به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما،حجت الاسلام پناهیان در برنامه سمت خدا درباره اهمیت قلب و توجه به آن صحبت کرده اند متن سخنان ایشان را در متن زیر میخوانید.
این از عجایب قرآن است که میفرماید تو تقوای قلب داری وقتی اظهار احترام به پیغمبر میکنی.
آقا این اظهار احترام یا محبت یا ادب، یک کار احساسی میتواند باشد، یک کار عاطفی و یا ادب را رعایت میکنی و خداوند این را ارتباط میدهد با تقوای قلب، حالا تقوای قلب یعنی چه؟
تقوای قلب، حالا تقوای قلب یعنی چه؟
یک بار دیگر ترجمه کنیم. شما قلبت را مواظب باشی گناه نکند خیلی زیبا است. مثلاً قلبت با کسی بد نشود و کینه نداشته باشد کینه گناه قلب است دیگر، حسادت گناه قلب است، احساس غرور و عجب نسبت به اینکه من اهل حق هستم غرور تو را بگیرد، بدخواهی برای دیگران، بد دلی کردن، بیرحمی کردن در دل نسبت به دیگران، آنهایی که تقوای قلب دارند یک ماشینی اذیتشان کند در دلشان هم بده و بیراه نمیگویند و فحش نمیدهند.
به این سادگی میگوید نه حالا آنهایی که تقوای زبان دارند به زبان بد و بیراه نمیگویند، آنکه تقوای قلب دارد میگوید شاید عجله داشته، کار داشت، حواسش نبود، گرفتار بود، حالا در دل خودت هست، تقوای قلب یعنی مواظب باش دلت خطا نکند.
ادامه بدهیم یک کمی تقوای قلب را شما هم از نگاهتان احساس میکنم که جای شرح برای تقوای قلب باقی مانده است.
نگاه شما هم خیلی قشنگ است، چون خیلی مهم است که انسان به چیزهای قشنگ، قشنگ نگاه کند و قشنگی آن را درک کند.
تقوای قلب یعنی من مواظب باشم دلم هر جایی نرود، خیلیها منتظرند دلشان یک جایی برود و دنبال آن بیفتند بعضیها صاحب دل هستند، نمیگذارند دلشان جایی برود میگویند نه نرو علاقمند میشوی و ما را گرفتار میکنی بیا و آن را درست کن.
دل در دست آنها است صاحب دل کلمه قشنگی است دلدار هستند، میدانید؟
آنهایی که دل را میدارند تقوای دل دارند و مراقب دل هستند و میگویند دل من نباید هرجا برود.
من دیدم جوانی پای تلویزیون نشسته بود و فیلم سینمایی و بعد بلند شد و گفتم چه شد از این فیلم خوشت نمیآید؟
گفت اتفاقا خیلی خوشم میآید دارد دل من را میبرد، من با دلم کار دارم.
دل که رفت فکر و خیال هم میرود، بعداً رفتار و ذهنیت و نگرش انسان هم میرود.
تقوای قلب یعنی مراقب دلت باش دل هر جایی نرود و ما باید به شدت مراقب باشیم. مثلاً ممکن است انسان موسیقی دوست داشته باشد، ولی اگر انس پیدا کرد به موسیقی خاصی چطور؟ دلت را برد چطور؟ بعداً تو را اذیت میکند و خاطرات آن تو را اذیت میکند. دیدید میگویند خاطره نسازید بعضی از مواقع... این دلش را میبرد به نقطهای و اذیتهایی به دنبالش هست صاحب دل مراقبت میکند.
بعد مراقبت قلب وقتی کسی برای خودش داشت آن وقت مراقب دل دیگران هم هست که من دل نسوزانم، گفت دل شکستن هنر نمیباشد. یعنی تا آنجایی تو هنرمندی خودت را نشان بده و زیبایی خودت را که دل نشکنی.
ما که نمیتوانیم دل همه را به دست آوریم دیگر از جایی به بعد میشود دل شکستن .
مثلاً از قدیمها خانمها میخواستند عروسی بروند میدیدند سطح عروسی طوری نیست که همه النگوها را بیندازند مثلاً یکی را میانداختند، یعنی یک ملاحظه این گونه که دل نشکند دل شکستن هنر نمیباشد.
