پخش زنده
امروز: -
چشم هایمان را که ببندیم همه چیز برایمان آشناست. غلامرضا تختی، هیچ ابهام و حس غریبی نیست، غلامرضا تختی از خود ماست. من، تو، او
همه ما یک غلامرضا تختی بزرگ، دوست داشتنی، نجیب، پهلوان و قهرمان در بهترین جایگاه قلبمان داریم.
غلامرضا تختی آن طور که خودمان میفهمیم و آن طور که خودمان دوستش داریم.
تختی همان کشتی است، ظهور تختی از کشتی بود و حضور تختی از کشتی است؛ اما کشتی را که از تختی بگیرید، اسطورهای عزیز و نیکوکار، خیرخواه، متین، مودب و دوست داشتنی را خواهید دید که قلبتان را محصور کرده است.
جوان فقیری که نیاز و غیرت او را به خوزستان فرستاده بود تا لقمه نانی به دست آورد، کجا تختی شد و چرا تختی شد؟ چطور قلب ملتی را تسخیر کرد؟ چگونه معشوق پیر و جوان شد؟ و باز هم میپرسم چرا تختی را بر تارک قله حماسه و جوانمردی نشانده ایم؟ چه شد جوان فقیر و باغیرتی که برای لقمه نانی حلال، ترک دیار کرده بود، در عین خاکی بودن و در حالی که همه ما میدانستیم مثل خود ما با ضعفها و قوتهایی مثل خود ما، مردی است معمولی، آن پسربچه فقیر و با غیرت و نجیب را فراتر از واقعیت دانستیم؟ چه شد او را در جایگاه اسطورهها نشاندیم؟ در حالی که همه ما هر روز یاد او را لمس میکنیم و رمز و رازی در کار نیست.
غلامرضا تختی همان پسربچه فقیر، باغیرت، با قدرت و نجیب جنوب تهران، آنجا و در عین واقعیت، به اسطورهها پیوست و ما تاکنون حق مطلب را در این زمینه ادا نکرده ایم.
ما همه میدانیم که تختی جوانمرد، مهربان، دست و دل باز و دریا دل بود، سرِ قولش میایستاد، چشم پاک و امین مردم، بی نیاز، رفیق و یار مظلومان بود، همه اینها را بارها و بارها گفته ایم و باز هم خواهیم گفت.
آنقدر بر طبل تختی شدن میکوبیم تا مرامش آویزه گوش مان بماند.
مادامی که دستگیری پهلوانان این سرزمین از نیازمندان و دلجویی از فراموش شدگان به روزمرگی ستارههای ورزشی اضافه نشود، از تختی خواهیم گفت تا روزی که بتوانیم سرود «آسوده بخواب تختی» را نجوا کنیم.
![]() |
انسیه بحری خبرنگار سرويس ورزشی، خبرگزاری صدا و سیما |