خانواده محیط اصلی پرورش نوجوان محسوب می شود. رفتار و کردار اخلاقی و تامین زندگی بدون اضطراب، نوجوان را به سوی تقوا و درستکاری سوق مي دهد.
چکیده مصاحبه پژوهشی:
ـ مادران و پدران توانا کسانی هستند که از دانایی و مهارت های لازم در خصوص ارتباط با فرزندان برخوردار باشند.
ـ در دوران کـودکی بـا محبت کردن، بازي کردن و... میتوان به کـودك شخصـیت داد.
ـ در دوران نوجوانی. با ایجاد عزت نفس، تقویـت اعتمـاد بـه نفـس و ... مـی تـوان زمینه هاي رشد و کمال نوجوان را فراهم نمود.
ـ خانواده، مهمترین کانون تأمین کننده نیازهای روانی فرزند است.
ـ اساس یک رابطه سالم و درست میان شما و فرزندتان محبت کردن و دوست داشتن (مبادله مهر و عطوفت) است.
ـ هر قدر ارتباط کلامی و عاطفی میان اعضای خانواده بیشتر باشد روابط اعضای آن خانواده، سالم تر، با نشاط تر و محکمتر خواهد بود.
پژوهش خبری صدا وسیما: خانوادهای ، خانواده سالم و پویا نامیده می شود که بین اعضای آن خانواده (بین پدر ومادر و بین پدر و فرزندان و بین مادر و فرزندان) ارتباطات سالم و سازنده برقرار باشد. والدین یعنی پدر و مادرهاي توانا کسانی هستند که علاوه برداشتن دانش و اطلاعات در حوزه کودک و نوجوان، مهارت استفاده از اين دانش را هم بلدند که چگونه باید از این دانش و اطلاعاتشان استفاده کنند. ما غالبا یا نسبت به بچه ها عشق داریم یا قدرت. در حالی که اصل مهم می گوید شما باید عشق توام با اقتدار داشته باشید یعنی در عين مهربان بودن و صمیمیت و پذیرا بودن مقتدر هم باشيد، جاهایی هم لازم است شما اقتدار و قانون را داشته باشید.[1]
والـدین بایـد از شـیوه هـا و راهکارهـاي مناسـب در برقراري ارتباط با فرزنـدان آگـاهی داشـته باشـند. بـراي مثـال در دوران کـودکی بـا محبت کردن، بازي کردن و... می توان به کـودك شخصـیت داد و بـا ایجـاد امنیـت روحی و روانی ارتباط مؤثري با او برقرار کرد، در حالیکه در دوران نوجوانی وضع به گونه اي دیگر است و با ایجاد عزت نفس، تقویـت اعتمـاد بـه نفـس و ... مـی تـوان زمینه هاي رشد و کمال نوجوان را فراهم نمود و راه ارتباط با او را فراهم کرد.[2]
پیشتر 6 اصل را در حوزه کودک بيان کرديم و در اين شماره نيز 15 اصل را در حوزه نوجوان خواهيم گفت. والدین باید در حوزه نوجوان به این اصول توجه کنند.
مهمترین اصول و مهارت های ارتباطی والدین با نوجوانان به شرح زیر می باشد
1ـ اصل برآورده نمودن نیازهای پایه
نوجوان مثل بقیه افراد نیازهای اولیه اي دارد که این نیازهای اولیه همان نیازهای جسمانی و فيزيولوژيک آنهاست. در این سن چون همزمان با هم رشد جسمانی و احساسي را با هم تجربه می کنند و نيز نسبت به دنیا هویت پیدا می کنند و جهان بینی شان هم شکل می گیرد. این نیازها همزمان می شود و به همين دليل والدين باید تنها نکته ای که به یاد داشته باشند« به اندازه، بجا و بموقع نیازشان را برآورده کنند.» یعنی آن طور نیست که من بخواهم به نوجوانم یاد بدهم که وقتی هوس چای می کند باید صبرکند تاپدر بيايد. آنقدر سطح هیجان نوجوان بالاست که اگر قرار است به بچه های کوچک بگويیم این چای باید دم بکشد راحتتر قبول مي کنند؛ اما برای نوجوان، چون یک شخصیت مستقل تعریف کردیم دیگر متوجه نمی شود الان که من گرسنه ام چرا مامان می گوید صبرکن تا بابا بیاید پس باید پشت صبر کن! دلایل منطقی داشته باشد.
بنابراين نیازهای اولیه (نیازهای جسمانی و فیزیولوژیکی) باید به موقع، به اندازه و بجا ارضاء شوند.
2ـ اصل ایجاد امنیت روانی
خانواده، مهمترین کانون تأمینکننده نیازهای روانی فرزند است. ما باید خانه و خانواده را مهمترین کانون تامینکننده نیازهای روانی یک نوجوان بدانيم چرا؟ چون در این سن به دلیل اینکه مستقل میشوند خیلی راحت(یا تحت تاثیر محیط اند يا دوست دارند با هم سن و سالهاشان باشند و دوست دارند وقت بیشتری را در بیرون از خانه بگذرانند. پس باید اصل ما این باشد که اینقدر فضای خانه و خانواده سرشار از امنیت و آرامش و حتی جذابیت باشد. من با نوجوانم حرف مشترکی داشته باشم من با نوجوانم شوخی کنم، من نوجوانم را دعوت کنم بیا نظر بده. «ما می خواهیم برویم تعطیلات هفته آینده مسافرت؛ سرعین برویم یا کوهرنگ. اینکار را انجام بدهیم یا آن کار را یا چیدمان خانه یکنواخت شده تو فکر می کنی چه تغییری باید بدهیم؟ همه اینها باعث می شود که او امنیت روانی داشته باشد.