این حرف تقوای دل و این چیزهاست
مراقب هستی آب در دل آن تکون نخورد و از تو نرنجد، پس تقوای دل خیلی زیباست، مراقبت میکنی دلت خطا نکند؛ مراقبت میکنی دلت هرزگی نکند و هر جایی نرود و هر چیزی دلت خواست به او نمیدهی که این هوش هیجانی است که میگویند کمال و برجستگی در هوش هیجانی این است که هر کاری دلت خواست چه غضب، چه شهوت آن را کنترل کنی و این مهمترین عامل خلاقیت هم ذکر شده است، مهمترین عامل دانشمند یک دانش آموز و دانشجو میگویند این شده است، هوش هیجانی را من پیشنهاد میکنم حتماً در تجربیات علومی مثل روانشناسی دوستان بروند و مطالعه کنند ببینند چه میگوید.
اصلاً دین را کنار بگذاریم آنقدر حرفهای قشنگی میزنند که چقدر از هوش شناختی موثرتر است در زندگی انسان، کسی میخواهد دانش کارآمد داشته باشد باید هوش هیجانی خودش را رشد بدهد.
هوش هیجانی یعنی چه؟
یعنی اینکه شما مراقب باشید دلت هرچه خواست به او پاسخ ندهی.
حتی میفرماید أعدى عَدوِّکَ نَفسُکَ الَّتی بَینَ جَنبَیکَ؛ بدترین دشمن تو آن نفس تو است، یعنی دلخواهیهای بد نفس زیبا هم انسان دارد دلخواهیهای خوب که این بین دو پهلو دلم میخواهد، ما اگر آموزش و پرورش مان توانست کاری بکند که دانش آموز بعد از دیپلم گرفتن نتواند بگوید دلم میخواهد، در این صورت آموزش و پرورش موفق است. یعنی دانشمند تحویل داده است...
و اصلاً زشت باشد که بگوید دلم میخواهد این یعنی یک تربیت صحیح و تعلیم صحیح نه فقط تربیت یعنی یک شخصیت علمی.
دل من نخواهد یا دلم بخواهد زشت باشد آن وقت خوب آن چیست؟
دل بخواهیهای آدم دو گونه هستند، دل بخواهیهای عالی فطری، دل بخواهیهای دانی است، غریزی، دلم میخواهد هرزگی بکنم این را باید مقابلش ایستاد.
دلم میخواهد به عالیترین لذت موجود در عالم هستی برسم این را باید پاسخ داد.
این دل بخواهی با آن دل بخواهی فرق دارد، به همین دلیل به آن دل بخواهی در اسلام میگویند هوا، هوا برای لحظهای است که عقاب در آسمان دارد حرکت میکند وقتی به پایین میآید که به سمت شکار برود میگویند قد هوی؛ بعد میگویند هوای نفس یعنی لحظه سقوط نفس برای خواسته اندک خود. کسی برود اربعین میفهمد فرق بین دل بخواهیهای اندک و لذتش چیست؟
چرا لذت میبرند در اربعین؟ یک دل بخواهی بزرگ قلب آنها را گرفته و با آن پاسخ میدهند و لذتش با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست.
من بارها دیدهام در اربعین، جوانهای ایرانی از خارج از کشور آمدند یا غیر ایرانی، جوانانی که تجربههای مختلف دارند آمده اند و در گوش من گفته است خدا شاهد است در همین پیادهروی، به من اینگونه میگوید حاجی من همه جا رفتهام، اسم میبرد هیچ جایی لذت اربعین را ندارد، خواستم به تو بگویم حرفت را در فلان کلیپ شنیدم میخواهم به تو بگویم، بعد راهش را گرفته و رفته است همه جا رفته است.
ما دورهایمان را زدیم و هیچ جا بهتر از اینجا پیدا نکردیم
این هم آن علاقه است. دل بخواهی فطری ما است. اینجا خودمان شکفته میشویم. ما وقتی به حرم امام حسین میرویم مادر گمشده، پدر گمشده، خانه گمشده پدری و مادری خودمان را پیدا میکنیم.
از درون ما چیزی گواهی میدهد از بیرون چیزی را به دلمان نمیآوریم، از درون ما یک ندایی میگوید من گم شدهام را پیدا کردم.
من این را میخواستم، من از آن جدا شده بودم، بشنو از نی، چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند، که از نیستان، چون مرا ببریدند از نفیرم مرد و زن نالیدند.
