بی توجه به حرف فامیل با ماشین پراید آبی رنگ؛ حلقه نقره و یک مراسم ساده راهی خانه بخت شدند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ از دوربین فراری است و دوست ندارد زندگی شخصی اش رسانهای شود. اما یک نیت باعث میشود تا هم خودش و هم همسرش مقابل دوربین تلویزیون قرار بگیرند. میگوید با خود گفتم شاید حرفهایم در یک نفر تاثیر کند؛ به خاطر همان یک نفر مقابل دوربین تلویزیون مینشینم.
۲۵ ساله بود که تصمیم به ازدواج گرفت آن هم از نوع آسان! وضع مالی خانواده خودش و خانواده همسر خوب است. مشکل مالی ندارند. رسم خانواده داماد این است که برای شروع زندگی مشترک حداقل ۳ مراسم بزرگ بله برون، عقد و عروسی برپا کنند. توان مالی اش را هم دارند، اما مسعود به توصیه یک کارشناس دینی تصمیم دیگری میگیرد.
مسعود میگوید: با زهرا خانم در حرم حضرت معصومه عقد کردیم و خیلی ساده راهی خانه بخت شدیم. در میان اقوام افراد متمول زیادی هستند. همه پیشنهاد کردند که برای شب عروسی میتوانم از ماشینهای مدل بالای آنها استفاده کنم، اما قبول نکردم. یک ماشین پراید آبی رنگ داشتم که سه دولت را به خود دیده بود. به نوعی شریک روزهای غم و شادی ام به حساب میآمد.
خاطره گل زدن ماشین پرایدش چهره اش را خندان میکند.
او با انرژی خاصی گفت: روز عروسی همان پراید آبی را گل زدم. صحنه جالبی شده بود، چون همه ماشینهای مدل بالای فامیل من و عروس را در ماشین پراید همراهی میکردند.
خاطرات زهرا از شروع زندگی مشترکش به اندازه مسعود شنیدنی است. او میگوید تنها عروسی است که خرید عروسی نداشته و فقط برای خرید حلقه ازدواج به بازار رفته است. با تعجب پرسیدم خرید عروسی نداشتید؟ گفت: نه! همسرم یک چادر برایم از کربلا هدیه آورده بود که همان را استفاده کردم و هیچ چیز اضافه دیگر نخریدم.
وی گفت: خریدهای آنچنانی؛ ریخت و پاشهای زیاد فقط دست و پای جوانان را برای ازدواج میگیرد. میشود خیلی ساده و راحت و بدون هزینههای زیاد زندگی مشترک را شروع کرد.
در همین حال مسعود وسط حرف زهرا خانم آمد و گفت: مبادا فکر کنید ما آدمهای خسیسی هستیم یا از نظر مالی مشکل داریم. اصلا چنین چیزی نیست. ما نه خسیس هستیم و نه مشکل مالی داریم.
مسعود ادامه داد: نکته اینجا بود که تصمیم گرفته بودیم ساده شروع کنیم. ارزش کار هم همین بود که ازدواج آسان برایمان یک انتخاب به حساب میآمد. مشاوره با یک کارشناس دینی قبل از ازدواج در گرفتن این تصمیم برایمان اهمیت داشت. تاثیر حرفهای ایشان بود که تصمیم ما برای یک آغاز آسان در زندگی مشترک عملی شد.
وی گفت: من دست پدر و مادرهایمان را میبوسم که در این مسیر همراهی مان کردند. بسیاری از جوانان میخواهند ازدواج آسان داشته باشند، اما خانوادهها این فرصت را از آنها میگیرند. واقعیت این است که با ازدواج آسان هم خیال عروس و داماد و خانواده هایشان راحت است و هم فامیل و آشنایان به زحمت نمیافتند.
مسعود ادامه داد: در هر فامیلی هم خانوادههای ثروتمند هستند و هم خانوادههای ضعیف. وقتی یک نفر خیلی ساده زندگی مشترک را آغاز میکند خواه ناخواه این رفتار تاثیر میگذارد و تبلیغ میشود. در خانواده ما رسم این بود که ۳ مراسم بزرگ قبل از ازدواج برگزار شود، اما من و زهرا خانم تصمیم گرفتیم این تابو را بشکنیم! برای خرید حلقه داماد هم با وجود اینکه خانواده عروس میخواستند برایم انگشتر پلاتین بگیرند قبول نکردم و گفتم با یک حلقه نقره هم میشود ازدواج کرد.
او در حالی که حنانه دختر ۳ ساله اش را به بغل داشت؛ گفت: من و زهرا تصمیم گرفتیم بعد از عقد؛ یک مراسم ساده داشته باشیم؛ اتفاق خیلی خوبی بود. تاثیرش را روی بقیه گذاشت. بعد از ما هم چند نفر دیگر در فامیل همین کار را کردند.
مسعود با خوش رویی در حالی که سینی چای به دست داشت و از ما پذیرایی میکرد، ادامه داد: من علاقه زیادی به دوربین ندارم، ولی وقتی کارشناس دینی که قبل از ازدواج راهنمایمان بود به من گفت در یک گزارش تلویزیونی برای ازدواج آسان قصد مصاحبه با زوجهای موفق را دارند؛ داوطلب مصاحبه شدم. به زهرا خانم گفتم شاید حرف هایم در یک نفر تاثیر کند.