پخش زنده
امروز: -
۹ درصد جمعیت شهر ایلام را حاشیه نشینان تشکیل میدهند این یعنی چیزی بیش از ۲۱ درصد جمعیت ۲۰۰ هزار نفری این شهرستان...
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز ایلام؛ هر روز عصر صدای نحیف پیرمرد و چرخهای فرغونش فضای کوچه را پر میکند. پیرمردی که خمیدگیِ پشتش قامت او را کوتاه کرده است و به سختی فرغون را به حرکت درمی آورد. صدای "نان خشک میخریم"ِ "بابا تقی" این سؤال را در ذهن اهالی محل ایجاد کرده که واقعا چرا او در این سن و با این زحمت کوچه گردی میکند و به بازنشستگی نرسیده است.
بیشتر مردم هر چقدر نان خشک که داشته باشند به او میدهند؛ بنابراین با وجود او نان خشک، کمتر در خانهها نگهداری میشود. امروز به محض بلند شدن صدایش مقداری نان خشک را برداشتم و با این بهانه داخل کوچه رفتم تا سر صحبت را با او باز کنم.
مهاجرت به امید زندگی بهتر
" بابا تقی" میگوید: تا همین چند سال پیش در یکی از روستاهای استان (که نمیخواهد اسمش را بگوید) کشاورزی میکردم؛ اما کمبود امکانات و روزیِ بخور و نمیرش باعث شد تا بچهها ساز آمدن به شهر را کوک کنند و من هم به اجبار زادگاهم را رها کردم و با آنها راهی شهر شدم؛ اما بر خلاف تصور ما این جا هم به قول معروف پول نریخته و درآمد و رفاه چندانی نداریم.
حاشیه نشینانِ حاشیه نشین
از محل زندگی اش که میپرسم، آهی میکشد و میگوید: بعضی از فامیل هایمان که بیشتر وسعشان میرسید در حاشیهی شهر سرپناهی برای خودشان دست و پا کرده اند؛ اما ما مجبور شدیم در جایی بسیار دورتر از شهر چادر بزنیم و با امکاناتی کمتر از روستا زندگی کنیم. "بابا تقی" میگوید: رفت و آمد به آن جا برای پیرمردی مثل من خیلی سخت است؛ اما چارهای هم ندارم. اینها را که میگوید علاقهمند شدم تا بیشتر از وضعیت زندگی او و حاشیه نشینانِ حاشیه نشین بدانم برای همین قرار روز بعد را با او گذاشتم تا از محل کار به دیدن خانواده اش بروم.
روز قرار فرا رسید. حدود یک ربع طول کشید تا به آن جا رسیدیم. منطقهای خاکی که خانه هایش از چوب و پارچه و چادر برپا شده بود و از نظر بهداشتی آن هم در این وضعیت کرونایی بسیار اسفناک بود.
ماشین صداوسیما را که از دور دیدند از ترس این که مبادا مأموران شهرداری باشند و برای جمع کردن آنها آمده اند با دلهره و اضطراب به همدیگر نگاه میکردند و چیزهایی میگفتند. از کنار آنها عبور کردیم و طبق آدرسی که " بابا تقی" داده بود، سراغ او و خانواده اش رفتیم.
" بابا تقی" جلوی در چادرِ خیمه ایش روی یک پیت حلبی که پارچهای هم بر روی آن انداخته منتظر ما نشسته بود و وقتی که چشمش به ماشین افتاد بلند شد و با همان صدای لرزان و نحیف، اما مهربانش به استقبالمان آمد و ما را به داخل چادر کم نور و کوچکش تعارف کرد.
او ۳ دختر بزرگ دارد که خودشان میگویند در روستا سرشان به کار گرم بود و حالا از بیکاری و فقر رنج میبرند.
"سمیه" دختر بزرگتر خانواده میگوید: در روستا که بودیم ۵ تا گاو داشتیم که از شیر آنها ماست، دوغ، کشک، کره و روغن حیوانی درست میکردیم و میفروختیم.
" زینب" هم میگوید: من به همراه خواهرم "سکینه" در کارهای کشاورزی کمک میکردم. زمینمان کوچک بود و فقط یک هکتار زمین داشتیم؛ اما زندگیمان میچرخید و حالا که به این جا آمده ایم و زندگی روستا را با وضعیت امروزمان مقایسه میکنیم، باید اعتراف کنم که آن موقع خیلی حال و روزمان بهتر بود.
"صافیه" – مادر خانواده- میان کلام زینب میآید و میگوید: آن جا امکانات کم بود، ولی الان امکاناتمان صفر است. حداقل روستا که بودیم سقفی روی سرمان بود و آب و برق داشتیم و خودمان روزیمان را از زمین برداشت میکردیم.