خاطرهای از اربعین
یک شب اربعینی بود ما دور هم جمع شده بودیم. گفتم امام حسین ممنون تو هستم تفریح ما را هم تامین کردی اگر اربعین نبود ما کجا دلمان میرفت به تفرج؟ دیگر آنجا یک مقدار رکتر صحبت کردم، دیگر این رفقا تا صبح گریه میکردند و این گریه یعنی چه؟ وقتی شما از امام حسین (ع) تشکر میکنی که یا اباعبدالله اگر اربعینت نبود من کجا دلم تفریح میکرد؟ انسان یاد مولای بذکرک عاش قلبی، میافتد که به ذکر دل تو عیش من به ذکر دل تو... اینها شعار نیست و حقیقت است هر که میخواهد امتحان کند راحت است امتحان کنید مثلاً شما خیلی از معنویتها را نمیتوانید به این سادگی امتحان کنید مثلاً شما بلند شو نماز شب ببین چه حس خوبی دارد؛ نه به این سادگی این حس خوب درک نمیشود. شما سخاوت به خرج بده و ببین چه حس خوبی دارد.
بسته به معرفت ما حال دل ما تغییر میکند و این شادی و نشاط ما تعریف میشود
معرفت دوتا معنا دارد یک زمان منظور از معرفت آگاهی ذهنی است، یک زمانی دریافت شهودی قلبی است، هر کس این لذت اربعین را حس کند یک معرفت شهودی قلبی دارد، اصلاً بدون معرفت امکان ندارد.
دلت دریافت کرد آنجا خبری است این معرفت است، معرفت شهودی قلبی را حتی نمیتوان توضیح داد. پس ما کسی که از حرم امام حسین لذت ببرد و بیمعرفت باشد نداریم البته این معرفت میتواند کم و زیاد باشد، میتواند محجوب بشود.
چرا عالیترین نوع تقوا که تقوای قلب است به پیامبر و تعظیم شعائر مرتبط است؟
اینکه با امام حسین میشود وقت گذراند و عشق بازی کرد و تفریح کرد این چه نوع دل بخواهی است؟ یعنی باز هم دنبال دل رفتن نیست؟
اصلاً مبارزه با نفس یعنی مبارزه نفس با نفس، مبارزه با علاقههای بد یعنی مبارزه علاقههای خوب، با علاقههای بد، مثلاً به شما میگویند این داروی تلخ را و این شربت تلخ را شما میل کنید به خاطر سلامتی خود، شما میگویید خیلی بد مزه است من نمیتوانم آن را بخورم بدم میآید از بوی آن، علاقههای شما نفرت دارد، میگویند اگر شما نخوری مثلاً دچار بیماری خیلی هولناکی میشوی، بعد شما سلامتی را دوست داری میل به سلامتی غلبه کرد بر میل به نخوردن این دارو و آن دارو را میخوری. آن وقت بر اساس چه چیزی خوردی؟ معمولا مردم میگویند بر اساس عقل، اینجا بر اساس علاقه خوبت علاقه بد را کنار زدی، بعضی میگویند که خلاف علاقهات کار کنی عقدهای میشوی، خسته میشوی، اینجا که موافق علاقه خوبت کار کردی میل به سلامتی، بعد یک نشاطی و قدرتی هم پیدا میکنی و حالت هم خوب میشود، اصلا عقل یکی از معانی دقیقش غلبه علاقه خوب بر علاقه بد است، پس عقل میشود دل بخواهیهای برجسته انسان.
به همین دلیل میفرماید کسی که دین ندارد خودش را فراموش کرده است نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ؛ چرا سراغ دل بخواهیهای خودت نرفتی؟
میشود به یک گنه کار این را گفت، چرا نرفتی سراغ دوست داشتنیهایت؟ چرا دلت را فراموش کردی؟ چرا شیطان یک کاری کرد که تو خودت را فراموش کنی؟
چرا خدا تو را مجازات میکند که تو خودت را نبینی؟ ببیند ما یک کمی دقت کنیم در ادبیات قرآن تحولی ایجاد میشود در جامعه.
چرا داری با علاقههای عالی خودت مبارزه میکنی و حالا فرق بین علاقههای خوب و بد چیست؟
علاقه بد لذتش کم است علاقه خوب لذتش زیاد است، پس این نظام ارزشی و ایدئولوژی و اینها نیست یک بحث انسانی است یعنی یک بحث خارج از وجود انسان نیست، چون خیلیها دین را یک چیزی وجود از خارج انسان میدانند کاملا دین فطری است فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها.
