به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، معاویه در سال ۵۶ بیعت با یزید را رسماً اعلان کرد و با تهدید و مجازات، مخالفان را به استثنای امام حسین (ع) و عبدالله بن زبیر وادار به بیعت با یزید کرد.
در مورد ارتباطات و مناسبات امام حسین علیه السلام و برخوردهای ایشان با معاویه گزارشاتی در تاریخ آمده است که به اختصار به برخی از آنها اشاره میشود:
۱ ـ مرحوم طبرسى در کتاب احتجاج چنین نقل مى کند:
هنگامى که معاویه حُجر بن عدى و یارانش، آن مردان شجاع و پاکباز از شیعیان على علیه السلام را به شهادت رساند، در همان سال براى مراسم حج رهسپار حجاز شد.
وقتى که امام حسین علیه السلام را ملاقات کرد به آن حضرت گفت: اى اباعبدالله! آیا به تو خبر رسیده که ما با حُجر و یاران و پیروانش و شیعیان پدرت چه کردیم؟!
امام فرمود: با آنها چگونه رفتار کردی؟.
گفت: آنان را کشتیم و کفن کردیم و بر آنان نماز گذاردیم؟!
امام علیه السلام تبسّم تلخى کرد و فرمود: اى معاویه آنان با تو دشمن بودند، ولى مسلمان خالص بودند، امّا اگر ما پیروان تو را به قتل برسانیم نه آنان را کفن مى کنیم و نه بر آنان نماز مى خوانیم و نه آنان را به خاک مى سپاریم چرا که آنان را مسلمان نمى دانیم!.
به من خبر رسیده که تو نسبت به پدرم على علیه السلام دشمنى مى ورزى و ناسزا مى گویى و به دشمنى با ما برخاسته اى و نسبت به بنى هاشم عیب جویى مى کنى.
هر زمان که چنین اعمالى انجام مى دهى، به خویشتن مراجعه کن، سپس از وجدان خود حق را بپرس و عیوب خود را بنگر خواه به ضرر تو باشد یا به نفع تو...
به خدا سوگند! تو در دشمنى با ما، از مردى عمرو عاص اطاعت کردى که سابقه اى در اسلام ندارد، نفاق او تازگى نداشته و قصد خیرى براى تو ندارد. به هر حال، یا خودت براى خویش چاره اى بیندیش و یا این کارها را رها کن!.
معاویه مى خواست با این سخن قدرت نمایى کند، و امام را تهدید نماید و شیعیان على علیه السلام را تحقیر کند؛ ولى امام علیه السلام چنان پاسخى به او داد که دهانش بسته شد.
در ضمن به یکى از ریشه هاى مهمّ بدبختى او، یعنى اطاعت از عمر و عاص، اشاره فرمود.
۲ ـ برخورد دیگر در جواب نامهای است که معاویه به امام نوشت و ایشان را به پندار خود در آن نصیحت و تهدید کرد.
امام حسین علیه السلام در پاسخ او نوشتند:، امّا بعد! نامه تو به دستم رسید که در آن یادآور شده اى: از جانب من به تو اخبارى رسیده است که گمان نمى کردى من دست به چنین کارهایى بزنم، البتّه فقط خداست که انسانها را به سمت خوبىها هدایت کرده و موفّق مى گرداند، و، امّا این که گفته اى چنین اخبارى از جانب من به تو رسیده، باید بگویم: گزارش این گونه خبرها کار چاپلوسان سخن چین و تفرقه انداز است؛ گزارش گران گمراه بى دین دروغ گفته اند.
من در حال حاضر، قصد جنگ و درگیرى با تو را ندارم به خاطر پیمان صلحى که میان تو و برادرم امام حسن علیه السلام امضا شده است و براى ترک مبارزه با تو و با حزب ستم کارت که حرام خدا را حلال شمرده اند، همان گروه ستم پیشه و یاران شیطانِ رانده شده از خداى خود بیمناکم!
آیا تو قاتل حُجر بن عدى و یارانش نیستى؟ همانها که عابدان خدا ترس بودند؛ بدعتها بر آنان گران بود، امر به معروف و نهى از منکر مى کردند.
تو آنها را پس آن که امان دادى و عهد و پیمان هاى محکم بستى که آزارى به آنها نرسانى از روى بیدادگرى و دشمنى کشتى! و این جز به خاطر نافرمانى در برابر خداوند و سبک شمردن پیمان الهى نبود.
آیا تو قاتل عمرو بن حَمِق نیستى؟
همان مردى که عبادت فراوان چهره اش را فرسوده کرده بود.
