۸ جمله را به فرد افسرده نگویید
کدام جملات را نباید به افراد افسرده بگویید؟
به گزارش گروه وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، افسردگی یک بیماری جدی است که از سوی عموم افراد، به درستی درک نمیشود.
متأسفانه بسیاری که تاکنون از این بیماری رنج نبردهاند، مایل هستند عوارض زیانآور افسردگی روی وضعیت جسمی، عاطفی و سلامت ذهنی فرد را دست کم بگیرند.
خیلی از افراد نزدیک ممکن است چیزی بگویند یا کاری انجام دهند که قصد کمک به فرد مورد علاقه آنها جهت عبور از این مرحله واقعا سخت زندگی را داشته باشند، اما سعی کنید جملات زیر را هرگز به فرد افسرده نگویید.
۸ جمله که نباید به افراد افسرده بگویید
آیا تا به حال … را امتحان کردهای؟
بله، بله امتحان کردهام. گوش کردن به موسیقی، بیرون رفتن، ملاقات با روانپزشک. همهچیز را امتحان کردهام تا همه مدت، این احساس را نداشته باشم. متأسفانه، غلبه بر افسردگی، تدریجی است. راهی واحد جهت مبارزه با آن وجود ندارد، اما باور کنید هیچکدام از توصیههای شما تغییری در من ایجاد نمیکند و افسردگی من را برطرف نمیکند.
نباید آنقدر به همهچیز اهمیت بدهی
حق با شما است، اما نمیتوانم. این چیزی است که افسردگی باعث آن است. افسردگی موجب میشود که جنبههای منفی زندگی فرد افسرده برای او هزاران بار بزرگتر جلوه کنند. بنابر این، دیدن هر نوع روزنه امید در ابرهای تیره و تار غولآسا، غیر ممکن است. وقتی مغز شما تنها اجازه دیدن منفیها را میدهد، اهمیت ندادن به جنبههای منفی، غیر ممکن است.
بابت چه چیزی اینقدر غمگینی؟
اگر میدانستم، کاری میکردم. افسردگی، یک بیماری پیچیده و توضیحناپذیر است که پیدا کردن مشکل را سخت میکند و فهمیدن چاره آن غیر ممکن میشود.
من میدانم که چیزهای خوبی در زندگی من جریان دارند، اما نمیتوانم بابت آنها شاد باشم. یادآوری این موضوع به من، تنها غمگینترم میکند. میدانم که میخواهی کمک کنی، اما فقط اجازه بده بدون یادآوری اینکه باید شاد باشم، اندوهگین باشم.
تو فقط خوش بگذران!
آهان، به همین راحتی؟ وقتی میفهمید دیگر از چیزهایی که سابقا لذت میبردید، نمیتوانید شاد شوید، افسردگی شدیدتر میشود. وقتی حال و حوصله ندارید، تماشای یک فیلم کمدی یا گشتزدن با خودرو به خوب شدن حال شما کمک میکند، اما وقتی افسردهاید، حتی این کارهای تفریحی نیز جهت بهتر شدن روحیه شما کافی نیستند.
وقتی تشخیص میدهید تفریحی که زمانی عاشق آن بودید، دیگر برای شما لذتی ندارد، بیشتر در اعماق افسردگی خود فرو میروید.
تو نباید برای شاد شدن به قرصها متکی بشوی
همه آنها که از افسردگی رنج میبرند، به دارو متکی نیستند، اما آنها که گاه اینگونهاند، بهعنوان راه چاره پایانی، آن را انتخاب میکنند. داروی ضد افسردگی، آنقدر عوارض جانبی بدی دارد که هیچکس داوطلبانه نمیخواهد این عوارض را متحمل شود، مگر اینکه قطعا انتخاب دیگری نداشته باشد.
ما نمیخواهیم که مثلا دوست دوست ما که اتفاقا پزشک است، عوارض دارو را به ما بگوید؛ ما واقعا برای اینکه تقریبا طبیعی رفتار کنیم، به دارو نیاز داریم.
گریه نکن
چرا گریه نکنم؟ من ترجیح میدهم احساس اندوه کنم تا اینکه اصلا چیزی احساس نکنم. دست کم وقتی گریه میکنم، میدانم که هنوز میتوانم چیزی حس کنم و گاه واقعا حس بهتری به من میدهد.
اگر دست از گریه کردن بردارم، تنها برای شما خوب است؛ احتمالا فکر میکنید هر چیزی باعث ناراحتی من بوده است، کنار گذاشتهام؛ اما اگر بهخاطر هر کس دیگری از گریه کردن خودداری کنم، بیشتر در معرض سرکوب احساسات خود هستم و به خودم لطمه خواهم زد.
تو چیزهای بسیاری داری که بابت آنها شاد باشی
میدانم که دارم! میدانم که سقفی بالای سرم و غذایی برای خوردن دارم، اما افسردگی من به اینها مربوط نیست. من نمیتوانم از طعم یک غذای خوب لذت ببرم، چون ذهنم روی هر بخش بدن من حیلههایی پیاده میکند.
میدانم که شغل خوبی دارم، اما روزهایی که در بدترین حالت خود هستم، برای بلند شدن از رختخواب، انگیزه کافی نیست. یادآوری همه اینها که بگویید من باید شاد باشم، تنها تأثیر معکوس دارد.
زودتر خوب شو!
چرا به فکر خودم نرسیده بود؟! این را هرگز نباید به کسی که آشکارا افسرده است، بگویید. او را به حال خود بگذارید. اگر پای شما بشکند، نمیتوانید تصمیم بگیرید و اراده کنید که بار دیگر نشکند.
فرد افسرده نیز همینطور است. او نیاز به مراقبت دارویی، رواندرمانی و بازیابی تدریجی به حالت اول را دارد تا به درستی درمان شود. اجبار درمان پیش از اینکه او آماده باشد، تنها مشکل را در دراز مدت تشدید میکند. فقط زمان لازم را به او بدهید تا بهتر شود و سرانجام، بهبود پیدا خواهد کرد.