۱- بیتوجهی به احساسات منفیمتأسفانه آنقدر روی قدرت مثبت اندیشی تمرکز شده است که دیگر قدر احساسات منفی را نمیدانیم. برخلاف آنچه برخی از کتابهای خودیاری میگویند، وقتی ما سعی میکنیم با اندیشههای مثبت تمام غم، عصبانیت، ترس و سایر احساسات ناخوشایند خود را از بین ببریم، بهزیستی روانشناختی ما بهبود نمییابد.
بههرحال، بیرون راندن هرگونه افکار منفی از ذهن نهتنها تلاشی بیهوده است که حتی میتواند به نتیجه معکوس منجر شود.
دروغ گفتن به خودماندر یک آزمایش، کلاسیک به نام "خرس سفید" به شرکتکنندگان گفته شد ۵ دقیقه به "خرس سفید" فکر نکنند و هر بار که به آن فکر کردند زنگی را به صدا درآورند. شرکتکنندگان بهرغم تلاش برای فکر نکردن به سوژه در هر دقیقه چند بار زنگ را به صدا درآوردند. بدین ترتیب دکتر دانیل واگنر نشان داد که تلاش برای اجتناب از فکر کردن به یک موضوع و سرکوبیاش باعث میشود بسیار بیشتر به آن فکر کنیم.
در تفکر مثبت توصیه میشود که "به مشکل فکر نکن" یا برای مقابله با یک موضوع منفی صورت مثبت آن را برای خود تکرار کن. اما مطالعات نشان داده که استفاده از تأییدهای مثبت برای مقابله با گفتگوی منفی ممکن است برای همه مفید نباشد.پس با به کار بردن جملات مثبت نهتنها به خودمان دروغ میگوییم بلکه، چون میدانیم آنچه میگوییم حقیقت ندارد دچار ناامنی ذهنی میشویم.
۲- تشویق باور جادوییخوشبینی بیشازحد میتواند ذهن ما را کدر کند و ما را به محاسبه غلط خطرات و تصمیمگیریهای نامناسب سوق دهد. این باعث میشود که ما بهدروغ تصور کنیم که اتفاقات مثبت بیش از دیگران برای ما اتفاق میافتد و ما نسبت به بقیه در برابر حوادث منفی کمتر آسیبپذیر هستیم.
چنین نگرشی، که به نام تعصب خوشبینی شناخته میشود، در این مثالها مشهود است که والدین معمولاً معتقدند فرزندانشان استعداد بیشتری نسبت به دیگران دارند. تازه ازدواجکردهها رغم نرخ بالا، طلاق گرفتن خود را بعید میدانند و نیز افرادی که بهطور روزمره درگیر سبک زندگی ناسالمی از فست فود و دخانیات و الکل و مواد مخدر و ... هستند با خوشبینی میگویند که ما دچار بیماریهایی مانند سرطان و نارسایی کبد نمیشویم.
تعصب خوشبینانه همچنین باعث شود که ما امور و چیزها را به روشی کمتر عینی ببینیم، این مسئله وقتی به وجود میآید که ما با گفتن اینکه من به خودم ایمان یا باور دارم، تصمیم بگیریم که علائم هشداردهندهای را که احساسات منفی به ما نشان میدهند نادیده بگیریم و قدرت کنترل واقعیت را از دست بدهیم.
مانند دختری که تمام خواستگارانش را با این باور که شاهزادهای با اسب سفید به خواستگاریاش میآید رد میکند. چنین شخصی تمایل دارد که مدارک متقابل را نادیده بگیرد تا در برنامههای خود استقامت داشته باشد.
۳- ایجاد توهم کنترلنتیجه طبیعی سوگیری خوشبینی این است که ما فکر میکنیم نسبت به آنچه واقعاً هست، کنترل بیشتری بر نتایج رویدادها داریم. این " توهم کنترل " است، به همین دلیل است که علیرغم اینکه اعداد برنده یک قرعهکشی بهطور تصادفی انتخاب میشوند، وقتی به مردم آزادی انتخاب شمارهها داده میشود، از بردن اطمینان بیشتری دارند.
نکته اصلی این است که تفکر مثبت میتواند ما را خوشبین کند تا جایی که توانایی خود را در تعیین نتایج بیشازحد ارزیابی کنیم. وقتی زندگی شرایطی را فراهم میکند که از دسترس ما خارج است، تلاش برای دستیابی به کنترل واقعی آنها فقط آرزویی از طرف ماست.
در مواقعی ازایندست، تفکر مثبت ما را از نگاه کلینگر و واقعگرایانه منحرف میکند و در عوض ترجیح میدهد تصویری خوشایند برای ما ترسیم کند که ممکن است اصلاً وجود نداشته باشد.
۴- پرورش رضایت خاطر کاذبطبق مطالعهای که اخیراً انجامشده، نشان داده گاهی که ما بهترین نتیجه ممکن را از یک رویداد در آینده برای خود تصور میکنیم، ذهن خود را فریب میدهیم و باور میکنیم که پیشاپیش به آن دستیافتهایم؟
در این مطالعه به شرکتکنندگان گفته شد که خود را در انجام هر کاری به بهترین شکل ممکن تصور کنند (بهعنوانمثال برنده شدن در یک مسابقه یا گرفتن نمره عالي در یک آزمون) نتایج نشان داد که سطح انرژی آنها کاهش مییابد و درنتیجه نسبت به شرکتکنندگانی که به آنها گفتهشده نتایج واقعبینانه یا منفیتر را تصور کنند، عملکرد بدتری را ارائه میدهند.
محققان توضیح دادند که خیالپردازی در مورد دستیابی به نتیجه ایده آل میتواند انگیزه فرد را برای دستیابی به هدف کاهش دهد، زیرا ذهن تجربه دستیابی به هدف را پیشاپیش تجربه کرده است.
۵- ایجاد احساس گناهدرباره مسئولیت ما در قبال نحوه تفکرمان و تأثیر افکار بر احساسات و رفتارمان در سالهای اخیر چیزهای زیادی گفتهشده است درنتیجه همه ما تحتفشار ناگفتهای قرار داریم تا افکار منفی را از خود دور کرده و افکار مثبت را جایگزین کنیم. هنگامیکه قادر به انجام این کار نیستیم، به این باور میرسیم که تقصیر است ما که بهاندازه کافی تلاش نکردهایم تا خود را جمع کنیم و "مثبت فکر کنیم".
اکنون، علاوه بر آنچه در وهله اول ما را آزار میداد، احساسات منفی دیگری نیز در خود داریم: احساس گناه برای اینکه نمیتوانیم خود را متقاعد کنیم که نسبت به وضعیت خود خوشبین باشیم! درنتیجه بسیاری از ما بهجای پذیرفتن ترس، نگرانی، عصبانیت و ... در وهله اول و مقابله مستقیم با آن، بااحساس ناراحتی از خود به دلیل داشتن احساسات کاملاً طبیعی، وقت و انرژی خود را تلف میکنیم.