"سکینه" دختر کوچکتر خانواده هم در بحث مشارکت میکند و میگوید: در روستا اگر بیمار میشدی تا وقتی که ماشینی پیدا میشد و تو را به شهر میبرد، باید درد و رنج زیادی را تحمل میکردی؛ حتی گاهی در درمانگاه یک قرص استامینوفن پیدا نمیشد و باید برای خرید داروهای معمولی به شهر میرفتیم. اینها جدیترین مشکلاتی بود که واقعا برای اهالی روستا زجرآور بود. نداشتن طرح هادی و فاضلابهای رها شده در داخل کوچهها و بوی بد و وضعیت نامطلوب بهداشتی و کوچههای بدون سنگ فرش که در زمستان تا زانو گلی میشدیم هم از سختیهای زندگی در روستا بود. آن جا برای تهیهی بسیاری از لوازم و مایحتاج زندگی مثل لباس و مواد غذایی و بهداشتی مشکل داشتیم؛ اما این جا هم که آمدیم اوضاع تغییر مثبتی نکرد؛ حتی بدتر هم شد.
"بابا تقی" هم با غمی که در کلامش موج میزند میگوید: من زمین زیادی نداشتم و همان مقدار محصول اندک را هم با قیمتی بسیار کم از ما میخریدند، محصولی که در شهر خیلی بیشتر به فروش میرسید و ما میماندیم و رنجی طاقت فرسا که تازه باید با قناعت بسیار زندگیمان را سپری میکردیم.
او میگوید: اگر مزرعه دار میتوانست بدون واسطه محصولاتش را با قیمت مناسبی میفروخت کمک زیادی میشد و حالا ما مجبور نبودیم آوارهی غربت شویم و با این فلاکت روزگارمان را بگذرانیم.
"بابا تقی" میگوید: زندگی در این جا خیلی غیرقابل تحمل است؛ اما دیگر خانه و زمین کشاورزی امان را فروخته ایم و نمیتوانیم برگردیم، چون در روستا معمولا کسی زمینش را نمیفروشد و تازه ما الان بخش زیادی از پولمان را هم خرج کرده ایم.
بزهکاری، تولدی نامیمون از دل حاشیه نشینی
در بین این صحبتها بودیم که ناگهان صدای دعوا از بیرون چادر بلند شد. با نگاهی متعجب و وحشت زده سرم را به سمت آنها چرخاندم و"بابا تقی" با آرامش گفت: این چیزها دیگر این جا عادی شده است جوانها از بیکاری و نداشتن سرمایه به کارهای خلاف روی آورده اند و هر بار سر مسائل مختلفی مثل سهم بیشتر با هم جنگ و دعوا راه میاندازند یا گروه آنها با گروه دیگر درگیر میشود.
"بابا تقی" در ادامه میگوید: دزدی، اعتیاد و همین نزاعهای گاه و بی گاه مشکلاتی ست که جوان هایمان گرفتار آن شده اند و دیگر از کنترل خانوادهها هم خارج شده است.
حرف او کاملاً درست و منطقی است. این موضوع دغدغهی اصلی جامعه است و کارشناسان علوم اجتماعی هم بر این باورند که بسیاری از بزهکاری های مختلف از دل همین حاشیه نشینیها سر برمی آورد.
نگاهی بر انواع حاشیه نشینیها
یک جامعه شناس بومی، با تقسیم حاشیه نشینی به ۲ نوع درون شهری و برون شهری میگوید: سابقه حاشیه نشینی در ایران مربوط به سال ۱۳۰۰ است. خیلی از افراد روستایی که به شهرها مهاجرت میکنند و برخی از ساکنین شهرها که به خاطر شرایط اقتصادی توانایی خرید خانه ندارند در حاشیه شهرها به ساخت و سازهای غیرقانونی و غیررسمی اقدام میکنند؛ بنابراین شاهد حاشیه نشینی به صورت شهرک نشینی و همچنین آلونک نشینی در حومه شهرها هستیم.
اما حاشیه نشینهای برون شهری با فاصله بیشتری از شهرها زندگی میکنند و این گروه خطر جدی تری نسبت به حاشیه نشینان درون شهری برای جامعه دارند؛ به طوری که نا امنی و بزهکاری حتی گاهی قتل، زخمهایی ست که این قشر بر پیکر اجتماع و خانوادهها میزنند.
