پخش زنده
امروز: -
پس از نزدیک به دو دهه از فروپاشی نظام دو قطبی جهان در حال تغییر است و قطب های جدیدی در مقابل هژمونی آمریکا در حال رخ ظهور هستند.تحولات دو دهه اخیر نشان داد گسترش ناتو به نزدیکی روسیه که امنیت ملی این کشور را به خطر می اندازد باعث شد که روسیه روابط خود با غرب را دوباره بازتعریف کند.
پژوهش خبری صدا وسیما:اروپای شرقی منطقه ای است که میان کشورهای صنعتی و غربی اروپا از یکسو و کشور پهناور روسیه از سوی دیگر محصور شده است.این سرزمین که بطور سنتی منطقه نفوذ امپراطوری روسیه محسوب میشد پس از جنگ جهانی دوم معمولاً به معنای حکومتهای کمونیستی سابق در اروپا بود که با اتحاد جماهیر شوروی بلوک قدرتمندی را در برابر آمریکا بوجود آوردند.پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی و پیمان ورشو بود که کشورهای غربی استراتژی محدود کردن نفوذ مسکو را در شرق اروپا پیگیری کردند.با شروع هزاره جدید غرب به تصور اینکه فروپاشی رقیب به معنی صلابت و قدرت بلامنازع جهان غرب و پیدایش جهان تک قطبی است، گسترش پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو به شرق و یا به عبارت صریحتر مرزهای روسیه را در دستور کار خود قرار داد تا با حضور مستقیم سیطره جهانی خود را در «هارتلند اوراسیا» تحکیم بخشد. بر اساس نظریه ی «هارتلند» از «هالفورد مکیندر» «Halford Mackinder» شرق اروپا منطقه ای است که در واقع نقطه ی اتصال آسیا، افریقا و اروپا است و تسلط بر کانون اوراسیا حاکمیت بر جهان را تضمین می کند.در آن زمان، باتوجه به آشفتگی های بعداز فروپاشی و بحران اقتصادی، فدراسیون روسیه چندان قادر نبود که در مسائل جهانی و منطقه ای ایفای نقش کند و این کشور به یک بازیگر منفعل تبدیل شده بود که در برابر دریافت کمکهای مالی و اقتصادی غرب، در مقابل پیشروی ناتو به اروپای شرقی سکوت می نمود. غیبت چند ساله مسکو در عرصه بین الملل موجب شد تا آمریکا با ابزار ناتو بر بسیاری از مناطق در شرق اروپا سلطه پیدا کند و خود را به مرزهای روسیه نزدیک کند. اما با گذشت زمان و افزایش بی سابقه قیمت نفت روسیه توانست قدرت نظامی خود را دوباره احیا کرده و با جسارت بیشتری وارد تحولات بین المللی خصوصا در شرق اروپا شود. منطقهای که تحولات اکراین نشان داد برای روسیه راهبردی است و روسها دیگر پیشروی ناتو به مرزهایشان را تحمل نخواهند کرد. آنچه امروزه در تحولات اروپای شرقی مشاهده میشود بیانگر تلاش هر دو قدرت آمریکا و روسیه در این منطقه است و هر دو کشور خواهان نفوذ سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و البته نظامی در آنجا هستند.
تغییر ماموریت ناتو
سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در 4 آوریل 1949 با محوریت ایالات متحده آمریکا و عضویت کشورهای اروپای غربی تشکیل گردید. هدف اصلی این کشورها از تأسیس چنین اتحادیه نظامی در آن زمان، جلوگیری از اشاعه نفوذ کمونیسم به پیکره سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دولتهای یاد شده بود. پیمان 14 مادهای ناتو در ابتدا ماهیتی «منطقهای» و «تدافعی» داشت؛ زیرا بر اساس مواد 5 و6 منشور ناتو، این اتحادیه تنها وظیفه داشت تا در قالب تز امنیت دستهجمعی به محافظت از امنیت کشورهای عضو در برابر تهدیدات شوروی کمونیست بپردازند. با فروپاشی نظام کمونیسم حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی سابق و پایان جنگ سرد تداوم حیات سیاسی- نظامی ناتو نیز در معرض تهدیدات جدی قرار گرفت. در این میان، در خصوص بقاء یا برچیدهشدن این پیمان نظامی دو دیدگاه رئالیسم ساختاری و نهادگرایی نولیبرال در مقابل یکدیگر قرار گرفتند.