اگر با فطرت پیش میرفتیم چه قدر نظام تبلیغ ما تسریع میشد
حضرت ابراهیم خلیل الرحمن میفرماید این خدا نیست ستاره خدا نیست، خورشید ستاره نیست؛ چون من دوستش ندارم، چون من لا أُحِبُّ الْآفِلینَ؛ آقا مگر ملاک دل شماست؟ بله، دل من است ملاک که چه چیزی خداست دل من است، میگوید این خدا نیست، چون غروب میکند حالا غروب کند چه اشکالی دارد؟ میگوید من غروب کننده را دوست ندارم مگر ملاک دل شماست؟ بله، کجای دل؟
پس مراقبت کردن از دل را یک کمی با هم گفتگو کردیم و آنجایی که شما میروید حرم امام حسین دارید قسمتهای عمیق... با همین عبارات اخیر شما ادامه بدهم قسمتهای غبار گرفته دل را دارید بارش را برطرف میکنید. یک دفعه میگویید من چه میخواستم من همین را میخواستم؛ گمشدهام این بود، اینجاست که خداوند متعال میفرماید که وقتی تو به سمت، ولی من میروی و احترام او را حفظ میکنی، أُولَٰئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ؛ خدا دلهای اینها را برای تقوا آماده کرده است یک کمی تکان داده است دلهای اینها را، غبارش را برطرف کرده است یک دفعه طرف خودش میگوید که من چه قدر حسین را دوست دارم، هر کسی میخواهد علاقهمند شود به کربلای امام حسین اربعین برود بعد نه اینکه علاقهمند شود میبنید که علاقهمند بوده است و این گمشدهاش بوده است میدانید که در واقع هیچ چیز جدیدی در دل انسان ایجاد نمیشود فقط آدم کشف میکند که این بوده و من چه قدر بیخبر بودم از خودم، از دل خودم.
تقوای دل یعنی مراقبت ازخواستههای اندک دل، کسی نترسد فکر کند که آقا شما من را دعوت میکنید مدام خلاف دلم عمل کنم، نه وقتی که شما خلاف خواستههای اندک دل عمل میکنید بر طبق خواستههای بلند دل عمل میکنید؛ لذا وقتی میگویی به کربلا برو دست از این زندگی سطح پایین بردار به خاطر امام حسین و یک کربلا برو، نه یک طوری نگوییم که فکر کند دارد از خود گذشتگی میکند، باید بگوییم بیا و به خودت کمی برس، کربلا برو به دلت برس. خیلیها که اصلاً واقعاً زندگیشان افتضاح است به دل خود نمیرسند، به دل دیگران زندگی میکنند، من بعضی وقتها میگویم متولدین هر ماهی میگویند به چه رنگی علاقه دارند بعضیها آنقدر به دل دیگران دارند رفتار میکنند تا حالا کشف نکردند به چه رنگی علاقه دارند، آنقدر به خود نگاه نمیکنند.
کربلا به اصل خود رسیدن است
کربلا بازگشت به خویشتن است؛ یعنی این جرات میخواهد که انسان کربلا برود و بگوید دلم میخواهد؛ این بهترین پاسخ است پاسخ حضرت ابراهیم در آموزش عقیدتی است که در قرآن داشت إنی لا أُحب الآفلین؛ وَ إنا اُحب الحسین؛ چون یک جاودانگی در آن میبینم. آقا هر کسی با دل بخواهیهایش زیاد مبارزه بکند عقدهای میشود ما همین حرف را قبول داریم، میگوییم چرا تو با دل بخواهیهای برجسته و عمیق قلبت مبارزه میکنی؟ دل بده و به دلت بپرداز و ته دل خودت را نگاه بکن که حسین است، فقط این غبار که تعبیر شما بود باید برطرف بشود و برطرف که شد یعنی إمتحن الله قلوبهم؛ خدا قلبشان را امتحان کرد، امتحان یعنی یک کاری کرده است این دل شکوفا بشود. درست است؟
پس تقوای دل یعنی مراقبت کردن از دل با دل، مخالفت کردن با بخشی از دل به وسیله بخش دیگری از دل، و در روایت داریم هر وقت شما یک گناه را ترک کنی، گناه یعنی خواستههای بیارزش و سطحی دل را پاسخ ندهی، خداوند همان موقع لذتی را در کام شما میچشاند حالا قیامت بحثش فرق میکند، همان موقع لذت را در کام شما میچشاند که از آن گناه لذت نمیبردی آنقدر.
