خطبه ۱۶۵ از کتاب ارزشمند نهج البلاغه را در این مطلب وب گردی دنبال کنید.
به گزارش وب گردی خبرگزاری صداوسیما؛ در این مطلب وب گردی قصد داریم، خطبه شماره ۱۶۵ از کتاب ارزشمند نهج البلاغه با ترجمه محمد دشتی را مرور نماییم، ضمنا صوت خوانش خطبه و ترجمه آن ضمیمه شده است:
برخى از شارحان نوشتند که این خطبه در شهر کوفه ایراد شد:
۱. شگفتى آفرینش انواع پرندگان
خداوند پدیده هاى شگفتى از جانداران حرکت کننده، و بى جان، برخى ساکن و آرام، بعضى حرکت کننده و بى قرار، آفریده است، و شواهد و نمونه هایى از لطافت صنعت گرى و قدرت عظیم خویش بپاداشته، چندان که تمام اندیشهها را به اعتراف واداشته، و سر به فرمان او نهاده اند، و در گوش هاى ما بانگ براهین یکتایى او پیچیده است. آنگونه که پرندگان گوناگون را بیافرید، و آنان را در شکاف هاى زمین، و رخنه درّهها و فراز کوهها مسکن داد، با بال هاى متفاوت و شکل و هیأتهاى گوناگون، که زمام آنها به دست اوست، پرندگانى که با بالهاى خود در لابلاى جوّ گسترده و فضاى پهناور پرواز مى کنند. آنها را از دیار نیستى در شکل و ظاهرى شگفت آور بیافرید، و استخوان هاشان را از درون در مفصل هاى پوشیده از گوشت به هم پیوند داد. برخى از پرندگان را که جثّه سنگین داشتند از بالا رفتن و پروازهاى بلند و دور بازداشت، آنگونه که آرام و سنگین در نزدیکى زمین بال مى زنند. پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش، در رنگ هاى گوناگون با زیبایى خاصّى رنگ آمیزى کرد، گروهى از آنها را تنها با یک رنگ بیاراست که رنگ دیگرى در آن راه ندارد، دسته اى دیگر را در رنگ مخالف آن فرو برد، جز اطراف گردنشان که چونان طوقى آویخته، مخالف رنگ اندامشان است.
۲- شگفتى هاى آفرینش طاووس
و از شگفت انگیزترین پرندگان در آفرینش، طاووس است، که آن را در استوارترین شکل موزون بیافرید، و رنگ هاى پر و بالش را به نیکوترین رنگها بیاراست، با بال هاى زیبا که پرهاى آن به روى یکدیگر انباشته و دم کشیده اش که، چون به سوى مادّه پیش مى رود آن را چونان چترى گشوده و بر سر خود سایبان مى سازد، گویا بادبان کشتى است که نا خدا آن را بر افراشته است. طاووس به رنگهاى زیباى خود مى نازد، و خوشحال و خرامان دم زیبایش را به این سو و آن سو مى چرخاند، و سوى مادّه مى تازد، چون خروس مى پرد، و چون حیوان نر مست شهوت با جفت خویش مى آمیزد، این حقیقت را از روى مشاهده مى گویم نه، چون کسى که بر اساس نقل ضعیفى سخن بگوید: اگر کسى خیال کند: «بار دار شدن طاووس به وسیله قطرات اشکى است که در اطراف چشم نر حلقه زده و طاووس مادّه آن را مى نوشد آنگاه بدون آمیزش با همین اشکها تخمگذارى مى کند» افسانه بى اساس است ولى شگفتتر از آن نیست که مى گویند: «زاغ نر طعمه به منقار ماده مى گذارد که همین عامل بار دار شدن زاغ است». گویا نى هاى پر طاووس چونان شانه هایى است که از نقره ساخته، و گردى هاى شگفت انگیز آفتاب گونه که به پرهاى اوست از زر ناب و پاره هاى زبرجد بافته شده است. اگر رنگ هاى پرهاى طاووس را به روییدنى هاى زمین تشبیه کنى، خواهى گفت: دسته گلى است که از شکوفه هاى رنگارنگ گلهاى بهارى فراهم آمده است، و اگر آن را با پارچه هاى پوشیدنى همانند سازى، پس، چون پارچه هاى زیباى پر نقش و نگار یا پرده هاى رنگارنگ یمن است، و اگر آن را با زیور آلات مقایسه کنى، چون نگین هاى رنگارنگى است که در نوارى از نقره با جواهرات زینت شده است.
