شهید نیک محمدی در تیرماه سال ۱۳۴۲ در کهگیلویه متولد شد و در مرداد ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز کهگیلویه و بویراحمد، شهید مسعود نیکمحمدی در تیرماه ۱۳۴۲ طلوع پرفروغ خویش را آغاز و پا به عرصه وجود نهاد، قریب به هشت بهار از عمرش سپری شده بود که والدینش با تحمل بار مشکلات مالی و اقتصادی فراوان او را روانه مدرسه و محل تحصیل علم و ادب نمودند. دوران تحصیل آموزش ابتدایی را در مدارس روستایی تلوندی و کمیان از توابع منطقه سرفاریاب گذراند و در اواخر این دوره با آنکه دانشآموزی در سطح ابتدایی بیش نبود به اعمالی دست میزد که مراتب انزجار و تنفر وی به رژیم طاغوت و حکومت شاهنشاهی در آنها نمایان بود. او که در عصر اوجگیری اعتراضات مردم غیور و ضد استبداد کشورمان بر علیه رژیم سفاک پهلوی (عاری از مهر) نوجوانی کوچک اندام بیش نبود، با شرکت در اعتصابات و راهپیماییهای مردمی حضور خود را در صحنه مبارزه نشان میداد بعد از طی دوران تحصیل ابتدایی در سال ۵۷ قبل از طلوع فجر انقلاب در سرفاریاب مرکزی آمد و در مدرسهای که اکنون به نام شهید مصطفی چمران نامگذاری شده به تحصیل خود در پایه اول راهنمایی ادامه داد. اواخر سال ۱۳۶۰ بود که ترجیح داد سنگر مدرسه را رها کند و به عضویت سپاه پاسداران درآید و خود را برای مدد و یاری برادران مبارز خویش و دفاع از میهن اسلامی و جلوگیری از هجوم وحشیانه دژخیمان عراقی مهیا نماید. او پس از دفع موانع و مشکلاتی که بر سر راه داشت این افتخار را پیدا کرد که به عضویت سپاه پاسداران شهر دهدشت درآید عشق و علاقهاش در گرایش و پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب به گونهای شگفتآور در نهادش اوج گرفته بود که او را بسیار شتابزده کرده بود و در یادداشتهایش سپاه را با این عنوانهای زیبا «سپاهای لشکر توحید»، «سپاهای خانه امید»، «سپاهای پایگاه اهل ایمان»، «سپاهای خانه اخلاص»، «سپاهای کوی مظلومان» و «سپاهای لشکر صاحب زمان» یاد کرده است. این فرمانده فداکار در دو دوره آموزش نظامی یکی چهل و پنج روز در دهدشت و دیگری سه ماهه در شیراز شرکت و پس از طی این دورهها و کسب مهارتها و فنون نظامی در بهمن ماه سال ۶۱ عازم جبهه نبرد حق علیه باطل شد عشق و علاقه سرشار او نسبت به حضور در جبهه و خطوط مقدم و مبارزه علیه مزدوران آمریکایی و جنایتکاران بعثی به حدی بود که ترک جبهه در مدت کوتاه استراحتهای پشت جبهه بسیار بر وی سخت و ناگوار تمام میشد و مرخصیهای کوتاه مدت او نیز حاکی از این عشق و علاقه او بود. او مایل نبود دانشگاهی را که در آن درس شهادت، درس معرفت الهی، درس ایثار و مقاومت، درس تقوی و اخلاص میآموخت ترک کند. شهید بزرگوار پس از طی دورههای آموزشی مجموعاً قریب به ۴ سال حدود ۵ سال خدمت در سپاه پاسداران را در میادین نبرد نور علیه ظلمت گذراند و در اکثر عملیات نفوذی و مؤثر شرکت نمود که به اختصار بخشی کوچک از ماموریتهایش به شرح زیر است. از ۱۹بهمن ماه ۶۱ تا ۵ خردادماه ۶۲ در جبهه جنوب با مسئولیت تخریب چی گردان از تاریخ اول مردادماه ۶۲ الی دهم خردادماه ۶۳ یعنی کمتر از دو ماه بعد از اعزام اول به مدت ده ماه متوالی در جبهه جنوب مسئول تخلیه اسراء از ۴ آذرماه ۶۳ لغایت آخر اسفند ماه ۶۳ در جبهه جنوب با مسئولیت معاونت گروهان از تاریخ ۳مردادماه ۶۴ تا چهارم آذرماه ۶۴ در جبهه جنوب با مسئولیت فرمانده گروهان، جمعی لشکر ۱۹ فجر گردان حزب الله بعد از یک استراحت کمتر از یک ماه از مورخه ۱۰/۱۰/۶۴ الی ۲۱/۱۰/۶۵ یعنی روز شهادت با مسئولیت فرماندهی گروهان در جبهه جنوب (شرق شلمچه) مأموریت و شرف حضور داشته است. سردار رشید شهید مسعود نیکمحمدی طی ایام مذکور و مأموریتهای ۳۶ ماهه در عملیات پیروزمند والفجر ۱، والفجر ۳، والفجر ۴، والفجر ۸ و عملیات خیبر، عملیات پیروزمند فاو، کربلای ۴ و کربلای ۵ شرکت فعال و مؤثر داشت. شهید والامقام در عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۲۱/۵/۶۵ از ناحیه سر هدف گلوله تیربار یکی از متجاوزین بعثی قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد و بزرگترین افتخار را برای کشور و خانواده خویش به ارمغان آورد و بعد ۳۴ از سال از شهادتش هنوز پیکر مطهر این شهید والامقام در شلمچه جامانده است و حتی پلاکی از وی به خانوادهاش نرسیده است. آری فرمانده گروهان مالک اشتر