چندی نگذشت که با برگزار شدن اجلاس سران ناتو در رم(1991) و پذیرش «تز گسترش ناتو به شرق»، رویکرد دوم مورد استقبال کامل اعضاء قرار گرفت.تقریباً از همان آغاز دهه 1990، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در حوزه «ماهیت»، « هدف»، «ساختار» و «کارکرد» اقدام به باز تعریف و بازنگری در اجزاء و عناصر خود نمود. به لحاظ ماهیتی، ناتو دیگر صرفاً پیمانی تدافعی (مبتنی بر ماده 5 منشور مربوط به اصل دفاع جمعی اعضاء از یکدیگر) و منطقهای (اروپا محورانه با تأکید بر ماده 6 منشور) نبود. زیرا مسأله گسترش ناتو به شرق علاوه بر آنکه سیاستی پیشروانه و تهاجمی را ایجاب مینمود، محدوده جغرافیایی وسیعتر از اروپای شرقی در آسیا (همچون مناطق آسیای مرکزی، قفقاز و خاورمیانه) را نیز هدف حوزههای عملیاتی خود قرار داده بود. تسری نقش و عملکرد ناتو در نواحی مهمی همچون افغانستان و عراق دو نمونه از فعالیتهای فرامنطقهای این سازمان به شمار میآید.از نقطه نظر هدف، سران پیمان، مدیریت بحرانهای بینالمللی، ناسیونالیسم افراطی، بنیادگرایی، تروریسم و مبارزه با تکثیر تسلیحات کشتار جمعی را جایگزین دستور کار سنتی ناتو یعنی «مهار کمونیسم» نمودند.[1]
با این حال، از همان آغاز روند گسترش ناتو، این سازمان با دو چالش اساسی مواجه گردید:
رویارویی ولادیمیر پوتین با گسترش ناتو به شرق
راهبرد روسیه در مقابل ناتو هیچوقت ثابت، پایدار و متصلب نبوده و بر حسب شرایط، موقعیتها، تحولات داخلی روسیه و شرایط بینالمللی متحول و انعطافپذیر بوده است. مطالعه روند روابط ناتو با روسیه از زمان انحلال پیمان ورشو و فروپاشی شوروی تاکنون نشان دهنده این نکته مهم است که؛ روسیه هرگاه خود را طرف مستقیم مذاکره با ناتو میبیند، رفتار متفاوتی نسبت به زمانی که ناتو با کشورهای پیرامونی روسیه مذاکره مینماید، داشته است. به عبارت دیگر روسیه تمایل دارد روابط خود را با ناتو بدون محدودیت گسترش داده اما مشروط به آن که ناتو وارد مناطق پیرامونی روسیه نگردد.موضوعی که غرب آنرا نادیده گرفته است.
فضای امروز اروپای شرقی با قدرت گیری روسیه تحت حاکمیت پوتین، تقریبا دچار شکاف شده است. پوتین در دوران نسبتا طولانی حاکمیت خود در تلاش است تا قدم به قدم حوزههای از دست رفتهی شرق اروپا را از ناتو و البته اتحادیه اروپا پس بگیرد. در واقع استراتژی جدید روسها درقبال جنگ در شرق اوکراین و الصاق جزیره کریمه ی اوکراین به خاک روسیه بیانگر سیاست تهاجمی مسکو در قبال مرزهای خارج نزدیک خود است. این موفقیتها حاصل نشده مگر در سایه اقتدارگرایی دولت ولادیمیر پوتین.