او را نیز پس از پیمان هاى عدم تعرّض به قتل رساندى، پیمان هایى که اگر آهوان بیابان آن را در مى یافتند از بلنداى کوهها به زیر مى آمدند!
آیا تو همان کس نیستى که در اسلام براى نخستین بار زیاد را به پدرت نسبت داده اى و او را فرزند ابوسفیان خواندى.
در حالى که رسول خدا صلى الله علیه وآله چنین حکم کرد که: فرزند از آن شوهر است و براى زناکار جز سنگسار شدن، نصیبى نیست!.
پس از آن که زیاد را به ابوسفیان ملحق کردى، این مرد آلوده را بر مسلمانان مسلّط ساختى که آنها را به قتل برساند و دست و پایشان را قطع کرده و آنها را بر شاخه هاى نخل به دار بیاویزد!
سبحان الله! اى معاویه گویا تو از امّت اسلامى نیستى و این مردم نیز از تو نیستند!
اى معاویه! آیا تو قاتل حضرمى نیستى؟ همان کسى که زیاد والى کوفه در باره او به تو نوشت که وى بر دین على علیه السلام است.
بدان که دین على علیه السلام، همان دین پسرعمّش رسول خدا صلى الله علیه وآله است؛ همان پیامبرى که تو را به جایگاه امروزى رسانده است! و اگر این جایگاه را بدست نمى آوردى، چه افتخارى داشتى؟ برترین قدر و منزلت تو و پدرانت، همان تحمّل رنج کوچ هاى زمستانه و تابستانه بود.
خداوند بر شما منّت نهاد و آن زحمتها را از دوش شما به برکت ما خاندان نبوّت برداشت.
سپس افزود: در گفته هایت خطاب به من چنین آمده بود که: این امّت را در فتنه و آشوب میانداز! پس بدان که من براى امّت اسلامى فتنه اى بزرگتر از فرمانروایى تو سراغ ندارم!
از جمله سخنانت خطاب به من این بود که: ملاحظه خودت و دینت و امّت محمّد را بنما و از مخالفت و قیام بر ضدّ من بر حذر باش!.
به خدا سوگند! من کارى را برتر از جهاد با تو سراغ ندارم؛ پس اگر چنین کارى کنم، مایه تقرّب و نزدیکى من به پروردگار خواهد بود و اگر دست به کارى نزنم، از خداوند براى ترک جهاد استغفار مى کنم و از او ـ در آنچه را دوست دارد و بدان خشنود است ـ طلب توفیق مى نمایم.
همچنین به من گفته اى: هر گاه تو نقشه اى بر ضدّ من طرح کنى، من نیز چنین مى کنم
اى معاویه! هر چه مى توانى بر ضدّ من توطئه کن؛ به جانم سوگند! همیشهی تاریخ، صالحان مورد توطئه و آزار قرار مى گرفتند.
من امیدوارم دسیسه هایت جز به خودت آسیب نرساند، و جز کار و تلاشت را تباه نسازد، پس هر چه به خاطرت مى رسد، درباره من فروگذار نکن!
اى معاویه! تقواى الهى پیشه کن و بدان که براى خداوند کتاب و محلّ ثبت اعمالى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فروگذار نمى کند و همه آنها را شماره خواهد کرد؛ و بدان که خداوند فراموش نمى کند که تو چه افرادى را با یک پندار و بهانه به قتل رسانده اى و با اتّهامات واهى دستگیر کرده اى؟
همچنین جوانکى شرابخوار و سگ باز را اشاره به یزید است به ولایت عهدى خود رسانده اى. با این کار، خودت را خوار کرده و دینت را نابود ساخته و مردم را تباه کرده اى! والسلام.
این نامه شجاعانه و متین و حساب شده امام علیه السلام نشان مى دهد که امام علیه السلام حتّى در زمان قدرت معاویه نیز دست از وظیفه امر به معروف و نهى از منکر بر نمى داشت و با صراحت حکومت معاویه را غیر اسلامى بلکه غیر انسانى، معرّفى مى کرد.
امام علیه السلام در این نامه به سه بخش از کارنامه سیاه معاویه اشاره مى کند که هر کدام از دیگرى شرم آورتر است:
نخست، ریختن خون افراد پاکباز و با تقوا و با ایمانى مانند حجر بن عدى و عمرو بن حمق، و دیگر زنده کردن یک سنّت زشت جاهلى و مخالفت با قانون مسلم اسلامى؛ و دیگر، سپردن پست هاى کلیدى کشور اسلامى به افراد بدنام و بى آبرو و بى شخصیّت.
