشور مورد بررسی قرار گرفت. آنچه در این نوشتار می آید مطالب مطرح شده در این نشست است.
نگاه اجمالی به تئوری های روابط بین الملل
در روابط بینالملل در بحث نظری برای بررسی روابط کشورها چند تا نظریه رایج داریم که روابط بین کشورها را پوشش میدهد. مدل اول که رایج ترین و مشهورترین نظریه هاست، نظریههای واقعگرا و همان نظریه های ژئوپلتیک هستند که روابط کشورها را از منظر ژئوپلتیک و رقابت و حوزههای نفوذ و منافع ملی میسنجند و قائل به یک طیفی از روابط هستند که در بهترین حالت میتواند به اتحاد منجر بشود و در بدترین حالت میتواند به تهدید منجر شود. این مدل رایج ترین مدل تحلیل روابط خارجی کشورها است. یعنی دو تا کشور، به لحاظ تهدید و اتحاد، جایگاهشان چی هست؟ آیا تهدید هستند نسبت به هم و یا متحد هم هستند و یا شکل تهدید و اتحاد را دارند با هم و یا یک شکل پیچیده ای را دارند که با داشتن هر دو تا عنصر در طول زمان طولانی این وضعیت تهدید و اتحاد را حفظ میکنه.
مدل تحلیل دوم: مدل ایدهای و نهادی است. که در روابط بینالملل،مفهموم رایجش آرمانگرایی و ایدهآلیسم، لیبرالیسم، این مدل را پوشش میدهد. در این مدل عمدتاً نگاه اقتصادی است و کشورها از منظر این که به لحاظ اقتصادی تا چه اندازه با هم مکمل هستند و یا در واقع عدم مکملییت دارند. تا چه اندازه ایدههای مشترکی برای همکاری دارند و تا چه اندازه این کشورها امکان همگرایی هست و تا چه اندازه امکان روابط اقتصادی که بینشان است میتواند به یک نهاد و یا سازمان تبدیل بشه. در مدل واقع گرایی معمولا سازمانی مثل ناتو و ورشو، شورای همکاری خلیج فارس، اینها مدل های اساسی، ( و در گذشته سنتو و سی تو – پیمان سعدآباد – پیمان بغداد ) اینها نمادهاش هستند. در مدل دوم اتحادیه اروپا سازمان آ.سه.آن. - نفتا – اتحادیه اورآسیا روسیه بیشتر مد نظر است . و کشورها به جایی که توجه کنند به مسائل امنیتی و حاد سیاست خارجی، توجه میکنند به آن مسائل کمتر حساس مثل بحث های اقتصادی، تجاری و...
مدل سوم: مدل در واقع تکوینگرایی یا سازهانگاری در روابط بینالملل بهش اطلاق میشود مدل هویتی و تأملی است. کشورها در واقع هر کدام یک هویتی از گذشته دارند و یک تاریخی دارند از منظر مذهب و فرهنگ و مجموعهای از مولفهها و در طول تاریخ با یکدیگر رقابتهایی داشتند و همکاریهایی داشتند که این گذشته است که به امروز شکل میدهد و این روابط گذشته است که کشورها را تا امروز در واقع رسانده و فهم روابط کشورها منوط به این است که این تاریخچه ها را بدانیم و این هویتها را بدانیم. و اگر ستیزهها و رقابت ها را میبینیم در یک بستر تاریخی و تکوینی بهش نگاه کنیم و به عبارتی از این نگاه بر خلاف نگاه اول که بیشتر عنصر تهدید و قدرت اهمیت دارد، و نگاه دوم بیشتر کاری و همگرایی بود در اینجا عمدتاً تأکید بر هویتهای که از گذشته وجود دارد که اینها خیلی هم اجازه نمیدهد که کشورها از یک حدود خاصی روابطشان بیشتر فراتر برود. تأملاتی وجود دارد ولی این تأملات همچنان این عنصر هویتی را با خودش دارد مثلا از این منظر روسیه امپراتوری تزاری- ترکیه امپراتوری عثمانی که اینها در نظام ها باز تولید میشه تا زمانی که این دو تا کشور وجود دارد.
