پخش زنده
امروز: -
کتاب اخلاق و سیاست نوشته دکتر سید محمدرضا احمدی طباطبایی مشتمل بر ۴ فصل و یک نتیجه گیری است.
بحث اخلاق و سیاست از مباحث مهم و پر قدمت تاریخ تفکرات سیاسی هم در غرب و هم در شرق است. برای مثال اگر دقت کنیم حکمای ثلاثه یونان یعنی سقراط، افلاطون و ارسطو در این حوزه سخن گفتهاند. سقراط به شدت مدافع آموزههای اخلاقی در جوامع بشری بود و از ضرورت تغییر آن اجتماع و در حوزه قدرت سیاسی سخن میگفت حتی در مورد خودش هم هنگامی که به جرم اغوای جوانان محکوم به نوشیدن جام شوکران شد در تاریخ آمده که برخی از دوستانش تلاش کردند که او را فراری دهند و لیکن سقراط قبول نکرد و گفت قانون دولت محترم است و باید رعایت شود حتی اگر به ضرر یک فرد باشد. با این مقدمه خلاصه ای از کتاب اخلاق و سیاست ارائه می شود.
فصل اول کتاب به کلیات اختصاص دارد که شامل سه بهره است. در بهره اول به اخلاق، فلسفه اخلاق و حکمت نظری و حکمت عملی پرداخته شده است. در بهره دوم مبانی فلسفه اخلاق در گفتمان اخلاقی غرب و اسلام با نگاه به آراء رنه دکارت، اسپینوزا، کانت، شیخ مفید، امام الحرمین جوینی و قاضی عبدالجبار معتزلی بررسی شده است. در بهره سوم نیز به بررسی مفاهیم سیاست و دولت و نظریه های مربوط به دولت پرداخته شده است.
فصل دوم کتاب درباره اخلاق و سیاست در فلسفه سیاسی غرب است. بهره اول این فصل رابطه اخلاق و سیاست از نظر افلاطون، ارسطو و سیسرون بررسی شده است.
اخلاق در اندیشه افلاطون: افلاطون اخلاق و درستکاری فردی و عادل بودن را در تعادل میان سه قوه تعقل، غضب و شهوت ملاحظه می کند. انسان درستکار و عادل از لحاظ فردی کسی است که هر یک از این سه قوه در بدن وی وظایف خود را به خوبی و با رعایت تعادل انجام دهند. به عبارت دیگر انسان درستکار و عادل کسی است که حق هر یک از این سه قوه را ادا کند و اجازه ندهد هیچ یک از این سه قوه بر دو قوی دیگر برتری یافته و مسلط شود.
افلاطون در ساحت اجتماع نیز ضمن تشریح فضایل اخلاقی هر یک از این فضایل را مختص یک طبقه میداند و عدالت را به عنوان یکی از فضایل چهارگانه مطلوب یونانیان در نظر میگیرد. فضایل چهارگانه اخلاقی در یونان شامل: 1- حکمت و فرزانگی، 2- شجاعت و دلیری، 6- خویشتنداری و عفت و 4- عدالت و درستکاری بود.
به باور افلاطون سه فضیلت حکمت، شجاعت و عفت مختص یکی از طبقات مدینه فاضله است. به این معنی که فرزانگی و حکمت از آن فرمانروایان، شجاعت از آن یاوران یا مدافعان و خویشتنداری و عفت از آن توده های مردم است و عدالت و درستکاری در اجتماع فضیلتی است که در پرتو آن هر یک از این سه طبقه وظایف خود را به نحو مطلوب انجام دهد و در کار گروه دیگر دخالت نکند.
بنابراین افلاطون فلسفه اخلاق خود را کاملا به سیاست و دولت مربوط می کند. از نظر وی عدالت به عنوان یکی از فضایل بشری خصیص های است که انسان را مستعد برقراری روابط سیاسی با دیگران به منظور تشکیل جامعه می سازد و لازمه تشکیل و حفظ ثبات اجتماعی آن است که تمام اعضاء و طبقات (از جمله طبقه ی حاکمه) قادر به نشان دادن کف نفس در قبال همنوعان دیگر باشد و از انجام دادن یا به چنگ آوردن برخی چیزها که قدرت ارتکاب یا تحصیلش را دارد خودداری نماید.
