ماجرای دستگیری حضرت امام و زندانی شدن ایشان در پادگان عشرتآباد تهران
آغاز نهضت عصر عاشورای ۱۳۴۲ جمعیت گستردهای از عموم مردم در مدرسه فیضیه و اماکن اطراف آن اجتماع کرده بودند. موضوع تشکیل چنین اجتماعی سخنرانی امام خمینی در آن روز بود که در بین جمعیت با ذکر صلوات حضور یافتند و بر فراز منبر قرار گرفتند و مهمترین مسائل سیاسی، اجتماعی و اوضاع رژیم شاه را به بحث گذاشتند.
دکر فاجعه فیضیه برای مردم
امام با ذکر فاجعهای که در نوروز ۴۲ در مدرسه فیضیه توسط عوامل شاه بوجود آمده بود افشاگری کردند و با ارائه تحلیلی از تاریخ صدر اسلام و دستگاه بنیامیه و خط مشی سیاسی آنها در مطابقت با رژیم شاه سخنان انقلابیشان را بیان کردند و خطاب به ملت فرمودند: «الآن عصر عاشورا است... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنیامیه و دستگاه یزیدبن معاویه تنها با حسین سر جنگ داشتند آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بیپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟! بچههای خردسال چه تقصیر داشتند؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ بر نظرم میگذرد که آنها با اساس سر وکار داشتند. اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد دولت ما به تبعیت اسرائیل ما را اهانت میکند.»
افشاگری ماهیت رژیم شاه و اسراییل
امام در آن سخنرانی ماهیت وابستگی رژیم شاه به اجنبی را برای مردم روشن و نکات مهمی در رابطه با زد و بندهای دولت موقت با آمریکا و اسرائیل بیان کردند. این امر برای دستگاههای امنیتی بسیار سنگین تلقی شد و فوراً دستگیری، بازداشت، محاکمه، زندان و اعدام امام در دستور کار قرار گرفت.
واکنش مردم و علما به دستگیری
دستگیری امام در سحرگاه ۱۵ خرداد انجام شد و عموم مردم شهرها، علما و روحانیون و دانشگاهیها را به واکنش وا داشت و نهضت ۱۵ خرداد ۴۲ بوجود آمد.
در این مختصر سیری گذرا به ماجرای دوران ۱۰ ماهه دستگیری، بازداشت، زندان و حصر امام خواهیم داشت.
آن شب خانواده حضرت امام در منزل فرزند ارشدشان حاج آقا مصطفی خمینی که در همان نزدیک منزل امام بود اقامت داشتند و بیت امام در آن ایام به غیر از یکی دو نفر از خادمین خالی از سکنه بود.
اما نیروهای امنیتی با گسیل دادن چندین کامیون سرباز و نیروهای نظامی در نقاط مختلف اطراف بیت امام مستقر و از دیوارهای اطراف وارد منزل امام شدند.
حمله نیمه شب به منزل امام
نویسنده کتاب نهضت امام خمینی در این باره مینویسد: «ساعت ۳۰/۳ بعد از نیمه شب ۱۵ خرداد را اعلام میکرد. کامیونهای نظامی در بیرون شهر قم متوقف شدند، صدها کماندو، چترباز و سرباز گارد که تا دندان مسلح به اسلحههای گرم و سرد مجهز بودند وارد قم شد و در حالی که تلاش میکردند از هرگونه حرکتی که سکوت را بشکند خودداری کنند به سوی خانه امام خمینی به راه افتادند. به خاک و خون بکشد...» مأموران مضطرب بودند و از دلهرهای که داشتند با جستجوهایی که کردند در ابتدا از ابتدای کوچه تا درب منزل که بیش از پانصد متر نبود تحت کنترل قرار دادند و درب هر خانهای سرباز گماردند.