پوتین از همان ابتدا مصمم به مقابله با پیشروی غرب به شرق اروپا بود اما کشورهای غربی توجهی به این مساله نکردند. گذشت زمان نشان داد همان نگاه تردید آمیز و جنگ سرد هنوز میان آمریکا و روسیه وجود دارد. در خلال چند دهه اخیر تنها تغییر در روابط دو کشور حذف عنوان «جنگ سرد» بوده است.موضوعی که جدی به نظر نمی رسد.به تازگی «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهوری روسیه از احتمال وقوع جنگ گرم و آغاز جنگ جهانی سوم در صورت ادامه سیاستهای ناتو خبر داد. تارنمای روزنامه «دیلی اکسپرس» انگلیس نیز در گزارشی نوشت: پوتین اعتقاد دارد ناتو مسابقه تسلیحاتی را به راه میاندازد و روسیه به آن پاسخ خواهد داد. این امر ممکن است منجر به جنگ جهانی سوم شود. اگر موازنه راهبردی از بین برود یک تراژدی بزرگ به راه خواهد افتاد.[2]
با این حال غرب خیال عقب نشینی ندارد و نیروهای ناتو و نظامیان آمریکا به صورت مشترک و مستقل در شرق اروپا از جمله لهستان و رومانی و لیتوانی نزدیک روسیه و هم مرز این کشور یعنی در لتونی و استونی، گرجستان و مولداوی پنج جمهوری سابق شوروی حضوری دائمی یا موقت دارند که بارها سبب اعلام هشدارهای مسکو شده است، ولی این روند همچنان گسترش می یابد.
در سالهای اخیرروسیه و اتحادیه اروپا با توجه به اختلاف اساسی دو طرف در باره بحران اوکراین دچار تنش های زیادی شدند. بهانه رسمی اعمال تحریم های گسترده اتحادیه اروپا در کنار آمریکا و برخی دیگر از کشورهای بلوک غرب مانند ژاپن، کانادا و استرالیا علیه روسیه، بحران اوکراین و موضعگیری مسکو در زمینه حمایت از مخالفان جدایی طلب در شرق اوکراین است.سیاست مسکو تاکنون باثبات بوده و تسلیم فشارهای تحریمی غرب نشده و کماکان بر موضع خود در قبال اوکراین تاکید میکند و در عین حال به اعمال تحریم های متقابل علیه اتحادیه اروپا و دیگر کشورهای بلوک غرب مبادرت کرده است. از دیدگاه ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، اقدامات ناتو در تقویت مواضع نظامی خود در لهستان و حوزه بالتیک هم با هدف ضربه زدن به توازن نظامی در شرق اروپا انجام می شود. به گفته پوتین دو تهدید عمده امنیتی برای روسیه از سوی غرب وجود دارد:
با استقرار این سیستمهای راکتی، روسیه عملا در محاصره قرار می گیرد.زیرا در شرق اروپا راکتهای رهگیر در کشتیهای جنگی مستقر می شوند و این کشتیها در دریای مدیترانه و شمال و سواحل ایالت الاسکا همیشه حضور دارند.اما این اقدام های امریکا اشتباه بزرگی است. در واقع آنها مرتکب اشتباه راهبردی می شوند، زیرا به تمامی این اقدام ها پاسخ مناسب
میدهیم که به معنای آغاز دور جدید رقابت های تسلیحاتی خواهد بود. پاسخ روسیه به اقدامات امریکا به مراتب کم هزینهتر خواهد بود، اما موثر است، به این وسیله به اصطلاح موازنه راهبردی را حفظ می کنیم و این موضوع بسیار مهمی است.[3]
با وجودیکه غرب استقرار سامانه های ضد موشکی در اروپا را برنامههای موشکی ایران عنوان میکند اما پوتین بهانه جویی غرب برای استقرار این سامانهها در اروپای شرقی را مبهم می خواند.به گفته وی، هنگامی که بحث استقرارسامانههای ضد موشکی آمریکا در اروپا به میان میآید، فورا جلوگیری از برنامه هستهای و موشکی ایران دلیل این اقدام قلمداد میشود، در حالی که توافق (برجام) با تهران به سرانجام رسیده و هیچ تهدیدی وجود ندارد، اما سامانههای ضد موشکی و دیگر اجزای آن با سرعت بسیار در حال برپایی هستند و همین مساله باعث ایجاد این سئوال میشود که این سامانهها برای مقابله با چه کشوری مستقر می شوند؟ موضع گیری شدید پوتین در قبال ادامه استقرارسامانه های ضد موشکی آمریکا و ناتو در اروپا نشان می دهد که یکی از دغدغه های اصلی امنیتی مسکو، هنوز این مساله است که از دوره زمامداری جورج دبلیو بوش مطرح شده و تاکنون نیز با جدیت از سوی واشنگتن پیگیری شده است.از دیدگاه روسیه توسعه هر چه بیشتر سامانه های ضد موشکی آمریکا و ناتو که توانمندی رهگیری موشک های هسته ای استراتژیک روسیه را دارند ، بمنزله اقدامی برای خنثی کردن توانمندی آفندی هسته ای روسیه محسوب میشود.[4]