از طرف دیگر افلاطون معتقد بود مفاهیمی مانند عدالت، خوبی و زیبایی را انسان به وسیله حواس خود نمی تواند درک کند و این مفاهیم به وسیله روح و روان انسان که موهبتی الهی است قابل درک است. افلاطون در رساله سیاست متذکر میشود که نباید رهبران سیاسی، غنی کردن و نیرومند کردن دولت را هدف خود قراردهند بلکه هدف دولت باید آن باشد که هموطنان خود را خوشبخت تر و از نظر اخلاقی نیکوتر پرورش دهند. او در تعالیم خود یکتاپرستی، اخلاق عدالت و خوبی و زیبایی را در جامعه و مدینه فاضله خود ترویج می نماید.
اخلاق در اندیشه ارسطو: فلسفه سیاسی ارسطو با فلسفه اخلاق وی دارای نقطه تلاقی مهمی است و آن عبارت است از «ستایش اعتدال و میانه روی در تمام امور». ارسطو در میان فضایل اخلاقی، بالاترین فضیلت را اعتدال و میانه روی میدانست و بر این باور بود که فضایل اخلاقی خود میانگین دو حد افراط و تفریط قرار دارند. مثلا شجاعت حد وسط میان ترس و بیباکی است. همچنین سخاوت حد وسط میان اسراف و امساک و فروتنی حد میان شرم و بیشرمی است. پرهیز از افراط و تفریط در امور مختلف از فضایل مهم اخلاقی در آموزه های ارسطو است. بر همین اساس ارسطو در سیاست و حکمرانی نیز رعایت اعتدال را ضروری میدانست و برخلاف افلاطون که حکومت فیلسوفان را بهترین نوع حکومت میدانست معتقد بود که حکومت طبقه متوسط علی الاصول بهترین حکومت هاست.
به جز اعتدال و میانه روی که ارسطو آن را بزرگترین فضیلت اخلاقی دانسته و رعایت آن را به حیطه قدرت سیاسی نیز تعمیم می داد، دو شاخص مهم دیگر در فلسفه سیاسی ارسطو پیرامون اخلاق و سیاست و ضرورت پایبندی به قوانین اخلاقی در سیاست وجود دارد.
اول ضرورت نظارت و هدایت تعلیم و تربیت اتباع به وسیله دولت که از مشترکات آموزه های ارسطو و افلاطون است. به بیانی دیگر عدم تفکیک سیاست از تعلیم و تربیت اخلاقی جامعه و دوم ضرورت پایبندی دولت و دولتمردان به قوانین جامعه و موازین اخلاقی.
ارسطو با تالیف کتاب «اخلاق نیکوماخس» علم اخلاق را به صورت یک رشته مستقل مورد بحث و بررسی قرار داد.
اخلاق و سیاست از دیدگاه سیسرون: سیسرون معتقد به لزوم رعایت فضایل اخلاقی از سوی حکمران در مواجهه با شهروندان بود. او بر اصل «درستی» و «درست رفتاری» دولتمردان و مردم عادی یا شهروندان تکیه داشت. مقصود از بکار بردن این واژه و مطرح کردن این اصل رفتار درست و شرافتمندانه و پایبندی به عهد و پیمان با همه افراد در همه اوقات بود. سیسرون با هوشمندی تقابل مصلحت و اخلاق را رد میکند و می گوید:
«بعضی معتقدند که چیزی ممکن است به مصلحت نباشد اما اخلاقا صحیح باشد و یا برعکس چیزی به مصلحت باشد اما اخلاقا درست نباشد»
او با رد این تفکر خطرساز در سیاست میگوید: «مصلحت هیچ گاه ممکن نیست با درستی و راست کرداری در تقابل و تعارض قرار گیرد».
در بهره دوم به موضوع آمیختگی اخلاق و سیاست در اندیشه های سیاسی مسیحی در سده های میانه یعنی آگوستین و توماس آکوییناس پرداخته شده است.
