۱۳ سپتامبر مصادف با ۲۲ شهریور سالروز تولد شروود آندرسن، پدر داستان کوتاه مدرن است. او در طول عمر خود هفت رمان و چندین داستان کوتاه نوشت و با همین داستان ها، صورت جدیدی از داستان نویسی را پیش روی نویسندگان پس از خود قرار داد.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، شروود آندرسن که او را پدر داستان کوتاه مدرن نامیده اند در ۱۳ سپتامبر سال ۱۸۷۶ در شهر کامدن ایالت اوهایو آمریکا به دنیا آمد. او که تازه از میانههای سالهای زندگی اش به نویسندگی روی آورد، در طی عمر خود هفت رمان و چندین داستان کوتاه نوشت و با همین داستانها، صورت جدیدی از داستان نویسی را پیش روی نویسندگان پس از خود قرار داد.
شروود آندرسن عامل پایهگذار داستان مدرن
آندرسن با نگاه جدیدش در داستان نویسی بیش از هر چیز در انتخاب سوژه داستان، به سراغ موضوعهای متفاوت میرود و در مرحله بعد با استفاده از زبان روایی کاملا متفاوتی که در همین آثار محدود متجلی شده، چنان تاثیر گذار میشود که از او به عنوان عامل گذار از سبک داستان نویسی قرن نوزدهم و از عوامل اصلی شکل یابی داستان کوتاه مدرن یاد میشود.
آندرسن از دوستان و در حقیقت استاد اصلی ارنست همینگوی در داستان نویسی است و هم او بود که همینگوی را تشویق کرد تا به پاریس برود و او را با حلقه ادبی آمریکاییهای ساکن آن شهر مرتبط ساخت. آموزههای او مهمترین عامل تشویق همینگوی به استفاده از کمترین واژهها در داستانهای کوتاهش شد. پیدایش نویسندگانی، چون جان اشتین بک و ویلیام فاکنر را نیز متاثر از آثاری میدانند که شروود آندرسن خالق آنها بود.
آندرسن در خانوادهای فقیر به دنیا آمد، پدرش زین اسب میساخت و درآمد چندانی نداشت، به همین دلیل شروود امکان تحصیلات منظم را به دست نیاورد و خیلی زود برای کسب درآمد به انجام کارهای متفرقه پرداخت؛ مدتی دوچرخهسازی کرد، بعد به تبلیغات تجاری روی آورد و مدتی هم به نقاشی ساختمان پرداخت و وقتی کار پیدا نمیشد به عنوان کارگر فصلی کار کرد. زمانی که اوضاع زندگیاش داشت از نظر کاری جا میافتاد و کار منظم و دفتری پیدا کرده بود، به این نتیجه رسید که باید در زندگیاش تغییر ایجاد کند و مثل بسیاری از آمریکاییها راهی پاریس شد. در آنجا او با آمریکاییهای مهاجری آشنا شد که شکلیابی جنبش آوانگارد را در هدف داشتند. رهبر این گروه «گرترود استاین» جایگاهی خاص در میان محافل فرهنگی و هنری پاریس داشت.
اما آنچه موجب شهرت آندرسن شد نه رمانهای ۷ گانه او که داستانهای کوتاهش بود. او در داستانهایش بیش از هر چیز به زندگی طبقه متوسط جامعه آمریکا پرداخته است و بیشتر آدمهایی را به عنوان سوژه انتخاب کرده که در حاشیه اجتماع به سر میبرند؛ آدمهایی که محروم به دنیا میآیند، ناکام زندگی میکنند و همیشه در حسرت آن چیزهایی هستند که نمیتوانند داشته باشند؛ بنابراین راهی ندارند جز پناه بردن به تنهایی و خیالبافی. زندگی بحرانی آدمهایی که خرافات، کوته بینی و ناتوانی روحی به آن دامن میزند، در خلال یک رشته عوامل به هم پیوسته ادامه مییابد و معمولا هم به انجام مطلوبی نمیرسد.
