پخش زنده
امروز: -
حضرت سکینه سلام الله علیها بانوی مجللهای است که ژرفای شخصیت، مقام و جایگاه او برای ما مجهول است.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما، آقای علیرضا خاتم در مقالهای درباره حضرت سکینه سلام الله علیها نوشت: اگرچه تاریخ در بیان زندگینامه این مخدره، نهایت بی وفایی را به خرج داده است ولیکن با دقت در همان اندک مطالب موجود در صفحات تاریخ از زندگینامه حضرت سکینه نیز میتوان به راحتی ادعاکرد که کمیت عقول آدمی از شناخت کنه معرفت وی لنگ است. او که دختر سرور و سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام و حضرت رباب است [۱]اگرچه نام اصلی او را آمنه، امینه و امیمه ذکر کردهاند، ولی به سبب سکون، آرامش و وقاری که داشت، مادرش او را «سکینه» لقب داده بود. [۲]بانویی که زبان از بیان توصیف ابعاد مختلف شخصیت او لال است، ولی مورخین وی را از باهوشترین، خوش اخلاقترین، باتقواترین و بزرگ زنان زمانه خویش دانستهاند. [۳]توصیف حضرت سکینه در بیان امام حسین علیه السلام
حضرت سکینه که وجودش مملو از نورانیتی بود که از نور پدر بهره برده و از چشمه زلال ایمان و معرفت امام حسین علیه السلام جرعهها نوشیده بود به درجهای از ایمان و باور دینی رسید که امام در توصیفش فرمود: «در غالب اوقات بر سکینه چنین است که با تمام وجود محو جمال ازلی پروردگار است. ایّامش غرق در عبادت و راز و نیاز با پروردگار سپری میگردد.» [۴]فقط اندیشمندان اهل دقت میتوانند عمق و شکوه این کلام امام را درک کنند که چگونه در جامعهای که همگان مجذوب زیباییهای فریبنده دنیا شدهاند، بندهای آن هم در نوجوانی محو در جمال ازلی پروردگار خویش میگردد؟ وجود کمالات بیشمار در زندگینامه حضرت سکینه باعث شده بود که حجت خدا، امام حسین علیه السلام به جان خود قسم یاد کند که سکینه و مادرش را دوست میدارد و خانهای که سکینه و مادرش در آن زندگی میکنند را دوست میدارد. [۵]علم حضرت سکینه سلام الله علیها
حضرت سکینه، از اقیانوس بیکران علوم پدر و برادر خود امام زین العابدین علیه السلام بهرهها برده و عالمان رجال نام وی را در سلسله روات احادیث نقل کردهاند که از باب تبرک به یک حدیث که ایشان نیز در سلسله روات آن هستند اشاره میکنیم: فاطمه دختر علی بن موسی الرضا علیه السلام، از فاطمه، زینب و امّ کلثوم، دختران موسی بن جعفر علیه السلام و آنها از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام، از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام، از فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام، از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام و آنها از امّ کلثوم دختر علی علیه السلام، از فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، از رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم روایت میکند که فرمود:
«در سفر معراج، وارد بهشت شدم و به قصری از جواهر سفید رسیدم. این قصر دری داشت که با دُرّ و یاقوت تزئین شده بود و بر آن درب، پردهای آویخته بود که، چون سرم را بلند کردم، دیدم بر آن نوشته است: خدایی جز الله نیست، محمّد صلی الله علیه وآله پیامبر خدا و علی، ولی و سرپرست مردم است. بر پرده، این عبارت به چشم میخورد که: خوشا به حال شیعیان علی، وارد آن قصر شدم، پس در برابرم قصری دیگر دیدم از عقیق که دری از نقره و پردهای بر آن قرار داشت. سرم را بلند کردم، این جمله را دیدم: محمّد پیامبر خداست و علی وصیّ مصطفی؛ و همچنین نوشته بود: «شیعیان علی را به سرشت پاک بشارت ده!» پس وارد قصر شدم، که ناگاه مقابلم قصری دیگر از زبرجد ظاهر شد که از آن زیباتر ندیده بودم. بر آن قصر دری بود از یاقوت سرخ که بالای آن لؤلؤ به چشم میخورد و روی درب پردهای قرار داشت. پرده را بالا زدم و این جمله را روی آن نوشته شده یافتم: «شیعه علی همان رستگارانند!» به جبرئیل گفتم: این قصر از آنِ کیست؟ او گفت:ای محمّد! متعلّق به علی، وصی و پسر عمویت! مردم در روز قیامت پابرهنه و عریان محشور میشوند، جز شیعیان علی.» [۶]صبر حضرت سکینه
حضرت سکینه سلام الله علیها از همان دوران نوجوانی تا پایان عمر شریفش در مقابل آماج مصیبتهای سنگین آنگونه صبر پیشه کرد که صبر اسطورههایی همچون «ایوب نبی» در مقابل آن ناچیز است. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا در مورد مصیبتهای حضرت سکینه خطاب به او فرمود: «ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری». [۷]سکینه پس از اسارت به همراه کاروان اسرا به مدینه بازگشت و تا آخر عمر در کنار گریه بر مصیبت کربلا با سخنرانیهای شیوا و مباحث علمی روشنگری میکرد و در نهایت در پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ هجری قمری چشم از دنیا فرو بست و در بهشت در جوار پدر و مادرش سکنا گزید. [۸]پی نوشت
[۱]الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۹۴.
[۲]وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۷.
[۳]اعیان الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۵۷.
[۴]مقتل الحسین مقرم، ۳۴۹.
[۵]تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۵۲۰.
[۶]بحارالانوار، ج ۶۵، باب فضل الشّیعه.
[۷]ینابیع الموده، ج۳، ص۷۹.
[۸]انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۷.