به گزارش سرویس بین الملل
خبرگزاری صدا وسیما، بیشتر کارشناسان حوزه غرب آسیا می گویند ورود روسیه به عنوان یک متغییر مستقل به میدان سوریه ،فضای جدید اما سنگینی ، به وجود آورد. مقطعی که یک کنش فرامنطقه ای آرایش عناصر بازی را به طور هدفمند و موثر تغییر داد.
در این مقاله تحلیلی، سید محمد حسینی پور - کارشناس سیاست بین الملل، زمینه ها و آثار این متغییر را بررسی کرده است.
ورود روسیه
در اولین هفته اکتبر 2015 روسیه تحت عنوان مبارزه علیه نیروهای تروریستی وارد جنگ سوریه شد و پیرو آن معادلات سابق به هم ریخت.
پایگاه اینترنتی روزنامه الشرق الاوسط (1395/07/12 ) چاپ لندن در یادداشت خود نوشت: « یک سال از دخالت نظامی روسیه در سوریه می گذرد و هنوز تمام لایه های این منازعه مشخص نشده است. »
از منظر تاریخی ،حوزه عملیاتی حلب برای روسیه ، از زمان پایان دخالت نظامی در افغانستان در سال هزار و نهصد و هشتاد ونه ، بزرگ ترین عملیات خارجی روسیه به شمار می آید. از همان ابتدا در راهبرد روسیه در صحنه سوریه ، مولفه موثر « پیروزی در حلب» بود. چرا که موفقیت در این موقعیت باعث باز شدن چند سویه جبهه درگیری ها در مناطق تحت اشغال مخالفان به شمار می رود.
در پی این عملیات، نیروهای روسیه با بهره گیری از ناوهای خود در دریای خزر هدف هایی را در سوریه با موشک های قاره پیما هدف قرار داد و سپس با موشک های زیردریایی به اهداف دیگری در دریای مدیترانه حمله کردند.
توازن استراتژیک
در سطح حداقلی ،عملیات نظامی روسیه در سوریه ، میدان تعارضات را به سمت «توازن استراتژیک» سوق داد.
درست زمانی که ضلع باز تولید بحران، یعنی گروه های تروریستی وابسته به برخی دولت های منطقه نظیر ترکیه، عربستان و اردن، و یا زیر مجموعه سازمان هایی مانند القاعده ، به نحو جدی تری در اندیشه باز توانی سرزمینی و برد استراتژیکی بودند، ورود روسیه ضربات تشکیلاتی و روانی کارسازی بر آنها فرو کوفت.
هرچند صورتبندی عملیات روسیه ، اصطلاحا آزاد و مستقل نبود و بیشتر جنبه پشتیبانی داشت.
در مقابل، روش تقابل داعش و جبهه النصره، با وجود برخی تفاوت ها، محدود، موضعی بوده، ضمن آنکه اصطلاحا قدرت حفظ بیشتر« متصرفات » خود را نیز نداشته اند.
به هر حال ورود روس ها به صحنه و نیز پراکندگی و تضعیف تروریستها و مخالفان مسلح ، ذهن تحلیلگر را به سوی این واقعیت سوق می دهد که در مقابل ستیز روز افزون گروه های خشونت طلب، این دولت سوریه به عنوان یک واحد سیاسی است که می تواند عامل بازگشت ثبات با اثر بخشی بالا در کشور باشد. هرچند قبل از حضور نظامی روسیه، مسکو از نظام دمشق همچنان حمایت کرده و چهار نوبت تحریم های بین المللی علیه آن را وتو کرد .
البته در تحلیل موقعیت زمانی این رویداد، مقاطعی بودند که آتش بس هرچند شکننده برقرار شد. اما هر مقطع خود به فرصتی برای بازتوانی تروریست ها تبدیل شد ، تا آنکه در ادامه این روند، یکی از دلایلی که در فوریه 2016 توافق برای آتش بس را به تأخیر انداخت، این بود که روس ها می خواستند ارتش سوریه، مناطق بیشتری را تصرف کند تا دمشق از موضع قدرت وارد روند آتش بس شود.
عوامل موثر بر استراتژی مسکو
بر اساس دیدگاه فرا ساختارگرایی، اتخاذ هر استراتژی از سوی دولت ها کاملا بستگی به نوع تعامل نظام دولت با عناصر سازنده اش و نیز نوع ارتباط با فضای خارج از سیستم است. این یک برداشت گذرا از سنجش تکاپو های جهانی در دو دهه اخیر است.
