رضاخانی که میرزاده عشقی را کشت
میرزاده عـشقی شاعر، نویسنده، روزنامهنگار مبارز و نوگرای عصر بیداری است که به دلیل افکار و اندیشههای تند وطنپرستانهاش در ۱۲ تیر ۱۳۰۳ به ضرب گلوله کشته شد.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما،تاریخ ایران پر است از اندیشمندان دلسوخته ای که بخاطر ظلمی که از سوی استثمارگران بر مردم ایران می رفته است قیام می کردند و تا پای جان بر این قیام می ماندند، یکی از این مجاهدان میرزاده عشقی است.
میرزاده عشقی که بود
میرزاده عشقی شاعر، نویسنده و روزنامهنگار مبارز و نوگرای عصر بیداری به شمار میرفت که در شعرهایش به مسایل مختلف سیاسی، اجتماعی و اعتقادی پرداخت. محوریترین موضوع شعر عشقی، عشق به وطن است که سرانجام جانش را بر سر آن فدا کرد.
محمدرضا میرزاده عشقی مشهور به میرزاده عشقی، شاعر، روزنامهنگار، نویسنده و نمایشنامه نویس ایرانی دورهٔ مشروطیّت و مدیر نشریهٔ قرن بیستم بود؛ که در اشعارش به مسایل مختلف سیاسی، اجتماعی و اعتقادی پرداخته است.
میرزادهٔ عشقی، از مهمترین شاعران و نویسندگان دورهٔ مشروطه و مدیر روزنامهٔ قرن بیستم بود که کمی پیش از به قدرت رسیدن رضاشاه و به دستور رییس ادارهٔ تأمینات نظمیهٔ وقت، در سن سی سالگی ترور شد. او را از جمله پیشگامان شعر نو میشناسند. شعرهای عشقی بیشتر جنبه اجتماعی دارند.
عشقی در کنار سرودن اشعار، به روزنامهنگاری نیز میپرداخت، هرچند که به سبب صراحت لهجه و زبان آتشینش، روزنامهٔ قرن بیستم بارها توقیف شد. همچنین او را یکی از نخستین چهرههایی میدانند که به حقوق زنان توجه داشته است.
مطالعات عشقی
میرزاموسیخان معظمالسلطنه دولت، مستشار سفارت که در استانبول با عشقی همخانه بود، شرح میدهد که عشقی افزون بر چند کتاب ادبی به زبان فرانسه، همیشه کلیات سعدی را همراه داشت و هیچ روز و شبی از خواندن آن غافل نمیشد. همچنین عشقی حداقل هفتهای یک بار اشعار حافظ، مثنوی و شاهنامه را مرور میکرد و پیرامون این اشعار، با دوستان خود به بحث مینشست.
اعتراض به مقررات رفتوآمد زنان
زمانی که دولت سیدضیاءالدین طباطبایی هنوز پا برجا بود، عشقی مطلبی با عنوان «قابل توجه ادارهٔ محترم نظمیه» چاپ کرد.
او در این مطلب بیآنکه به سیدضیا یا پارهای از سیاستهای دولت او که به زعم منتقدانش عوامفریبانه بود، مستقیماً اشاره کند، به یکی از اقدامهای دولت میتازد. این اقدام چنین بود که دستور داده بودند که در خیابان لالهزار، مرکز فرهنگی، پاتوق اهل سیاحت و گردشگاه عمدهٔ اهالی تهران در عصرها و شبها، در مورد رفتوآمد زنان نوعی مقررات محدودکننده اعمال شود. عشقی خطاب به ادارهٔ نظمیه به این محدودیتها میتازد:
«با چه حق و به چه مناسبت خیابان لالهزار که معبری است عمومی و هرکس حق دارد آزادانه از آن عبور و مرور نماید بر روی زنان مسدود نمودهاند و حتی اگر زنی در درشکه باشد و بخواهد از آنجا عبور کند، ممانعت مینمایند؟ اگر در واقع لالهزار شاهراه عمومی است، شاهراه عمومی حمام نیست که زنانه و مردانه داشته باشد.»
قتل عشقی
میرزاده عشقی، در تهران در خانهای متعلق به مهدیخان ناظر مرحوم سپهدار، همراه با پسرعمویش میرمحسنخان و یک کلفت به نام زهراسلطان میزیست.
در روزی از اواخر خردادماه ۱۳۰۳، میرمحسنخان، بر حسب تصادف، به اتاق محرمانهٔ تأمینات که جز شعبهٔ اول و رییس آن شخصی به نام برهان بود، وارد میشود و این گفتگو را بین برهان و سرهنگ حسن سهیلی میشنود که:
حسبالامر حضرت اجل سرتیپ درگاهی، عشقی محرمانه کشته شود.
میرمحسنخان فوراً از اتاق خارج شده و به خانه میرود و به عشقی هشدار میدهد که چند روزی از خانه خارج نشود.
در روزهای بعد، دو شخص ناشناس در اطراف خانهٔ عشقی مدام دیده میشوند و هر از چندگاهی به در خانه میآمدند و تقاضای دیدار با شعر را میکنند. زهراسلطان نیز آنها را رد میکند و میگوید که عشقی خانه نیست.
چند روز بعد، وقتی که زهراسلطان برای خرید از خانه بیرون رفته بود و میرمحسنخان نیز سر کار بود، آن دو شخص به خانه میآیند.
در همین بین، میرمحسنخان از راه سر میرسد و از دو شخص ناشناس کارشان را در آنجا میپرسد. آن دو نیز کاغذی به او میدهند تا به عشقی دهد، از او میخواهند که محتویات آن را در روزنامهاش چاپ کند و اینکه فردا برای جواب برمیگردند.
فردای آن روز، وقتی که هیچکس به جز عشقی در خانه نبود، سه شخص به خانهٔ شاعر میآیند و میگویند که برای جواب آمدند.
بیشتر بخوانید:پروین اعتصامی بانوی ماندگار شعر فارسی
عشقی آنها را به داخل خانه دعوت میکند و درحالیکه یکی از آنها مطالبی را برای عشقی توضیح میدادهاست، دیگری از پشت شاعر را مورد هدف گلوله قرار میدهد و هر سه فرار میکنند. عشقی، خونآلود خود را از خانه خارج میکند و در کوچه، در جوی آب میافتد.
آرامگاه عشقی
سپس عشقی را برخلاف میلش به بیمارستان نظمیه میبرند و او در ظهر همان روز در آنجا در سن سی سالگی جان میسپارد و در آرامگاه ابن بابویه تهران به خاک سپرده می شود.
منابع: ویکی پدیا، ایرنا،تاریخ ایران