وقتى که معاویه نامه امام حسین علیه السلام را خواند گفت: این نامه نشان مى دهد که او نسبت به ما کینه و دشمنى خاصّى دارد!
یزید و عبدالله بن عمرو بن عاص به او پیشنهاد کردند که به امام حسین علیه السلام نامه تحقیر آمیزی بنویسد.
معاویه با سیاست شیطانى مخصوص خود به آنان گفت: شما دو تن اشتباه مى کنید؛ آیا مى پندارید اگر از على علیه السلام عیب گویى کنم، گفته هاى من حقیقت دارد؟ من چه عیبى براى على علیه السلام بگویم؟
براى شخصى، چون من صحیح نیست که به باطل و به چیزى که نمى دانم عیبجویى کنم و اگر چنین کنم مردم بدان اهمّیّت نمى دهند و آن را نمى پذیرند.
نمى توانم از حسین علیه السلام هم عیبى بگویم، چرا که من در وى عیبى نمى بینم.
من ابتدا در نظر داشتم، نامه اى در جواب وى بنویسم و وى را تهدید کنم و بترسانم، ولى بعداً تصمیم گرفتم چنین کارى نکنم و با وى به تندى برخورد ننمایم!
۳ ـ برخورد سوم بعد از آن بود که مروان بن حکم در نامه اى به معاویه نوشت:
من از ایجاد شورش و فتنه توسّط حسین آسوده نیستم و گمان مى کنم که تو روزهاى طولانى و سختى را با حسین در پیش دارى!
معاویه نیز به امام حسین علیه السلام نامه اى به این مضمون نوشت:
خبردار شدم که جمعى از مردم کوفه تو را به اختلاف و درگیرى فرا خوانده اند. در حالى که تو عراقیان را آزموده اى و مى دانى چگونه کار پدر و برادرت را تباه ساختند و با آنها بى وفایى کردند از خدا بترس و به یاد پیمان صلح باش؛ چرا که اگر تو با من کید و مکر نمایى، من نیز چنین خواهم کرد!.
امام حسین علیه السلام در پاسخ نوشت: نامه ات به دستم رسید؛ من سزاوار نسبت هایى که به من داده شده است، نیستم و جز خداوند کسى نمى تواند انسان را به نیکىها هدایت کند.
من اکنون بناى مبارزه و مخالفت با تو را ندارم والبتّه گمان نمى کنم که براى ترک جهاد با تو، نزد خداوند عذرى داشته باشم و من هیچ فتنه اى را، بزرگتر از فرمانروایى تو بر این امّت نمى شناسم؟!.
معاویه با خواندن نامه گفت: ما اباعبدالله حسین بن على را جز یک شیر نمى یابیم! و مبارزه با شیر خطرناک است!.
۴ ـ برخورد بعدی امام حسین علیه السلام آن جا بود که حضرت اموالى را که از یمن براى معاویه مى بردند، مصادره کرد و در پى آن به معاویه نوشت: از حسین بن على علیه السلام، به معاویة بن ابى سفیان؛ امّا بعد! گذر کاروانى به ما افتاد که از یمن همراه با اموال، پوشاک، عنبر و عطریّات، به سوى تو مى آمد، تا آنها را در خزانه دمشق جاى دهى و فرزندان پدرت را با آن سیر کنى. من بدانها نیاز داشتم، از این رو آنها را تصرّف کردم. والسلام.
معاویه با شنیدن این خبر سخت برآشفت به خصوص این که فزونى اموال بنى هاشم را خطرى براى خود مى دید ولى چاره اى جز سکوت نداشت.
عکس العمل امام حسین ع در مقابل تلاش معاویه برای ولیعهد شدن یزید؟
پرسش: امام حسین ع در مقابل تلاش معاویه برای ولیعهد شدن یزید چه واکنشهایی نشان داد؟
پاسخ اجمالی:
ایشان در نامهای به معاویه با یادآوری فسق یزید، او را به خاطر انتخاب یزید برای خلافت سرزنش کرد. وقتی معاویه در حجاز، خطابهای در فضایل فرزندش برای مردم ایراد کرد، تا بیعت بگیرد، امام ع ضمن خطبهای شجاعانه با یادآوری اعمال فسق آمیز یزید، معاویه را به خاطر توصیف یزید به فضایل نداشته اش ملامت نمود. معاویه در مجلسی دیگر اعلام کرد، کسی بهتر از یزید را برای خلافت نمیشناسد. امام ع طی گفتگوهایی، نیرنگ معاویه را برای مردم برملا ساخت.
