سیاستهای عربستان در قبال ایران، تابعی از سیاستهای آمریکاست. در واقع رویکردهای آمریکا نسبت به ایران، یکی از مؤلفههای تصمیمساز در ترسیم خطوط کلی سیاستهای آل سعود نسبت به ایران است.
به گزارش سرویس پژوهش خبرگزاری صدا وسیما: اگرچه روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی از ۱۳۵۷ تاکنون با فراز و نشیب های بسیار همراه بوده، اما می توان از سال ۱۳۹۴ به عنوان نقطه عطفی در روابط میان دو کشور یاد کرد؛ سالی که ابتدای آن با تهاجم نظامی عربستان به یمن و محکومیت شدید این عملیات از سوی جمهوری اسلامی ایران آغاز شد؛ میانه آن سال با کشته شدن ۴۶۵ حاجی ایرانی در جریان فاجعه منا رنگ خون گرفت؛ در زمستان آن سال شیعیان جهان به سوگ شهادت شیخ نمر باقرالنمر روحانی برجسته شیعه نشستند که به فرمان آل سعود اعدام شد؛ بعد از آن ساختمانهای دیپلماتیک عربستان در تهران و مشهد مورد حمله معترضان به این اعدام ظالمانه قرار گرفت و عاقبت نیز در دی ماه آن سال روابط دو کشور به طور کامل قطع شد.
بعد از قطع رابطه نیز با پشتیبانی مالی عربستان از تروریست های تکفیری در سوریه و عراق، اتهام زنی های ادواری عربستان به جمهوری اسلامی ایران و کوبیدن بر طبل ایران هراسی، حمایت از رسانه های معاند جمهوری اسلامی و همکاری های امنیتی با گروهک منفور منافقین، تنش های فی مابین گاه و بی گاه اوج می گرفت. در این میان رجزخوانی های ولیعهد جوان و بی تجربه عربستان علیه جمهوری اسلامی ایران نیز جالب توجه بود؛ رجزخوانی های کودکانه ای که بیش از آنکه تهدید تلقی شوند، ناپختگی سیاسی گوینده را فاش می کردند.
اما از چند ماه پیش به ناگاه چرخشی اساسی در لحن و اظهارات محمد بن سلمان نسبت به جمهوری اسلامی ایران ایجاد شد که با توجه به نقش و جایگاه او در سیاستگذاری های کلان عربستان سعودی، می شد تغییر رویکرد سیاست خارجی عربستان در قبال جمهوری اسلامی ایران را حدس زد. درستی این حدس بعد از انتشار خبرهایی درباره مذاکرات ایران و عربستان برای حل اختلافات ثابت شد. اگرچه جمهوری اسلامی ایران در تمام سال هایی که رابطه دو کشور قطع بود، همواره برای گفتگو با عربستان و رفع سوء تفاهم های ایجاد شده اعلام آمادگی می کرد، اما طرف سعودی به این اقدام تمایلی نشان نمی داد. به هر حال تاکنون چهار دوره مذاکره میان دو کشور صورت گرفته و گفته می شود توافقاتی برای از سرگیری روابط دیپلماتیک نیز حاصل شده است. اما چه شد که عربستان از مواضع پیشین خود در برابر جمهوری اسلامی ایران عقب نشست و تصمیم به تنش زدایی با تهران گرفت؟ چه متغیرهایی در تغییر سیاست های تهاجمی عربستان علیه ایران دخیل بوده اند؟
دکتر «محمدرضا مرادی» کارشناس مسائل عربستان در یک مصاحبه پژوهشی به سؤالات فوق پاسخ گفته اند که در نوشتار حاضر از نظر می گذرد.