تمام تلاش پدران و مادران مسئول و آگاه، باید بر این اصل باشد که فضای خانه و خانواده سرشار از امنیت و آرامش باشد.
3ـ اصل محبت
اساس یک رابطه سالم و درست میان شما و فرزندتان محبت کردن و دوست داشتن (مبادله مهر و عطوفت) است. ما غالبا فکر می کنیم ما محبت را می دهیم اما محبت یک مبادله دو طرفه است! مهر و عطوفت را میدهیم. مهر و عطوفت می گیریم دوست میداریم. دوستمان میدارند. خیلی وقت ها نوجوان فقط تشنه یک نگاه محبت آمیز تان است. چرا؟ چون در کودکی بچه ها فقط کلام ما را متوجه می شوند هر چه به سن نوجوانی می روند. اتفاقاٌ کلام ما کمتر تأثیر دارد. آنها به حرکات، رفتار، اعمال ما نگاه می کنند توجه و محبت شما به نوجوان از طریق کلام و غیر کلامتان تقویت کنندة مثبت است. ما برای زمان آینده سرمایهگذاری و سپرده میکنیم. برای زمانی که نوجواني و هیجاناتش را پشت سر گذاشت. فرزند ما در دوره چوانی در عین رشید بودن رعنا بودن به والدین خود احترام می گذارد. جلو پای پدر برمی خیزد مادرش را درست خطاب می کند تصمیماتی که می گیرد آنها را در جریان می گذارد. به آنها احترام می گذارد؛ این رفتار و اعمال در اصل سرمایهگذاری بوده است که والدین او در دوران کودکی و نوجوانی انجام دادهاند. یک نگاه محبتآمیز یا یک نوازش مهربانانه بزرگترین معجزه را میکند و رفتار فرزندتان را به سوی خلاقیت، خیر و نیکی تغییر جهت میدهد. بی شک توجه و محبت کردن، یک نیاز اساسی روانی و یک تقویت کننده مثبت است.
4ـ اصل پذیرش و احترام
مهمترین مسئله این است که فرزند نوجوان شما بداند شما او را همانطوری که هست پذیرفته اید. خیلی وقت ها فکر می کنند پذيرش ما به آنها کم شده است و اين هم به دليل مستقل شدن آنهاست؛ يعني آنها بزرگ شدهاند. چون به بلوغ رسيده اند. چون بعضی از کارهايي انجام می دهند که نشانه باوغ آنهاست و مستقل شدن. خلاصه چون بعضی از رفتارهايي که انجام مي دهند، پذیرش ما نسبت به آنها کم شده است. بنابراين در آن شرایط ما بايد به آنها حس محترمانه بودن بدهیم و به آنها بگوييم آنها قابل احترامند و به آنها بگوییم ما هم سن و سال شما بودیم این شرایط را درک کردیم. یادم می آید من هم دختر نوجوانی بودم به ظاهرم اهمیت میدادم یعنی در جهت زمان بودن او قدم برمیداریم تا مسئله عادی شود و بداند ما او را همانطور که هست پذیرفتهایم. دومین چیزی که وجود دارد شخصیت اوست و بداند که برای ما قابل احترام است اگر از قبل به او آقا و خانم خطاب نمیکردیم. از این پس او را خانم یا آقا صدا کنیم. ودلیل این را هم بگوییم تو دیگه برای خودت مردی شدی. تو دیگه برای خودت خانمی شدی. و حق و حقوقش را به او بگوییم. به او بگوییم تو میتوانی اظهارنظر کنی. تو اگر مخالف نظری هستی، میتوانی بگویی. از این به بعد اصول ارتباط درست را به او یاد می دهیم. تو میتوانی در مورد خواسته ات صحبت کنی. تو میتوانی نیازت را بیان کنی. یا تو میتوانی در مورد احساست صحبت کنی. دوباره در مورد نیازهايت صحبت می کنیم و او را همانطور که هست پذیرش بپذيريم. اینها همه چهار نکته اصل پذیرش و احترام را می گوید. که این اصل پذیرش و احترام زمینه ساز پذیرش و احترامی است که قرار است در آينده او برای من داشته باشد. بنابراين محترم شمردن نوجوان، احترام به شخصیت و حقوق او، توجه به نیازهای همه جانبه او و پذیرش او همانطور که هست از مهمترین اصول برقراری ارتباط است.
