ماجرای جنگ صفین از زبان امام علی علیه السلام
امروز اول ماه صفر مصادف با جنگ صفین است جنگی که امیرالمومنین علی علیه السلام در آن تبلیغات منفی معاویه را علیه خود نقش برآب کرد. در ادامه این ماجرا را بررسی میکنیم.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما ، دوران ۵ ساله خلافت امیرالمومنین علیه السلام مملو از حوادثی است که به علت بی بصیرتی و ناآگاهی مردم رخ داد ،یکی از این حوادث جنگ صفین است که به شکست لشکر امیرالمومنین (ع) منجر شد.
جنگ صفین در نهجالبلاغه
جنگ صفین از مهمترین نبردهای زمان خلافت امام علی علیه السلام بود که در سال ۳۷ هجری بین آن امام بزرگوار و معاویة بن ابی سفیان در سرزمین صفین که در ناحیه غربی عراق بین رقه و بالس قرار دارد رخ داد، و از همین رو به جنگ صفین شهرت یافت.
امام علی علیه السلام در آغاز خلافت، معاویه را که کارگزار حکومت در شام بود، از مقامش عزل فرمود و شخص دیگری را به جای وی منصوب کرد، ولی معاویه نپذیرفت و ناحیه شام را تحت قلمرو خود نگه داشت.
امیرمؤمنان خلیفه مسلمانان بار دیگر، پس از نبرد جمل، جریر ابن عبدالله را برای مذاکره و گرفتن بیعت از معاویه به شام فرستاد، اما معاویه این بار هم تسلیم نشد بلکه به بهانه خونخواهی عثمان سپاه شام را برای مقابله با امام علی علیه السلام آماده کرد.
امیر مؤمنان نیز، چون چارهای ندید آماده جنگ شد، با سپاهی عظیم از کوفه حرکت فرمود و در بیابان صفین با معاویه برخورد کرد.
به این ترتیب، نبردی سخت و طولانی بین سپاه عراق و شام درگرفت.
پس از چند روز نبرد، سپاه امیرمؤمنان در آستانه پیروزی بود که عمرو بن عاص برای گریختن از شکست، به نقشهی شوم قرآن بر سر نیزه کردن متوسل شد.
به این ترتیب، جمع زیادی از سپاه عراق با دیدن این صحنه دست از جنگ کشیدند. سرانجام جنگ صفین با ماجرای حکمیت به پایان رسید و به شکست سپاه امام علی منجر شد.
میگویند در این جنگ از سپاه نود یا صد و بیست هزار نفری معاویه، چهل و پنج هزار نفر و از سپاه نود یا صد و بیست هزار نفری امام علی علیه السلام بیست و پنج هزار نفر کشته شدند و به این ترتیب، مجموع کشتگان این نبرد به هفتاد یا هفتاد و پنج هزار رسید.
ماجرای جنگ صفین از زبان امام
امام در نامه ۵۸ نهج البلاغه درباره جنگ صفین میفرماید:
از نامه هاى آن حضرت است به اهالى شهرها، که در آن جریان صفّین را گزارش نموده:
آغاز برنامه ما این بود که با شامیان روبرو شدیم، ظاهر امر این بود که پروردگارمان و پیامبرمان و دعوتمان به اسلام یکى بود، نه ما زیاد کردن ایمان به خدا و تصدیق به پیامبر (ص) را از آنان خواستیم و نه آنان از ما، برنامه واحد بود جز اینکه اختلاف ما با یکدیگر در خون عثمان بود که دامن ما از آن پاک بود.
گفتیم: بیایید با خاموش کردن آتش فتنه و آرام نمودن مردم به چاره چیزى برخیزیم که پس از این نمى توان چاره کرد، تا امر خلافت استوار شود و مسلمانان متحد گردند، و قدرت پیدا کنیم که حق را در جایگاههاى خودش قرار دهیم. در جواب ما گفتند: این کار را با زد و خورد علاج مى کنیم.
از پیشنهاد ما روى گرداندند تا جنگ بالش را گشود و استوار و محکم شد، و شعله هایش بر افروخت و زبانه کشید.
چون جنگ دندانش را در ما و آنان فرو برد، و چنگالش را در دو طرف گذاشت، به آنچه آنان را دعوت مى کردیم گردن نهادند. ما نیز دعوتشان را پاسخ گفتیم، و خواسته آنان را به سرعت پذیرفتیم، تا حجت بر آنان ظاهر شد، و عذرشان قطع گردید.
پس هر یک از اینان بر این سخن پایدار ماند خداوند او را از هلاکت رهانده، و کسى که لجاجت کرد و بر گمراهیش ماند (خوارج) او سرنگونى است که خداوند بر دلش پرده افکنده، و پیشامد بدى به گرد سرش چرخیده.
شرح نامه امیرالمومنین علیه السلام درباره جنگ صفین
نامه در یک نگاه (شرح نهج البلاغه مکارم شیرازی از کتاب پیام قرآن)
امام علیه السلام در این نامه به چند نکته اشاره مى فرماید که در واقع عصاره تمام مسائل مربوط به حادثه صفین است:
نخست اینکه آغاز کار با اهل شام این بود که در ظاهر، همه در اصول اسلام متحد بودیم و تنها اختلاف در مسأله خون عثمان بود که ما به هیچ وجه در آن دخالت نداشتیم و به آنها پیشنهاد کردیم بیایید آتش جنگ را خاموش کنید و حق را به حق دار برسانید؛ ولى آنها جز براى جنگ آماده نبودند.