"عزتی" با نگاهی دقیقتر به افراد حاشیه گزین هم اشاره میکند و میگوید: این دسته از افراد برعکس فقرا و تنگ دستان جزء متمکنین و ثروتمندان جامعه هستند و برای این که از ترافیکِ همه روزه، محیط تنش زا و دغدغههایی که در کلان شهرها وجود دارد، فرار کنند اغلب برای استراحت و تفریح خود، مکانهایی آرام و دنج و خوش آب و هوا را انتخاب میکنند و گاهی مثل آخر هفته اوقات خود را در این مکانها سپری میکنند؛ این افراد معمولا مانند دو گروه قبلی خطر چندانی ندارند؛ اما از نظر ساخت و سازهای قانونی جامعه را با مشکل مواجه میکنند.
حاشیهی پر رنگتر از متن در ایلام
روی نازیبای این پدیده در ایلام هم مانند سایر نقاط دنیا خودش را نشان میدهد. یک دکترای جامعه شناسی میگوید: حاشیه نشینی در ایلام به سال ۱۳۴۰ برمی گردد که بیشتر در محدوده جنوب و جنوب شرق شهر شکل گرفته؛ پدیدهای که پیامدهایی مانند گسترش شهر در زمینهای پست و نامناسب، تخریب زمینهای کشاورزی و رواج آسیبهای اجتماعی را با خود به همراه آورده است.
" مریم عسکری" در ادامه میگوید: درد، محرومیت زیاد، رنج بردن از وضعیت نامطلوب اسکان، محرکهایی هستند که ساکنان این مناطق را به سمت بزهکاری، اعتیاد، دزدی، طلاق، خودکشی، پخش مواد مخدر، دستفروشی و مشاغل کاذب میکشاند.
وی تأکید میکند: در میان این قشر روستاییان که نیروهایی مولد هستند با مهاجرت به مصرف کنندگانی تبدیل میشوند که برای تأمین مایحتاج اولیه زندگیشان دست به مشاغل کاذب میزنند و برای تأمین مایحتاج اولیهی زندگیشان مرتکب جرم هم میشوند.
او میگوید: اگر در مناطق حاشیه نشین، بهداشت رعایت نشود که معمولا به خاطر بی بهره بودن از خدمات شهری مانند لوله کشی آب و دیگر امکانات شهروندی وضعیت مناسبی هم ندارد، بیماریهای مختلفی شیوع پیدا میکند و مناطق شهری را هم به مخاطره میاندازد.
چرا زورمان به جلوگیری از حاشیه نشینی نمیرسد؟
به زعم جامعه شناسان این امر دو دلیل دارد. ابتدا این که نظارت کافی و لازم در این مناطق وجود ندارد؛ و دلیل دوم توسعه نیافتگی این مناطق است؛ زمانی که افرادی با فرهنگهای متفاوت مهاجرت میکنند و نمیتوانند در مناطق شهری مشاغل مناسبی داشته باشند به ناچار در مناطق حاشیه نشین سکونت میکنند و باعث بروز مشکلات شهری میشوند. |
حال و هوای حاشیه نشینان درون شهری
به یکی از مناطق حاشیه نشین درون شهری هم سری زدم. این جا مردم طبق عادت گذشته و براساس فضای بازِ روستاییای که داشته اند، دم درِ خانه هایشان نشسته اند و با هم مشغول صحبت هستند؛ موضوعی که موردی نیست و در طول تمام کوچه به چشم میخورد. همه به ماشین ما خیره شده اند؛ انگار رفت و آمدها در این گونه مناطق کاملا و البته بی اختیار و از سر بیکاری رصد میشود. جمعیت حاضر در کوچه ها، اما کار انجام مصاحبه را برای من راحتتر میکند.
کوچههایی که آسفالت ندارند و جدول کشی هم نشده اند و بوی نامطبوع فاضلابهای خانگی که در وسط کوچه رها شده حسابی مشهود و آزار دهنده است. خانهها با پستی و بلندیهایی ساخته شده اند و فقر در ظاهر مردم نخ نما شده است. به سراغ یکی از این جمعها رفتم. سلام که کردم همه گرم و با روی گشاده پاسخ دادند. انگار که کرونا راه این جا را بلد نباشد، بدون ماسک و رعایت فاصلهی اجتماعی کنار هم نشسته اند و چایی هم میخورند. یک استکان هم به من تعارف کردند.
در میان جمع دختر جوانی را دیدم که میگفت ۲۰ سال سن دارد. او میگوید: به امید ادامه تحصیل و رفتن به دانشگاه از روستا به شهر آمدیم؛ اما حالا حتی نتوانستیم که تحصیلات مقطع دبیرستانمان را ادامه بدهیم و مجبور شدیم که همه کار کنیم. من خودم در یکی از فروشگا ههای سطح شهر کار میکنم؛ اما کرونا گرفتم و الان در حال گذرندان دوران نقاهتم هستم.
یکی از پیرمردها میگوید: پسرها هم مجبورند دستفروشی کنند تا خرج خورد و خوراکمان را تأمین کنند. ما که دیگر کاری از دستمان برنمی آید؛ البته من هم میتوانم کنار خیابان بساط کوچکی پهن کنم، اما بچهها اجازه نمیدهند.