5ـ اصل برخورد مثبت و مثبت فکر کردن
وقتی با نوجوان روبرو می شويد حتی اگر از او عصبانی هستید، نه با حرکات بدنتان و نه با زبانتان نبايد با او مواجه شويد يعني او نبايد احساس کند که شما مي خواهيد به او حمله، تنبیه، قضاوت يا اورا ارزیابی کنيد. عبارات و کلماتی هم که استفاده می کنید بايد همه مثبت باشند، تشویقی برای تغییر باشد؛ ابتدا با یک نکته مثبت از نوجوانتان شروع کنيد، سپس مطلبی اصلي که مدنظرتان است بگوييد و در باره آن مسئله صحبت کنید و مجدد یک نکته مثبت بگویید. مثلا به او بگویيد «از اینکه من بچه ای دارم که اهل درس است و آنقدر اخلاق و رفتار خوبي دارد؛ اما به او یادآوری مي کنیم زمان استفاده از تبلت را مدیريت کند، زيرا من و پدر را نگران کرده است.» مجدد از او تعریف می کنید. «ما از هوش و استعدادت حیفمان میآید. برای اینکه تو یک آدم موفقي خواهی شد و برای اینکه نگران تو هستیم.» هنگامیکه با نوجوانی روبرو می شوید، سعی کنید با او برخورد مثبتی داشته باشید، از کلمات و عبارات تشویق آمیز استفاده کنید و به دنبال نکات مثبت او باشید، نه عیب جویی و ایراد گرفتن از او.
6ـ اصل برقراری ارتباط کلامی و عاطفی
در هر فرصتی که پیش می آید با فرزندان خود صحبت کنید و با آنها در یک فضای گرم و صمیمانه ارتباط کلامی و عاطفی برقرار کنید.
«با نوجوانتان ارتباط کلامی و عاطفی خوبی داشته باشيد.» هر فرصتی پیش آمد، با او ارتباط مثبت برقرار کنيد. مثلا وقتي میبینيد بچه نوجوانتان از ساعت 1 تا 3 بعدازظهر در اتاقش هست و در اتاق هم بسته، شما مي توانيد از این فرصت استفاده کنید یک استکان چای با کشمش به اتاقش ببرید و بگویید امروز در اداره که بودم خواندم که کشمش آنتیاکسیدان زیادی دارد گفتم امروز با هم چایی بخوریم. تحقیقات نشان می دهد هر چقدر خانوادهها در سن نوجوانی فرزندشان، برای نزدیک شدن به آنها ارتباطات کلامی و غیرکلامی بین همه اعضای خانواده برقرار شود و به او محبت کنيد و او احساس کند مورد توجه است؛ نوجوان بيشتر و بهتر اين سن را پشت سر مي گذارد؛ نه اینکه من و بچه ام خوب باشم ولی پدرش را هفته ای یکبار ببیند. ارتباط پسرم با پدرش خوب باشد ولي مرا به عنوان آشپز ببیند. «پسری که آمده بود برای مشاوره می گفت: مادر من زن خوبی است خوب آشپزی میکند. خوب لباس ها را می شوید. ولی من میتوانم غذا را از بیرون تهیه کنم. لباس ها را به خشکشویی بدهم. من محبت میخواهم. من درک شدن میخواهم. دربارة دوستانم نظر بدهد، که من بدانم چه جالب والدینم به من و دوستانم توجه میکنند. ولی نه به صورت انتقادی به شکلی بگوید که من احساس کنم مورد توجه هستم. نه مورد انتقاد؛ وقتی بصورت انتقادی نظراتشان را می گویند. ما را هم همراه دوستانم زیرسوال می برند. ولی وقتی نظرشون را فقط در مورد دوستمان می گویند برایمان دلپذیر است که مورد توجه والدینمان هستیم.
7- اصل پرهیز از افراط و تفریط
سعی کنید با نوجوانان، بر اساس اصل اعتدال رفتار کنید. اصل ارتباط با نوجوان اصل اعتدال است مقررات و انضباط را تعیین کنید. برای اعمال مقررات سعی کنیم در مرحله اول شما پایبند باشید. «پدری که خودش سیگار می کشد . نمیتواند به نوجوانش بگوید سیگار بد است و نکش. مادری که خودش مدام با گوشی همراه بازی می کند نبايد به دختر نوجوانش بگوید اینکار را نکن.» از طرفی هم استبداد به درد نمیخورد. «نبايد از والدین بخواهيم با ما کار نداشته باشند به اين دليل که ما به یک حد رشد رسیدیم» و يا «والدين بگويند: تو با من کار نداشته باش، آب از سر ما گذشته است.» این جملات را وقتی به نوجوانمان میگوییم اعتدال از بین می رود. گویی به او می گوییم که من با تو متفاوت هستم. گاهی در افراط و تفریط یعنی اصل اعتدال شاید لازم باشد اغماض کنید و نبینید این دفعه چه اتفاقی افتاد، برای اینکه اعتدال به هم نخورد. مثلا اگر من به دخترم بگویم در گوشی همراهت فلان مطلب یا عکس را دیدم، حتما باید واکنشی نشان بدهم؛ اگر آنجایی که می دانید نمي توانيد واکنش مناسب را نشان بدهید، یه جوری رفتار کنید که انگار ندیدید. بعد با مشاور یا دوستی مطرح کنید. کسی که به او نزدیک است و او به نوجوانتان بگوید مثلا اگر والدینت متوجه شوند ... یعنی غیرمستقیم انگار که هنوز والدین متوجه نشده اند، نوجوان به فکر مي افتد و سعي مي کند کار درست را انجام دهد.
8- اصل پرهیز از تحمیل کردن
گاهی پدران و مادران به زمان عصر خود اشاره می کنند و بی توجه به مقتضیات زمان و مکان تأکید می کنند که وقتی به سن شما بودیم اینگونه رفتار می کردیم، اینگونه لباس می پوشیدیم و ... و نظایر آن را از فرزندان خود انتظار دارند.
