پخش زنده
امروز: -
طبق تفکر ترامپ، هرچه طرف مقابل بيشتر مقاومت کند و قدرت بيشتري از خود نشان دهد، لايق احترام بيشتر است.
پژوهش خبری صدا وسیما: کمي بيشتر از 13 ماه از حضور دونالد ترامپ در کاخ سفيد ميگذرد. با توجه به بيتجربگي ترامپ در حوزههاي سياسي و اجرايي، تلاشهاي بسياري براي تبيين سياست دولت وي به ويژه در حوزه خارجي در حال انجام است. اغلب کارشناسان بر اين باورند ساختار قدرتمند آمريکا مانع از اين خواهد شد که ترامپ بتواند شعارهاي خود را در حوزه خارجي عملياتي نمايد. دکتر سيد اصغر کيوان حسيني استاد دانشگاه علامه طباطبايي و دکتر ابراهيم متقي استاد دانشگاه تهران نيز در نشستي به اين موضوع پرداختند. ايشان با اشاره به ضعف آمريکا پژوهي در ايران تاکيد کردند ترامپ نيز در مسير سياست کلان آمريکا قدم برميدارد و ارزيابيهاي سطحي رسانهاي درباره وي قابل قبول نيست.
واقعيت ضعف کارگزار در برابر ساختار
در آمریکا تغییر و تحول همیشه مورد توجه بوده است و شعار محوری اوباما نيز همین بود. سوال اين است که اگر رئیس جمهوری با شعار «تغییر» به قدرت برسد، میتواند با ساختار دست و پنجه نرم کند؟ آیا واقعا در ساختار تکثرگرای تصمیمگیری آمریکا، رئیس جمهور به عنوان کارگزار میتواند نقش اول را ایفا کند؟ پاسخ اين است که تجربه نشان داده است که در نهایت این ساختار است که تصمیم میگیرد. کلینتون هم در سال 1992 اين نکته را مطرح کرد که میخواهد رئیس جمهور آمریکا باشد نه رئیس جمهور دنیا؛ اما وقتی وارد کاخ سفید شد، عملا نتوانست از چنبره ساختار خارج شود. کلینتون همان مسیری را رفت که ساختار اقتضا میکرد. بسیاری از صاحبنظران معتقدند شرایط پیروزی ترامپ تا حدودی تحت تاثیر گرایش جدید پوپولیستی در آمریکا بود. ترامپ در انتخابات به پیروزی رسید، ولی نتوانست از این فرایند عبور کند. آثار این فرایند را در صحنههای مختلف تصمیمگیری آمریکا به ویژه در رابطه با ایران میتوان دید.
بهرهگيري ترامپ از قياس تاريخي در سياست خارجي
در ادبیات سیاسی آمریکا به ویژه در دوره ترامپ، بحث قیاس تاریخی به خصوص قیاس مونیخ را میتوان دید. (نشستهای رهبران اروپا در آستانه جنگ جهانی دوم و عقبنشینیهای مکرر در برابر آلمان و در نهایت جنگ جهانی دوم). مدل برخورد ترامپ تحت تاثیر قیاسهای تاریخی است. نتیجه این میشود که باید در گامهای اولیه با بازیگر تهدیدگر برخورد کرد تا تهدید گستردهتر نشود.
رويکرد نظري متفاوت ترامپ و اوباما
رويکرد اوباما در متن رهيافت نئوليبرالي است؛ رويکردي که علاوه بر آنارشي و اهميت قدرت، چندجانبه گرايي و منافع مشترک را نيز مد نظر دارد. به همين دليل دولت او برجام را زمينهساز امن شدن بيشتر جهان معرفي ميکرد. اما نگاه ترامپ مانند ريگان، نئورئاليستي است؛ در اين نگاه قدرت و برتري جايگاهي برجسته دارد. حضور مثلث دفاعي و امنيتي دولت ترامپ(جیم متیس وزیر دفاع، هربرت مکمستر مشاور امنیت ملی کاخ سفید و مایک پمپئو مدیر آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سيا)) در کنفرانس اخير مونيخ، گوياي اهميت اين رويکرد در سياست خارجي ترامپ است. در واقع ترامپ با روح آمريکايي در پيوند است و ناسيوناليسم آمريکايي را تقويت ميکند؛ ناسيوناليسمي که در آن نژاد سفيد، آنگلوساکسونها و پروتستانها محوريت دارند.[1]
ترامپِ محاسبهگر
متاسفانه درک درستي درباره ترامپيسم وجود ندارد؛ ترامپ ميداند چه ميگويد. فعاليت در حوزههاي ساخت و ساز، کازينوداري و کشتي کج، ترامپ را با قواعد چانهزني، علم احتمالات، ريسکپذيري و غلبه و برتري آشنا کرده است و طبيعي است که او اين تجربهها را در سياست خارجي بکار بگيرد. طبق تفکر ترامپ، هرچه طرف مقابل بيشتر مقاومت کند و قدرت بيشتري از خود نشان دهد، لايق احترام بيشتر است. (به همين دليل واژههاي ترامپ درباره کره شمالي محترمانه است) با اين حال اگر اين قدرت بر مبناي نگاه آمريکايي، تخريبگر باشد، با آن مقابله ميکند.
