عارِ "عادیسازی"، عقالِ آلخلیفه
عادی سازی روابط برخی حکام عربی با صهیونیستها، فصل جدیدی از انسجام را در میان گروههای مقاومت علیه سازشکاران و اشغالگران رقم خواهد زد.
با فاصله کمتر از یک ماه از آشکارسازی روابط امارات با رژیم اشغالگر قدس، بحرین دومین کشور عربی بود که از عادی سازی روابطش با غاصبان قدس شریف خبر داد. اعلام این عادی سازی روابط دیپلماتیک در بیانیه مشترک آمریکا، صهیونیستها و شاه بحرین، گرچه ناگهانی اعلام شد، اما خبر غافلگیرکنندهای نبود، چرا که در دو دهه اخیر، دو طرف روابط پنهانی نسبتا گستردهای در زمینه سیاسی، امنیتی و بهعبارت بهتر جاسوسی داشتهاند.
در این مدت رسانههای عبری -عربی، همواره از پادشاهی بحرین بهعنوان دومین ایستگاه عادی سازی روابط با صهیونیستها نام میبردند، اقدامی که با توجه به وابستگی محض حکام بحرین به سعودی، قطعا بدون هماهنگی و موافقت حکام ریاض اجرایی نشده است.
در شرایط فعلی منطقه، این توافق بیش از آنکه جنبه عملیاتی داشته باشد، جنبه نمایشی دارد و بهنظر میرسد دستاندرکاران این عادیسازی، بهرهبردار اصلی توافق صهیونیستها با چند کشور جزیرهای عربی هستند.
این توافق که صلح نام گرفته، در واقع یکی دیگر از تقلاهای رئیس جمهور آمریکا در عرصه سیاست خارجی است. ترامپ برای عادی سازی روابط صهیونیستها با حکام جزیره ۷۶۵ کیلومتر مربعیِ بحرین، از واژه "گشایش تاریخی" استفاده کرد که بیتردید این اندازه از ذوقزدگی و تعریف و تمجید، آن هم از رابطه طرفهایی که وزنی در معادلات سیاسی و راهبردی منطقهای ندارند، بیانگر منافع ترامپ از این توافق است.
تاریخچه روابط بحرین و رژیم صهیونیستی
در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۳، شیخ سلمان بنحمد آلخلیفه، ولیعهد بحرین، روند مذاکره رسمی با مسئولان صهیونیستی را در جریان دو نشست سران اقتصاد جهانی کلید زد. در ادامه وزرای خارجه بحرین و رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۷ در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد با یکدیگر دیدار کردند. سال ۲۰۰۹ هیأتی بحرینی به بهانه آزاد کردن تعدادی از شهروندان بحرینی بازداشت شده در سرزمینهای اشغالی، به فلسطین اشغالی سفر کرد. این رفت و آمدها در حالی بود که پارلمان بحرین در سال ۲۰۰۹ قانون ممنوعیت هر گونه رابطه با رژیم صهیونیستی را تصویب کرد، اما این مصوبه هیچگاه اجرایی نشد.
با آغاز بیداری اسلامی در سال ۲۰۱۱ در برخی کشورهای اسلامی، روابط حاکمان بحرین و سران صهیونیستی تا حدودی کمرنگ شد.
شش سال بعد یعنی در سال ۲۰۱۷، هیاتی صهیونیستی مجوز مشارکت در نشست بینالمللی فدراسیون فوتبال در منامه را به دست آورد و چند ماه بعد هم، یک راننده از سرزمینهای اشغالی مجوز شرکت در مسابقات اتومبیلرانی بحرین را به دست آورد. در همان سال گروهی از فعالان ادیان مختلف در بحرین اعلام کردند، هیأتی را به مناطق اشغالی اعزام میکنند تا موضوع همزیستی مسالمتآمیز با این رژیم را تبلیغ کند! سال ۲۰۱۸ هم وزیر خارجه بحرین در اظهاراتی سخیف، از حق طبیعیِ صهیونیستها برای دفاع از خود در منازعههای نظامی سخن گفت.
در ماه ژوئنِ سال ۲۰۱۹ هم منامه میزبان طرح پیشبرد امور اقتصادی معامله قرن شد که وزیر خارجه بحرین در حاشیه آن، از رژیم صهیونیستی بهعنوان بخشی از تاریخ منطقه نام برد!
و آخرین رابطه حکام بحرین و صهیونیستها هم به اکتبر سال ۲۰۱۹ بر میگردد که نمایندگان بیش از ۶۰ کشور به انضمام رژیم جعلی صهیونیستی در نشست منامه گردهم آمدند تا موضوع امنیت دریایی را بررسی کنند.