«چیزی یا کسی را به نوجوانمان تحمیل نکنیم.» بدترین تحمیلی که به نوجوانمان می کنیم از او می خواهیم مثل ما باشد یادتان باشد دنیا تغییر کرده و بر اساس این تغییرات روحیات و نیازهای ما هم تغیير کرده است.
«چقدر شما مادر و پدرانتان را داشتید و بچههای ما چقدر ما را ندارند.» من وقتی به خانه میآمدم بوی غذای مامان همیشه خانه را پر کرده بود. در صورتی که بچههای الان وقتی می آيند خانه اولین کاری که باید انجام دهند بايد غذا را گرم کنند. گاهي ناگزيرند غذای خواهر يا برادر کوچکشان و يا حتي پدر را هم گرم کنند! چقدر اوضاع فرق کرده چرا از آنها انتظار داریم.
در حالی که باید به فرزندان اعتماد کرد و به آنها اجازه داد که به تدریج پس از کسب آگاهی لازم بتوانند خود تصمیم گیری در امور زندگی، تحصیلی و شغلی را تمرین کنند.
9- پرهیز از مقایسه کردن
تفاوت های موجود در انسان ها، بیانگر این نکته است که پدر و مادر باید به فرزندان خود مطابق روحیه، علایق، توانمندیها، استعدادها و ویژگی های فرزند خود رفتار کنند. ما وقتی هم سن وسال شما بودیم. با شکلاتي خوشحال میشدیم. حالا الان باید فلان چیز را برای شما بگیریم، «به نوجوانتان اعتماد کنید. به آنها اجازه بدهید در مورد امور تصمیم گیری کنند.» آنها هم شبیه ما بودند اما در دنیایی مدرن تر، سخت تر، سردتر، از لحاظ حوزه ارتباطی. بدترین کاری که ما می توانیم انجام بدهیم مقایسه کردن است. در هر سنی مقایسه کردن بد است و این کار در نوجوانی بدترین کار است. اگر کودک را با ديگري مقايسه کنيم چون او چارچوب ندارد او ناراحت نمي شود ولي وقتي نوجوان را با دیگری مقایسه می کنید بزرگسال می شوند و می توانند تجزیه و تحلیل کنند، عصبانی می شوند و غالبا می فهمند به چه دليل او را مقایسه کردهاید. برای نوجوان خیلی سخت است که او را با کسی دیگر مقایسه کنید. هرگز توانایی ها و ضعف های فرزندی را با فرزند دیگر یا نوجوانی را با نوجوان دیگر مقایسه نکنند.
10- توجه به کسب هویت نوجوانان
« توجه به کسب هویت نوجوان». هر چه که ما الان هستیم همان تصمیمی است که در سن 14 -15 سالگی گرفتیم. یعنی بازده بین 12 تا 18 سال من شما الان ما را تشکیل داده است. در همان بازده سني، من رشته تحصیليم را انتخاب کردم. در همان بازده مشخص شد که من آدم مذهبی هستم. تا قبل از 12 سالگی مادرم مرا مجبور می کرد چادر بپوشم. جملاتي که والدین به دکتر مشاور مي گويند: تا وقتی که دانشگاه نرفته بود همه چیز خوب بود. از وقتی که دانشجو شد همه چیز تغییر کرده است، اگر تا 18 سالگي فرزندم را طوری بزرگ کردم که کار خلاف شرع انجام نداد، دخترم به پسري نگاه نکرد و پسرم هم خلاف شرع انجام نداد، پس از آنکه وارد جامعه بزرگتر (دانشگاه) شد، (در 17-18 سالگی وارد رابطه شد). جوان در اين سن هویت پیدا می کند. هویت مالی، تحصیلی، شغلی پیدا می کند. نظرش نسبت به همسرآینده خود طبق آنچه که بين والدينش است، انتخاب مي کند و تصمیم می گیرد. اگر در این زمان فرزندتان احساس ارزشمندی کند، هویت مثبت از خود پیدا می کند و این مسئله به او کمک می کند که در آينده با هر فشاری و هر شرایطی که مواجه شد تصمیم به انتخاب درست با ملاک ها و معيارهاي خودش انجام دهد. نوجوان نیاز دارد هویت مشخصی از خود به دست آورد تا بتواند به عنوان فردی مستقل به زندگیاش جهت دهد، احساس ارزشمندی کند، از وابستگی ها رهایی یابد و بالاخره بتواند برای استقلال مالی، تحصیلی، شغلی، ازدواج و آینده خود برنامه ریزی کند. کسب هویت به خودی خود امر بزرگی است و نوجوان را با فشارهای گوناگونی روبرو می سازد.در این شرایط والدین وظیفه دارند با رعایت اصول برقراری رابطه انسانی، با شکیبایی و بردباری با فرزند
نوجوانشان رابطه برقرار کنند و با او مدارا نمایند تا فرزندان به سلامت این دوره را پشت سر گذراند و آنرا طی کنند.