تغییر هیئت حاکمه و تحول در استراتژی سیاست خارجی عربستان
با فوت ملک عبدالله پادشاه پیشین عربستان در سال ۲۰۱۵ و به قدرت رسیدن آل سلمان، عربستان از سیاست محافظه کارانه تدافعی عبور کرد و سیاست محافظه کارانه تهاجمی را در پیش گرفت؛ تا سال ۲۰۱۵ روابط ایران و عربستان با وجود چالش ها و اختلاف نظرها در حوزه های متعدد عادی و حتی در پاره ای از مسائل همکاری جویانه بود. اما یکی از پیامدهای اتخاذ رویکرد جدید در سیاست خارجی عربستان، تهاجم نظامی به یمن و قطع روابط با جمهوری اسلامی ایران بود. اینک پس از شش سال، سیاست های تهاجمی و مداخله جویانه محمد بن سلمان به عنوان حاکم واقعی عربستان، شکست خورده و او برای غلبه بر بخش عظیمی از بحران های مبتلابه حاکمیت و کشور، راهی جز تنش زدایی با جمهوری اسلامی ایران پیش روی خود نمی بیند.
دلایل و عوامل تغییر رویکرد محمد بن سلمان
ایران و عربستان در چند ماه اخیر به منظور رفع اختلافات و ازسرگیری روابط دوجانبه، چهار دور مذاکره در بغداد برگزار کرده-اند که اولین آن در ماه آوریل ۲۰۲۱ و چهارمین دور در ۲۱ سپتامبر انجام شده است. عوامل متعددی وجود دارند که می توان آنها را به عنوان متغیرهای اثرگذار بر چرخش رویکرد عربستان نسبت به جمهوری اسلامی ایران معرفی کرد و در سه دسته عمده داخلی، منطقه ای و بین المللی قابل مطالعه هستند:
۱- متغیرهای داخلی
یکی از مهم ترین متغیرهای اثرگذار در تغییر نوع نگاه بن سلمان به مسائل منطقه ای عوامل داخلی هستند. این عوامل عبارتند از «مخالفت های داخلی» و «شکست سیاست ایجاد دشمن فرضی».
۱-۱- مخالفت های داخلی
محمد بن سلمان در حالی به مقام ولیعهدی رسید که شرایط احراز این پست را نداشت. در عربستان همه او را به عنوان غاصب ولیعهدی و قدرت می شناسند. بر اساس وصیت ملک عبدالعزیز مؤسس پادشاهی سعودی، تاج و تخت در عربستان می بایست از برادر به برادر به ارث برسد نه از پدر به پسر؛ یعنی احمد بن عبدالعزیز باید به عنوان ولیعهد ملک سلمان معرفی می شد نه محمد بن سلمان. به علاوه طبق عرف اجتماعی عربستان، شاهزاده های مسن و مجرّب باید عهده دار سمت جانشینی پادشاه شوند در حالی که بن سلمان با برکناری محمد بن نایف از ولیعهدی در سال ۲۰۱۷، خود بر کرسی ولیعهدی تکیه زد. اینک مجموعه ای از شرایط باعث شده که وی در هراس باشد از قدرت کنار گذاشته نشود. بر اساس تحلیل و بررسی کارشناسان مخالفت های داخلی، مهم ترین و بزرگ ترین عواملی هستند که ممکن است مانع از به پادشاهی رسیدن او شوند. این مخالفت ها هم دلایل متعددی دارند و هم از جانب گروه های مختلفی ابراز می شوند؛ از جمله:
الف؛ شورای بیعت: بن سلمان بدون تأیید شورای بیعت، عهده دار منصب ولیعهدی شده است. او محمد بن نایف را سرنگون و کودتای نظامی و امنیتی را علیه شورای بیعت به راه انداخت. طبق نظر شورای بیعت، سلطنت بین فرزندان عبدالعزیز باید ادامه مییافت، که این اتفاق نیفتاد.