پاسخ تفصیلی:
در این مورد به دو سند تاریخی اشاره میکنیم:
۱. قاضى نعمان مصرى ۱ نقل مى کند که امام حسین علیه السلام نامه اى به معاویه نوشت و در آن نامه او را به خاطر کارهاى زشتى که انجام مى داد، سرزنش و محکوم کرد؛ از جمله در آن نامه آمده است:
«تو پسر جوانت را که خمر مى نوشد و با سگها بازى مى کند، بر تخت حکومت نشانده اى. بنابراین، در امانت، خیانت و مسلمین را بدبخت کرده اى و حقّ فرمان پروردگارت را ادا نکرده اى. تو چگونه مردى باده نوش را بر امّت محمّد فرمانروایى داده اى؟ در حالى که نوشنده مسکرات از فاسقان است و از اشرار به شمار مى آید. باده نوش، حتّى بر درهمى امین نیست، چه رسد بر یک امّت؟ به زودى به کیفر عملت خواهى رسید، در آن زمان که پرونده عذر خواهى و طومار زندگى بسته شود!»
امام علیه السلام آینده بسیار تاریک جامعه اسلامى را بعد از روى کار آمدن یزید پیش بینى کرد و به پدر گمراهش معاویه گوشزد نمود، ولى او گوش شنوایى نداشت که پیام حق را درک کند، غرق آرزوها و گرفتار خیالات خام خویش بود.
۲. اقدام دوم امام حسین علیه السلام آنگاه بود که معاویه براى زمینه سازى خلافت یزید و گرفتن بیعت به حجاز آمده بود، و خطبه اى را درباره خلافت و بیعت براى فرزندش یزید خواند و از فضایل او یاد کرد و خواستار بیعت براى او شد.
امام حسین علیه السلام پس از حمد و ثناى الهى و درود بر رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله فرمود:
«من مى دانم تو براى چه هدفى از کمالات یزید و سیاست و مدیریّتش درباره امّت محمّد صلى الله علیه وآله گفته اى! تو با این توصیفات مى خواهى مردم را درباره یزید گمراه سازى و دچار اشتباه کنى. گویا تو کسى را که در پرده است و مردم او را نمى شناسند معرّفى مى کنى؟ یا فردى را که اعمالش از دید مردم پنهان است وصف مى نمایى؟ یا از کسى خبر مى دهى که با دانش ویژه اى او را کشف کرده اى؟!
در حالى که یزید با اندیشه و اعمال خویش، خود را معرّفى کرده است. پس تو براى یزید سرنوشتى را رقم بزن که خود به آن علاقمند است که همان جنگ و ستیز با سگان ستیزه جو و بازى کبوتران نر و ماده و تماشاى زنان نوازنده و خواننده و هرزه و نواختن آلات لهو و لعب است، که او را در این زمینه پیشرو خواهى یافت، و رها کن آنچه را اکنون درصدد آن هستى. اى معاویه! چه فایده که افزون بر گناهانت، با وزر وبال گناهان خلق که بر عهده گرفته اى خدا را ملاقات کنى؟!
به خدا سوگند! تو راه باطل را در بیدادگرى، و خشم و غضب را در ستمگرى پیموده اى، تا آنجا که پیمانه آن را پر نمودى؛ در حالى که میان تو و مرگ جز به اندازه یک چشم بر هم زدن فاصله نیست! پس از آن، با اعمالى مشخص، در روزى آشکار، بر خدا وارد مى شوى و چاره اى جز این نخواهى داشت.
تو را در حالى مى بینم که به ما بدى کردى و حقّ پدران ما را از ما منع نموده اى، و حال آن که به خدا سوگند! پیامبر صلى الله علیه وآله از زمان ولادت، ما را وارث آن کرده بود، و همان استدلالى که پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه وآله در جریان سقیفه آوردند، تو نیز علیه ما آوردى!». ۳
این خطبه حساب شده و منطقى، و در عین حال صریح و شجاعانه بیانگر این حقیقت است که بر خلاف پندار بعضى از گویندگان، امام حسین علیه السلام در عصر خلافت معاویه هرگز دست از مبارزه با او و یارانش برنداشت.
معاویه پس از ایراد آن خطبه خطبه پیشین و شنیدن پاسخ کوبنده امام حسین علیه السلام به مدّت سه روز از مردم فاصله گرفت و بیرون نیامد تا غوغاى مردم فرو نشیند پس از سه روز از منزل خارج شد و دستور داد که مردم را در مسجد جمع کنند.
