تصورش را نمیکرد با توجه به شرایط جسمانی روزی ازدواج کند و مادر شود، زیرا فکر میکرد هیچ کس شبیه به خودش نیست.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ با خوش رویی به استقبال مان آمدند و با مهربانی پذیرای مان بودند. برای تهیه گزارش خانواده خوب به منزلشان رفته بودیم. آرزو و مهدی یک زوج نیمه شنوا هستند که بعد از همه گیری بیماری کرونا بیشتر درآمدشان از کار کردن در منزل به دست میآید.
آرزو از ۴ سالگی کارهای هنری را شروع کرده و حالا ۳۳ سال است که به طور حرفهای نقاشی میکند. آثار او را میتوان روی مجلات کودکان و تابلوهای نقاشی دید. او در یک خانواده ناشنوا به دنیا آمد و بزرگ شد.
همسرش مهدی میگوید به علت ناشنوایی تنها میتواند کارهای اداری انجام دهد به همین علت در یک شرکت به عنوان اپراتور و انباردار فعالیت میکند و از درآمدش راضی است.
آرزو با نقاشی هایش کمک خرج زندگی است و با فروش تابلوها کسب درآمد میکند. برای او ازدواج یک امر ناشدنی بود، چون فکر میکرد فردی شبیه به خودش را پیدا نمیکند؛ در حالی که زبانش میگرفت با لکنت گفت: اینکه من و مهدی با هم ازدواج کردیم خواست خدا بود. هرگز فکر نمیکردم کسی با شرایط خودم پیدا شود، اما یکی از آشنایان ما را به هم معرفی کرد و حالا نزدیک به ۱۰ سال است که زندگی مشترک داریم و از اینکه کنار هم هستیم احساس خوشبختی میکنیم.
او در حالی که تلاش میکرد منظورش را به راحتی بفهماند؛ ادامه داد: یکسان بودن شرایط من و مهدی باعث شده است تا بیشتر یکدیگر را درک کنیم. خدا بعد از ۷ سال زندگی یک دختر مو فرفری به ما هدیه کرد که نامش را آروشا گذاشتیم. حضور آروشا باعث شد تا احساس متفاوتی به زندگی داشته باشیم و بیشتر احساس خوشبختی کنیم.
همسرش مهدی با سختی زیادی گفت: خدا را شکر میکنم که خودم، همسرم و بچه ام سالم هستند. ما زندگی خوبی داریم و ناامید نیستیم و برای رسیدن به آرزوهایمان به خدا توکل و تلاش میکنیم. هرچند کرونا سختیهای زندگی مان را بیشتر کرده است، ولی محکم ایستاده ایم و برای رسیدن به اهدافمان تلاش میکنیم.
او ادامه داد: فکر میکنم همه آنهایی که با وجود همه داشتهها ناامید هستند ایمان شان به خدا کم است. ما مشکلات و سختیهای زیادی پشت سر گذاشتیم، اما توانستیم با توکل بر خدا همه این مشکلات را پشت سر بگذاریم.
آرزو با تایید صحبتهای همسرش افزود: از زمانی که کرونا همه گیر شد همه مردم مجبور به زدن ماسک شدند. همین اتفاق سختیهای زندگی ما را بیشتر کرد، چون قبلا میتوانستیم لب خوانی کنیم، ولی حالا برای اینکه مایحتاج مان را تهیه کنیم مجبور به نوشتن روی کاغذ هستیم. با این حال احساس بدی نداریم، چون یاد گرفته ایم محکم باشیم؛ ایستادگی کنیم و برای بدست آوردن آرزوهایمان بجنگیم!