پخش زنده
امروز: -
بحران اوکراین پس از گذر از دو فاز انقلاب های رنگی و پیشروی ناتو در آن , به حمله روسیه به این کشور رسید.
متاسفانه جنگ با اوکراین که نباید شروع می شد در میان حیرت جهانی شروع شد و امیدهای ایجاد شده برای رونق بخشیدن به اقتصاد جهان را در دوره پساکرونا در هاله ای از ابهام فرو برد. طبعا اولین سوالی که پیش می آید این است که چرا بحران اوکراین به جنگ منتهی شد؟ و چرا توافقنامه های مینسک 1و2 نتوانست به آتش بس اجرا شده از سال 2015 دوام و قوام بخشد؟ و اینکه چرا پوتین عصبانی شد و به اصطلاح از کوره در رفت و شاید سوال درستتراین است چرا غربی ها روسیه را که با نماد و خلق و خوی خرس می شناسند عصبانی کردند؟
پاسخ به این سوال ها در گام اول نیاز به ریشه یابی بحران اوکراین دارد که سابقه چند ده و حتی صد ساله دارد وبه اصطلاح هر قدر کشیده شود کش می آید. اما به طور مشخص می توان فروپاشی نظام دوقطبی را سرآغاز تاریخ تحولات سیاسی جدید اوکراین فرض کرد که از حدود سه دهه پیش شروع شده و با افت و خیز کماکان ادامه دارد. در موج اول اوکراین همانند سایر کشورهای جداشده و یا جمهوری های استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی در معرض انقلاب های مخملی قرار گرفت که به شدت از سوی غرب اعم از امریکا و اروپا حمایت می شد.
درموج دوم باز اوکراین در معرض هجوم و پیشروی ناتو به سمت مناطقی قرار گرفت که در گذشته در قلمرو اتحادیه جماهیر شوروی قرار داشت. مسکو از زمان بازیابی قدرت روسیه که به طور مشخص با پوتین آغاز شده با هر دو موج به مقابله برخاسته و از شیوه های مختلف و متنوع بهره گرفته است. در این میان چند رخداد مهم به کمک روسیه آمد تا بتواند موقعیت خود را در مناطق دور نزدیک خود تقویت کند: نخست آغاز و استمرار بحران مسکن در امریکا در 2008 میلادی و سرایت آن به شرکای اقتصادی و تجاری اش بخصوص در اروپا که به شکل گیری جنبش های اعتراضی ضد سرمایه داری موسوم به جنبش وال استریت انجامید و کشورهای غربی را برای مدتی درگیری بحران های عظیم مالی و اقتصادی کرد.
دوم آغاز و استمرار جنبش های اعتراضی موسوم به بهارعربی درحوالی 2010 میلادی در غرب آسیا( خاورمیانه) و شمال افریقاست که برای مدتی و حداقل به مدت یک دهه حوزه درگیری روسیه و غرب را از مناطق دور نزدیک روسیه به مناطق دورتر منتقل کرد و سوم پیروزی مشکوک دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 امریکا بود که روسیه به دخالت در انتخابات همان سال به نفع ترامپ و به ضرر هیلاری کلینتون نامزد حزب دموکرات متهم شد.
با پیروزی جوبایدن در انتخابات سال 2020 این احتمال داده می شد که روسیه باز از حاشیه به متن سیاست خارجی امریکا در آید کما اینکه اندکی بعد از استقرار بایدن در کاخ سفید الکسی ناوالنی منتقد و رقیب پوتین به همراه همسرش با حمایت سیاسی و تبلیغاتی شدید امریکا و اروپا از المان به مسکو بازگشت و موجب اعتراضات گسترده مردمی در سراسر روسیه شد که در نهایت با سرکوب دولت مهارشد. بعد از اینکه این اهرم موثر واقع نشد پیوستن اوکراین به ناتو در دستور کارغرب قرار گرفت که در نهایت زمینه ازسرگیری و تشدید بحران و در نهایت جنگ را به همراه داشته است.
با این پیشینه پاسخ سوال های فوق تا حدودی روشن می شود اما نکته قابل توجه دیگری که وجود دارد این است که بی تردید اولویت اول برای روسیه این بود که همان حاشیه امنی که در خلال حدود یک دهه برایش فراهم شده بود کماکان ادامه میافت اما اکنون این حاشیه از بین رفته و در سیبل قرار گرفته وبا این روند دستکم دو نتیجه قابل تصور است: نخست اینکه غرب باردیگر توجه و تلاش خود را بیشتر از قبل بر دامن زدن به اعتراضات داخلی در روسیه متمرکز خواهد کرد و یکی از اهداف تحریم های گسترده هم همین است.
دوم اینکه در عرصه بین المللی هم تا حدودی فضای تنفسی برای چین فراهم می شود که در خلال یک دهه گذشته در اولویت سیاست مهار امریکا قرار داشته است واکنون دولت بایدن در میان یک انتخاب دشوار قرار دارد یا باید سریع به بحران و جنگ اوکراین خاتمه دهد و کماکان اولویت را به مقابله با تهدید چین قرار دهد و یا اینکه برای مدتی چین را رهاکند تا توجه خود را به روسیه متمرکز کند و مقابله همزمان با هر دو قدرت رقیب به منزله برداشتن دو هندوانه با یک دست است.
-------------------------------------------------
احمد کاظم زاده