سپر دفاع موشکی در شرق اروپا
مجموعه دفاع موشکی آمریکا در لهستان، معروف به «سامانه رهگیر اروپایی» یک پایگاه موشکی ایالات متحده است که قرار است 10 سیلوی موشکی رهگیر (نسخه دومرحلهای از رهگیرهای سه مرحلهای زمینی با "نابودگر خارج از جو") که سرعت برخورد آن حدود 7 کیلومتر بر ثانیه است در این کشور مستقر سازد. نخستین مجموعه طراحی شده قرار بود در حوالی شهر «رِدزیکووو» لهستان ساخته شود تا یک «سیستم دفاع زمینی میان-راه» در ترکیب با سیستم راداری پرتو باریک میانبرد آمریکا در شهر «بردی» جمهوری چک تشکیل دهد. طرح «ای آی اس» در سال 2009 کنار گذاشته شد و متعاقبا با یک طرح مرحله به مرحله «سیستم دفاع موشکی بالیستیک ایجز» جایگزین شد که دربرگیرنده موشکهای رهگیر «اس ام 3» است که تا سال 2018 در لهستان نصب میشود. این سامانه جدید قرار است از اروپا و امریکا در برابر موشکهای احتمالی شلیک شده از منطقه غرب آسیا یا شمال آفریقا حفاظت کند.[5]
اقدام دیگر در رومانی شکل گرفت و در اردیبهشت سال گذشته آمریکا نخستین قدم را برای طرح سپر دفاع موشکی خود در اروپای شرقی برداشت و فاز اول این طرح در جنوب شرق رومانی به اجرا در آمد. آمریکا این سامانه موشکی را به آنچه «مقابله با تهدیدات کشورهای سرکش» میخواند، در رومانی مستقر کرده است. ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو میگوید: استقرار سامانه موشکی در رومانی نشان میدهد که سامانه دفاعی در شرق اروپا به شدت علیه خطرات موشکی موجود تقویت شده است. با این حال او تاکید میکند که سیستم دفاع موشکی در رومانی قرار نیست روسیه را هدف قرار دهد و حتی اعتراف میکند که این سیستم توان سامانه موشکهای دفاعی روسی را ندارد. وی افزود: سامانه موشکی در رومانی در نقطهای واقع شده است که توان توقف موشکهای روسیه را ندارد. طرح استقرار سامانه دفاع موشکی در رومانی در سال ۲۰۱۳ کلید خورد که این طرح هزینهای بالغ بر یکمیلیارد دلار داشته است. ناتو میگوید که این سامانه «صرفا دفاعی» و واکنشی به تهدیدهای خارجی است. داگلاس روت، سفیر ایالاتمتحده در ناتو استقرار سامانه دفاع موشکی را بر اساس ماده ۲۸ اعضای ناتو اعلام کرد و گفت که آمریکا بر اساس این بند متعهد شده است اگر خطری بالقوه اعضای ناتو را تهدید میکند به دفاع از اعضای این سازمان مبادرت کند. با این وجود روسیه این اقدام ناتو را حرکت سیاسی و نظامی خواند و گفت پاسخ این حرکت را خواهد داد.[6]
پاسخ روسیه استقرار استقرار موشکهای S400 در «کالینگراد» بود جایی که قبلا سامانه موشکی اسکندر را نیز در آن مستقر کرده بود. کالینینگراد که درمنطقه بالتیک و مابین کشورهای لیتوانی و لهستان واقع شده است، ناحیه ای جداافتاده از خاک اصلی روسیه است. این سرزمین با سرزمین اصلی روسیه 365 کیلومتر فاصله دارد و تنها بندر اروپایی بدون یخبندان روسیه محسوب می شود و نقش با اهمیتی را در حوزه روابط میان روسیه با کشورهای بالتیک، اروپا و ایالات متحده بازی می کند. درطول جنگ سرد کالینینگراد نقشی اساسی در خط مقدم برنامه نظامی اتحاد شوروی ایفا کرد.این ناحیه به عنوان مقر فرماندهی نیروهای ضد پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو) و یک بندر کلیدی برای ناوگان دریای بالتیک شوروی تلقی میشدکه بالغ بر 300 هزار نفر از پرسنل نظامی شوروی را در خود جای میداد تا هم به عنوان نیروی دفاعی و هم در تهاجم احتمالی علیه اروپای غربی بکار گرفته می شدند. امروزه و با گسترش ناتو به شرق و استقرار سامانه های موشکی ایالات متحده در این منطقه، روسیه از کالینینگراد به عنوان یک اهرم ژئوپلیتیکی استفاده میکند.حالا روسیه در پاسخ به ناتو در این ناحیه سیستم رادار و سامانه دفاعی موشکی و نیز امکانات استقرار موشک های بالستیک دارای قابلیت حمل کلاهک هسته ای ایجاد نموده است که تا شعاع 700 کیلومتری خود و نقاط مهمی از اروپا از جمله برلین را در برمی گیرد.[7]
