مغز میکوشد بین سرعت خود و سرعت بیرونی تعادل ایجاد کند. بنابر این ریتم مغز در افرادی که کارهای بیرونی سریعتر و متنوع تری دارند سریعتر میشود، در حالی که این ریتم در افرادی که کارهای کمتر و کُندتری دارند، تسریع نمیشود. حالا دو نفر را در نظر بگیرید که با سرعتهای مختلف زندگی میکنند و به هم میرسند؛ مثلاً زن و شوهری که یکی خانه دار است و دیگری مدیر یک مجموعه پر استرس.
ما، وارث مغزی به جا مانده از ۱۰۰ هزار سال پیش هستیم، بدان معنا که سیر تکاملی مغز انسان که از میلیونها سال پیش شروع شده، در ۱۰۰ هزار سال اخیر به کندی پیش رفته است و ما با همان ساختار مغزی در عصر جدید زندگی میکنیم که اجداد ما در ۱۰۰ هزار سال پیش میزیستند.
سرعتهر چند مغز همه ما کمابیش مشابه عمل میکند، ولی زندگی بیرونی همه ما یکسان نیست. روند و سرعت رویدادها در زندگی انسانهای مختلف با یکدیگر متفاوت است؛ این چند نفر را در نظر بگیرید:
-مدیر عامل یک شرکت بورسی-تعمیرکار ساعتهای عقربهای-آبدارچی یک شرکت کوچک-راننده تاکسی-زن خانه دار-پرورش دهنده قارچ-خبرنگار-متصدی بایگانی-تحویل دار بانکحالا روند رویدادهایی که در ساعات کاری روز بر هر یک از این افراد را میگذرد تجسم کنید:
- مدیر عامل در هر لحظه با انواع اطلاعات بورسی که روی مانیتورش میآید بمباران میشود، مدام باید تصمیمات مهم بگیرد، تلفنهای کاری را جواب دهد، به خواستههای متنوع کارمندانش رسیدگی کند، مشکلات پیش بینی نشده را حل و فصل کند و کارتابل حجیمی که روی میزش مانده را بررسی نماید و در صفحه به صفحه آنها دستور لازم را بنویسید؛ او حتی ناهارش را پشت میز کارش میخورد....
- آبدارچی یک شرکت ۵ نفره، صبح دفتر ۷۰ متری را تمیز و چایی را دم میکند و کنار پنجره آبدارخانه مینشیند و هر از گاهی چایی میبرد و استکان خالی میآورد و گوش به زنگ است تا اگر رئیس اش از او کار خواست، انجام دهد.
- زن خانه دار، از صبح فقط با کودک اش سر و کار دارد، کارهای خانه را با اولویت بندی خودش انجام میدهد و یکی دو تماس تلفنی هم در طول روز با مادر و همسرش برقرار میکند.
- متصدی بایگانی یک اداره دولتی، در میان انبوهی از پروندهها مینشیند و منتظر میشود تا هر از گاهی پروندهای به او بدهند تا بایگانی کند یا از بایگانی دربیاورد.
- تحویلدار بانک باید پشت سر هم پاسخگوی مشتریها باشد، پول بشمارد، با دقت عددها را وارد سیستم کند، امضای چکها را بررسی و مطابقت دهد و ....
همه این افراد که تصورشان کردیم، ساختار مغزی اساساً یکسانی دارند، ولی موقعیتهای بیرونی مختلفی بر آنها تحمیل میشود و سرعت بیرونی شان متفاوت میشود. مغز میکوشد بین سرعت خود و سرعت بیرونی تعادل ایجاد کند. بنابر این ریتم مغز در افرادی که کارهای بیرونی سریعتر و متنوع تری دارند سریعتر میشود، در حالی که این ریتم در افرادی که کارهای کمتر و کُندتری دارند، تسریع نمیشود.
حالا دو نفر را در نظر بگیرید که با سرعتهای مختلف زندگی میکنند و به هم میرسند؛ مثلاً زن و شوهری که یکی خانه دار است و دیگری مدیر یک مجموعه پر استرس یا یکی منشی یک شرکت کوچک است و دیگری راننده تاکسی.
اول شب است و مرد وارد خانه میشود و هنوز سرعت درونی بالایی دارد. همسر او کارهای خانه را انجام داده و در به روی او میگشاید با این تفاوت که سرعت درونی او کمتر است.
قاعده این است که دو نفر برای یک رابطه مطلوب، هم سرعت شوند، یعنی سرعت درونی (سرعت مغزی) شان یکی شود.
قاعده دیگر این است که برای رسیدن به آرامش، باید روند رویدادهای بیرونی، کُند و با سرعت مغز هماهنگ شود.
با توجه به این دو قاعده، در مثال زن و شوهر، این مرد است که باید ریتم مغزی اش را کُند نماید و به ریتم طبیعی برساند تا با همسرش هماهنگ شود.
مرد میتواند این روند را در مسیر محل کار تا خانه آغاز کند، مثلاً در مسیر به آهستگی رانندگی کند، به مشکلات ترافیکی اهمیت بیش از حد ندهد و موسیقی گوش کند.
زن نیز باید بعد از ورود همسرش به خانه تا مدتی - یک تا یک و نیم ساعت - از مباحثات نگران کننده با او خودداری کند و به همسرش اجازه دهد استراحتی کند و به آرامش مغزی برسد.
مردی که از یک دنیای کاری پرسرعت وارد خانه میشود، مانند یک موج خروشان است و زنی که به استقبال او میرود، میتواند ساحل شنی باشد و آن موج را آرام کند یا ساحلی صخرهای باشد که موج بعد از برخورد با آن، بکشند و تشدید شود. یک لبخند و خوش آمدگویی عاشقانه و سپس اجازه دادن به همسر اندکی استراحت و آرامش، میتواند در زمانی کوتاهتر سرعت بیرونی را کاهش دهد و همسران را در کنار هم قرار دهد و عشق شان را تقویت کند.
نکته دیگری که از بحث سرعت زندگی باید یاد بگیریم این است که بکوشیم بر اساس سرعت درونی مان شغل و فعالیتهای اجتماعی مان را انتخاب کنیم. اگر فردی با طمأنینه، دیرتصمیم و آرام هستیم از انتخاب شغلهای پرهیجان بپرهیزیم و اگر سرعت درونی بالایی داریم و ماجراجو هستیم به دنبال کارهایی باشیم که با سرعت بالای درونی مان تطابق داشته باشد. در غیر این صورت در گذر زمان دچار فرسایش ناشی از عدم تطابق سرعت درونی و بیرونی خواهیم شد.