ب؛ خاندان سلطنتی: خاندان سلطنتی معتقدند که بن سلمان شایستگی و درایت لازم برای اداره عربستان را ندارد. آنها نتیجه جنگ عربستان علیه یمن، مشکلات و چالشهای منطقهای با ایران، لبنان و مالزی را نمونههای بارزی از بی تدبیری بن سلمان میدانند. آنها به خصوص از رفتار متضاد بن سلمان ناراضی هستند. خاندان سعودی استدلال میکنند که وی در انجام اقداماتی از رویکردهای «محمد بن زاید» ولیعهد ابوظبی تقلید میکند که مطابق با سیاستهای عربستان و عوامل تقویت-کننده داخلی نیست. او همچنین از آغاز ولیعهدی، شاهزادگان و شخصیتهای با نفوذ زیادی را کشته، یا دستگیر و زندانی و یا از عربستان اخراج کرده و بدین ترتیب، خشم و خصومت بزرگان و ذی نفوذان بسیاری را علیه خود برانگیخته است. اخیراً نیز سعودی لیکس اعلام کرد که بن سلمان به شدت منزوی و دچار نوعی تحقیر و ضعف شده که همین مسئله می تواند وی را از رسیدن به تخت پادشاهی دور کند.
ج؛ علمای تندروی وهابی: بخشی از جامعه علمای تندروی وهابی، از جمله مهم ترین مخالفان بن سلمان هستند. اساساً علمای وهابی همان قدر که مشروعیت بخش حاکمیت آل سعود هستند، به همان میزان هم میتوانند به اپوزیسیون خطرناکی برای حکومت تبدیل شوند. محمد بن سلمان که می کوشد با اصلاحات اجتماعی، گامهای بزرگی به سوی مدرن شدن بردارد و چهرهای باب پسند غرب از خود نشان دهد، به نوعی بر مواریث وهابیتی خط بطلان می کشد که خاندان حاکم دهههاست آن را مبنای مشروعیت خود قرار داده است.
د؛ قبایل و طوایف: شهروندان زیادی هستند که با سیاستهای سرکوب گرانه و بیپروای ولیعهد سعودی، با رنج و سختی دست و پنجه نرم میکنند. از جمله این شهروندان میتوان قبیله «الحویطات» را نام برد که در راستای اجرای پروژه «نئوم» به دلیل ترک نکردن کاشانه و سرزمینشان سرکوب و کشته شدند.
۱-۲- شکست سیاست ایجاد دشمن فرضی
محمد بن سلمان در چارچوب اجرای سند چشم انداز ۲۰۳۰، سعی داشت شرایط را به گونه ای فراهم کند که «وفاداری قبیلگی» در عربستان را به سمت بنا نهادن «ناسیونالیسم سعودی» پیش ببرد. برای تحقق این رویا نیز باید دشمنی فرضی به مردم عربستان معرفی می کرد تا بتواند حس ناسیونالیستی و وفاداری به کشور را تحریک کند. بر این اساس ایران به عنوان دشمن فرضی معرفی شد و رابطه با تهران نیز در سال ۱۳۹۴ قطع شد. بن سلمان شش سال برای عملی کردن این رویا تلاش کرد، اما در نهایت تلاش های وی در این مسیر شکست خورد. امروز دیگر کسی بن سلمان را نه تنها به عنوان مصلح اجتماعی نمی شناسد، بلکه وی بیشتر به شاهزاده ای مداخله گر و جنگ طلب معروف شده که با نقاب اصلاحات، در پی تحقق اهداف جاه طلبانه خود است. این وضعیت سبب شده که وی پشتوانه داخلی را در رقابت با ایران از دست دهد و اکنون با قرار گرفتن در یک تنگنای راهبردی، راهی جز در پیش گرفتن تنش زدایی با تهران پیش رو نداشته باشد.
