پنجم ماه محرم، روضه عبدالله بن حسن مجتبی علیه السلام+ دانلود
پنجم ماه محرم به زهیر بن قین و حضرت عبدالله فرزند امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) منسوب است. البته روضه حبیب بن مظاهر نیز به این شب منسوب است.
نام گذاری این شبها با گذشت زمان صورت گرفته و واضع خاصی ندارد. این کار از طرف مداحان و ذاکران اهل بیت علیهم السلام و براساس جایگاه شهیدان کربلا، نزدیکی هر یک از آنها به نقطه وحدت بخش کربلا یعنی امام حسین(ع) و هم آهنگی شور و التهاب مراسم و روضه آنان با مرکز شورآفرین شب عاشورا صورت گرفته است.
شب پنجم محرم میان چند شهید کربلا مشترک است. شب پنجم به حبیب بن مظاهر و حضرت عبدالله بن حسن کودک هشت ساله امام حسن مجتبی (ع) نیز منسوب است. عبدالله (ع) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین (ع) در ظهر عاشورا به شهادت رسید.
عبدالله بن الحسن (ع) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین (ع) در ظهر عاشورا به شهادت رسید.
دربارۀ تاریخ ولادت عبدالله بن حسن (ع) اطلاعی در دست نیست؛ اما نوشتهاند که او به هنگام شهادت به سن بلوغ نرسیده بود.
عبدالله بن حسن بن علی (ع)، روز عاشورا، وقتی دید سیدالشهداء بر زمین افتاده است، برای دفاع از عمو به سوی میدان شتافت و در دفاع از عموی مظلومش جام شهادت نوشید.
زهیر بن قین، الگوی دلدادگی و عاشقی نسبت به امام زمانش در کربلاست، زهیر بن قین، از بزرگان قبیله بَجیله بود که در کوفه میزیست. زهیر نخست طرفدار «عثمان» بود، تا اینکه در سال شصتم هجری، هنگام بازگشت از سفر مکه، در یکی از منازل بین راه، همزمان با کاروان امام حسین (ع) در یکجا فرود آمد.
امام (ع) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد؛ زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش، دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو به محضر امام حسین (ع) شرفیاب شد. این دیدار بسیار مبارک بود و مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام حسین(ع) منتقل کنند. با همسرش نیز وداع کرد و گفت: «من عازم شهادت همراه امام حسین (ع) هستم. تو با برادر خود نزد خانوادهات برگرد، زیرا نمیخواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.»
شهید دیگر «حبیب بن مظاهر» است، بزرگمردی از طایفه با شرافت و افتخارآفرین «بنی اسد» و از صحابه رسول گرامی اسلام(ص)، وی یک سال پیش از بعثت پیامبر اسلام به دنیا آمد؛ دوران کودکی او همزمان با سالهایی بود که پیامبر(ص) در مکه مکرمه مردم را به توحید و خداپرستی دعوت مینمود، فیض دیدار پیامبر، توفیقی بود که حبیب را، از همان اوان جوانی با معارف دینی و سرچشمه زلال تعالیم اسلام، آشنا ساخت.
نقل شده که پیغمبر خاتم (ص) روزی با جماعتی از اصحابش، از جایی عبور میکردند؛ ناگهان دیدند چند نفر از بچه ها، با یکدیگر بازی میکنند. پیامبر اکرم (ص) جلو رفتند و نزدیک یکی از بچهها نشست، و دست نوازش بر سر او کشید، سپس پیشانی او را بوسید و با ملاطفت و مهربانی، او را پهلوی خود نشاند.
اصحاب، از این عمل حضرت سؤال کردند؛ حضرت فرمود: روزی دیدم، که این طفل با حسینم بازی میکرد و در حین بازی، خاک زیر پای «حسین» را برمی داشت و به صورت و چشمهایش میمالید، پس من هم او را دوست میدارم؛ چون او فرزند مرا دوست میدارد و جبرئیل خبر داده او در واقعه کربلا از انصار و یاران حسینم خواهد بود.
حبیب، از همان اول پس از شهادت امام حسن مجتبی (ع) فعالیت خود را برای این نهضت الهی شروع میکند، و همراه با «مسلم بن عوسجه» که به طور پنهانی در کوفه برای «مسلم بن عقیل» از مردم بیعت میگرفتند و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نمیکردند.
حبیب بن مظاهر این پیرمرد عارف و آگاه که همراه امام در حج نبود، اما مصمم بود که به هر قیمتی شده، خود را به کاروان کربلا برساند؛ شب به راه میافتاد و روز استراحت میکرد تا در بند ماموران «ابن زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، به کاروان امام حسین (ع) پیوست.
به محض رسیدن به کربلا، مجددا وفاداری خود را نسبت به امام (ع) در میدان عمل به نمایش میگذارد. همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین (ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیلهای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آنها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» پس از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد.
او، عاشق شهادت بود؛ دلش برای شهادت میطپید. شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خویش مشغول بود و لحظه شماری میکرد تا روز عاشورا فرا رسد و در رکاب مولا و سرور خویش، شربت شهادت را بنوشد. بالاخره، نوبت جان فشانی فرا رسید.
آن مجاهد پیر و عاشق که روحیهای جوان و شاداب داشت؛ با شمشیری بران به میان سپاه دشمن نفوذ کرده، آنان را از دم تیغ میگذراند و این گونه رجز میخواند: «من حبیب، پسر مظاهر، زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما گرچه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، اما ما از شما مقاومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم.»
شهادت این پیر عاشق، بر یاران امام (ع) و خود امام حسین(ع) بسیار گران بود. حضرت خود را به بالین او رسانید؛ چنان شهادت «حبیب» در امام اثر گذاشته بود که فرمود: «احتسب نفسی و حماة اصحابی»: پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار میبرم.ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم میکردی.
سرانجام «حبیب بن مظاهر اسدی» یار باوفای اباعبدالله الحسین (ع) در سن ۷۵ سالگی، در تاریخ دهم محرم الحرام، سال ۶۱ هجری قمری، در سرزمین مقدس کربلا به فیض شهادت نائل آمد.