اما مدل سوم مدلی است که بیشتر در این مقولات می تونه به ما کمک کند از این جهت که این مدل جای ارائه یک تئوری بزرگ، یک مفهوم بزرگ مثل قدرت، مثل همگرایی، مثل هویت، می آید به ما میگوید که بروید داخل دولت ها تجزیه و تحلیل کنید که داخل کشورها چه عناصری وجود دارد و این عناصر چقدر تأثیر میگذارد که روابط این کشورها چه جور با هم باشند. اصطلاحا این را بهش میگویند مکتب تحلیل سیاست خارجی. و منظور این است که سیاست خارجی یک کشورها یک موضوعی است که باید به درون آن رفت و از درون آن کشورها عناصری مانند رئیس جمهور و احزاب سیاسی و گروههای ذینفوذ چه کسانی هستند؟ لابی ها چگونه هستند؟ نقش پارلمان چگونه است؟ نقش قانون اساسی چی هست؟ نقش اقوام و قومیتها ؟ انواعی از مسائل داخلی، نیازها و ضرورتهای داخلی، و مجموعهای از رسانهها و مذهب و فرهنگ و قومیت و زبان همه اینها تأثیر دارد روی سیاست خارجه دو تا دولت چی هست؟ بدین منظور اگر بخواهیم سیاست خارجی دولت روسیه و ترکیه بررسی کنیم باید ببینیم که تمام عناصر درون دولت روسیه و درون دولت ترکیه را تحلیل کنیم و بعد ببینم که چگونه خواهد شد. حالا با تمسک و توسل به این چهار تا عنصر، معمولا تحلیلگران خودشان را محدود نمیکنند به یکی از این مدلها و سعی میکنند که اینها را تلفیق کنند و عناصری از هر کدام از اینها را توی روابط کشورها دخیل بدانند . چرا؟ چون خیلی سخت است که به فرض که ما در روابط روسیه و ترکیه ما فقط بیاییم عنصر قومیتی روس تزاری ارتدوکس را و ترکیه عثمانی اسلامی را لحاظ کنیم. باید حتما توجه کنیم به رقابت های ژئوپلتیک امروزشان و توجه کنیم به عناصر داخلی این کشورها و توجه کنیم به آنچه که در داخل این کشورها که هنوز ضرورت ها و نیازهای دولت ها و حکومت ها مردم است . مثلا فشار اقتصادی در ترکیه، ترکیه را مجبور می کند به اینکه سیاست خارجیش را تعدیل بکند. یا تحریم های غرب، روسیه را مجبور می کند به خاطر مردم خود یک جاهایی وارد تأملاتی بشود. لذا معمولا در تحلیل سیاست خارجی هم می شود تک تک اینها را در واقع به عنوان مدل قرار داد و هم می شود اینها را تلفیقی استفاده کرد برای این که ما بتوانیم روابط خارجه کشورها را بررسی کنیم.