مردم در مسجد اجتماع کردند و آنها که از بیعت با یزید امتناع کرده بودند، کنار منبر نشستند.
معاویه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد، آنگاه در فضل یزید و قرائت قرآنش سخن گفت! سپس گفت: اى مردم مدینه! من مصمّم هستم که براى یزید بیعت بگیرم و از این رو، شهر و روستایى نبود جز آن که براى بیعتش افرادى را اعزام کردم، و مردم همه تسلیم شدند و بیعت کردند. من بیعت مردم مدینه را تأخیر انداختم چرا که با خود گفتم: بزرگ این قوم و اصل و ریشه آن اینجاست و اینان کسانى اند که من در امر بیعت با آنها مشکلى ندارم و کسانى که از بیعت با یزید امتناع کردند، به مهربانى با او سزاوارترند! به خدا سوگند! اگر کسى را مى یافتم که از یزید جهت تصدّى امر خلافت بهتر و شایستهتر بود، براى همان شخص بیعت مى گرفتم؟!
امام حسین علیه السلام برخاست و گفت: «وَاللهِ لَقَدْ تَرَکْتَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ أباً وَ أُمّاً وَ نَفْساً»؛ به خدا سوگند! تو کسى را که از یزید از جهت پدر، مادر و ارزش هاى فردى [دینى و صفات انسانى]بهتر است، کنار گذاشتى».
معاویه گفت: گویا خودت را مى گویى؟!
فرمود: آرى!
معاویه گفت: پاسخش آن است که آرى از نظر مادر، به جانم سوگند! مادر تو از مادر وى یزید بهتر است. اگر مادرت هیچ فضیلتى نداشت، جز آن که زنى از زنان قریش بود، کافى است، چرا که زنان قریش افضل همه زنانند! چه برسد به این که وى دختر رسول خداست. علاوه بر آن که دین و سابقه وى در اسلام، فضیلت دیگرى است. بنابراین، به خدا سوگند! مادرت از مادرش بهتر است.
و، امّا پدرت، بدان که پدر تو کار پدرش را معاویه به خدا واگذار کرد و در آن منازعه خداوند پدرش را بر پدر تو پیروز ساخت.
امام حسین علیه السلام فرمود: «حَسْبُکَ جَهْلُکَ! آثَرْتَ الْعاجِلَ، عَلَى الاْجِلِ»؛ چه قدر نادانى؛ تو دنیاى زودگذر را بر آخرت برگزیدى! و با نیرنگ و حیله بر تخت قدرت نشستى.
معاویه گفت: و، امّا این که خودت را برتر از یزید مى دانى، به خدا سوگند! یزید براى سرپرستى امّت محمّد از تو بهتر است!
امام حسین علیه السلام فرمود: «هذا هُوَ الاِفْکُ وَ الزُّورُ، یَزیدُ شارِبُ الْخَمْرِ وَ مُشْتَری اللَّهْوِ خَیْرٌ مِنِّی»؛ این سخن تو بسیار نادرست و باطل است، آیا یزیدِ شارب الخمر و آن کس که خریدار لهو و گناه است، از من بهتر است؟!.
معاویه که پاسخى نداشت، گفت: پسر عمویت را ناسزا مگو؛ چرا که اگر نزد وى از او بدگویى کنى آنقدر بردبار است که هرگز به تو ناسزا نخواهد گفت!.
معاویه از یک سو مى دانست اگر مدینه ـ یعنى کانون هدایت هاى پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله و مرکز بزرگان اسلام اعمّ از مهاجران و انصار و فرزندان آنها ـ با فرزند او بیعت نکند کار او سامان نمى گیرد و مناطق دیگرى که بیعت کرده اند تدریجاً باز مى گردند، لذا سعى داشت به هر حیله اى شده براى یزید بیعت بگیرد: از طریق تطمیع، تهدید، فریب و نیرنگ و هر وسیله ممکن دیگر.
ولى کسى که نقشه هاى او را نقش بر آب کرد و او را در رسیدن به این مقصود ناکام گذاشت، امام حسین علیه السلام بود که در جلسات تبلیغى معاویه حضور مى یافت و با فصاحت و بلاغت و شجاعتى که از پدر بزرگوارش على علیه السلام به ارث برده بود، دهان معاویه را مى بست و نیرنگ او را براى همه مردم فاش مى کرد.
تا اینکه در نهایت در ۱۲ رجب سال ۶۰ هجری در ۷۵ یا ۸۲ سالگی در شام مرد.
منبع:حوزه نت، مکارم، کربلا