ترس نیروهای امنیتی از امام
لیکن امام را نیافتند. دلهره و وحشتی که سراپایشان را فرا گرفته بود فزونی مییافت.» مأموران دستگیرکننده در دام توهم و وحشت عناصر امنیتی که از اعضای ساواک و شهربانی وقت بودند و مأموریت دستگیری امام را داشتند به شدت دچار توهم وحشت شده بودند و از چادرهایی که برای برپایی مراسم عزاداری برپا شده بود احساس کرده بودند که اینها پر از جمعیت است.
اسناد و شواهد متعدد حکایت از این موضوع میکند. علاوه بر آن خود حضرت امام طی سخنان ضمن بیان خاطرهای به این مورد اشاره میکند و میفرماید: «در دفعه اول که مرا از قم گرفتند و بردند، در بین راه ـ این ـ بعضی از این مأمورینی که بودند در آن اتومبیل من، میگفت ما که آمدیم سراغ شما، از این چادرهایی که در قم بود میترسیدیم که مبادا اینها مطلع بشوند و ما نتوانیم انجام وظیفه کنیم.»
متصدیان امور امنیتی کشور در آن زمان آنچنان دچار وحشت شده بودند که به قول نویسنده کتاب نهضت امام خمینی: «گمان برده بودند که حتماً امام در داخل خانه دارای پناهگاه مستحکمی است که از طرف افراد مسلح محافظت میشود؛ هر لحظه منتظر بودند که رگبار مسلسل محافظین خمینی آنان را موفق به یافتن امام نشدند و چند نفر از کسانی را که روزها از مراجعین و عزاداران حسینی در منزل امام پذایرایی میکردند و شبها در همانجا میخوابیدند به باد کتک و ضرب و شتم گرفتند که پناهگاه خمینی را نشان دهند و میکوشیدند که صدای شیون و زاری آنان به جایی نرسد که موجب آگاهی همسایگان شود و نظم و آرامش را از دست بدهند.
روحالله خمینی منم
هنگامی که مأموران دچار یأس و ناامید شده و احساس ناکامی از دستگیری امام میکردند و افراد بیگناهی را تحتفشار ضرب و شتم قرار داده بودند، امام به پشت در آمده و گوش فرا داد، یقین کرد که ارتش شاه برای دستگیری او یورش آورده است با صدای رسا اظهار کرد: «روحالله خمینی منم! چرا اینها را میزنید؟ چرا این بیچارهها را کتک میزنید؟ این چه رفتار وحشیانهای که با مردم میکنید؟... [۶]این در حالی بود که امام انتظار ورود نیروهای امنیتی برای دستگیریاش را میکشید و خود را آماده کرده بود و لباس پوشیده و عبا در زیر بغل گرفته در منزل مرحوم حاجمصطفی منتظر چنین پیشآمدی بود.
انتقال امام از منزل تا سر خیابان اصلی
مأموران امنیتی پس از دستگیری امام که جملگی از صدای طنینانداز امام دچار وحشت شده بودند و سعی میکردند بدون سر وصدا معظمله را به سر خیابان انتقال دهند با استفاده از یک ماشین فولکس واگن یکی از کارمندان ساواک قم ـ بصورت موتور خاموش ـ با هُل دادن آنرا به سر خیابان انتقال میدهند؛ و بعداً ساواک قم بابت این اقدام برای کارمند خود هزینه این ماشین و یا خسارتی به آن وارده شده را همراه با پاداش درخواست نمود. در متن نامه آن در تاریخ ۲۱/۳/۴۲ آمده: «چون در موقع دستگیری آیتالله خمینی از فولکس واگن یکی از کارمندان این ساواک و به رانندگی خودش استفاده گردید و خمینی و هشت نفر از افراد گارد تهران با این خودرو از درب منزل تا خیابان حمل شدهاند در اثر عدم ظرفیت و نداشتن استعداد حمل ده نفر خسارتی در حدود سه هزار ریال به خودرو وارد شده در صورت تصویب مقرر فرمایید مبلغ پنجهزار ریال به عنوان پاداش و تعمیر خودرو جهت وی حواله شود.»