دوران قرون وسطی علیالاصول به دو بخش قابل تقسیم است. 1- دوره آباء کلیسا که تقریبا تا سال 80 میلادی (حکومت شارلمانی) تداوم داشت. در این دوران اصول عقاید و باورهای دینی مسیحی به همت بزرگان دین مسیح و اربابان و آباء کلسیا تثبت و در اذهان مومنان جای گرفت. 2- دوره اسکولاستیک یا دوره اهل مدرسه. در این دوره عقاید مذهبی با مبانی عقلی اخذ شده از فلسفه ارسطو پیوند خورده و تعالیم خشک و دستورهای جامد کلسیا پیرامون امور مختلف در عالم کاینات، علم تلقی می شد. در آن دوران کلسیا افکار و اندیشه های جدید حتی در علوم دقیقه و تجربی را برنمی تابید، لذا بهره مردم از علوم تجربی بسیار اندک بود. چنانچه فیلسوف انگلیسی «آلفرد نورث وایت هر» میگوید:
«در سال 1500 میلادی اروپا کمتر از ارشمیدس که در سال 212 قبل از حضرت مسیح در گذشته بود چیز نمیدانست.»
در میان حکما و کلامیون و رجال مذهبی - سیاسی مسیحی در سده های میانه نام و آثار دو متفکر برجسته شهرت جهانی یافته است. یکی آگوستین قدیس و دیگری توماس آکوئیناس قدیس. در آموزه ها و فلسفه سیاسی ـ مذهبی این دو متفکر برجسته مسیحی، رابطه اخلاق و سیاست اندیشه برانگیز و قابل مداقه است. ص 101
آگوستین در کتاب شهر خدا توضیح می دهد که مقصودش از دو شهر، دو گروه از جامعه انسانی با دو گرایش مختلف است؛ جامعه ای پاک و با رفتار اخلاقی و عادلانه که به دنبال سعادت ابدی است و جامعه ای که اعضای آن صرفا به زندگی دنیوی که با پلشتی آمیخته است خو گرفته و به آن راضی شده اند.
آگوستین عدل را در مفهوم عام عبارت از فضیلتی میداند که حق را به حقدار می رساند. اگر دولتی خلاف این رویه گام بردارد یعنی در هر زمینه ای به جای رساندن حق به حق دار، حق او را سلب و به فرد یا افراد غیر ذیحق بسپارد مرتکب ظلم و ستم شده و سیاست غیراخلاقی و غیرعادلانه پیشه نموده است. ص 104
توماس آکوئیناس: در آموزه های و اندیشه های آکوئیناس به پیروی از دین مسیح اخلاق و سیاست با یکدیگر آمیخته شده است. آکوئیناس سیاست و جامعه سیاسی را با اخلاق و فضائل اخلاقی مدغم و مندک میداند. او بر این باور است که در آموزه های حضرت مسیح (ع) دنیا و آخرت و سعادت دنیوی و اخروی از یکدیگر مجزا نیستند.
اکوئیناس معتقد است که دولت از مذهب و اخلاق بینیاز نیست و هر جا که حوزه وظایفشان مشترک باشد تابعیت از آن دولت است. آکوئیناس نقش مذهب را در هدایت هدفمند اخلاقی جامعه با تمثیلی بیان مینماید. وی حکمران دنیوی و سیاسی را با نجار یک کشتی مقایسه می کند که وظیفه اش انجام تعمیرات لازم و استادانه کشتی در حال سفر است اما مذهب و اخلاق و متولی تعمیم آن در جامعه را همچون ناخدائی می داند که وظیفه و رسالتش هدایت کشتی و رساندن سالم کشتی به لنگرگاه موعود است.
در بهره سوم جدایی اخلاق از سیاست در آموزه ها و ادبیات سیاسی نیکولو ماکیاولی بحث شده است. ماکیاولی با این استدلال که حفظ و تحکیم قدرت سیاسی، نادیده انگاشتن قواعد اخلاقی را ایجاب می نماید و به شهریار رهنمود می دهد که صرفا برای پیشبرد اهداف به قانون و روش های اخلاقی تکیه نکند و در صورت نیاز و به تعبیر خود او از روش های غیر انسانی (حیوانی) نیز بهره جوید.
ماکیاولی داشتن خصال شیر و روباه و بکار بردن عاقلانه آن را برای پادشاه ضروری می داند. شیر مظهر شجاعت و دلاوری و روباه سنبل مکر و نیرنگ است پس شهریار باید به صفات روباه آشنا باشد که دامها را تمیز دهد و باید شیرصفت باشد که گرگ را فراری دهد.