11- اصل صداقت
مهمترین اصلی که به برقراری رابطه انسانی میان والدین و فرزندان کمک می کند، اصل صداقت یا صادق بودن در گفتارورفتار است. مهمترین اصل در روابط انسانی صداقت است چون قابل درک است. زمانی که ما دروغ میگوییم فکر می کنیم بقیه متوجه نمی شوند زیرا فرزندان به سهولت به میزان صداقت والدین با خودشان پی می برند و میزان اعتماد خود را به والدین برحسب آن تنظیم می کنند. هر چقدر میزان صداقت بین شما و نوجوانتان بیشتر باشد. سهولت ارتباط بیشتر است. راحتتر با شما ارتباط مي گيرد راحتتر می آید دردودلش را با شما درميان مي گذارد که مثلا پسري به من پیامک داده است. این میزان اعتمادی که بین من و نوجوانم ایجاد می شود. میزان صداقت من است. بچه در رفتارهای ما چیزهایی می بیند که نمی تواند به ما اعتماد کند. یه جایی که او علیرغم میل من بوده گویا رفتاری کردم که به صداقت من شک کرده و نمی تواند اعتماد کند. باید اعتماد بین فرزندان و والدین پدر یا مادر فرق نمیکند؛ شکل بگیرد. خیلی مهم است که من و شما در حیطه نوجوانی فرزندانمان (یکی از والدين) منبع اعتماد باشیم و دیگری اقتدار یعنی به یکی اعتماد کند و از دیگری نه اینکه حساب ببرد ولی بداند که دیگری پدر احترام بیشتری برایش قائل است. جنس فرزندتان هر چه که باشد دختر یا پسر، بهتر است مادر منبع محبت باشد و پدر نشان اقتدار.
12- قاطع و جدی بودن
در کنار تمام اصول برقراری رابطه انسانی با کودک و نوجوان، اصل قاطع و جدی بودن مطرح می شود، متأسفانه برخی از والدین با فرزندان یا بسیار خشک و رسمی هستند و یا بسیار مهربان و نرم. این اصل را والدین با خشک ورسمی بودن و گذاشتن قاعده های خشک نادرست است همانطور که در بحث چهاردیواری گفتیم سقف قاعده ها را پایین نزنید که بچه ها خفگي کنند، دلگیر شوند، منتظر فرصت باشند که از آن خانه بیرون بروند و هر کاری دلشون خواست انجام دهند. قاطع بودن به معنای جدی و عصبانی و خشونت و سختگیری نیست. قاطع بودن به معنای اینکه قانونی که با هم تعریف کردیم باهم به اجرا بگذاریم. اگر والدين يا فرزندان در جايي از اين قواعد خطا کردند مي توان براي بار اول دربارة دلیل خطا صحبت کنیم و بار دوم برای اینکه چرا تکرار شد صحبت کنیم و اگر بار سومی اتفاق افتاد آنجا بررسی کنیم شاید قانون ما غلط است اما بعد از بار سوم، والدین باید قاطع باشند. به َآنها بگویید گویا مشکلی وجود دارد شايد مشکل از من و ملاک من است. مشکل از قانونی است که تعریف کردیم یا مشکل از توست خوب بیا کمک کنيم و مشکل را حل کنيم؛ ممکن است در این قسمت بچه ها بگویند «اعتماد به نفس نداریم يا جرئت نداريم يا استرس باعث این میشود، خیلی راحت می توان به آنها کمک کرد.
در حالیکه معدودی از والدین به موقع مهربان و به موقع قاطع، هرگز قاطع و جدی بودن را با عصبانیت، خشونت و سختگیری یکی نمیدانند.
13- توجه به نیازهای همه جانبه
انسان موجودی چند بعدی است و سلامت روانی و جسمانی فرزندان در سایه توجه به نیازهای همه جانبه آنها تأمین می شود.
فراموش نکنید فرزند نوجوان شما دیگر کودک نیست، که نیاز به سرپناه و غذا داشته باشد واسباب بازی بخواهد، نوجوان شما برای اینکه سلامت جسمانی و روانی داشته باشد یک حیطه وسیعی از نیازها را دارد، او نمی داند آن خدایی که دربارهاش صحبت می کردم وجود دارد یا نه؟ تفکر انتزاعی در او شکل می گیرد. همه چیز را باید به او توضیح بدهیم. وقتی شما همه جانبه به نیازهایش توجه میکنید او هم همه جانبه رشد میکند. اشتباه ما این است که او را در بهترین دبیرستان شهر ثبت نام می کنیم. او در بعد تحصیلی خوب رشد می کند اما آیا از دبیرستان که بیرون آمد و دختر زيبايي را میداند با آن دختر چکار کند؟ آیا می داند با حسي که دارد چکار کند؟ آیا وقتی او را به مهمانی می بریم آداب معاشرت بلد است؟ احترام به بزرگتر بلد است. وقتي بابا بزرگش وارد میشود از جایش بلند می شود؟ آیا می داند تفریح چیست؟ چقدر از ساعت عمرش را باید با تفریح بگذراند؟ آیا میداند مذهب چیست؟ آیا میداند معنویت چیست؟ آیا برای جسمش ارزش قائل است یا فقط گیر داده پول بدهید بروم بینی ام را عمل کنم و نمی داند با جسمش چکار کند؟ و در مورد اندام نامتناسب خود چکار کند؟ والدینی که به تأمین نیازهای همه جانبه فرزندان خود می اندیشند، رشد همه جانبه آنان را موجب می شوند و افراد رشد یافته از تمامی جنبه ها را به جامعه عرضه میکنند.