به هرحال با ساده کردن این رهیافت ، می بینیم استراتژی « ورود نظامی روسیه به سوریه » ، به احتمال زیاد از 3 رخداد ذیل تاثیر پذیرفت :
1- تحلیل رفتن نقش روسیه در روند بحران در عراق ، یمن و حتی شمال آفریقا ، از ژانویه 2011 .
2 - فشار های دیپلماتیک و افزایش دایره تحریم های اتحادیه اروپا و آمریکا ضد روسیه ، از ژوئیه 2014 .
3- اوجگیری جنگ روانی آمریکا و چند دولت اروپایی علیه سیاست اوکراینی مسکو ، مارس 2014 .
در اینجا دیپلماسی مسکو، طبعا فرصتی برای گذار از این ناکامی ها ، جستجو می کرد.
در مقطع اوت 2014 تا اوایل سپتامبر 2015 روسیه ، به شدت در پی تقویت قدرت چانه زنی با دولت های منطقه ای و بین المللی در حوزه شرق اروپا و مسئله اوکراین بود.
در یک نگاه فراخ تر، خاصیت سیال بودن تصمیم ها و مواضع طرف های در گیر در سوریه - کشوری که در دهه های 1970 تا اواسط 1980 متحد پایه کار اتحاد شوروی در قلب جهان عرب به شمار می رفت - از یک سو و داغ شدن خط رایزنی مسکو - تهران ، مراحل ورود نظامی روسیه به کارزار سوریه را رقم زد.
سه نقطه با امتیازات ژئوپلتیک
به نحوی که می توان گفت: به احتمال زیاد « برآورد روسیه از فضای سوریه » بر 3 نقطه بسیار حساس متمرکز بوده است - نقاطی با امتیاز فوق العاده ژئوپلتیک- که آثارش را امروز مشاهده می کنیم:
1- اهمیت چند جانبه فرودگاه حمیمیم در لاذقیه ( شمال سوریه) و برنامه ریزی برای تبدیل آن به پایگاه هوایی ، از مارس 2016 . ضمن آنکه این منطقه تا حدودی، خارج از دسترسی دمشق است.
2- تقویت توان روسیه در پایگاه دریایی شهر طرطوس در شمال غربی سوریه ، از آوریل 2016 .
3- گسستن امتداد سیاست نظامی و امنیتی آمریکا از مجاور شرقی رود اردن تا دمشق و از حلب تا شرق موصل و مناطق کرد نشین. موقعیتی که نقش سرزمینی آن پتانسیل تروریست های مدعی دولت عراق وشام را به عملیات تبدیل کرد.
به هر ترتیب جهت روند رخدادها، به نوعی زمینه را برای حضور نظامی روسیه فراهم کرد .به نحوی که هزاران سرباز روس در برخی مناطق مستقر شدند و در چندین منطقه سوریه در جنگ های زمینی نیز شرکت کردند.
به یاد داشته باشیم که زمین حلب برای عملیات روسیه ، کلان ترین تجربه از زمان پایان حضور نظامی در افغانستان در1989 محسوب می شود.
بهره های ژئو اکونومیک
حضور قاطع روسیه در شرق دریای مدیترانه، در واقع بازتاب شرایط حاکم بربازار انرژی نیز بود تا از این راه به نوعی بر دیپلماسی سوری ترکیه و عربستان تاثیرگذار باشد.
در حوزه شرق نیز تاثیر گذاری بر طرح های مهم راهبردی از جمله نفت و گاز که روسیه تلاش می کند سهم بیشتری در آن کسب کند و نفوذ تجاری و توانایی های اقتصادی خود را در میان رقبای قدرتمند افزایش دهد، کاملا واضح است. روسیه بزرگترین صادر کننده گاز در حوزه قفقاز ،ترکیه و شرق اروپا محسوب می شود.
از این جهت راهبرد مسکو ترسیم خطوط اثر بخش ژئواکونومیک برای خود در فردای کاهش مناقشات سوریه و عراق، می تواند باشد.
از سوی دیگر مسکو نگاهی ویژه به تجارت اسلحه با دولت های غرب آسیا دارد. روسیه پس از آمریکا و انگلستان، سومین صادر کننده تسلیحات نیمه سنگین وسنگین به کشورهای منطقه محسوب می شود.
اما در این مسیر، چالش اصلی برای روسیه، « ریسک نسبتا بالای نفوذ » در منطقه ای است که در آن بعد از ناکامی حضور در عراق و لیبی و مصر، همواره متلاطم بوده است.