ماکیاولی در این فراز از رساله خود صرفا به حفظ و پاسداری از قدرت می اندیشد و پرواضح است در حوزه سیاست هرگاه حفظ و تثبیت قدرت صرفا و بدون ملاحظات انسانی و اخلاقی هدف قرار داده شود چنین استنتاجی اجتناب ناپذیر می نماید.
آخرین قسمت فصل دوم به اخلاق و سیاست در آموزه های کانت اشاره دارد. کانت فرامین وجدان را پایه ی اصلی اخلاق و قواعد آن می شمرد. فرمان وجدان اخلاقی تابع هیچ شرط یا امر دیگر نیست. این فرمان می گوید «چنان عمل کن که گویی دستور عمل تو به یک قانون کلی در جهان تبدیل خواهد شد.» کانت بر این باور است که با تمسک به وجدان اخلاقی و احساس شهودی باید از اعمال و رفتاری که در صورت گسترش زندگی بشر را غیر ممکن می سازد خودداری کنیم.
کانت با نگرش اخلاقی به سیاست و قدرت در جهت سازگاری آنها گام برداشته است.
در فلسفه سیاسی کانت، اخلاق نظری و سیاست عملی درست در برابر آموزه های ماکیاولی قرار می گیرد. کانت بر این باور است که نباید تعدی از اخلاق و ندای وجدان را به دلیل مطامع سودجویانه یا مصلحت اندیشانه در حوزه قدرت سیاسی نادیده گرفت. از دیدگاه وی، ناسازگاری فقط میان سودگرایی و سیاست پدید میآید نه میان وظیفه گرایی و سیاست. کانت رفتار اخلاقی را نشاني از وظیفه می داند. این وظیفه در حوزه اخلاق فی نفسه مطلوب است و کانت هیچ استثنایی در حوزه سیاست عملی در رعایت وظیفه اخلاق و وجدانی قایل نشده است. کانت این مطلوب بودن را در ادای دین به ندای وجدان اخلاقی میداند که فی نفسه مطلوب است. ص 145
دیدگاه کانت در پیوند میان اخلاق، سیاست و آزادی و اختیار در سیر تطور فلسفه سیاسی غرب نقطه عطف سترگی محسوب میشود. کانت پایبندی به اخلاق را نه تنها در حوزه سیاست داخلی بلکه در تعامل کشورها با یکدیگر و عرصه بینالمللی نیز ضروری میدانست. ص 146
فصل سوم کتاب به رابطه اخلاق و سیاست در فلسفه سیاسی اسلام اختصاص دارد که محور آن به جایگاه اخلاق در اسلام، مکارم اخلاقی در قرآن و سنت و پیوستگی آن، ضرورت پایبندی به تمام تعهدات و قراردادها در حوزه قدرت سیاسی، پرهیز از تجسس در زندگی خصوصی مردم و پرهیز از اشاعه عیوب آنان و دوری از کبر در مواجهه با مردم، ظلم و ستم، عمود خیمه سیاست غیراخلاقی و ....... مربوط میشود.
در خصوص ضرورت پایبندی به تمام تعهدات و قراردادها در حوزه قدرت سیاسی قرآن در آیات متعدد بر آن تاکید کرده است. مهم ترین و فراگیرترین آیه ای که در این راستا وجود دارد آیه اول سوره مائده است:
«ای کسانی که ایمان آورده اید به عهد و پیمان ها وفا کنید و پایبندی داشته باشید.»
در حقوق اسلامی رعایت حریم تعهدات و پیمانها بطور مطلق واجب و لازم است یعنی چه عاهد از عهد و پیمان منتفع شود یا متضرر، زیرا عهد و پیمان وسیله حفظ نظم اجتماعی و منشاء رعایت حقوق افراد در جامعه و رعایت حریم و حقوق کشورها و دولتها در جامعه بین المللی است.
سیره پیامبر اکرم کاملا بر التزام به عهد و پیمان هر چند ظاهرا به ضرر آن حضرت یا حتی مسلمانان در مقطع خاصی بوده باشد دلالت دارد.
قرآن حتی در مواردی به صراحت پایبندی به معاهدات با کفار و مشرکان را مورد تایید قرار داده است. از جمله آیات 7 و 4 سوره توبه.