14- اصل مسئولیت دادن به فرزندان
فرزندان را باید به بهترین نحو به داشتن و پذیرفتن مسئولیت تشویق نماییم. به نوجوانتان مسئولیت بدهید. زمانی که به او مسئولیت می دهيد که اتاقش را مرتب کند، نبايد بگویید خوب اتاق خودش است؛ شما همین مسئولیت را به او دادید. بنابراین تحسینش کنید، از او قدردانی کنید جلو دیگران بگویید شکرخدا یاسمن کمک کارم است و اگر جدای از مسئولیتش اگر کوچکترین کاری انجام داد بگویید و به او بفهمانید و بگویید من می دانم وظیفه تو نيست، انتظاری هم از تو ندارم ولی اين کار را که انجام می دهی باعث می شود من نگاهم به تو عوض شود و حس خوبی داشته باشم و آرام باشم و انرژی داشته باشم. وقتی اعمال غیرمسئولانه از نوجوانتان سرمی زند و هر کدام از والدين که ديدند او را به محيطي خلوت و صميمي و محرمانه ترین فضا ببريد و به او بگوييد اینجا جز من و تو و خدا کسی نیست و کار یا عمل غیر مسئولانه اش را متوجه شده اید ولی مستقیم نگوييد که مال توست یه جوری ازش سوال کنيد و توضیح بخواهيد و نيز راه حل هم از او بخواهید و به او بگویید اگر لازم شد مسئله را با پدرش در میان می گذارید.(اگر مادر ديده است) اما مطمئن باشید که چون عصبانی هستید نباید فوری به پدر بگویید حداقل 24 ساعت بعد اگر خواستید با پدرش در میان بگذارید. اشتباهی که می کنیم فوري مي خواهيم پدر را هم در جريان بگذاريم؛ مطمئنا این اتفاق امروز نیفتاده بنابراین اگر یکروز دیرتر بگویيم هیچ مسئله ای پیش نمی آید. وقتي آرامتر شدم بهتر میتوانم مسئله را با پدرش در میان بگذارم و میتوان پس از شنیدن پدر، خشم او را نيز کنترل کرد.
15- اصل مشورت کردن و خود تصمیم گیری
با فرزندنتان رابطه برقرار کنید و با آنها مشورت نمایید. به بچهها باید تصمیمگرفتن را یاد بدهیم. زندگی ما با تصمیمهایمان می گذرد. مهمترین کاری که انجام میدهیم تصمیمگیری و انتخاب است. وقتی در کودکی بچه را به مغازه میبرید از صد لباس که در مغازه وجود دارد؛ براي اينکه او بتواند و ياد بگيرد انتخاب کند تعدا معدودي با 3 رنگ مشخص به او نشان بدهيد تا کودک خودش بتواند انتخاب کند و تصمیم بگیرد که کدام لباس و رنگ را دوست دارد. براي اينکه تصميم گيري را به کودک ياد بدهيم از وسايل اتاق خودش شروع مي کنيم مثلا رنگ پرده اتاقش را انتخاب کند و يا اينکه گلدان را کجا قرار بدهد، نظر کودک را بخواهید او باید خودش تصمیم بگیرد اما اگر حتی تصمیم اشتباهی گرفت فوری به او نگویید اشتباه است. بلکه پس از اندکی و رفت و آمد و دلیل درست به او بفهمانید که این تصمیم اشتباه است. که خود نیز بتواند به اشتباهش پی ببرد.
در فرآیند تصمیمگیری اولین مرحله آن است که به بچهتان ارزش بدهید؛ امروزه در خانواده باید دربارة حتی تلویزیون دیدن باید یاد بگیریم با هم یک فیلم مشترک ببینیم. برنامه اي را انتخاب کنيم و با هم به تماشا بنشينيم. در مورد کارهاي ديگر هم مثل مهمانی رفتن، مسافرت رفتن و... مشورت کنیم و رای گیری کنیم. گاهی اگر تصمیمي را من و همسرمان گرفتیم باید در خلوت خودمان نظرمان را یکی کنیم. خیلی وقتها هم اگر تصمیم خیلی مهمی نیست، ابتدا اجازه بدهید نوجوانتان نظرش را بگوید پس از آن یکی از شما به نفع او کنار برود. که ببیند که برای همیشه هم تبانی نیست. یعنی اگر همیشه نظرات تان یکی باشد نوجوان شک می کند.
در اصل مشورت کردن چند نکته هست: اینکه ما برای تو ارزشی قائل هستیم، اینکه تو را به عنوان یک شخصیت مستقل پذیرفتیم و نيز تو هم جزو افراد بالغ هستی و برای نظرت ارزش قائلیم،تو برای ما محترم هستی و مهمترین چیز این است که خود والدين به او تصمیم گیری را به آنها یاد می دهیم.
