برگی از برگهای گلستان سعدی همین بس که ما به جایگاه سعدی شیراز شاعر بلند مرتبه قرن هفتم هجری قمری پی ببریم.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مطالعه آثار سعدی به ما نشان میدهد که او نه صرفا یک حکیم، یک غزل سرا، یک شاعر و یا یک نویسنده با کلام موزون است بلکه انسانی ایرانی است که پندهایش را از لایههای تاریخ عبور میدهد و به دست ما میرساند و چون حرف هایش اضافه نیست و حشو ندارد و همگی را میتوانی جرعه جرعه بنوشی و به گوش جان بسپاری پس بیراه نیست وقتی که میسراید:
به چه کار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد...
سعدی را شاعری میدانیم که میسراید، اما تا میخواهیم به او لقب شاعر بدهیم به نثرهایی میرسیم موزون.کلامی که چون شعر است و سرشار از صنایع ادبی:
" بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید"
و او چه خوب میداند که هر گلی را زوال هست و گلستان او را زوالی نیست؛ و برای همین کلام او از پس تاریخ زنده مانده است، شاعر قرن هفتم هجری قمری که او را " استاد سخن " و " شیخ اجل " مینامند.
این مسیر را از کودکی طی کرده است وقتی بعد از فوت پدر در دوازده سالگی به تربیت علوم دینی و ادبی در شیراز سپری کرد و سپس در مدرسه " نظامیه بغداد " به تکمیل درس هایش پرداخت.
سفرهای دور و دراز سعدی از شام تا آسیای صغیر از او شاعر و نویسندهای تجربه گرا ساخته است؛ و چه تناقض شاعرانهای است میان او و حافظ که هرگز از شیراز پا بیرون نگذاشت و تا لب دریایی رفت و برگشت و نتیجه اش دیوانی شد گسترده در بالهای خیال و در مقابل، سعدی جهان دیدهای در ادبیات خلق میشود که جبران همه شاعرانههای خیال پردازانه را با واقعیت پر میکند. سعدی شاید از معدود شاعرانی باشد که با عقلانیتش انسان ایرانی را به تعادل میرساند، اما او هم از شاعری دور نبود؛ که گفته اند غزلیاتش هم بی هماورد است و آثارش چه بسا از بزرگترین غزل سرایان خواندنیتر:
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
حالا همه آثار سعدی از بوستان و گلستان تا غزلیات و قصاید و رباعیات در کتاب " کلیات سعدی " گردآوری شده است؛ که با مطالعه آنها هم میتوانی طنز، هم میتوانی ضرب المثل و هم میتوانی شعر را تجربه کنی ... کلامی که تو را به بند میکشد و آزاد میکند:
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
میترا لبافی