بعضیها به من میگویند شما خیلی کارکرد گرایانه دین را معرفی میکنید خیلی دنیایی، میگویم مگر بد است؟ میگویند پس معنویت کجاست؟ میگویم معنویت هم در همین دنیا است. آقا شما الان نقداً حرم امام حسین میروی لذت میبری یا نه؟
پس هرجا که نقد شد مادی نیست که، لذت ترک گناه را همین جا حس میکنی نتیجهاش را همین جا میبینی به قیامت حواله نده، همه نتایج قیامت نیست. قیامت یک جایزه فوق العادهای از سر نتایجی که در اینجا بردی. آدم خوب درباره قیامت واقعش این است که میگوید خدایا تو من هرچه کار خوب انجام دادم را همین جا پاسخم را دادهای، آن بهشت را برای چه میخواهی به من بدهی؟
از فضل تو است نه اینکه بگوید من بهشت تو را نمیخواهم انسان نیاز به جاودانگی دارد، نه اینکه بگوید، ولی یک گوشهای ناگهان در روایات ادعیه ما هست خدایا من انقدر اینجا از تو لذت بردم و من را کامروا کردی من مرا در دوزخ هم ببری به اهل دوزخ میگویم من خدا را دوست دارم من گرفتم آن نتیجهای را که میخواستم بگیرم، دوزخ هم نمیتواند أَنَا لا أُنسی اَیادیَکَ عندی، من هیچ وقت محبتهای تو را که به خودم فراموش نمیکنم.
أَعْلَمْتُ أهْلَها انّی اُحِبُّکَ.
آنجا هم بروم اعلام میکنم تو را دوست دارم برای چه دوست دارم؟ برای اینکه از تو بردهام، دریافت کردم، این عراقیهای خونگرم که میآیند هستی خود را لب جاده میگذارند نتیجهاش را دیدهاند در زندگیشان از امام حسین و هر کسی برای اربعین خرج میکند اینگونه است.
من دیدهام بارها انسانهایی که میگویند من هرچه خرج میکنم اصلاً نمیدانم از کجا برمیگردد به زندگی من؟ اینها میبینند نه جنبه مادی آن وقتی میگوییم آنها نتایجشان نقد است، نقد فقط منظور مادیات نیست، غرایز نیست، شهوات سطح پایین و پول نیست، نقد گاهی روح بلند انسان است روح تو کیف میکند، این همه مردم بعد از رفع نیازهای اولیه خود میروند سراغ گردشگری و پول خرج میکنند بالاترین صنعت در دنیا صنعت گردشگری است، چرا پول خرج میکنند؟ برای چه این پولها را جمع کرده؟ باید از آن لذت ببرد دیگر، ما هم بنا است از این معنویات لذت ببریم و این شدنی است.
یک جایی اگر یک کاری میکنی لذت نبری مثل انسانهایی هستی که دچار زکام شدند که آن لذت را نمیفهمی اساساً لذت بردن یا نبردن خیلی موضوعیت ندارد؟
لذت بردن موضوعیت دارد، منتها لذتهای سطحی دو ویژگی دارند. یک: راحت به دست میآیند، زیاد آمادگی روحی و فکری از شما نمیطلبند. دو: زود از دست میروند و عمیق نیستند و آسیب دارند لذتهای مال علاقههای پست انسان، ولی لذتهای عمیق اثرشان جاودانه و عمیق است در وجود انسان و آسیب هم ندارند، ولی یک کمی فکر میخواهند تا آدم این لذت را ببرد.
فکر کردن زحمت دارد؟
برای برخی زحمت دارد اصلا طرف میگوید که تو چرا من را وادار به فکر میکنی؟ ناراحت میشود آقا چرا ناراحت میشوی؟ این سبک زندگی غلط غربی که بین ما اصطلاح است یکی از ویژگیهایش این است که نمیگذارد شما فکر کنید، اصلا تا مینشیند در ماشین رادیو روشن است حالا میگویم رادیو، این چه میخواهد بگوید؟ فکر تو را کجا میخواهد ببرد؟ چرا صاحب فکر خودت نیستی؟ چرا میخواهی فکرت را دیگری مشغول کند؟ من برای اینکه حجت را تمام کنم برای دوستانم میگویم همیشه سخنرانی گوش کردن خوب نیست، یک سهمیهای بقیهاش خودت.