نامه امام علی به مالک اشتر میثاق و منشور جاویدی است از آمیختگی اخلاق و سیاست و جایگاه اخلاق در سیاست دینی. این نامه منشور جاویدی در آیین کشورداری و مدیریت و رابطه اخلاق و سیاست و رابطه حاکم با شهروندان اعم از مسلمان و غیرمسلمان است. برای مثال امام علی علیه السلام می فرماید:
«باید که محبوبترین کارها در نزد تو کارهایی باشد که با میانهروی سازگارتر بوده و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد»
فصل چهارم به بازتاب رابطه اخلاق و سیاست در آراء فارابی، غزالی و خواجه نظام الملک مربوط است. در این فصل حوزه های تفکر سیاسی در اندیشه کلاسیک اسلامی و ایرانی به سه حوزه اندیشه های فلسفی سیاسی یا سیاست فلسفی، اندیشه های دینی سیاسی و حوزه سیاست نامه نویسی یا اندرزنامه نویسی تقسیم شده است که به ترتیب فارابی، غزالی و خواجه نظام الملک طوسی نماینده این سه حوزه محسوب می شوند.
اخلاق و سیاست در اندیشه های فارابی:
فارابی در کتب متعددی از اخلاق سخن گفته است. البته آموزههای عمدهی وی در این موضوع را میبایست در کتاب موسوم به رسالهی «فی التنبیه علی سبل السعاده» جستجو کرد. فارابی مانند افلاطون هدف عمده از تمسک به اصول اخلاقی را تحصیل سعادت میداند. ص 290
در مورد رابطه اخلاق و سیاست از دیدگاه فارابی چند نکته قابل توجه است:
1- فارابی مانند افلاطون و ارسطو پیوند میان اخلاق و سیاست را مورد توجه قرار داده است و حتی مفهومی اخلاقی که از سیاست عرضه کرده و در کتاب احصاء العلوم، علم اخلاق را جزیی از علم مدنی قرار داده است. او در این کتاب علم را به علم نظری و عملی و سپس علم عملی را به اخلاق و سیاست تقسیم کرده و علم اخلاق را تابع علم سیاست قرار داده است. اما در عین حال از سیاست و اجتماع نیز تعریفی اخلاقی ارایه میدهد و هر دو را وسیله نیل انسان به کمال و کمال را وسیله ی سعادت می شمرد.
2- رابطه اخلاق و سیاست و جایگاه اخلاق در حوزه قدرت سیاسی در آموزه های فارابی را از مباحث وی پیرامون «اعتدال و میانهروی» یا به تعبیر وی «توسط» میتوان استنباط نمود. نگرش اعتدالی در اندیشه های فارابی ریشه در آموزه های حکمی و فلسفی وی دارد و هم ریشه در آموزه های اخلاقی وی. نظم حاکم در عالم وجود ریشه در اعتدال و قرار گرفتن هر چیز در جای خود دارد به گونه ای که هیچ پدیدهای از حد و وضعیت حساب شده ای که توسط حکیم مطلقه عالم خلقت یعنی خداوند برای آن مقرر شده فراتر نمی رود.
نظریه اعتدال و حد وسط که هم در رساله ی اخلاق ارسطو به آن پرداخته شده و هم آموزه های اسلامی بر آن تاکید ورزیده در ساحت سیاست مورد اقبال فارابی واقع شده است. لازمه اعتدال در حوزه سیاست عملی، پرهیز از اتخاذ روش های افراطی (ستمگرانه) در کشورداری و ادارهی ملک و یا اتخاذ عملکردی انفعالی و تفریطی است.
اخلاق و سیاست در اندیشه های غزالی:
تقریبا در تمام آثار غزالی، اخلاق و ضرورت پایبندی به اصول اخلاقی و توصیه های اخلاقی متبلور شده است وی سیاست را از دریچه ی دین و اخلاق ملاحظه می کند و سیاست و اخلاق و مبانی دینی را کاملا در یکدیگر ادغام نموده است.