در شرایط کنونی جنگ حلب همچنان مهمترین عرصه تنازع است و تلویحا اگر هر طیفی از نیروهای میدان ، پیروز آن نقش باشد می توانند دایره بزرگتری از حوزه منافعشان را ترسیم کنند.
در واقع معادلات قدرت میان بازیگران نوسان خود را دارد. از همین منظر باید گفت: چیدمان تجهیزات استراتژیک روسیه - مانند پهلو گرفتن ناو عظیم پطر کبیر در سواحل سوریه و یا ناو هواپیمابر کوزنیتسوف، توان بازی نظامی و قدرت چانه زنی مسکو را در زمین سوریه ، به احتمال زیاد بالا خواهد برد.
ریسک بالاتر آمریکا
از حدود دو ماه گذشته و به موازات داغ تر شدن ستیز در شرق حلب ، پنتاگون هماره تلاش کرده تا وانمود کند: در واقعیت میدانی، علامتی از تمایل مسکو به راه حل سیاسی دیده نمی شود.
از این رو واشنگتن در تدبیر محدودیت بیشتر مسکو در سوریه با مکانیزم تشدید تحریم ها علیه روسیه است. رویکردی که آمریکا با هدف ایجاد بی ثباتی در روسیه در پیش گرفته است. همچنانکه اوایل این ماه وزیر امور خارجه آمریکا در مصاحبه با لس آنجلس تایمز ، به نتایج ضعیف تلاشهای چند جانبه برای کاهش خشونت در سوریه وچالش های نیل به موفقیت تاکید می کند.
در عین حال کارشناسان می گویند در بحبوحه کارزارهای انتخاباتی و دوران گذار از اوباما به ترامپ - هر اقدام یا تاکتیک واشنگتن در سوریه و نیز عراق - می تواند برای رئیس جمهور بعدی درد سر دیگری از جنس متفاوت ایجاد کند.
برهمین اساس می توان گفت : به احتمال زیاد ، حضور آمریکا و سپس اثر گذاری در معادلات نظامی و سیاسی در سوریه - اعم از اقدام مشارکتی ، یا اجرای سیاست پرواز ممنوع و یا ارسال اسلحه برای مخالفان اسد - ساخت استراتژی منطقه ای واشنگتن را با ریسک بالایی همراه خواهد کرد.
واقعیت آنست که این دستاورد تلخ - اولین « چالش سیاست غرب آسیایی » رئیس جمهور جدید به شمار می رود .
به عبارتی وضعیتی برای آمریکا در حال شکل گیری است که در آن دیپلماسی و عناصر آن خود را در گیر و دار شناخت محیط وچکونگی کنش یا رفتار متقابل با دیگر عناصر حاضر در میدان می بینند.
نوعی بی نظمی نسبی که شاید به اختلاف نزدیک شود میان طیفی از اعضای کنگره (مجلس نمایندگان و سنا) که گرایشات محافظه کاری را در سیاست دفاعی بیشتر مد نظر دارند و خواستار انصراف تدریجی آمریکا از ادامه مناقشات در غرب آسیا هستند و قطب دیگر که خواهان ثبات قدرت ، تقویت پایگاه های نظامی آمریکا در در برخی کشورها و ادامه دخالت بی محابا در دیگر منطق از جمله سوریه ، عراق و افغانستان هستند.
درست مانند مقطع ژانویه 2009 که اوباما پیروز انتخابات شد و اعلام کرد دیپلماسی نظامی آمریکا در افغانستان و عراق ، محدودتر می شود و در مقابل مبارزه هوشمند ضد تروریسم و افراط گرایی ادامه می یابد. اما اینطور نشد و طیف جنگ طلب دموکرات ها و جمهوری خواهان حاضر در وزارت دفاع ، نخبگان تجاری و رسانه های همسو، به تاکتیک هوشمند اوباما توجه خاصی نکردند.
نشانه های این واقعیت، افزایش 15 در صدی بودجه نظامی در سال 2010- افزایش 9 و 11 درصدی در سال های 2011 تا 2013 و بیشتر از آن در دوره دوم اوباما . برای نمونه به تعداد نظامیان آمریکا درافغانستان حدود 30 هزار نفر افزوده شد، خشونت ها وکشتار غیر نظامیان افغان از سوی پهپاد هایی که به اصطلاح بسیار دقیق هستند ! حدودا 3 برابر شد.