نماز شب چیست؟ نماز شب که یکی از عالیترین عبادات ماست میگوید نصف شب از خواب بلند شو، تنهایی و در تاریکی بایست در یک گوشه، این یعنی چه؟ کسی فکر تو را مشغول نکند، خودت صاحب اراده برای هدایت فکر خودت باش.
انسان اگر با فکر پیش برود به قول امیرالمومنین علی (ع) فرمود دوستان ما اهل بیت با فکر پیش میروند و به عشق و محبت میرسند.
سخت نیست مگر اینکه فکر کردن برای ما سخت شده باشد دیگر ما چه سبک زندگی داریم که فکر کردن برایمان سخت است آدمهایی که عادت دارند به فکر منفی، فکر کردن برایشان سخت است.
آدمهایی که فکر میکنند برای دزدی، دزدی فرصت و دزدی لذت، این از دستم نرود این از دستم نرود، دزدی که من میگویم معانی آن خیلی مختلف است اینها دیگر نمیتوانند فکر کنند خدا میگوید من روزی شما میدهم، من لذاتی که تو باید به آن برسی را میدهم، حالا تو میتوانی از راه حرام به آن برسی من از راه حلال به تو میدهم تو چه کاری داری؟ یک کم به من اطمینان پیدا کن، آرام باش و فکر کن. حالا ما در مورد تفکر باید بعدا صحبت کنیم و ببینیم که این دین ما چه قدر فکری است؟ سوال شما خیلی اساسی بود چرا بعضی از کار خوب لذت نمیبرند؟ چه کار کند آدم که لذت ببرد از کار خوب؟ از معنویت؟
میدانید رازش فکر است حتی علم هم نیست؟ میگوید من این چیزها را که میدانم باشد روی آن فکر هم کردی روی چیزهایی که میدانی؟ یتفکرون فی خلق السموات و الارض؛ ببینید الذین یذکرون الله قیام و قعوداً و الی جنوبهم و یتفکرون؛ یعنی از ذکر خدا به فکر میرسند. من تمنا میکنم دوستان اربعینی چه کنند؟ در این راه زیاد فکر کنند مخصوصا مسیر اربعین هم الان دیگر شبهاست تفکر را از دست ندهند.
زیاد هم نمیخواهد این طرف و آن طرف را نگاه کنند. بعضی میروند در آن راه مشهور به راه علما؛ راه قدیمی میگویند آنجا سر و صدای مواکب که نوحه گذاشته باشند کمتر است آدم میتواند فکر کند حالا ممکن است یک هوا خنکتر هم باشد، یکی از دوستان موکبدار عراقی گریه میکرد خدا شاهد است، به من میگفت که تو چرا نمیگویی که ایرانیها از اینجا بروند؟ گفتم من نمیتوانم توصیه کنم، ولی حالا پیامش را دادم. میگفت که ما بعضی اوقات که موکبمان خلوت میشود دلمان میگیرد یک موکب خیلی بزرگی هم کنار شط دارند اینها. موکبها خیلی فراوان نیست مثل این طرف راه نجف تا کربلا، ولی آنجا راه فکر است یعنی یکی از بزرگترین عبادتها خصوصا نیمه شبها در پیاده روی اربعین فکر است و بعد، چون در فضای محبت امام حسین هستی پیامبر اکرم چه فرمود؟ خدا به کسی که بچههای مرا دوست داشته باشند حکمت میدهد فکر کن ده برابر نتیجه میگیری.
چرا عالیترین نوع تقوا که تقوای قلب است با احترام به پیغمبر و تعظیم شعائر که نمونه بارزش در عصر ما اربعین؟
اگر کسی قلباً نتواند به پیامبر احترام بگذارد علامت این است که یک بیماری بزرگ دارد.
دو: اگر کسی احترام به پیغمبر بگذارد قلبا با این کار راحت کنار بیاید قلباً این است که یک نورانیت باطن عمیقی دارد هر چند بعضی گرایشات بد را داشته باشد میتواند درستش کند.
