گاهی خداحافظی هم بهانه خوبی است برای سلامی دوباره؛ وقتی پای یکی مثل آقا تختی در میان باشد.
مرتضی ایزدپناه، خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما در یادداشتی نوشت؛
او که میخواست، در همه حال کمک حال مردمش باشد، رفت و نام خود را تا ابد در دلها جاودانه کرد.
تختی نتوانست، همه آرزوهای ذهنش را در نقطهای که میخواست، برای کمک به نیازمندان پیاده کند، اما هنوز هم بعد از نیم قرن مردم از او به نیکی یاد میکنند. تختی با هر بار قهرمانی، طرفدارانش را در سالن مسابقه به مرز انفجار میرساند و بعد رو به مردم سرخم میکرد. زندگی، اما همیشه همانطور پیش نمیرود که آدم دلش میخواهد.
تعدادشان زیاد نیست، آنهایی که حتی سالگرد خداحافظیشان هم یک روز خاص در تاریخ است. برای ما، آقا تختی شاید یکی از همین نوادر باشد؛ یکی که دوست داریم، به هر بهانه یادش کنیم.
البته همه اینها فقط به خاطر مدالها و قهرمانی هایش نیست، او با دستگیری از نیازمندان مرام و نام خود را تا ابد جاودانه کرد. یکی از این دستگیریها بعد از زلزله بوئین زهرا در جنوب قزوین بود که دهم شهریور ۱۳۴۱ رخ داد. تختی بعد از این حادثه صندوق کمک را بر گردن انداخت و از پارک ساعی تا تالار کیهان در خیابان فردوسی با پای پیاده و با بلندگو از مردم درخواست میکرد هرچه در توان دارند، برای کمک به هموطنان زلزله زده کمک کنند. آقا تختی بی خودی به جوانمرد معروف نیست او با الکساندر مدوید؛ کشتی گیری از شوروی که درد زانو داشت و غلامرضا تختی با وجود عقب ماندن از حریفش، در مدت مبارزه به هیچ عنوان به سمت پای مصدوم حریف نرفت.
شهرت غلامرضا تختی به آزادگی او است، جایی که حاضر نشد، بخاطر پول و شهرت قراردادهای آنچنانی ببندد، او هیچوقت دنبال سود و منفعت شخصی نبود. در رفتارهای او هرگز نمیشود، نشانی از تلاش برای سهمخواهی دید.
قهرمان تلاش کرد، پهلوان مردمی باشد که دوستش دارند. این بالاترین سود یک سرمایه است؛ کسی که روی شانههای مردم بالا رفته، مهمترین ماموریتش مرهم گذاشتن روی زخم همان مردم است و البته که تختی در حد وسعش هیچگاه از انجام این تکلیف دریغ نکرد.
اینکه امروز به نیکی از او یاد میشود، ریشه در همین حقیقت دارد؛ وگرنه چه بسیار بودند، قهرمانانی که امروز ردی از آنها در خاطره هیچکس نیست.
«یادت گرامی آقا تختی»