بحران گرجستان
گرجستان در کنار اکراین از اهمیت استراتژیک فراوانی برای مسکو برخوردار است. پس از مطرح شدن بحث عضویت گرجستان و اوکراین در ناتو، مسکو دریافت اگر بخواهند در این مورد کوتاه بیایند با توجه به حضور ناتو در این دو کشور، به معنای محاصره کامل روسیه و جلوگیری از احیای قدرت روسیه در شرق اروپا است.به همین دلیل روسیه تلاش کرد با استفاده از بحرانها و مداخله در امور این کشورها مانع از تحقق این سیاست غرب شود.
در سال2008 میلادی رئیس جمهور «میخائیل ساکاشویلی» است که رابطه نزدیکی با غرب داشت و خواهان عضویت گرجستان در ناتو و اتحادیه اروپا بود با روسیه بر سر دو جمهوری خود مختار «آبخازیا» و «اوستیای جنوبی» دچار اختلاف شد زیرا روسیه اجازه نمیداد که گرجستان حاکمیت خود را در این دو منطقه اعمال کند.ریشه این بحران به ضعف سیاسی گرجستان و نیز نزدیکی دولت سابق به ویژه شخص «شوارد نادزه» به روسیه این کشور باز می گشت زیرا وی تن به مصالحه با روسیه داد و پذیرفت که در امور جمهوری های خود مختار اوستیای جنوبی و آبخازیا دخالت نکند و با حضور نیروهای روسی در این دو منطقه مخالفتی نداشته باشد.
پس از انقلاب رنگی موسوم به «گل رز» در گرجستان که با پشتیبانی آمریکا صورت گرفت ، منجر به بر کناری دولت متمایل به روسیه و روی کار آمدن دولت غرب گرای میخائیل ساکاشویلی و اوضاع سیاسی این کشور دگرگون شد. دولت جدید سیاست دوری از روسیه و نزدیکی به غرب به ویژه امریکا را در پیش گرفت و همانطور که گفته شد خواهان عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو شد.موضوعی که روسها را به شدت نگران کرد. ساکاشویلی گمان می کرد پس از انقلاب گل رز با پشتیبانی غرب و روی کار آمدن «دیمیتری مدودف» تازه کار می تواند برای همیشه مسئله خود مختاریها را حل کند و آنها به گرجستان الحاق نماید. مسئله ای که باعث شد ساکاشویلی شخصاً اقدام به آغاز حمله به اوستیای جنوبی کند ، محاسبات و ارزیابی های اشتباهی بود که وی از اوضاع منطقه و جهان بدست آورده بود. حل مسئله قومی در دو ایالت جدا شده اوستیای جنوبی و آبخاز را نیز از طریق نظامی میسر می دید ، از آنجاییکه وی توانسته بود بحران آجاریا را که یکی از جمهوری استقلال طلب گرجستان بود را حل کند فکر می کرد می تواند بحران اوستیا را نیز حل کند و در سیاست خود قصد داشت یک به یک سراغ این دو جمهوری برود اول سراغ جمهوری اوستیای جنوبی و بعد از حل آن، به سراغ آبخازیا برود.گرجی ها حمله نظامی به اوستیا را آغاز کردند. ارزیابی گرجی ها این بود که با توجه به روی کار آمدن مدودف در روسیه و برنامه های وی برای عدم تقابل با آمریکا و اروپا ، روسیه در این مقطع ، اقدامی انجام نمیدهد. عملیات نظامی روسیه در اوستیاى شمالى آنقدر سریع بود که برای گرجی غیر قابل انتظار بود و ارتش گرجستان هرگز تصور نمىکرد روسیه چنین عکسالعمل شدیدى از خود نشان دهد. این نکته نشان دهنده اشتباه گرجستان در محاسبه ضدحمله روسى بود. اقدام گرجستان در حمله نظامی به اوستیای جنوبی به منظور جلوگیری از استقلالطلبی بیش از هر چیز کمک به استقلال این جمهوری ها بود.[8]
پس از رسیدن به صلحی ناپایدار و پایان درگیریها، دیمتری مدودف در نطقی تلویزیونی، استقلال جمهوریهای اوستیای جنوبی و آبخازیا را به رسمیت شناخت. دومای روسیه نیز رأی به استقلال این دو منطقه داد مضافا بر اینکه مسکو این پیام را برای غرب ارسال کرد عضویت جمهوریهای استقلال یافته شوروی را در ناتو تحمل نخواهد کرد.