۲- متغیرهای منطقه ای
تغییر سیاست های تهاجمی بن سلمان، وابسته به متغیر مهم و تأثیرگذار دیگری نیز هست که همان عوامل منطقه ای است. بن سلمان علاوه بر اینکه سعی داشت در عرصه داخلی عربستان، خود را به عنوان مصلح اجتماعی معرفی کند، می کوشید در سطح منطقه ای نیز خود را در قامت شاهزاده ای مقتدر و مؤثر بنمایاند. اما وی برای ارائه این تصویر از خود، نیاز به ماجراجویی-های منطقه ای داشت. از همین رو جنگ یمن را در سال ۲۰۱۵ به راه انداخت، از تروریست ها برای سرنگون کردن دولت سوریه حمایت کرد و مهم تر از همه پس از نافرمانی قطر، رابطه با این کشور عربی را قطع کرد. وقتی در سال ۲۰۱۵ سلمان بن عبدالعزیز به قدرت رسید، محمد بن سلمان شاهزاده شناخته شده ای نبود. به همین دلیل برای تثبیت خود در هرم قدرت، دست به یک ماجراجویی منطقه ای زد. بن سلمان جنگ یمن را به راه انداخت و سعی داشت در چند هفته انصارا... را شکست دهد و منصور هادی رئیس جمهور مستعفی یمن را به قدرت بازگرداند. هدف وی از این اقدام نیز به رخ کشیدن قدرت خود بین شاهزاده های سعودی و حتی در عرصه منطقه ای و بین المللی بود. اما رویای بن سلمان در یمن به سراب تبدیل شد و اکنون که ۷۸ ماه از این رویا گذشته، ولیعهد سعودی سراسیمه به دنبال راهی برای فرار از باتلاق یمن است.
عربستان در سوریه نیز تلاش زیادی کرد تا بشار اسد رئیس جمهور این کشور را از قدرت ساقط کند و تروریست ها را به قدرت برساند؛ اما اکنون دولت سوریه بر ۹۰ درصد خاک این کشور حاکم است. یکی دیگر از مهم ترین برنامه های بن سلمان، به زانو درآوردن قطر بود. قطر که به دلیل مخالفت با سیاست های عربستان به «جوجه اردک زشت» شورای همکاری خلیج فارس معروف شده، در خرداد ماه سال ۱۳۹۶ از سوی عربستان، امارات، بحرین و مصر تحریم شد و در یک محاصره همه جانبه قرار گرفت. ریاض بر این باور بود که دوحه سرانجام در برابر این محاصره تسلیم خواهد شد. اما این رویای بن سلمان نیز با شکست مواجه و در نهایت عربستان مجبور به از سرگیری روابط با قطر شد.
بن سلمان پس از شش سال تلاش برای تصویرسازی از خود به عنوان رهبری قدرتمند، اکنون به بن بستی استراتژیک رسیده؛ شکست سیاست های منطقه ای نه تنها وی را به رهبری منزوی تبدیل کرده، بلکه سبب کاهش اعتماد به نفس او شده است. از همه مهم تر، تلاش های او برای فشار بر ایران به نتیجه نرسیده و ایران از تمامی حوزه های تقابل با عربستان، پیروز خارج شده است. اینک بن سلمان پس از شکست های سریالی در منطقه و کاهش کانون های بحران، چاره دیگری جز اتخاذ سیاست تنش زدایی با ایران ندارد.
۳- متغیرهای بین المللی
با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا، محمد بن سلمان که تا آن زمان جانشین ولیعهد سعودی بود، موفق شد خود را به عنوان گزینه ای مناسب در جهت منافع آمریکا معرفی کند؛ بر همین اساس با حمایت های ترامپ از وی، در کودتایی محمد بن نایف را از ولیعهدی برکنار و خود بر این سمت تکیه زد. «مایکل وُلف» روزنامه نگار آمریکایی در کتاب «آتش و خشم درون کاخ سفید ترامپ» بخشی از این موضوع را افشا کرده است. محمد بن سلمان با حمایت های ترامپ، سیاست تهاجمی خود را در غرب آسیا به ویژه علیه ایران شدت بخشید. اما دو عامل باعث شکست خوردن این سیاست شد:
الف؛ قتل جمال خاشقجی روزنامه نگار منتقد سعودی: خاشقجی به دستور بن سلمان سلاخی شد و سازمان سیا نیز مستندات این موضوع را افشا کرد. همین ماجرا، فشار فزاینده ای از سوی افکار عمومی و جامعه بین الملل بر بن سلمان وارد آورد و وی را منزوی کرد. بن سلمان سعی داشت خود را به عنوان شاهزاده ای مصلح در جهان عرب به کشورهای غربی معرفی کند، اما این جنایت باعث شد که تمام رویاهای او نقش بر آب شود. نتیجه آنکه وی از طرف کشورهای غربی به شدت تحت فشار قرار گرفت و حتی برای سفر نیز دعوت نمی شود.