امام در مسیر قم ـ تهران
اتومبیل حامل امام با اضطراب و سرعت از قم به تهران حرکت کرد. امام در مسیر راه درخواست میکند که برای چند دقیقهای ماشین را متوقف کنند تا نماز صبح را به جا آورد، اما مأموران از ترس و وحشتی که داشتند این درخواست امام را نمیپذیرند و امام در صدد روحیه دادن به آنها برمیآید و اظهار میدارد که «اینقدر مضطرب نباشید در وسط این بیابان کسی نیست که قصد تعرض نسبت به شما را داشته باشد، چند دقیقهای ماشین را برای ادای نماز متوقف کنید شما نیز نماز بخوانید، شما ارتش کشور اسلامی هستید از بودجه اسلام ارتزاق میکنید و واجب است که به احکام و فرامین اسلام پایبند باشید.» بالاخره با اصرار و نصایح امام حاضر شدند برای چند لحظه ماشین را نگه دارند به شرطی که امام فقط تیمّم کند؛ و امام پس از تیمم با خاک حاشیه جاده سوار شد و نماز صبح را در ماشین که به سرعت در حرکت بود به جا آورد.»
امام بعداً هم طی سخنانی به این موضوع اشاره کردند و فرمودند: «از هیچ چیز نمیترسم بحمدالله تعالی، والله تا حالا نترسیدهام، آن روز هم که میبردنم، آن روز هم آنها میترسیدند، من آنها را تسلیت میدادم که نترسید.»
ماشین حامل امام ساعت ۵ صبح به تهران رسید و امام را مستقیم به باشگاه افسران بردند.
پس از پخش خبر دستگیری امام جریان ۱۵ خرداد پیش آمد.
امام در زندان قصر از صبح تا غروب روز ۱۵ خرداد
امام خمینی را در باشگاه افسران در حال بازداشت قرار داده بودند و نیروهای انتظامی از قبیل ارتش، ساواک، شهربانی، جملگی در تکاپو افتاده بودند که با امام چه کنند. شهروندان شهرهای ایران همراه با علما بخصوص در قم، تهران و ... اقدام به اعتراض نمودند و برخی از شهرها رنگ خونین به خود گرفته بود و امام از این حوادث پی در پی که رخ میداد هیچ اطلاعی نداشت تا اینکه غروب خونین ۱۵ خرداد امام را با ماشین جیپ که پنجرههایش را با پارچة سیاه رنگی پوشانده بودند از باشگاه افسران بیرون برده و پس از آن به نحوی به پادگان قصر در سه راه زندان منتقل کردند.
شایعه محاکمه و اعدام
از زبان مقامات دولت وقت شایعه گردیده بود که حضرت امام را محاکمه کنند و او را به اعدام محکوم کنند و جریان این شایعه همواره در بین مردم قوت میگرفت و مردم ابراز نگرانی میکردند و از طرفی به روحانیون و علما فشار میآوردند تا از وضعیت امام اطلاع حاصل کنند.
در همین ایام حدود هفتاد نفر از علمای شهرها و استانهای کشور اقدام به مهاجرت نمودند و در تهران تجمع کردند. «روحانیون مهاجر و مقیم مرکز پس از یک سلسله نشستها و گفتگوها سرانجام تصمیم گرفتند فردی را به دربار بفرستند و مراتب نگرانی قاطبة روحانیت و عموم ملت ایران از سرنوشت امام به شاه برسانند و از او رسماً بخواهند که ترتیب ملاقات یکی از مقامات روحانی مورد اعتماد را با امام بدهد تا بدین وسیله از تشنج و نگرانی عمومی تا حدی کاسته شود
پیشنهاد ملاقات با شاه
برای انجام این منظور، حاجآقا روحالله کمالوند که به کنندگی از علمای خرمآباد و لرستان به تهران مهاجرت کرده بود، با شاه ملاقات کرد و مراتب نگرانی و خواست علما و روحانیان را که درحقیقت خواست همه ملت بود به او رسانید.