یک خانم تقریبا ۷۰ ساله هم در میان صحبتهای او میگوید: این هم از آرزوی باسواد شدن بچه هایمان که به خاطر آن خودمان را آوارهی شهر و دیار غربت کردیم.
با آنها خداحافظی کردم و به یک کوچه بالاتر رفتم. خانمی به همراه دخترش دم در خانه اشان نشسته بود. غمی بزرگ را در چهره اشان دیدم. از ماشین پیاده شدم و سراغشان رفتم. سر صحبت را که باز کردم، مادر شروع کرد به درد و دل کردن و از قصهی تلخ شهرنشینی اش گفت.
او انگشتش را سمت دخترش میگیرد و میگوید: این دختر را میبینی؟!
همه اش ۲۴ سال دارد؛ اما، چون وضع مالی امان خوب نبود با اولین خواستگاری که برایش آمد شوهرش دادیم. ما تازه به این شهر آمده بودیم و شناخت کافی هم نداشتیم؛ اما پدرش اصرار داشت که ازدواج کند تا حداقل یک مقدار از هزینههای زندگیمان کمتر شود. البته، چون من در برابر تصمیمش مقاومت میکردم با این لحن حرفش را نمیزد، میگفت بگذار لااقل یک نان خور کم شود شاید کم، کم بچهها پیِ بختشان بروند و اوضاع کمی بهتر شود.
من ۴ تا دختر دارم. همهی دخترهایم پا به پای من و برادر و پدرشان در مزرعه کار میکردند و حالا به آنها نان خور میگویند. بالأخره ازدواج کرد و به یک سال نکشیده به خاطر اعتیاد و دست بزن شوهرش، طلاق گرفت.
روزی هزار بار آرزو میکنم کهای کاش به روستای خودمان برگردیم تا هیچ کدام از این مشکلات و دغدغههای الان را نداشته باشیم.
بعد از دیدن وضعیت شهروندان حاشیه نشین و در حالی که در غم و مشکلاتشان شریک شده بودم با حالتی مکدر و غمگین به سراغ مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری ایلام رفتم.
کوهها در انحصار ۹ درصدیها
"عهدیه طهماسبی" میگوید: ۹ درصد جمعیت شهر ایلام را حاشیه نشینان تشکیل میدهند و این یعنی چیزی بیش از ۲۱ درصد جمعیت ۲۰۰ هزار نفری این شهر که البته آمار غیر رسمی جمعیت حاشیه نشینان شهر ایلام را بیش از ۹۰ هزار نفر تخمین زده است.
وی میگوید: برای بهبود شرایط زندگی در سکونت گاههای غیر رسمی مانند: بانبرز، بانبور، میلاد، سبزی آباد و محله کارخانه نمک ایلام و ... با تأسیس دفاتر تسهیل گری سعی میکنیم به کاهش آسیبهای اجتماعی و فرهنگی و نیز ایجاد نشاط فردی و عمومی در این مناطق کمک کنیم.
وی میافزاید: تاکنون برنامهها و کارگاههای آموزشی متعددی در اکثر شهرستانهای استان به ویژه در دو شهر ایلام و ملکشاهی به این منظور برگزارشده است.
راه کارهای پیشگیری از حاشیه نشینی
یک کارشناس جامعه شناسی میگوید: اگر خدمات، امکانات و فرصتها در روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ به طور یکسان توزیع شود از پدیده حاشیه نشینی پیشگیری خواهد شد.
"فریبا جوادی فر" با اشاره به یکی دیگر از راه کارهای موجود در این باره میگوید: باید برای خرده وام و پسانداز مسکن، صندوقهای محلی ایجاد شود و ضمن بهره گیری از منابع دولتی، شغلهایی با مشارکت و سرمایهی اولیه خود مردم به صورت عمومی و خصوصی به وجود آید و حریم شهرها نیز به منظور جلوگیری از حاشیه نشینی تعیین شود.
حالا که غدهی سرطانی حاشیه نشینی، نفس کوهها را بند آورده و این درد مزمن از هر سو آنها را محاصره کرده؛ به گونهای که ریشهی آن در عمق جانِ شهرها هم نفوذ کرده است؛ به نظر میرسد برای درمان این درد باید به فکر فراهم کردن شرایط و رفاه بیشتر در روستاها به منظور جلوگیری از مهاجرت و ایجاد وضعیت مناسب برای راه اندازی کسب و کار و ساخت مسکن جوانان بود؛ تا حال وخیم و نابسامان شهرها و ساکنان آن بهتر از امروزشان شود.
نویسنده: زهرا پوراسماعیل