بحران اکراین
اکراین کشوری بزرگ و استراتژیک در شرق اروپاست که از مشکلات زیادی رنج می برد. به لحاظ شاخص فساد اوکراین یکی از فاسد ترین کشورهای جهان محسوب می شود-طبق گزارش 2014 سازمان بین المللی شفافیت در مورد میزان فساد در کشورهای مختلف این کشور درمیان 146 کشور مورد بررسی واقع شده در رده ی 144 قرار گرفته است.همین مساله سبب شده تا اکراین در کل کشور توسعه یافته و ثروتمندی محسوب نشود و فاصله بین فقیر و ثروتمند بسیار زیاد است.با توجه به اینکه 77 درصد جمعیت اکراینی هستند اما تنوع قومی و زبانی نیز مشاهده می شود.آمارها نشان می دهد 17درصد جمعیت اکراین روس و 5 درصد دیگر از جمعیت کشور نیز از اقوام بلاروسی ها ،مجارها،بلغاری ها،تاتارها،رومانیایی ها ،لهستانی ها، و دیگر اقلیت ها تشکیل شده است.بطور کلی فسادگسترده در میان رهبران، رقابت های سیاسی مخرب و ثبات زدا، رانت بازی ها و رانت خواری های گسترده، فقر فراگیر،بی صداقتی رهبران،شکاف جمعیتی،ضعف حاکمیت و نهادهای قانونی و مواردی از این قبیل باعث شده اند تا جامعه اوکراین چندان اعتمادی به رهبرانشان نداشته باشند.[9]
بحران در سال 2014 و پس از آن روی داد که«ویکتور یانوکوویچ» رئیس جمهور این کشور اعلام کرد که کشورش مراحل انعقاد یک توافق تجاری با اتحادیه اروپا را رها کرده است وحاضر به امضای آن نمیباشد.اعلام این خبر معترضان که گرایشات ضد روسی داشتندرا به خیابانها آورد و ناآرامیها آغاز شد.سفر یانکوییچ به مسکو و امضای چند قرار داد اقتصادی میان اوکراین و روسیه در زمینه ترانزیت انرژی وضعیت را بدتر کرد.با تشدید اعتراضات و کشته شدن معترضان توافقی میان مخالفان و دولت مبنی بر در مورد برگزاری زود هنگام انتخابات و شکل گیری دولت جدید حاصل شد.با آزادی «ویولیا تیموشنکو» نخست وزیر سابق از زندان نا آرامی ها به اوج رسید وکنترل کیف به دست مخالفان افتاد.یانکوویچ مجبور شد از پایتخت به روسیه فرار کند و روز بعد پارلمان اوکراین رای به برکناری وی داد.در واکنش به این اقدام متحدان روسیه در شبه جزیره کریمه و بعضی از مناطق شرقی و جنوب شرقی دست به تظاهرات علیه حکومت کیف زدند.با شدید شدن این درگیری ها نیروهای ویژه روسیه به همراه ناوگان دریایی مستقر در دریای سیاه در حالت آماده باش کامل قرار گرفتند.در 27 فوریه 2014 گروههای مسلح طرفدار روسیه در کریمه تمامی مراکز دولتی را تصرف کردند و قرار شد برای تعیین وضعیت کریمه همه پرسی برگزار شود.با وخیمتر شدن بحران کریمه مقامات محلی از ولادیمیر پوتین ریس جمهور روسیه تقاضای کمک کردند.به دنبال آن پارلمان روسیه (دوما) مجوز استفاده از قدرت نظامی در اوکراین را صادر نمود.ولادیمیر پوتین در واکنش به بحران اوکراین اعلام کرد که مسکو حق استفاده از همه ی ابزارها به منظور حفاظت از شهروندان خود در شرق اوکراین را برای خود محفوظ می دارد.در روز 16 مارس 2014همه پرسی کریمه برگزار شد و بیش از 96 درصد از شرکت کنندگان رای به نفع پیوستن به روسیه رای دادند و رئیس جمهور روسیه با امضای قرارداد الحاق کریمه برای اولین بار بعد از جنگ سرد قلمروی روسیه را وسعت داد.