شاه در پاسخ پس از مدتی طفره رفتن و رجز خوانی اظهار داشت: شما مطمئن باشید که ما خمینی را نمیکشیم تا امامزاده درست شود. ما او را در میان مردم لجنمال میکنیم!...» سرانجام بر اثر پافشاری بیش از حد حاجآقا روحالله کمالوند و نیز از آنجا که خودشان بیش از هرکس دیگری از تشنج و نگرانی شدیدی که به علت بیخبری مردم از سرنوشت امام خمینی سراسر کشور را فرا گرفته بود، آگاهی کامل داشت.
موافقت با ملاقات امام
موافقت کرد که ترتیب ملاقات یکی از مقامات روحانی با امام را بدهد و بدینوسیله علاوه بر رفع تشنج عمومی، به اصطلاح زمینه را برای سازش و کنار آمدن با جامعة روحانیت نیز آماده کند! چند روز بعد شهربانی مرکز با آقای خوانساری تماس گرفت و به او ابلاغ کرد در صورتی که مایل باشد میتواند با امام خمینی ملاقات کند.
دیدار آقای خوانساری با امام
او بیدرنگ از این پیشنهاد استقبال کرد. روز پنجشنه ۲۳ خرداد ۴۲، ماشین شهربانی به در منزل آقای خوانساری رفت و او را سوار کرد و به پایگاه نظامی واقع در سه راه زندان برد و در آنجا بین او و امام خمینی در اتاقی که محل سکونت او بود ملاقاتی به عمل آمد. این ملاقات که با حضور چند تن از مقامات نظامی و امنیتی انجام گرفت، از محدوده احوالپرسی و مراسم اولیه ملاقات خارج نشده و بیشتر از چند دقیقه طول نکشید. مردم تهران به محض اینکه دریافتند آقای خوانساری به دیدن امام رفته است، هیجانزده و شتابان رو به خانه او نهادند.
اشتیاق مردم برای اطلاع از حال امام
هنوز آقای خوانساری از ملاقات باز نگشته بود که منزل او مملو از جمعیت شد و دامنه اجتماع تا نیمههای بازار را فرا گرفت. آقای خوانساری در بازگشت خود با ازدحام فوقالعادة مردم در خانه و اطراف آن و با شعار صلوات و شور احساسات فراوان رو به رو شد، مردم چشم به لب و دهان او دوخته بودند و بیصبرانه انتظار داشتند که هر چه زودتر زبان بگشاید و سلامتی رهبر زندانی آنان را بشارت دهد. آقای خوانساری در چند جملهای ملاقات خود با امام خمینی را برای مردم بازگو کرد و از خوبی جا و راحتی او سخن گفت. مردم با شنیدن مژده سلامتی امام، یکپارچه شور و احساسات شدند و بیاختیار اشک از دیده جاری ساختند و با شعارهای «خمینی پیروز است»، «یا مرگ یا خمینی»، «خمینی را آزاد کنید.» بار دیگر حمایت و وفاداری خود را از قائد بزرگ اعلام داشتند.
نگرانی ماموران از تجمع مردم
پلیس وحشتزده و شتابان به بازار حمله کرد و مردمی را که در اطراف منزل آقای خوانساری گرد آمده بودند با سرنیزه و باتوم مورد یورش قرار داد و به تظاهرات پایان بخشید.
اما رژیم شاه و دستگاه امنیتی دنبال فرصت مناسب بود تا طرح و نقشههای شومی همچون دادگاه نظامی و اعدام را دنبال کنندکه بالاخره با فضار مردم و علمای معترضی و دیگر نهادهای مردمی توطئه آنها خنثی شد و امام پس از ۱۹ روز یعنی در تاریخ ۴ تیر ماه ۱۳۴۲ از زندان نظامی قصر به پادگان نظامی دیگری به نام عشرت آباد انتقال یافت.