ترکیه و روسیهای که ما هم اکنون میبینم، کشورهایی نیستند که تازه متولد شده باشند. بلکه روسیه و ترکیه اینها یک کشورهایی با یک پیشینه تاریخی مشخص هستند که مثلا روسیه یک کشوری است با 1180 سال سابقه و بین قرن هشتم و نهم میلادی. ترکیه نیز از زمان شکلگیری امپراتوری عثمانی تا امروزه یک چیزی حدود 700 سال تاریخ را سپری کرده است. هر دو کشور به اشکال مختلف به لحاظ تاریخی دارای یک روابطی بودند و این روابط برای امروز همچنان اهمیت دارد. وقتی که امپراتوری روسیه شکل گرفت انوقت به جای ترکیه امروزی، بخشی مهمی از ترکیه، امپراتوری بیزانس بوده است. قسطنطنیه یا استانبول امروزی در قلمرو امپراتوری بیزانس قرارداشته است و بخشی از ترکیه حتی تا قونیه که از حواشی امپراطوری روم بوده است. لذا از همان زمان روابطی بین امپراتوری روم و روسیه وجود داشته است. کما اینکه مذهبشان مسیحیت ارتودکس را از امپراطوری روم گرفته اند و هم این که با وجود مذهب مشترک، بارها با هم جنگیدهاند. وقتی که سلجوقیان رفتند و ترکیه را تصرف کردند و امپراطوری عثمانی را در این منطقه بنا نهادند. بعد ها امپراطوری عثمانی توانست مناطق شمالی دریای سیاه را تصرف کند در حالیکه این مناطق، جزو نقاط اولیه شکل گیری دولت روسیه بود و همین کریمه تا قرن هیجدهم جزء امپراطوری عثمانی بوده است در حالی که در آن تاریخ1180 سال پیش، دولت روس شکل گرفته بود. ولی بعدا با تصرف این منطقه از طرف روسها، مسایلی بین امپراطوری عثمانی و روسها اتفاق افتاد و یک چالش بزرگ جهانی را در قرن نوزدهم شکل دادند. و آن چالش بزرگ جهانی این بود که تلاش روس ها برای حمله به امپرطوری عثمانی که در در قرن نوزدهم در معرض فروپاشی و شکست بود به نگرانی شدید امپراطوری بریتانیا و فرانسه انجامید و دو امپراتوری به کمک امپراطوری عثمانی در سال1853 الی 1856 حمله کردند و کریمه را گرفتند که به جنگ کریمه مشهور است. دلیل همکاری بریتانیا و فرانسه با عثمانی این بود، نمیخواستند که امپراطوری عثمانی سقوط کند و به ویژه اینکه در اثر این سقوط سرزمین ها دست روسیه بیافتد. دوم اینکه کریمه برایشان مهم بود می خواستند بدین وسیله در واقع یک ضربه بزرگی به روسیه بزنند و هنوز هم در ذهن روسها یک مفهومی به اسم «کد راهبردی کریمه» وجود دارد.
به هر حال با فروپاشی امپراطوری عثمانی دولت ترکیه شکل می گیرد. تا قبل از سال 1991 روابط دو جانبه بین روسیه و ترکیه وجود نداشت. روابط این دو کشور تا این زمان به شدت روابط قطبی هست یعنی تهدید و اتحاد است. دوره جدید دوره ای است که ما می توانیم بگویم که مدل دوره اتحاد شوروی و ترکیه درون ناتو وجود ندارد. دو دولت مستقل با هم همکاری می کنند و الان که 2016 است، 25 سال گذشته روابط روسیه و ترکیه وجوه مختلفی پیدا کرده است. ترکیه هنوز بخشی از ناتو است و همچنان ناتو برای روسیه تهدید است، با وجود روابطی که در دوره یلتسین ایجاد شد، اما از زمان روی کار آمدن پوتین روابط روسیه با ناتو و کشورهای غربی تیره می شود و ترکیه هم جزئی از ناتو است.
دوم در سطح منطقه ای یک مناطقی شکل می گیرد. در گذشته ما یک اتحاد شوروی قدرتمند داشتیم که این اتحاد شوروی در حوزه شمالی دریای سیاه، قفقاز جنوبی، آسیای مرکزی و حوزه خزر مسلط است و رابطه روسیه و ترکیه به لحاظ منطقه ای معنا ندارد. یعنی در دوره جنگ سرد یک رابطه بینالمللی بین ناتو و ورشو وجود دارد و یک رابطه مرزی بین روسیه و ترکیه اما در دوره جدید اینطور نیست.