پیدا و پنهانِ عادیسازی...
ماوقع رخدادهای دو سال اخیر در سرزمینهای اشغالی حاکی از آن است که کابینه فعلی این رژیم و شخص نخست وزیر، افولی بیسابقه را از سَر میگذراند و توافقاتی از این دست با حکام عربی، شاید راهی باشد برای برون رفت از مخمصه فعلی و نیز کسب وجههای برای شخص نتانیاهو.
بعد دیگر به کمپین انتخاباتی رئیس جمهور آمریکا و وزن و جایگاه چنین توافقاتی در مناظرههای آتی ترامپ برمیگردد. قاطبه نظرات کارشناسی از ناکامی و دستِ تقریبا خالی ترامپ در عرصه سیاست خارجی حکایت دارد. برای رئیس جمهوری که پروندههایی از قبیل معامله قرن و طرح الحاق کرانه باختری با توفیق چندانی همراه نبوده، حالا مانور دادن بر روی گزینه "کارچاق کنی" رابطه بحرین و صهیونیستها، بیشک میتواند برگ برندهای باشد برای نامزد جمهوریخواهان در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا.
از سوی دیگر جولان دادنِ ترامپ بر موضوع ایجاد رابطه میان دومین کشور عربی و صهیونیستها میتواند بهانه خوبی باشد برای بهرهمند شدنِ وی از حمایتهای سیاسی و اقتصادی لابی صهیونیسم در انتخابات پیش رو؛ چرا که در انتخابات آمریکا حرف اول و آخر را نامزدی میزند که حمایت پررنگتری از صهیونیستها و غاصبان سرزمین فلسطین داشته باشد.
*موضع مقاومت
گروههای فلسطینی با تشکیل رهبری واحد برای مقاومت، این اقدام شاه بحرین را محکوم و تاکید کردند از ابتدا هم بر روی حمایت دولتهایی همچون امارات، بحرین و برخی دیگر از حکام مرتجع حساب باز نکردهاند.
گروههای مختلف بحرینی هم در بیانیههای مختلف ضمن محکوم کردن علنی این عادیسازی، تاکید کردند تا پایِ جان بر سر آرمان فلسطین باقی میمانند و حساب آنها از حساب شاه مستبد و سرسپرده بحرین جداست.
معاون دبیرکل حزب الله لبنان هم با محکوم کردن خیانت حکام مرتجع عرب به آرمان فلسطین، تاکید کرده پردهبرداری از این قبیل روابط، بیش از آنکه بهنفع سران سازشکار عرب باشد، زمینهای است برای بهرهبرداری سیاسی در داخل آمریکا و سرزمینهای اشغالی؛ چرا که در هنگامه خوف و خطر، حتی خود صهیونیستهای مضطر هم، حکام عربی را به حساب نمیآورند!
بهعلاوه آشکارسازی چنین رابطههایی تاثیری در جایگاه سیاسی، امنیتی و نظامی صهیونیستها و طرفهای همپیمانش نخواهد داشت؛ چرا که توافقاتی از این دست در موضع ضعف مفرط و از روی ناچاری منعقد نشده نه از موضع قدرت و غلبه.
نتیجه مسلم اینگونه آشکارسازی ها، اجماع بیشتر گروههای مقاومت نه فقط در فلسطین، بلکه در کل جهان اسلام است؛ اتحادی که بنابر اعلام فرماندهی گروههای مقاومت فلسطین، کمترین ثمره آن؛ تشکیل انتفاضه همهجانبه و مردمی در داخل فلسطین علیه اشغالگران است.
در شلوغی این عادیسازیها که به دومینوی ننگینی برای حکام سرسپرده عربی مبدل شده، نباید نقش سعودی را بهعنوان دلال اصلی این روابط نادیده گرفت، چرا که عربستان با میانجیگری میان حکام دنبالهرویِ خود و صهیونیستها، بتدریج مقدمات آشکارسازی روابط ریاض با اشغالگران قدس را در سَر میپروراند.
بیتردید با پیشروی حکام عربی در باتلاق رابطه با صهیونیستها، گزینه مقاومت در کشورهای اسلامی و به همت مجاهدان اسلامی، وارد فاز جدید و عملیاتیتری خواهد شد و ماحصل این اتحاد، امنیت را برای طرفهای توافقنامه عبری- عربیِ صلح به میوه ممنوعهای بدل خواهد کرد.
نویسنده: وحید امیدی موحد