ب؛ شکست ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری: با شکست ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا، بن سلمان بزرگ ترین حامی خود را از دست داد. ترامپ با دریافت باج های سنگین، از بن سلمان در پرونده خاشقجی دفاع می-کرد؛ اما شکست ترامپ در برابر جو بایدن، باعث انزوای کامل بن سلمان شد. از بین رفتن چهره ترسیم شده بن سلمان در رسانه های غربی به عنوان یک شاهزاده مدرن و اصلاح طلب، باعث شد تا ولیعهد سعودی به دنبال کنار گذاشتن سیاست تهاجمی در برابر ایران باشد.
ج؛ دولت جدید آمریکا و تغییر نگاه به غرب آسیا: تغییر نوع نگاه دولت بایدن به منطقه غرب آسیا به عنوان عاملی مهم در چرخش سیاست های بن سلمان شناخته می شود. بایدن اولویت اصلی خود را بر تقابل با چین قرار داده و غرب آسیا از رأس سیاست های دولت آمریکا خارج شده است. طبیعتاً نتیجه این سیاست نیز کاهش حمایت آمریکا از متحدان منطقه ای خود خواهد بود؛ لذا این مسئله می تواند بن سلمان را به سمت تنش زدایی با ایران سوق داده باشد.
د؛ اشتیاق بایدن برای احیای برجام: دولت جدید آمریکا به شدت بر احیای توافق هسته ای با جمهوری اسلامی ایران تأکید دارد و همین امر، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به ویژه عربستان را به این نتیجه رسانده که سرانجام ایران و دیگر کشورهای مذاکره کننده به توافق دست خواهند یافت؛ بنابراین به موازات جدی شدن بحث از سرگیری مذاکرات وین، شاهد لحن آشتی جویانه ولیعهد عربستان و تلاش ریاض برای ترمیم مناسبات با تهران هستیم.
سخن آخر
جای هیچ تردیدی نیست که عربستان در این مقطع زمانی، مجبور به اتخاذ سیاست تنش زدایی در برابر ایران شده است؛ بنابراین مد نظر قرار دادن سه نکته ضروری به نظر می رسد: اولاً نباید روند مذاکرات و چشم انداز تنش زدایی را خوش بینانه ارزیابی کنیم؛ ثانیاً نباید فراموش کنیم که این تغییر رویکرد، برای عربستان یک تاکتیک است نه راهبرد؛ ثالثاً موانع مهمی را که در مسیر احیای کامل روابط تهران و ریاض وجود دارند، نباید از نظر دور نگه داریم. پرونده یمن یکی از این موانع است. راه حل جمهوری اسلامی ایران برای جنگ یمن همواره شامل پایان یافتن حملات عربستان، برقراری گفتگوهای ملی و تشکیل دولتی با حضور تمام گروه های داخلی بدون دخالت کشورهای دیگر بوده است.
این در حالی است که عربستان نمی خواهد بدون دستاوردی هرچند تبلیغاتی، از جنگ یمن خارج شود. از این نکته هم نباید غافل شد که سیاستهای عربستان در قبال ایران، تابعی از سیاستهای آمریکاست. در واقع رویکردهای آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران، یکی از مؤلفههای تصمیمساز در ترسیم خطوط کلی سیاستهای آل سعود نسبت به ایران است. اما آنچه که مسلم است، نیاز ریاض به تنش-زدایی با تهران برای رهایی از تنگناهای راهبردی است.
پژوهشگر: مرجان شریف زاده