بعد از فروپاشی شوروی هر کدام از این دولت ها در این مناطق خودشان نقش آفرین هستند و روابط روسیه و ترکیه در چارچوب منطقهای معنای خیلی مهمی پیدا می کند و این چارچوب منطقه ای به این شکل می شود که اولا در حوزه دریای سیاه یک نهادی به اسم حوزه دریای سیاه شکل می گیرد. دوم یکسری رقابت ها شکل می گیرد که کشورهایی مثل مولداوی، اکراین و گرجستان به ترکیه نزدیک می شوند. سپس ترکیه در قفقاز جنوبی، حوزه خزر و آسیای مرکزی، دارای منافعی می شود و فعالیت های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در پیش می گیرد که به شدت برای روسیه آزار دهنده است. ترکیه یک بازیگر فعالی در حوزه منطقه ای می شود که این حوزه ها برای روسیه جزو اولویت های سیاست های خارجی این کشور هستند.
در سیاست خارجی روسیه اولویت ها به این ترتیب تعریف شده است. اولویت اول حوزه "سی.آی.اس" همان کشورهای جدا شده از شوروی در قفقاز جنوبی، آسیای مرکزی و حوزه دریای سیاه. اولویت دوم کشورهای غربی و اولویت سوم کشورهای شرقی و اولویت چهارم هم خاورمیانه. در این اولویت بندی سیاست خارجی روسیه، ترکیه یک بازیگر فعال و صاحب نفوذ در این حوزه است که برای روسیه تهدید می باشد. در طول بیست و پنج سال گذشته تمام فعالیت های روسیه و ترکیه در این حوزه ها از طرف یکدیگر رصد شده و تمام این اقدامات تهدید کننده و تهدید نفوذ برای طرفین تلقی میشوند. به عنوان مثال اقدامات ترکیه در مسائل مولداوی، اوستیای جنوبی، آبخازیا، گرجستان 2008 و بحران کریمه سال 2014 – و اقدامات روسیه از جمله: فشارهای دولت روسیه به آذربایجان، روابط با ارمنستان و... که برای ترکیه به نوعی تهدید نفوذ تلقی می شود.
بر خلاف دوره شوروی که روسیه و ترکیه نمی توانستند هیچ گونه نفوذی داشته باشد ولی بعد از فروپاشی این چنین نیست. دو کشور در سطح منطقهای متداخل می شوند و مناطق مشترک پیدا می کنند. این موضوع، رقابت های ژئوپلیتیکی منطقه ای را روز به روز گسترش می دهد و این گسترش ژئوپلتیکی منطقه ای به حدی می شود که این دو کشور نهایتا به رویارویی کشیده می شوند.
همه مسائل ترکیه و روسیه فقط بحث منطقهای نیست. مجموعه ای از مسائل دو جانبه زیادی داشتهاند و این مسائل دو جانبه به اندازهای اهمیت داشته که هنوز هم با تمام روابطی که با روسیه داریم هنوز هم ما نتوانستیم به حد یک دهم این روابط اقتصادی برسیم. روسیه و ترکیه اقتصاد مکمل دارند. یعنی این که روسیه صادر کننده مواد خام است و ترکیه وارد کننده مواد خام است. روسیه صادرکننده انرژی نفت و گاز است و ترکیه نیازمند به هر دو اینها و به ویژه گاز است. روسیه کشوری است که از یک وضعیت قدرت بزرگ اقتصادی سطحش تنزل پیدا کرده است و بر عکس ترکیه کشوری است که در دهه اخیر اقتصادش به تدریج رشد پیدا کرده به طوری که سه برابر قدرتمند شده است. به عنوان مثال قدرت اقتصادی ترکیه در سال 1357 یک دوم اقتصاد ایران بود در حالی که امروزه ترکیه دو برابر اقتصاد ایران یعنی ترکیه نسبت به سال 57، اقتصادش در مقایسه با ایران چهار برابر افزایش پیدا کرده است. در نسبت به روسیه هم این اتفاق به این شکل رخ داده است که روسیه از قدرت بزرگ اقتصادی پایین آمده است و تبدیل شده به قدرت اقتصادی شبه جهان سومی، 70% تولیدات و صادراتش مواد خام و انرژی است و این برای یک قدرت بزرگ خیلی ریسک بزرگی است. در حالی که ترکیه از کشور جهان سومی رشد کرده و جز 20 کشور اقتصاد اول دنیا شده است که 70% درصد صادراتش غیر از مواد خام است و پیشرفت