تداوم سياست منطقهاي اوباما در دوره ترامپ
عموماً این ذهنیت وجود دارد که وقتی رئیس جمهور آمریکا تغییر میکند، سیاست خارجی اين کشور هم باید تغییر کند. این موضوع بیشتر از آمریکا و کشورهای صنعتی، درباره کشورهای جهان سوم صدق ميکند. واقعيت اين است که ساخت قدرت در آمریکا تداوم و تغییر را میخواهد؛ یعنی الگوهای رفتاری، نگاه به مناطق و سیاست بینالملل و همچنین الگوهای تامین منافع ملی مطابق با روح آمریکایی تغيير کند. روح و ذهنيت آمريکايي غلبه و هژموني در نظام بينالملل است. نگاه آنها اين است که کلانتر جهان هستند. بنابراين بايد با کساني که ميخواهند نظم را بر هم بزنند، مقابله کنند. بر اين اساس سیاست ترامپ در برخورد با جمهوری اسلامی هیچ تفاوتی با سیاست اوباما ندارد. در سند امنیت ملی اوباما هم آمده بود که ایران اصلیترین تهدید آمریکا، متحدان (کشورهای اروپایی) و شرکاي اين کشور (کشورهای شورای همکاری) است؛ اين نوع نگاه به ايران تفاوتی با نگاه ترامپ ندارد.
نفي احتمال جنگ آمريکا عليه ايران
سیاست آمریکا جنگ علیه ایران نیست. جورج بوش پسر، باراک اوباما و ترامپ هیچ کدام سیاست جنگ تسلیحاتی علیه ایران را در نظر نداشتند و این بحث که سیاست آمریکا، جنگ علیه ایران است، درست نيست. باراک اوباما نتوانست ایران را در وضعیت عادیسازی قرار دهد، ترامپ هم نمیتواند ایران را در فضای عادیسازی قرار دهد. اوباما نتوانست ایران را از وضعیت امنیتی شده خارج کند، ترامپ هم تمایلی ندارد ایران را از وضعیت امنیتی شده کنونی خارج کند. بنابراین، امنيتي شدن موضوع ایران که در زمان بوش آغاز شد و در دوره اوباما ادامه يافت، در دوره ترامپ نيز تداوم خواهد یافت.
لزوم ارائه راهکار برای رفع مشکلات سیاست خارجی
سه مسئله مهم در زمینه سیاست خارجی وجود دارد که توجه به آنها میتواند بستری را فراهم کند که حل مسائل سریعتر صورت گیرد:
اولین مسئله این است که فضای آنارشيک موجود نظام جهانی تداوم دارد؛
دومین مسئله این است که محیط منطقهای در شرایط آشوب[2] قرار دارد.
مسئله سوم هم این است که در فضای آشوب هر بازيگري عقبنشینی کند، موازنه و مبادله قدرت را درک نکند و بخشي از قدرتش را از دست دهد، بدون اينکه چیزی به دست آورد، امنیت ملي خود را به خطر خواهد انداخت.
مهمترین وظیفه انجمنهای علمی و صاحبنظران این است که درباره معمای امنیت موجود در منطقه راهکار تهیه کنند؛ بیان این نکته که غرب در حال سقوط است، مشکل سیاست خارجی ما را برطرف نخواهد کرد. جهان به سمت امنیتی شدن پیش میرود و شکلبندی پیمانهای امنیتی در حال تغییر است؛ این تغییرها و روندها حتی در فضای آشوب هم ادامه پیدا خواهد کرد.
پژوهش خبری // پژوهشگر: دارابی
--------------------