در قسمت دیگر این نامه مى افزاید هنگامى که آثار شکست در جنگ در آنها ظاهر شد تسلیم خواسته ما شدند. ما هم آنان را پذیرفتیم تا حجت حق بر آنها آشکار شود.
حضرت در بخش آخر مى فرماید:اما در این هنگام گروهى عملاً قبول کردند و گروهى (همچون خوارج) به لجاجت خود ادامه دادند.
همان گونه که از عنوان نامه پیداست هدف امام (علیه السلام) این بوده که مسأله جنگ صفین و اهداف آتش افروزان و نتایج آن را در بیانى فشرده و کوتاه ذکر کند.
از این رو در آغاز مى فرماید: «آغاز کار این بود که ما با اهل شام روبه رو شدیم و ظاهر (آنها) چنین بود که پروردگار ما یکى، پیامبر ما یکى و دعوت ما به اسلام، یکى است» ; (وَکَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا الْتَقَیْنَا وَالْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، وَالظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَنَبِیَّنَا وَاحِدٌ، وَدَعْوَتَنَا فِی الاِْسْلاَمِ وَاحِدَةٌ).
تعبیر به «ظاهر» اشاره لطیفى به این معناست که بسیارى از گردانندگان این صحنه و سردمداران آن اعتقادى به خدا و اسلام و نبوت پیغمبر نداشتند؛ ولى امام به ظاهر حال آنها در اینجا قناعت مى کند در حالى که در بعضى موارد دیگر که شرایط اقتضا مى کرده با صراحت در این باره سخن گفته است.
به این ترتیب امام مى خواهد تنها نقطه اختلاف را که انگیزه اصلى جنگ بود روشن سازد تا مقدمه اى براى گفتارش در بحث بعد باشد.
آن گاه در ادامه سخن مى فرماید:
«ما به آنها گفتیم: بیایید امروز به فرو نشاندن آتش فتنه و جنگ و آرام ساختن مردم مشکل را درمان کنیم به چیزى که ممکن است پس از این به دست نیاید، تا امر خلافت محکم و جمعیت مسلمانان متحد گردند و قدرت پیدا کنیم حق را در جاى خود قرار دهیم (و مجرم را به کیفر رسانیم). این یک سخن کلامى بسیار منطقى و منصفانه است و مضمون آن این است که به هنگام اختلاف و درگیرى مسلمانان با یکدیگر، احقاق حقوق ناممکن است.
بیعت کردن معاویه و امتناع او
معاویه مى خواست مسأله بیعت کردن را به امر محال موکول کند؛ امرى که ظاهرش عوام فریبانه و باطنش نافرمانى شیطنت آمیز بود.
آرى نتیجه این لجاجت و پافشارى بر مخالفت، روشن شدن آتش جنگ بى سابقه اى در اسلام بود که خون دهها هزار نفر از مسلمانان در آن ریخته شد و در واقع فداى هوس هاى معاویه و یارانش شدند.
نکته مهم این است که معاویه و اطرافیان و حامیانش براى حفظ منافع نامشروع خود در شام تبلیغات زیادى بر ضد على (علیه السلام) و یارانش انجام داده بودند که آنها اهل نماز نیستند و براى قرآن احترامى نمى بینند و قاتلان اصلى عثمان را در میان خود حفظ کرده اند و هدفشان پایمال کردن خون عثمان است.
باطل بودن این تبلیغات دروغین، در میدان جنگ صفین تدریجاً آشکار شد؛ جنگى که حدود هیجده ماه به طول انجامید. در این مدت سخنان زیادى میان آنها رد و بدل شد و شامیان اعمال یاران على (علیه السلام) را مى دیدند که اهل نماز و راز و نیاز شبانه با خدا هستند؛ معاویه آب را بر روى لشکر على بسته بود؛ ولى به هنگام سلطه آن حضرت و یارانش بر آب مقابله به مثل نکردند و آب را به روى آنها گشودند، کسى از آنها نسبت به قتل عثمان اظهار شادى نمى کرد و مخصوصاً وقتى قتل عمار یاسر به دست لشکریان معاویه انجام شد و پیغمبر در حدیث معروف خود فرموده بود: «اى عمار تو را گروهى ظالم و طغیان گر مى کشند» این نیز سندى براى حقانیت امیرمؤمنان و یارانش محسوب مى شد.
حلقه آخر این ماجرا این بود که وقتى شامیان ناتوان شدند و فریاد بر آوردند که بر زن و فرزند ما رحم کنید و دست از جنگ بردارید و داورى قرآن را بپذیرید، على و یارانش آن را پذیرفتند و به این ترتیب حجت بر آنها تمام شد و در پیشگاه خدا عذرى نداشتند.
در جنگ صفین بسیاری به سپاه امام علی پیوستند
شاهد این سخن مطلبى است که در شرح خطبه ۵۵ از شرح نهج البلاغه مرحوم علاّمه شوشترى نقل کرده ایم که فهرستى از نام کسانى را که در جنگ صفین به امام پیوستند ارائه مى دهد و از جماعتى از قاریان قرآن و افراد سرشناسى که از معاویه بریدند و به سوى امام آمدند سخن مى گوید.
به این ترتیب امام (علیه السلام) با این نامه کوتاه و در عین حال بسیار گویا حقایق مربوط به جنگ صفین را براى تمام کسانى که در بلاد مختلف اسلام مى زیستند بیان فرمود و با آنها اتمام حجت کرد و در واقع جلوى سم پاشى اطرافیان معاویه و طرفداران او را گرفت.
منبع: سایت امام علی (ع)