سخن آخر
خانواده محیط اصلی پرورش نوجوان محسوب می شود. رفتار و کردار اخلاقی و تامین زندگی بدون اضطراب، نوجوان را به سوی تقوا و درستکاری سوق مي دهد. بی توجهی و سهل انگاری نسبت به تربیت نوجوان و تامین نکردن عشق، توجه، دلسوزی و راهنمایی از طرف والدین، نوجوان را به سوی بی بند و باری، نومیدی، عصیانگری می برد. پاسخ درست به خواهش های روانی و تمایلات درونی کودک و نوجوان از اساسی ترین مسائل تربیتی است. حضور پویای والدين در کانون خانواده از جنبه تربیتی از اهمیت زیادی برخوردار است. بی تفاوتی، خونسردی و سکوت دائمی والدين تاثیر منفی بر نوجوان دارد. رابطه پویا و فعال والدین و نوجوان موجب می شود که او بدون ترس و واهمه مسائل خود را با آنان در میان بگذارد و راهنمایی بخواهد.
پژوهش خبری // مرتضی رکن آبادی
هیچ کدوم از اینا تو خانواده ما نیست هیچ احترامی معنی نداره پدرجان جلو همه فحش میده به من و مامان و اجیم تهدید میکنه گاهی میزنه مامان هم که خشکه ولی از درون حساسه من میدونم اینو...ایچکدومشون نمیزان مستقل شم من الان ۱۶ سالمه نمیزارن تنها برم بیرون چرا خو؟ایش
بعد تازه از ۲۴ ساعت ۲۳ ساعتش تو اتاقمم اصلا هیچ حرفی باهام نمیزنن تنها دعوا و سرکوفته بهد میگن چرا سرت تو گوشیه ...معدلم یکم بیاد پایین جنگ جهانیه دیگه همش میپرسن کی بیشتر از تو شد ....بعد نه میگم میگن خاک تو سرت از وون کمتری البته فقط بابام میگه مامان فقط میگه افرین دخترم
فقط اگه راهکار بیشتر و کاملتر بذارید خیلی بهتره،چون اکثرا میدونیم مشکل کجاست ولی بلد نیستیم چکار کنیم و راهی بلد نیستیم که نتیجه مثبت بده
نمیدونم به نظر خودم خیلی بهش محبت میکنم حتی باهاش که میشینم حرف میزنم میگم راه محبت کردن را یادم بده میگه توفقط حواست به خواهر کوچیکترمه
از طرفی خواهر کوچکترش ۶ سال و نیمشه و چون کلاس اوله و انلاینه بیشتر وقتم صرف یادگیری اون میره ولی پیش خودم هم فکر میکردم دیگه ۱۰ سال تنهایی به دختر بزرگم محبت و توجه کردهام دیگه غنی شده
کی یه نوجوان از محبت غنی میشه ب
بهش توجه میکنیم باهاش مشورت میکنیم باهاش فیلم میبینیم ولی کلا خودش دوست داره فاصله بگیره خلاصه اینکه خیلی گیر افتادم چه کار کنم دیگه تا اون کار را به عنوان محبت ببینه
پدرم خیلی وقته بهم گیر میده.نمیگه بازی نکن ولی میگه بیا تو جمع افسرده میشی.دوس دارم نظر شمارو بدونم.من چیکار کنم بهتره؟!..
خوشحال میشم جواب بدین...
با سپاس
به من احترام نمیگزاره
من و با خواهر کوچکم مقایسه میکنه
و بعضی وقتا فکر میکنم اون رو بیشتر از من دوست داره
خیلی خیلی سخت گیری میکنه
و روی نقطه ضعفم دست میزاره
هر وقت میام احساساتم رو بهش بگم بهم بی محلی میکنه
ولی در هر حال دوسش دارم
هیج وقت این کارو نکنید چون یکی از بدترین گناهان هست و عذاب حتمی جهنم رو داره
بچه ها می خواهم بگم که همیشه هم محبت و دلسوزی و توجه جواب نمیده پس این قدر از دست بابا و ماماناتون ناراحت نباشین
اونا حق دارن وقتی کارهایی که من برای بچه هام کردم تعریف می کنم همه مادرها تعجب می کنند حتی تحصیلکرده ها و موفق ها هم می گویند اشتباه کردی باید به خودت فکر می کردی و رسیدگی می کردی نه به اونها
مثلا پدرشون گرفتار مشکل مالی شده بود و داشتند خونه را از ما می گرفتن من دست بچه ها را گرفتم بردم با خواهرم و دخترخاله هاشون مسافرت تا شاد باشند و افسرده نشوند ولی حالا حتی دختر بزرگم که باید بیشتر منو درک کنه بد زبانی میکنه و میگه کاری برام نکردی .
بچه ها جون به پدر و مادرهاتون احترام بگذارید من که خیلی از دست دخترم دلشکسته شدم.
با همه خوبه.با من بعضی وقتا دعوامیکنه و تقریبا در هفته 7بار دعواهای کوتاه دارم
وقتی بابات باهات یه جوری رفتار میکنه که انگار دشمنشی و مامانت بهت میگه بچه بابات نیستی چه حسی داره
باید جای ما باشین تا بدونین هر شب گریه کردن و فحش شنیدن و کتک خوردن چه حسی داره
باید جای ما باشین تا بفهمین به درس و اینترنت پناه اوردن ینی چی
من هنوز 14 سالمم نشده
اینا حقم نیست
به درک اصلا مهم نیست...