سه: اثر این احترام آنقدر بالاست که بزرگترین کار شما محسوب میشود، مثلا شما به هزار نفر صدقه بده و زندگی هزار نفر را بساز، خیلی کار خوبی است آفرین عالی است، ولی وقتی احترام به حسین میگذاری کل فقر را ریشه کن میکنی، اینهایی که به اربعین میروند، میروند تا امام زمان را برگردانند، احترام به، ولی خدا یعنی نجات بشر و آزادی، آزادی چه قدر مهم است؟
اقدام مستقیم برای آزادی بشر از کل ظلم. کاری که مهم است اثرش خیلی بزرگ است در قلب انسان و کار بزرگ را هم خدا نمیگذارد که هر کسی بکند.
خدا شاهد است خدا نمیگذارد که هر کسی به امام حسین محبت کند، اجازه نمیدهد لذا لقمه حرام... تو خودت حق مردم را خوردی بعد میخواهی به کربلا بروی؟
کربلا رفتن یعنی امام زمان بیا حق همه را بده؛ با دستمال کثیف که نمیشود جایی را تمیز کرد.
اگر کسی دید اصلا دوست ندارد به کربلا برود به لقمهاش نگاه کند و به خیلی چیزها، خیلی قابل تأمل است.
عالیترین مرتبه قلبی را دارد یعنی علامتی از اتفاقات بسیار خوب در قلب است وقتی که شما احترام میگذاری به اباعبدالله الحسین فرزند پیامبر؛ حالا ما در این مثال گفتیم پیغمبر، امام حسین نسبتش با پیامبر چیست؟
حسین منی و أنا من حسین؛ این را دیگر همه مذاهب فرمودند ما احتراممان به ابا عبدالله الحسین به خاطر پیامبر است.
چرا اهل سنت میآیند؟ به خاطر پیغمبر، حالا جدا از این که اعتقاد به امامت سر جای خودش محفوظ.
هر کسی که دینداری کرد گفت آسان بود
من هر موقع کم میآورد قربان صدقه میروم در گفتگوهایم، میخواهم الان این کار را کنم تا بتوانم یک چیزی را بیان کنم.
الهی دورتان بگردم دین این قدر آسان است.
مگر دین سخت است؟
مگر خدا میخواهد که انسان را شکنجه بدهد؟
خود خدا در قرآن فرمود: یرید الله بکم الیسر لا یکلف الله نفس الا وسعها؛ هر کسی که دینداری کرد گفت آسان بود و ابلیس ما را تحریک میکند سر اینکه القا میکند و اینکه انسان فکر میکند سخت است؛ و الا دینداری آسان است به همین دلیل اولیای خدا عالیترین دینداری را دارند و میگویند کاری نکردیم واقعا هم آدم کاری نکرده است یعنی وقتی لذتش را میبرد و خوب است کسی مثلا اربعین میرود پاداش میخواهد؟
خدایا این قدر ما زحمت کشیدیم بالاخره رد کن بیاید و ما را تحویل بگیر و... اصلا هیچ کسی این را نمیگوید به چشم اربعینیها نگاه کنید موقع برگشتن.
پاداش و ثواب فلسفهاش این است که شما اشتباه نکردید و رفتید و لذت بردید و از خان نعمت خدا خوردید این صاحبخانه خوشحال شد و از شما تشکر میکند.
مثلا یک پسری از نعمت سفره پدر و مادر عالی استفاده کرده است رفته است یک شغل و درس خوب برای خودش درست کرده است، یک همسر خوب، پدر و مادر چه قدر خوشحال هستند؟ چیزی به پدر و مادر نمیدهد، چه قدر خوشحالند هر کسی از خدا بیشتر سود ببرد خدا به او پاداش بیشتری میدهد.
اصلا خدا ما را نیافریده که سودی ببرد من نکردم خلق تا سودی کنم خلق کرده است که ما سود ببریم تا سود میبریم جایزه میدهد.
اینجاست که ان احسنتم احسنتم لانفسکم.
حجت الاسلام پناهیان: میفرماید هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟ شما به من لطف کردید، خدایا ما چه لطفی کردیم؟ میفرماید همین که نعمتهای من را بهره بردید این همه اسباب لذت معنوی فراهم کردم همه را بردید ماشالله، حالا ببین که قیامت برایت چه قیامتی به پا کنم از نعمت و سرور. بعضی فکر میکنند ما، چون اینجا زجر میکشیم خدا جبران میکند این ظاهر قصه است ما را گول نزند اگر شما در زجر و مشکلات... در بلا هم میکشم لذات او مات اویم مات اویم مات او؛ لذت بردید خدا آن طرف کرور کرور به تو لذت میدهد.
منبع: سمت خداسخنان حجت الاسلام پناهیان