غزالی تقریبا در تمام آثار خود که در باب سیاست است، سیاست و اخلاق را در یکدیگر مندک و مدغم کرده است. به عنوان مثال وی کتاب احیاء علومالدین را به چهار بخش یا چهار ربع تقسیم میکند: 1- ربع عادات، 2- ربع عبادات، 3- ربع مهلکات و 4- ربع منجیات. این تقسیم بندی به ظاهر در مورد تربیت نفس و بر شمردن آفاتی است که میتواند انسان را از راه کمال اخلاقی منحرف سازد اما در واقع این افعال و تقسیمات آن نمیتواند از سیاست به معنایی که مورد نظر غزالی است جدا باشد. غزالی سیاست را برخلاف تعریف مصطلح در سیاست مدرن علم قدرت و چگونگی صیانت از قدرت نمیداند بلکه سیاست از منظر وی وسیله ی استصلاح خلق و رساندن آن به سعادت دنیوی و اخروی است.
اخلاق و سیاست در اندیشه های خواجه نظام الملک طوسی:
خواجه با توصیه ها و نصایحی که بیان می دارد، عملا بستری فراهم می سازد تا سلطان با استبداد و با القاء این آموزه به مردم که برگزیدهی خداوند است مجوز لازم برای هر نوع سیاست ورزی و از بین بردن نغمه های ناسازگار را داشته باشد. او با دفاع از اصالت قدرت حاکم و با توجیهات مختلف تاریخی و عقلی راه را برای عدول از حوزه ی اخلاق در حکمرانی و به بهانه سرکوب خوارج باز می گذارد. خواجه از سلطان سنجر می خواهد که مانند زمان محمود، مسعود، طغرل و آلپ ارسلان به گونه ای عمل نماید که شیعیان جرات نیابند در انظار عمومی ظاهر شوند. از طرف دیگر در انعقاد پیمانها و قراردادها نیز توصیه ای مصلحت محور و سیاست مدارانه دارد. وی می گوید:
«دیگر آنکه (ملک) باید با خصمان چنان جنگ کند که آشتی را جای باشد و با دوست و دشمن چنان به پیوندد که تواند گسست و چنان بگسلد که تواند پیوست» ص 367
از ایرادهای مهمی که به خواجه نظام الملک از لحاظ حکمرانی و در حوزهی سیاست عملی وارد شده و به تعبیر بعضی از صاحب نظران لکه ی ننگی در دوره ی سیاسمتداری و تصدی مقام وزارت خواجه است، در افتادن او با وزیر با تدبیر دیگر سلجوقی یعنی خواجه عمیدالملک محمد بن منصور کندری است. کندری قبل از خواجه وزیر طغرل بیگ عموی آلپ ارسلان بود و کارهای مثبت و شایسته ای داشته است که در کتب تاریخی ذکر شده است. خواجه و کندری بر سر قدرت رقابت داشتند. اختلاف در مذهب به رقابت بر سر قدرت و خصومت آنان دامن میزد. خواجه شافعی مذهب و فقه و اشعری مذهب در کلام بود در حالیکه کندری حنفی متعصبی بوده است. وی لعنت کردن بر اشعریان را شخصا فرمان داده بود. خلیفه عباسی نیز از عمید الملک کندری دلگیر بود زیرا با اصرار و تهدید او دخترش را به عقد طغرل بیگ در آورد. به تحریک خواجه نظام الملک، آلپ ارسلان کندری را دستگیر و به شهر نیشابور برده و حبس کرد و سپس او را به مرو بردند و یکسال بعد کشتند.
گفته شده که وقتی قاتل نزد او آمد وی مهلت خواست و نماز گزارد سپس از قاتل مصرانه خواست که یک پیغام به سلطان و یک پیغام به وزیر رساند. کندری گفت به سلطان بگو:
«اینت خجسته خدمتی که بر من خدمت شما بود غمت این جهان به من داد که تا بر آن حکم کردم و تو آن جهانم دادی و شهادتم روزی کردی. پس از خدمت شما دنیا و آخرت یافتم و خواجه نظام الملک را بگوی که بد بدعتی و زشت قاعدتی در جهان آوری به وزیر کشتن، امیدوارم که این سنت در حق خویش و اعقاب بازبینی» ص 368
در مجموع باید گفت: نگرش اخلاقی به قدرت و سیاست به گونه ای که در آموزه های غزالی به چشم می خورد در ادبیات سیاسی خواجه نظام الملک رنگ می بازد.