روسها در مناطق شرقی اکراین هم بیکار ننشستند و از روس تبارهای شرق اکراین که به مقابله با دولت مرکزی اکراین اقدام کرده بودند حمایت کردند.موضوعی که تاکنون لاینحل باقی مانده است و تحریم های اتحادیه اروپا و آمریکا هم نتوانسته روسها را مجبورکند تا از مواضع خود عقب نشینی کنند. تحولات اوکراین نشان داد گرچه دولت کیف دارای پیوندهای مستقیم سیاسی و اقتصادی با غرب است و رویای الحاق به اتحادیه اروپا و ناتو را در سر می پروراند اما در عین حال باید به پیوندهای تاریخی، فرهنگی و اقتصادی شرق اوکراین با روسیه هم توجه کند.موضوعی که البته جدی گرفته نشد و با ادامه یافتن این وضعیت در ۲۳ دسامبر ۲۰۱۴ پارلمان اوکراین رای به پیوستن این کشور به ناتو داد.ناتو هم اعلام کرده اکراین تا سال2020 باید اصلاحات لازم را برای پیوستن به این سازمان انجام دهد.حال باید دید روسیه در سالهای بعد برای مقابله با این چالش بزرگ چه خواهد کرد.
مداخله در بالکان
تحکیم نفوذ روسیه در بالکان سیاستی راهبردی و در عین حال تاریخی و سنتی برای کرملین محسوب میشود. جمهوریهای یوگسلاوی سابق کانون مرکزی این نفوذ تاریخی است.مسئله ای که آمریکا در پی تقابل با آن است.هم اکنون این نظریه در حال قدرت گرفتن است که جمهوری های پیشین فدراسیون یوگسلاوی پس از اوکراین، صحنه رویاروئی تازه ای میان شرق و غرب خواهد بود.با توجه به اینکه اکثر این جمهوریها به نحوی به غرب متمایل شده اند نقطه اتکای روسیه صربستان است و البته صرب تباران بوسنی و هرزگوین.
پس از پیوستن مونتهنگرو به ناتو روسیه تمایل دارد برای حفظ قدرت خود در بالکان و دفاع از مهمترین متحد خود در این منطقه یعنی صربستان، تلاش خود را برای جداسازی منطقه «صربسکا» در بوسنی و هرزگوین، همانطور که در مورد منطقه کریمه در اوکراین اجرا کرد، به کار بگیرد. این راهکار بخشی از مقابله روسیه با پیوستن کشورهای بالکان به پیمان ناتو است که نتیجه جز محاصره صربستان توسط پیمان ناتو برای مسکو نداشته است. اگرچه آمادگی روسیه برای حمایت از صربهای بوسنی در به اصطلاح همهپرسی جدایی از این کشور کاملا مشخص است اما تنها زمان و وقایع میدانی مشخص میکند چقدر مسکو توان تحمل تبعات سنگین ناشی از این اقدام، که به طور بالقوه باعث آغاز جنگ دوم میان بوسنیوهرزگوین با صربستان و صربهای مورد حمایت بلگراد در این کشور خواهد شد، را داراست.[10]
هم اکنون جمهوری «صربسکا» همه پرسی در جزیره کریمه را نمونه ای بارز برای تقویت خودمختاری جمهوری صربسکا با هدف استقلال از بوسنی و هرزگوین می داند. تنش های سیاسی در جمهوری صربسکا و بوسنی و هرزگوین از هنگام برگزاری انتخابات سراسری در سال 2014 اوج گرفت که در آن انتخابات،حزب حاکم به رهبری «میلوراد دودیک» با بدست آوردن مقام ریاست جمهوری، جایگاه خود را در این منطقه تقویت کرد.میلوراد دودیک رهبر حزب اتحادیه مستقل سوسیال دمکرات که هوادار روابط نزدیک تر با روسیه است و بارها تهدید به بیرون بردن این منطقه از بوسنی و هرزگوین کرده است وضعیت کنونی سیاسی و اقتصادی بوسنی و هرزگوین را غیرقابل تحمل میداند.