براین اساس اگر بپذیریم بازی آمریکا در زمین سوریه، با همین روال پیش برود و متغییر انتخابات در آن تاثیر نگذارد ، به دو واقعیت دست می یابیم :
1- نخست اینکه با رفت و برگشت در کاخ سفید ، دیدگاه و رویه ای تغییر نکرد یعنی خطوط تبلیغاتی نامزدها با آن همه کارزارهای جنجالی و مخارج ، بتدریج کم رنگ می شود. یعنی نباید انتظار تغییر رویکرد عینی و میدانی واشنگتن در غرب آسیا بود .
2- ریسک بالای حضور در سوریه ، در میان مدت توان مانور عملیاتی آمریکا را محدود تر می کند.
اما اگر آمریکا پس از انتخابات ، سیاست سوری خود را در کوتاه مدت تغییر یا تعدیل، کند - دیگر شاهد یک رخداد بی بدیل خواهیم بود ! !
نکته اینجاست که متغییر های محیطی در معادلات غرب آسیا - ماهیت مستقلی دارند.
این متغییر ها می توانند، رویکرد دولت ها ، تحرک گروه ها ، شرایط ستیز میان عناصر میدانی و بودجه نظامی اختصاص یافته به جنگ ، و یا تغییر در ائتلاف ها باشند.
باتوجه به نوع بازی آمریکا ، تحولات لبنان و چرخش مصر به سوی مسکو و تهران می توان گفت : به احتمال زیاد با شروع کار رئیس جمهور ترامپ در واشنگتن ، رویکرد آمریکا بیشتر معطوف به مبارزه با تروریسم خواهد بود - تا فشار بر دولت اسد.
درمقابل روسیه همواره خواستار سیاست جدا سازی تروریست ها از مخالفان دولت سوریه در مذاکرات خود با واشنگتن بر سر تحولات سوریه بوده است. امری دشوار که خود چالش عمده در عملیات ضد تروریستی به شمار می رود .
سخن آخر
از شواهد امروز می توان به اثر بخشی بالای دو متغییر در روند « روسیه در سوریه » تاکید کرد:
الف - متغییر اول با کارکرد مستقل : بودجه نظامی جدید روسیه ، که حدود پنجاه و شش میلیارد دلار است . این رقم سهم نسبتا قابل ملاحظه ای در بودجه عمومی روسیه داراست و عمدتا وابسته به درآمدهای ارزی از محل فروش گاز و نفت است. به عبارتی اگر در مکانیزم درآمدهای ارزی تحولی رخ ندهد و نیز در نوع ائتلاف و مشارکت های میدانی اختلال خاصی حاصل نشود ، می توان روسیه را یکی از بازیگران سرنوشت ساز تلقی کرد.
ب - متغییر دوم با کارکرد وابسته : جبهه مقابل روسیه و ایران ، شامل آمریکا و شریکان اروپایی و منطقه ای . منظور از این متغییر، کیفیت بازی ، مشارکت و نوع تعامل جبهه آمریکایی با متحدانش در رویارویی با روسیه وایران است.
به یاد داشته باشیم ، در دهه های 1950 تا اوایل 1980 روسیه و آمریکا حتی در دوره جنگ سرد حداقلی از تماس و تعامل داشته اند، اما در شرایط کنونی به نظر می رسد واشنگتن استراتژی شفاف و واحدی در برابر چین و روسیه ندارد.
واقعیت دیگری که احتمالا به آن نزدیک شده ایم ، عبارت است از « نوسان عوامل موثر برجنگ سوریه » که آنرا پویایی فرآیند « بازتولید روش های منازعه » می نامیم.
به عبارتی وضعیت مورد اشاره - آنتروپی - به شکل ساده تر یعنی بی نظمی نسبی ، فقط مختص به روسیه نیست بلکه بازیگرانی چون آمریکا ، عربستان سعودی ، ترکیه ، اردن وتا حدودی لبنان هم درگیر آن هستند.
در این بحبوحه متغییر « ایران » ، کمترین حدود بی نظمی را داشته - اما - نباید از تهدید آن غافل باشد.
رخدادهای سوریه همچنان ادامه دارد وبه موازات آن ماهیت کنش ها نیز تا حدودی متفاوت شده است.
همچنانکه در ابتدا نیز اشاره کردیم، این ترکیب « بازتولید منازعه» ، گفتمانی دارد که سکوی تعلیلی و عرصه عرضه آن یک « پارادایم » است. پارادایمی که اضلاع آن پیوسته در تعارض، کش و قوس ، براورد حدود و امکان و شکل گیری نو به نو ... است./
ببخشيد بهتر بود اصطلاحات پارادايم - آنومي . فراساختار گرايي را در پانوشت مقاله گرانقدر خود - توضيح مي داديد.
و از ساييت صدا وسيما تشکر دارم.