بزرگترین حماسه را در منطقه شلمچه حین عملیات کربلای ۵ خلق کرد و بزرگترین اثر را در صفحه تاریخ انقلاب اسلامی از خود به یادگار گذاشت او همانطور که آیه: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» را در آغاز وصیت نامه خویش آورده با قرار گرفتن در کانال بندگی خاص پروردگار «عبودیت» خویش را به اثبات رسانید و به جایگاه قدسیان قدم گذارد و در فضای باز و آزاد جنت الهی بیارمد. این شهید والامقام در بخشی از وصیتنامه خود آورده است: «بسم الله الرحمن الرحیم» «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» اینجانب مسعود نیک محمدی (دژن) فرزند محمد صادق دژن وصیت نامه خود را مینویسم که به میل خود به این سنگر آمدم و در راه خدا و هم میهمان عزیزم در این جبهه میجنگم. استدعائی دارم از پد رو مادرو برادران: که اگر مرا دوست داشته اند بخاطر مرگم اشک نریزند و عزاداری نکنند بلکه مایلم جشنگرفته تا روحم در دنیای باقی شاد و مسرور گردد، من همواره تکه کلامم این خواهد بودای زندگان زمین برای ما مردگان شهیدان اشک نریزید که ما زنده و جاویدیم بلکه برای خود گریه کنید که گرفتار زندگی دنیائی هستید برای مردگان شهدا شادی کنید که آنها شادند و برای زندگان طلب مغفرت کنید که به آن محتاجند. پدر و مادر عزیزم من بنا به فرمان خداوند و بنا به مسئولیتی که داشتم برای رضای خدا و برای نابودی دشمنان اسلام به جنگ کفار رفتم تا بتوانم کمی به اسلام کمک کرده باشم و خدا را از خود راضی و خشنود کنم. شهادت دریچه آزادی من از دنیا، شهادت شهادت منتهای حرکت یک مسلمان، شهادت شهادت آرزوی قلوب عارفان، شهادت شهادت آرزوی مشتاقان و عاشقان.ای ملت آزاده من چه میتوانم برای شما بنویسم و چه سفارشی میتوانم برای شما بنمایم این شماها بودید که ما را مشوق و رهنما بودید، این شماها بودید که ما را در ادامه راه امید میدادید و اکنون این خونها چه ارزشی دارد که در راه شما که راه هستی مطلق است ریخته شود تا انقلاب عزیز ما سیراب شود.ای مسلمانان برخروشید و به رهبری این رهبربزرگ پرچم اسلام را در سرتا سر جهان بر پا کنید،ای جوانان همه مسئول هستید در برابر ملتهای تحت ستم فلسطین، لبنان، عراق و ... برخیزید و بکوشید تا به یاری الله آنها را از زیر یوغ چپاولگران نجات دهید.ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد، مبادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین با هدف شهید شد،ای مادران مبادا از رفتن فرزندان خود به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب بدهید که تحمل ۷۲ شهید را نمود همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهههای نبرد بفرستید و حتی جسد آنها را هم تحویل نگیرید، زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمیگیرم.ای اقوام و خویشان، من بهترین راه رابرای خودم انتخاب کردهام، برادران و آشنایان فرزندانتان را به درستی تربیت بدهید که انشاالله در آینده جوانی مؤمن و درستکار باشند و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیون متعهد جدا نکنند اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمانها و روز جشن ابرقدرتهاست حضورتان را در جبهههای حق برعلیه باطل ثابت نگه دارید. من از ملت مسلمان ایران و تمام مستضعفان جهان بعنوان یک مسلمان میخواهم که جلوی تمام دشمنان اسلام در هر کجا که هستند مانند گروهکهای چپ و راست را بطور قاطع و جدی بگیرند و نفس آنها را در سینههایشان خفه کنند تا نتوانند کوچکترین ضربهای به ما بزنند، از پدر و مادر و برادران میخواهم که صریحا همانطوریکه من در جبهه دین اسلام را بر تمام جهان امت قهرمان، چون گذشته کاری جز الله نداشته باشید در یک جمله هدفتان الله و کتابتان قرآن، رهبرمان خمینی و شعار و دعایتان «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» باشد و کلمه «نه شرقی و نه غربی و جمهوری اسلامی» را حفظ کنید. پروردگارا چند دعا از تو میخواهم که، دعا به جان امام، پروردگارا از تو میخواهیم که هر چه زودتر این جنگ را به نفع اسلام به پیروزی برسان، پروردگارا رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران را زیر پرچم، ولی عصر (عج) حفظ بفرما. آری او مسعود متولد شد و مسعود نام گرفت و مسعود زیست و با سعادتی بس ارزشمند به دیار معشوق شتافت. روحش شاد وراهش پررهرو باد