اقتصادی ترکیه را به یک قدرت درجه دوم جهانی تبدیل کرده است. این وضعیت باعث شده که این دو کشور به لحاظ اقتصاد مکملی شان پیوندهای زیادی ایجاد شود؛ بطوریکه روابط ترکیه و روسیه در اوج همکاریهای اقتصادی نزدیک 40 میلیارد دلار گسترش پیدا کرده است. بخش عمده ای واردات ترکیه از روسیه انرژی است و بالعکس روسیه مواد غذایی، خوراکی، کشاورزی از ترکیه وارد می کند و همچنین سرمایهگذاری در بخش صنعت، ساختمان، تاسیسات برق و خطوط ارتباطی از جمله همکاری های اقتصادی دو کشور می باشد. این فرصتی برای روسیه است تا به این وسیله هم بازار عمده ای برای تأمین مواد خام خودش تهیه کند و هم اینکه بازار فروش مناسبی پیداکند. توریسم نیز یکی از موضوعات مهمی است بین دو کشور وجود دارد. گردشگران روسیه برای ترکیه یک فرصت مهمی است که پس از ایجاد روابط دو جانبه در روابط ترکیه و روسیه بشدت افزایش پیدا کرده است.
تحولات منطقهای
از ابتدای قرن 21 مفاهیمی همچون منطقهگرایی، جهانی شدن، تکثرگرایی ساختار نظام بین الملل بوجود آمد. در کنار این نقش افرینی قدرتهای بیشتر مثل ظهور چین، ظهور هند، نقش آفرینی کشورهایی مثل ترکیه، برزیل، آفریقای جنوبی و... در روابط بین الملل صورت گرفت است. مجموعه این اتفاقات موجب شد که مناطق ژئواستراتژیک جهانی درهمتنیدگی روزافزون پیدا کنند که این گزاره را درهم تنیدگی "ژئواستراتژیک جهانی" می گویند. منظور از مناطق ژئواستراتژیک؛ چهار منطقه ایست که بزرگترین و بیشترین تاثیر بر نقش آفرینی نظام بین المللی دارند که عبارتند از: منطقه یورا آتلانتیک یا غرب، منطقه آسیاپاسفیک یا شرق، منطقه خاورمیانه و منطقه اوراسیای مرکزی. نقش آفرینی قدرت ها در این مناطق است که آنها را در ساختار نظام بینالملل به ابر قدرت (قدرت هژمون) قدرت جهانی تبدیل می کند. اگر کشوری بخواهد به آن جایگاه برسد باید در این مناطق نقشآفرینی داشته باشد.
نکته بعدی اینکه با گسترش ناتو به سمت شرق از یکسو و ایجاد ترتیبات فرعی ناتو با عناوین مختلف مثل طرح مشارکت برای صلح، ابتکار استانبول؛ ناتو هم به سمت کشورهای شرقی و خاورمیانه و آسیای مرکزی کشیده شد. بعد هم سپر موشکی با گسترش از اروپای شرقی تا ترکیه این پیوستگی ژئواستراتژیک این چهار منطقه را افزایش داده است. این نتیجهاش برای روابط ترکیه و روسیه به این صورت شده است که دولت روسیه احساس کرده است که در چهار و پنج سال گذشته؛ برخلاف 20 سال قبل از آن که دولت روسیه اهمیتی به خاورمیانه نمیداد و حاضر نبود برای خاورمیانه هزینه کند وارد معادلات خاورمیانه شده و بعد از سه دهه برای اولین بار عملیات نظامی خارج از قلمرو روسیه را در سوریه انجام داده است. این عملیات نظامی، بزرگترین آسیب ژئوپلتیک را برای ترکیه ایجاد کرده است. چرا؟ چون دولت ترکیه با تمام شاخص های قدرت اقتصادی و نظامی که از گذشته داشته از سکولارها برایش ارث رسیده، عناصر هویت دینی و هویت امپراطوری عثمانی را احیاء کرده و در دوره جدید با این عنصر وارد معادلات خاورمیانه شده است و بحران سوریه بخشی عمده اش محصول نقش افرینی جدید ترکیه است. از نگاه دولت ترکیه ورود به بحران سوریه و شکست و تضعیف دولت سوریه، تضعیف دولت ایران و بهم خوردن معادلات خاورمیانه و به این وسیله نقش آفرینی ترکیه در قلمرو امپراطوری عثمانی گذشته تلقی شده است. روسیه وارد این معادله ترکیه شده و به نوعی آن معادله تاریخ امپراطوری تزاری را احیا کرده است و به نوعی حضور روسیه در سوریه، مرزهای ترکیه را تهدید کرده است.