ولی من همیشه سعی می کنم به عزت نفسم ضربه نخوره و نخورده چون از بچگی توی جاهای مختلف تحسین می شدم و برای همین هیچ وقت خودمو کوچک نمی بینم مغرور نیستم ولی عزت نفس پایینی ندارم.البته قبلنا عزت نفس و اعتماد به نفسم اومده بود پایین ولی تونستم خوبش کنم
ولی تحمل این شرایط هم خیلی سخته مثلا من وقتی گوشی مامانم و سرچ هایی که کرده رو می بینم هیچ چیز درباره ی رفتار با نوجوان و اینجور چیزا نیست...چون اصلا نمی خواد خودشو درست کنه... من یک برادر کوچک تر دارم که فقط به اون می رسه چون خیلی لاغره
من یک بار می خواستم مشقهام رو بنویسم ارسال کنم به موبایل احتیاج داشتم بهم گفت که از صبح تا حالا چیکار می کردی بده داداشت می خواد آمبولانس ببینه! در حالی که اون تکلیف خیلی مهم بود.
یا میگم بیا حرف بزنیم میگه بزار فلان کارو انجام بدم بعد...خلاصه شب میشه بعد میگه خوابم میاد برو با بابات حرف بزن!
میگم می خوام برون ریزی ذهنی کنم مسخره ام می کنه!
خب شاید خنده دار باشه ولی می تونه بخنده بگه باشه بیا نه اینکه اصلا توجه نکنه!
وقتی یک مشکلی دارم اصلا توجه نمی کنه ببینه اصل مشکل کجاست فقط می خواد یک چیزی بگه حل بشه!
من دچار وسواس شدم بهم میگه هلیا چرا اینجوری شدی آب پاک و پاک کننده هست بعد من میگم خب بعضی مواقع مشکلم اون نیست مشکلم اینه که مثلا لپم را گاز می گیرم خون میاد بعد دارم غذا می خورم و قاشقی که توی دهنم هست می ترسم خونی شده باشه بعد میگه خب آب بکشش! مثلا رفتیم رستوران من چجوری برم آب بکشم! یا میگم فلان جا نجس هست یا نیست میگه هلیا اتاقت رو جدا کن اونجا فقط نماز بخون میگم اگه دستم خیس باشه بیام توی اتاق اتاق هم نجس می شه بعد میگه خب دستتو خشک کن!خب برادرم رو چیکار کنم که با دست خیس میاد ومیره بعدشم کار سختیه اگه دستم عرق کرد چی!در حالی که نمی فهمه من سر نجاست یک چیزی مطمئن نیستم!نه اینکه بگم همه ی خونه نجسه! غیر از اون اینکار که اتاقت رو جدا کنی یک جورهایی انگاری به وسواست تسلیم شدی! حتی بابام که سر نجس و پاکی یکم حساسه میگه اینکا رو نکنم!بهش میگم شک داشتم دیروز فلان جا نجس شده بهش اعتنا نکردم ولی امروز فهمیدم نجسه میگه خب چرا نشستیش مشکل من نیست!!! یعنی من اصلاااااا براش مهم نیستم؟
برای وسواسم سرزنشم می کنه میگم خب تقصیر خودته که بهم اشتباه یاد دادی احکام رو گفتی اگه یک تکه ی ی چیزی نجس شد کلش رو بشورم میگه تو خودت انقدر دنبال جلب توجهی که اگر من اینکارو نمی کردم ی چیز دیگه ت میشد!!! ولی من به خدا اینجوری نیستم الانم وسواسم خیییییییلی بهتر شده و تا چند وقت دیگه کاملا خوب میشم ولی مامانم رو در این مورد نمی بخشم بهش میگفتم فلان چیز رو اینجوری آب کشیدم پاک شده؟ از قصد میگه نه بعد می خنده و یک جوری نگام میکنه که حرصم در بیاد!!! نمی فهمه منو عذاب می ده...
بهش میگم اگه من بودم بچم وسواس می گرفت می رفتم احکام رو یاد می گرفتم که بتونم راحت بهش توضیح بدم میگه نه چون سخته من هیچ وقت احکام رو یاد نمی گیرم!!! آخه بچهههه س؟
بهم میگه تحصیل خیلی خوبه اگه آدم درس نخونه هیچ کاری نکرده( البته من درسم خوبه) میگم شما هم درس خوندی ولی ازش استفاده نکردی پس به دردت نخورده
میگه آخه بابات نخواست منم باید به حرفش گوش بدم!! حالا بماند که سر چیزای دیگه حرفشو گوش نمیده
تازه بابام هیچوقت نگفته مامانم سر کار نره چون میگع مامانت اگه بره سر کار متوجه می شه که چقدر پول در آوردن سخته..بعد میگم اصلا اجازه هم نداده بود مگه بابام خداست که همش باید هرچی گفت انجام بدی؟ میگه آره شوهر آدم خدای روی زمینه!!!!
ولی حتی از نظر اسلام هم نگاه کنیم اسلام گفته زن باید به حرف شوهرش گوش بده که بتونن زندگی رو خوب پیش ببرن و در موردی که با حرف خدا مغایرت داشته باشه نباید گوش بده ولی نگفته شوهر آدم خدای روی زمینه!!!
وقتی مامانم این حرف رو زد ازش متنفر شدم...
به هیچ کس اعتماد ندارم
بجز خدا
و تا امروز خودم از خودم جلوگیری کردم که کار نادرستی نکنم
ولی هیچ وقت قرار نیست محبت جبران بشه
خدا میدونه من از تو خیلی بدترم
خدا به درد همینجاها میخوره دوست من