نتیجه گیری:
اخلاق و سیاست دو مقوله مهم حیات فردی و اجتماعی انسان است. آدمی برای تدبیر صائب اندیشه، گفتار و رفتار خویش که بخش مهمی از آن در تعامل با دیگر همنوعان معنی و مفهوم می یابد نیازمند آموزه ها و ارزش های اخلاقی و مخمر نمودن آنها در ضمیر خویش است. از طرف دیگر زندگی اجتماعی و تنظیم روابط و تعامل با آدمیان با یکدیگر به مقوله دوم یعنی سیاست و قدرت وابسته است. اخلاق و سیاست هر یک به دو بخش نظری و عملی تقسیم میگردد.
گفتمان مربوط به سیاست و مفاهیم مرتبط با آن مانند قدرت، اقتدار، دولت و حکومت نیز به دو بخش قابل تقسیم است. بخش اول ناظر به آموزه های نظری و بخش دوم ناظر به سیاست عملی است. سیاست نظری و سیاست عملی نیز مانند دانش اخلاق در دو حوزه گفتمان نظری و عملی کاملا به هم مرتبط است.
در مطالعه ای که پیرامون رابطه اخلاق و سیاست در این کتاب صورت گرفته، علاوه بر آمیختگی مباحث مربوط به اخلاق نظری و عملی و همچنین سیاست نظری و عملی از پیوستگی و آمیختگی دو حوزه اخلاق و سیاست که متضمن پیامدهای وافر در حیات اجتماعی آدمیزادگان است سخن به میان آمده است. در این خصوص ذکر دو نکته مهم به نظر میرسد:
1- در آموزه های اسلامی، آمیختگی اخلاق و سیاست نه تنها ساحت عرصه عمومی و سیاسی در شرایط صلح را شامل است بلکه به یکی از وجوه نامطلوب زندگی بشر یعنی دوران جنگ و ستیز نیز تعمیم مییابد. بر این اساس در صورت مشروع بودن جنگ، اعمال ممنوع در جنگ و جهاد اسلامی مورد ملاحظه قرار گرفته است. به عبارت دیگر در دوران جنگ نیز متوسل شدن به هر وسیله برای نیل به پیروزی مجاز دانسته نشده است. سنت نبوی و گفته های روشنگر امیر مومنان (ع) به خوبی نشان می دهد که از منظر دینی و اسلامی راه سیاست از دهلیز اخلاق و بایسته های اخلاقی عبور می کند. امام علی (ع) بر اساس این نگرش از مالک اشتر والی خویش می خواهد که سیاست گذاری خویش را بر اساس سه پایه استوار سازد و می فرماید:
«محبوب ترین کارها و امور تو نیز باید کارها و اموری باشد که سه ویژگی داشته باشد: 1- سازگارتر با میانه روی و اعتدال 2- دم سازتر و سازگار تر با تعمیم عدالت و 3- خشنودی و خرسندی مردم.»
2- در این کتاب سه حوزه اندیشه های فلسفی سیاسی، اندیشه های دینی - سیاسی و حوزه سیاستنامه یا اندرزنامه نویسی یا اندیشه های سلوکی بحث شده است. چالش عمده در این بحث بخش مربوط به حوزه اندیشه های سلوکی یا همان حوزه سیاست نامه نويسی است. گفتمان حاکم بر این حوزه گاه با اخلاق و آموزه های اخلاقی چندان همخوانی و سازگاری ندارد. در مغرب زمین اوج این ناسازگاری و تنافر میان سیاست عملی و اخلاق در آموزه های ماکیاولی به ویژه کتاب شهریار قابل مطالعه است. خواجه نظام الملک طوسی که کارآمدترین وزیر ایرانی در ایران پس از ورود اسلام بوده است، کتاب سیرالملوک یا سیاستنامه را چند قرن قبل از ماکیاولی و جهت نشان دادن راه های تثبیت قدرت سیاسی و آئین کشورداری به رشته تحریر در آورده است. رساله خواجه نیز مانند کتاب شهریار مربوط به سیاست عملی است که حوزه سیاست عملی و ادبیات حاکم بر این حوزه علی الاصول گاه از اخلاق فاصله می گیرد. البته کتاب شهریار ماکیاولی دارای وجوه اختلاف قابل توجه ی با رساله سیاستنامه خواجه نظام الملک است اما نوع نگرش به سیاست و پارادایم حاکم بر این حوزه که همانا تثبیت قدرت سیاسی و صیانت آن از خطر زوال به هر شکل ممکن است دارای تشابه است.