ورود دولت روسیه به این بازی به آن معنا بود که نه تنها ترکیه نتوانست منافع ملیاش را باز تولید کند در قالبهای سنتی و در چارچوب های مشروع مذهبی اهل سنت عثمانیایی بلکه روسیه حلقه محاصرهاش را نه تنها در حوزه دریای سیاه با تصرف کریمه و با تقویت پایگاه گیومری در مرز ترکیه که از سال 2012 استعداد نیرویی و تسلیحاتی اش چهار برابر شده بلکه در سوریه خط وسیعی از مرز ترکیه استقرار پیدا کرده و عملیات شبانه روزی انجام میدهد و رصد استراتژیک میکند و از همه مهمتر عنصر کردی را که دولت ترکیه داشت به شکلی داشت حل می کرد و یا به حاشیه می برد این را دوباره به عنوان دو تا فدرال کردی در سوریه مطرح کرده و پشتش هم ایستاده . دو سه سال اخیر در همه مذاکرات و گفتگوها و چانه زنی ها با غرب؛ لذا دولت ترکیه احساس می کند که بستر جدیدی برای نقش آفرینی ترکیه و بازارهای جدید ایجاد شده بود به یک پاشنه آشیل جدید و آسیب پذیری جدید تبدیل شده است. لذا قصد ترکیه این بود با سرنگونی هواپیمای نظامی روسیه به نوعی ناتو را وارد جنگ با روسیه بکند. در حالی که تحولات به گونه ای رقم می خورد که روسیه تعیین کننده است، سوریه فدرالی بشود و کردها نقش آفرینی جدید پیدا کنند.
با این تحولات نهایتا با یک چرخشی در سیاست خارجی ترکیه روبرو شدیم. این تغییر به تدریج با کنار گذاشتن داود اوغلو آغاز شد اگر چه نمی شود همه چیز را به آن منتسب کرد ولی به نوعی واضع ایده صفرکردن تنش با همسایگان بود. داود اوغلو انتظار داشت که اول تنش را در بین همسایگان کاهش بدهد و بعد فضای جدید را تعریف کند ولی بحران سوریه این وضعیت را در واقع ایجاد کرد که دولت ترکیه وارد یک فضایی شد که احساس می کرد فضای بردش است. ولی اینجور نبود تمام این تئوری را با مشکل مواجه کرد. با تغییری در سیاست خارجی ترکیه مواجه بودیم که این تغییر روابط با روسیه را مورد بازنگری قرار داد.