فضاهای قصههای آندرسن پر است از لحن اندوه بار و گاه مالیخولیایی آدمهایی که هرگز وارد عمل نمیشوند و هر تغییری برایشان به منزله زمین لرزهای بزرگ است. آدمهایی که از قدرت رای برخوردار نیستند و همواره زیر بار فشار نامریی اطرافیان و قضاوتهای آنها از پا میافتند. او برای بیان این داستانها از سبک روایتی متفاوتی استفاده میکند و گاه حتی با لحنی طنزآلود این آدمهای وامانده و ناتوان و زندگیشان را توصیف میکند. با این حال تامل لایههای زیرین داستان بیان کننده زندگی تلخ و تکراری آدمهایی تنها و رها شده است که نصیبی از شادکامیهای زندگی نداشته اند. شروود آندرسن نخستین مجموعه داستانهای کوتاهش را در سال ۱۹۱۹ منتشر کرد. او تا این زمان دو رمان نیز منتشر کرده بود، که هر چند برای او به عنوان یک نویسنده وجههای اجتماعی به همراه آورده بود، اما داستانهای کوتاهش با عنوان «واینزبرگ اوهایو» بود که او را به عنوان چهرهای متفاوت به جامعه ادبی آن زمان شناساند.
واینزبرگ نام شهری تخیلی است که نویسنده میگوید در ایالت اوهایو وجود دارد. همه داستانهای این مجموعه در همین شهر میگذرد و زندگی آدمهای همین شهر که در دوران صنعتی شدن و گذار از جامعه کوچک و سنتی و در روند درغلطیدن به روابط پیچیده انسانی هستند، دستمایه او برای داستانهای این مجموعه میشود.
آندرسن چندان علاقهای به دیالوگ نویسی ندارد و به جای آن برای بررسی اندیشههای کاراکترهایش به مونولوگ میپردازد و با زبان خود آنها اندیشههایشان را روشن میسازد. آدمهایی که به زبانی بیآلایش سخن میگویند و با خودشان برای درک مسایل بیرحمانه اطرافشان در تقلا هستند. در این داستانهای کوتاه او از زندگی سیاه پوستان هم غافل نمانده و همانگونه به مشکلات آنها پرداخته است که زندگی سفیدپوستان را زیر ذره بین قرار داده است. به همین دلیل هم سیاهپوستان او آدمهایی هستند که با سفیدپوستها تفاوتی ندارند و از همان نیازهای انسانی و عاطفی برخوردارند. به همین دلیل هم از او به عنوان یکی از پیشگامان ادبی سیاهان آمریکا نام برده میشود.
اولین رمان آندرسن که در سال ۱۹۱۴ منتشر شد «پسر ونیدی مک فرسون» نام داشت. تمام تلاش او در این رمان یافتن و ارائه سبکی بود که بتواند وضعیت بحرانی و خاص انسان آمریکایی را به بهترین شکل روایت کند. در رمان دومش یعنی «مردان پیاده» او به این سبک نزدیکتر شده بود. در رمان «خنده سیاه» هم که اساس داستان بر مبنای روایت زندگی سفیدپوستان از خلال تصورات یک سیاه پوست شکل گرفته، او نشان میدهد که نوع زندگی سیاهپوستان و خواستهایشان چقدر با زندگی و نیازهای سفیدپوستان شباهت دارد و در عین حال آنها از داشتن چیزهای بدیهی تا چه اندازه دور هستند. در اولین دهههای قرن بیستم بیان چنین سوژهای یکی از جسارتهای بزرگ بود که تنها آدم سردو گرم چشیدهای مثل شروود آندرسن میتوانست از پس آن برآید.