در انتخابات ریاست جمهوری صربستان که امسال برگزارشد «الکساندر ووچیچ» به پیروزی رسید. وی از اعضای حزب اقتصاد لیبرال، محافظه کار و پیشرو صربستان است و از سال ٢٠١٤ نخست وزیر این کشور بوده است. نامزد پیروز انتخابات که بر عضویت صربستان در اتحادیه اروپا تاکید می کند، تلاش دارد تا روابط با متحد خود یعنی روسیه را توسعه دهد.ووچیچ در دیداری با پوتین، رییس جمهور روسیه بر ضرورت بهبود روابط میان دو کشور تاکید کرده بود. روابطی که گفته می شود با بهبود آن قرار است توافقی برای فروش جنگنده، تانک و ماشین آلات زرهی به صربستان منعقد شود. بلافاصله پس از اعلام نتایج رییس جمهور جدید، وی از رییس جمهور روسیه و صدراعظم آلمان، به خاطر حمایت های آنها از وی در زمان انتخابات، قدردانی کرد.
نتیجهگیری
پس از نزدیک به دو دهه از فروپاشی نظام دو قطبی جهان در حال تغییر است و قطب های جدیدی در مقابل هژمونی آمریکا در حال رخ ظهور هستند.تحولات دو دهه اخیر نشان داد گسترش ناتو به نزدیکی روسیه که امنیت ملی این کشور را به خطر می اندازد باعث شد که روسیه روابط خود با غرب را دوباره بازتعریف کند.با قدرت گرفتن پوتین به عنوان رئیس جمهور روسیه در دسامبر 2000، سیاست خارجی این کشور نیز بتدریج دستخوش تحولی بزرگ گردید. وی که با نگرشی آسیبشناسانه به تنگناهای سیاست خارجی روسیه در طول دهه 1990 پی برده بود به بازطراحی و معماری مجدد این سیاست در قالب سه سند سیاست خارجی، امنیت ملی و دکترین نظامی اقدام نمود. در همین راستا تلاش شد از نفوذ بیشتر ناتو در شرق اروپا جلوگیری شود و روسیه بتواند نفوذ سنتی خود را در آنجا احیا نماید. در سالهای اخیر پس از درگیری روسیه و گرجستان در سال 2008 ، الحاق کریمه به روسیه و درگیریهای داخلی اکراین و همچنین گسترش حضور نظامی روسیه در منطقه بالتیک غرب نیز سیاست محتاطانهتری اتخاذ کرده است. روسیه در تلاش برای بازیابی اقتدار گذشته خود درصدد ایفای نقش فعال تر در منطقه و حتی عرصه بین المللی است و احتمال افزایش واکنش سریع و تند این کشور بر علیه آمریکا وگسترش ناتو در شرق را افزایش داده است.
پژوهش خبری // پژوهشگر: علی ظریف
------------------------------------------
[1] . کیانی،داوود،روسیه و چالش گسترش ناتو به شرق،موسسه مطالعات ایران و اوراسیا،5/ 2/ 95
[2] . ایرنا،26 /3/ 96
[3] . https://af.sputniknews.com15/06/2017
[4] . میرطاهر،سیدرضا،سامانه های ضد موشکی آمریکا و هشدار پوتین،خبرگزاری صداوسیما،19/ 3/ 96
[5] . مشرق نیوز،8/8/ 94
[6] . دنیای اقتصاد،26/ 2/ 95
[7] . ایرنا،13/ 10/ 95
[8] . آرامی، سیدجواد،بحران گرجستان،اسلام تایمز،26/ 8/ 88
[9] . آذریان،مصطفی،روسیه و بحران اوکراین،مجله ایرانی روابط بین الملل،24/ 12/ 95
[10] . خبرگزاری تسنیم،14/ 4/ 96