اما این فقط ترکیه نبود که این تغییر را دنبال کرد بلکه روسیه هم راغب بود. زیرا روسیه به شدت تحت فشار تحریم های غرب است و اقتصاد روسیه به نسبت دوره قبل از تحریم ها ثروت ملی روسیه 50% کاهش پیدا کرد. فرار سرمایه در روسیه بیش از 200 میلیارد دلار بود، سرمایه گذاری مجدد صورت نگرفته است. ارزش پول روسیه در برابر دلار و یورو 50% سقوط کرده است. شرایط اقتصادی داخل روسیه نسبت به گذشته به شدت وخیم تر شده و آمار بیکاری بالاتر رفته است و خیلی از شاخصهای اقتصادی دیگر... بنابراین روسیه هم در چنین وضعیتی دنبال یک راهی است برای برون رفت از این بحران میگشت و این فرصت را به هر حال ترکیه ایجاد کرد که بازنگری در روابط روسیه و ترکیه ایجاد شود. این بازنگری را می توانیم در سه سطح داخلی و منطقه ای و بینالمللی تحلیل کنیم:
اقتصاد دو کشور با مشکلاتی مواجه شد. ترکیه هم بخاطر بمب گذاری ها در استانبول و آنکارا و بعد بخاطر درگیری های در مناطق جنوبی ترکیه اقتصاد لطمه دید. روسیه هم بخاطر تحریم ها. ضرورت های اقتصادی ایجاب می کرد که دو کشور دنبال بازسازی روبط اقتصادی باشند. زیرا این اواخر روابطشان بیش از 32 میلیارد دلار بود که این برای هر دو کشور بسیار مشکل ساز بود. پس در سطح داخلی بیشتر ضرورت های اقتصادی دو کشور را به هم نزدیک کرد.
پیش بینی روسیه در خصوص مداخله نظامی در سوریه این بود که در این شرایط امکان برد بیشتری وجود ندارد. لذا اگر این موفقیتی را که در سوریه به دست آورده است، نتواند به یک توافق یا سازش تبدیل کند، باعث تحریک طرفهای غربی و در نهایت احتمال ورود غربی ها به بحران سوریه خواهد بود که بحران را پیچیده تر خواهد کرد. و در بلند مدت روسیه برنده این بحران نخواهد بود. بنابر این روسیه سعی کرد که سطح ورود، اهداف در سوریه را محدود تعریف کند به گونه ای نباشد که حساسیت خاصی در طرف های غربی ایجاد کند و آنها وارد معادله بشوند.
عامل بازنگری ترکیه نیز به این صورت است که آنکارا از سقوط دولت سوریه و احتمال روی کار آمدن دولت جدید ناامید شد. این کشور مطمئن شدند که امکان سقوط به شدت کاهش پیدا کرده و حتی در صورت سقوط هم دولت جایگزین هم دولتی نخواهد بود که وقف مراد ترکیه باشد. دولتی خواهد بود که ایران، روسیه، عراق نقش خواهند داشت و در این فضای جدید احتمال اینکه ترکیه بتواند اهداف خاصی را در سوریه دنبال کند تقریبا برای خودشان منتفی میدانست.
سطح بین المللی:
در این سطح کودتا ضربه ای بود به ناامیدی دولت ترکیه از بازیگران بین المللی که به آنها امید داشت. به عنوان مثال؛ در سرنگونی هواپیمای روسیه توسط ترکیه، ناتو حاضر نشد به هر قیمتی وارد درگیری با روسیه بشود و در بحث کودتا هم دولت ترکیه متوجه شد که طرف های غربی نسبت به مسائل حقوق بشر و تداوم وضعیت فعلی از طرف این حکومت به دولت ترکیه بسیار بدبین هستند. بنابراین ما شاهد یک تغییر در روابط روسیه و ترکیه بودیم و بیش از این خواهیم بود اما موضوع این است که این روابط باعث تیرگی روابط روسیه و ترکیه با غرب خواهد انجامید؟خیر! ترکیه نمی تواند روابط خود را با غرب نادیده بگیرد. چون روابط با غرب هم به لحاظ پیوستگی ژئوپلتیک ترکیه و غرب و هم به خاطر حضور در ناتو و هم نقش ترکیه در اقتصادهای غربی به عنوان یک سکوی صادراتی و محلی برای سرمایه گذاری و به عنوان یک منطقه پیرامونی ترکیه یک منطقه ویژه شبه پیرامونی برای منطقه مرکزی غرب می باشد و ترکیه این مرکزیت را از دست نخواهد داد. زیرا لطمه بزرگ اقتصادی برای ترکیه خواهد بود.