امام در زندان عشرتآباد
امام را پس از انتقال به پادگان نظامی و عشرتآباد به مدت ۲۴ ساعت در سلول انفرادی نگهداری کردند.
در همین اثنا جمعی از علمای برجسته کشور به نشانۀ اعتراض به تهران هجرت کردند. بیم سوء قصد به جان رهبر انقلاب واکنش گستردهای در مردم برانگیخته بود. تعدادی از علمای مهاجر در جریان یورش مأمورین ساواک دستگیر و برای مدتی زندانی شدند. شاه که وقایع ۱۵ خرداد را لطمهای به ثبات و تضمینهای دادهشده به امریکا میدید، درصدد بود تا این وقایع را کمبها، و اوضاع را کنترلشده و عادی جلوه دهد.
انتقال امام از زندان به خانه ای در داوودیه
از سوی دیگر خشم مردم از ادامۀ بازداشت امام رو به فزونی بود. از این رو رژیم ناگزیر شد در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ حضرت امام را از بازداشتگاه به منزلی تحت محاصره نیروهای امنیتی در منطقه داوودیه تهران منتقل کند. مردم تهران به محض اطلاع از انتقال رهبر، به سمت داوودیه سرازیر شدند.
ساعاتی از ازدحام جمعیت نگذشت که رژیم ناگزیر از پراکندن جمعیت و محاصرۀ علنی منزل، توسط نیروهای نظامی شد.
نشر خبر جعلی درباره امام
عصر سیزده مرداد، روزنامههای رژیم شاه خبری جعلی را مبنی بر تفاهم مراجع تقلید با مقامات دولتی منتشر کردند. اطلاع از خبر و تکذیب آن خبر برای امام خمینی ممکن نبود.
اما علمای وقت با انتشار بیانیههایی هرگونه تفاهم را تکذیب کردند. در این میان اطلاعیه آیتاللّه العظمی مرعشی نجفی (ره) بسیار تند و افشاگرانه و مؤثر بود. پس از این وقایع، امام خمینی تحتالحفظ مأموران رژیم به منزلی واقع در محله قیطریه تهران منتقل شد و تا روز آزادی و بازگشت به قم در ۱۵ فروردین سال ۴۳ در همین محل محاصرهشده اقامت داشت.
رژیم شاه در آغاز سال ۱۳۴۳ با این تصور که شدت عمل در ماجرای قیام ۱۵ خرداد مردم را متنبه و مبارزین را وادار به سکوت کرده است، کوشش داشت تا وقایع سال گذشته را فراموششده جلوه دهد. در شامگاه ۱۶ فروردین ۴۳ بدون اطلاع قبلی، امام خمینی آزاد و به قم منتقل میشود.
به محض اطلاع مردم، شادمانی سراسر شهر را فرامیگیرد و جشنهای باشکوهی در مدرسه فیضیه و شهر به مدت چند روز برپا میشود. سه روز از آزادی امام نمیگذرد که نطق انقلابی آن حضرت مهر بطلانی بر همۀ تصورات و تبلیغات رژیم میزند. امام در این سخنرانی میگوید:
امروز جشن معنی ندارد. تا ملّت عمر دارد، غمگین در مصیبت پانزدۀ خرداد است.
رهبر انقلاب در نطق خویش به تفصیل، ابعاد قیام ۱۵ خرداد را برشمرده و در پاسخ به گزارش کذب روزنامهها مبنی بر تفاهم ایشان با رژیم میفرماید:
در سرمقاله نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با «انقلاب سفید» شاه و ملّت موافق هستند! کدام انقلاب؟ کدام ملّت؟... خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد. با سرنیزه نمیشود اصلاحات کرد.
منابع: خبرگزاری فارس، تسنیم، سایت جماران