در رمان دیگرش با عنوان «فراسوی علاقهها» که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد نیز آندرسون به کارگران ریسندگی و فعالیتهای صنفی آنها پرداخته و در چنین بستری به طرح خواستهای آنها میپردازد. او مجموعه بعدی داستانهای کوتاهش را با نام «پیروزی تخم مرغ» در سال ۱۹۲۱ منتشر کرد. برخی از داستانهای این مجموعه از چنان اعتباری برخوردار شد که سالها به عنوان بهترین داستانهای کوتاه در مجموعههای جهانی منتشر میشود.
آندرسن داستان هایش را گاه از زاویه دید دانای کل روایت میکند و گاه یکی از شخصیتهای درگیر ماجرا را وارد عمل میکند تا داستان را تعریف کند. گاهی هم وارد حیطه خاطرات گذشته میشود و با مرور آنها داستانی را تعریف میکند. با وجود این که آندرسن تا سال مرگش یعنی ۱۹۴۱، پنج رمان دیگر نیز نوشت و به دست چاپ سپرد، اما همین دو مجموعه داستان کوتاه او مسیر داستان کوتاه را تغییر داد و موجب شد تا انتقاد اجتماعی به عنوان سوژه به متن داستان راه یابد. نباید فراموش کرد که او در اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ که سالهای سخت زندگی آمریکایی به دلیل بحران ناشی از رکود اقتصادی بود، مینوشت و به همین دلیل هم میخواست تا با بیان رنجهای اقشار پایین و به ویژه طبقه کارگر که همان کار بخور و نمیر را نیز از دست داده بودند، دروغهای جامعه صنعتی را افشا کند. برای همین درباره او گفتهاند: «لحظههایی از زندگی امریکاییان وجود دارد که اندرسن اولین و آخرین توصیف کننده آنها بوده است». این عوامل موجب شد تا او با پشت سر گذاشتن زبان رمانتیک قرن نوزدهم به زبانی ناتورالیستی دست یابد و گاه رگههایی از سورآلیسم را برای بیان روانکاوی شخصیتها مورد استفاده قرار دهد.
چاپ آخرین کتاب ۵۰ سال پس از مرگ
از اتفاقهای عجیب زندگی آندرسن انتشار کتابی از او پنجاه سال پس از مرگش است. این کتاب که هفده سال پیش منتشر شده «نامههای عاشقانه مخفی» نام دارد و دربرگیرنده نامههای روزانهای است که آندرسن در حالی آنها را برای همسر آینده اش مینوشت که در حال جدا شدن از همسر سوماش بود. او با وجود این که بعدا ۱۰ سال و تا زمان مرگ با همسر آخرش «النور شوپنهاور» زندگی کرد، اما هرگز از این نامهها سخن نگفت. چند سال پس از مرگ او «النور» به صورت تصادفی این نامهها را پیدا کرد و حاضر شد آن نامه ها را تنها زمانی چاپ کنند که خودش در گذشته باشد. از آنجا که النور ۵۰ سال پس از همسرش به زندگی ادامه داد، این مجموعه در اواخر قرن بیستم امکان انتشار یافت.
شروود آندرسن در این نامهها احساساتش را گاه در قالب داستانهای بسیار کوتاه، گاه در قالب شعر و گاه مقاله بیان کرده و همه ظرافت، ایجاز و اندیشههای ژرفش را در آنها گرد آورده است.
شروود آندرسن با همان آثار معدودش موجب شد تا سبک جدیدی در داستان نویسی آمریکا به وجود آید و شاگردانی که پس از او آمدند راهی را دنبال کردند که به جایگاهی فراتر از او رسیدند و هر یک جوایز معتبر نوبل ادبیات و پولیتزر را برای آثارشان دریافت کردند. او در سالهای پایانی زندگی اش به مقاله نویسی برای مطبوعات پرداخت و در نوشتن این مقالهها نیز به نوعی از همان سبک نوشتاریاش بهره جست. از دیگر آثار شروود آندرسن میتوان به سلام به شهر، سفیدپوست بیچاره و مجموعه مقالات او اشاره کرد.
منبع: https://www.ibna.ir/