به نظر من دو سوال خیلی مهمی در خصوص بهبود روابط دو کشور در ذهن متبادر می شود. اولین سوال این است که آیا روابط جدید روسیه و ترکیه فرصتی برای ایران خواهد بود؟ به نظر من بله! ترکیه و عربستان دو بازیگر مهم در منطقه خاورمیانه هستند. روابط عربستان با ایران به شدت رقابتی و خصمانه است و ایران برای پیشبرد اهداف خود باید با نزدیکی به ترکیه تلاش کند تا این کشور را از عربستان دور کند. اشتراک منافع ترکیه و ایران بیشتر از تعارض منافعشان است. این اشتراک منافع آنکارا و تهران در مرزهای خاورمیانه، مسائل قومیتی موجود در خاورمیانه و دولت های خاورمیانه می باشد. ما باید ترکیه را وادار کنیم که این شرایط را بپذیرد. آنکارا متوجه شده است که اگر تغییری در مرزهای جغرافیایی منطقه خاورمیانه ایجاد شود، ترکیه و ایران بازنده اصلی هستند و بنابراین دو کشور به عنوان ضامن ثبات مرزهای خاورمیانه و ژئوپلتیک خاورمیانه باید تلاش کنند و در ضمن روسیه هم منافع مشترکی در این موضوع دارد. البته نه روسیه قدرتمند! زیرا اگر روسیه قدرتمند بشود بسیار برای ما خطرناک خواهد بود. بلکه روسیه فعلی که تحت فشار غرب است. اقتصاد نسبتا فروپاشیدهای دارد. تحت فشارهای ژئوپلتیک از سوی چین در منطقه شرقی، سیبری، خاور دور و آسیای مرکزی قرار دارد و همچنین از طرف ناتو و سپرموشکی اروپا و امریکا نیز تحت فشار است. این روسیه برای ترکیه و ایران یک فرصتی است که سه کشور می توانند برای منافعشان در قفقاز جنوبی و خاور میانه همکاری کنند و جمهوری اسلامی ایران حتی در حوزه دریای سیاه می تواند نقش آفرینی کند. روسیه اولین قدم را با برگزاری نشست خود با آذربایجان و ایران برداشت. قدم بعدی می تواند این باشد که ایران، ترکیه، روسیه و قفقازجنوبی منافع مرزها و منافع منطقه ای ما را تامین کنند و برای سه کشور هم وضعیت مثبتی را ایجاد می کند. به بیان دیگر همکاری سه جانبه ایران، ترکیه و روسیه در سه منطقه با اولویت قفقازجنوبی، خاورمیانه و حوزه دریای سیاه می تواند به تحکیم ثبات امنیت سیاسی و اقتصادی سه کشور بیانجامد.
دومین سوال مهم این است که بازنگری دو کشور در روابط جدید خود؛ می تواند به یک اتحاد برای تاثیر گذاری بر معادلات منطقه ای تبدیل شود؟ به نظر من این مسئله اتفاق نخواهد افتاد. یعنی آن حوزه های رقابت کماکان حفظ خواهد شد. به صرف یک نشست در باکو مسائل روسیه و آذربایجان حل نمی شود و روابط روسیه با ارمنستان تغییر پیدا نمی کند. اما دیدگاه های ترکیه و روسیه در مسائل منطقه ای همچون؛ حوزه دریای سیاه، قفقازجنوبی و خاورمیانه تعدیل خواهد شد و هر دو کشور سعی خواهند کرد تا منافع متعارض کمتری را دنبال کنند. چرا که هیچکدام امکان برد زیاد ندارند؛ ولی احتمال باخت هر دو کشور خیلی خطرناک است و لذا سعی می کنند تعادل را حفظ کنند.
پژوهش خبری صدا و سیما//