۳. روانشناسى حیوانى طاووس
طاووس، چون به خود بالنده مغرور راه مى رود، دم و بال هاى زیبایش را بر انداز مى کند، پس با توجه به زیبایى جامه و رنگ هاى گوناگون پرو بالش قهقهه سر مى دهد، امّا، چون نگاهش به پاهاى او مى افتد، بانگى برآورد که گویا گریان است، فریاد مى زند گویا که دادخواه است، و گواه صادق دردى است که در درون دارد، زیرا پاهاى طاووس چونان ساق خروس دو رگه (هندى و پارسى) باریک و زشت و در یک سو ساق پایش ناخنکى مخفى روییده است.
۴. شگفتى رنگ آمیزى پرهاى طاووس
بر فراز گردن طاووس به جاى یال، کاکلى سبز رنگ و پر نقش و نگار روییده، و بر آمدگى گردنش چونان آفتابه اى نفیس و نگارین است، و از گلوگاه تا روى شکمش به زیبایى وسمه یمانى رنگ آمیزى شده، یا، چون پارچه حریر برّاق یا آیینه اى شفّاف که پرده بر روى آن افکندند. در اطراف گردنش گویا چادرى سیاه افکنده که، چون رنگ آن شاداب و بسیار مى باشد، پندارى با رنگ سبز تندى در هم آمیخته است که در کنار شکاف گوش جلوه خاصّى دارد. کمتر رنگى مى توان یافت که طاووس از آن در اندامش نداشته باشد، یا با شفّافیّت و صیقل فراوان و زرق و برق جامه اش آن را جلاى برترى نداده باشد. طاووس چونان شکوفه هاى پراکنده اى است که باران بهار و گرماى آفتاب را در پرورش آن نقش چندانى نیست، و شگفت آور آن که هر چند گاهى از پوشش پرهاى زیبا بیرون مى آید، و تن عریان مى کند، پرهاى او پیاپى فرو مى ریزد و از نو مى رویند، پرهاى طاووس چونان برگ خزان رسیده مى ریزند و دوباره رشد مى کنند و به هم مى پیوندند، تا دیگر بار شکل و رنگ زیباى گذشته خود را باز مى یابد، بى آن که میان پرهاى نو و ریخته شده تفاوتى وجود داشته باشد یا رنگى جابجا بروید، اگر در تماشاى یکى از پرهاى طاووس دقت کنى، لحظه اى به سرخى گل، و لحظه اى دیگر به سبزى زبرجد، و گاه به زردى زرناب جلوه مى کند.
۵. عجز انسان از درک حقائق موجود در پدیدهها
راستى، هوشهاى ژرف اندیش و عقل هاى پر تلاش چگونه این همه از حقائق موجود در پدیدهها را مى توانند درک کنند و چگونه گفتار توصیف گران، به نظم کشیدن این همه زیبایى را بیان توانند کرد و در درک کمترین اندام طاووس، گمانها از شناخت درمانده و زبانها از ستودن آن در کام مانده اند پس ستایش خداوندى را سزاست که عقلها را از توصیف پدیده اى که برابر دیدگان جلوه گرند ناتوان ساخت، پدیده محدودى که او را با ترکیب پیکرى پر نقش و نگار، با رنگها و مرزهاى مشخص مى شناسد، باز هم از تعریف فشرده اش زبانها عاجز و از وصف واقعى آن در مانده اند (حال چگونه خدا را مى توانند درک کنند)
۶- شگفتى آفرینش جانداران کوچک
پاک و برتر است خدایى که در اندام مورچه، و مگس ریز، پاها پدید آورد، و جانداران، بزرگتر از آنها، از ماهیان دریا، و پیلان عظیم الجثّه را نیز آفرید، و بر خود لازم شمرد، که هیچ کالبد جاندارى را وانگذارد و به درستى اداره اش نماید، جز آن که میعادگاهش را مرگ و پایان راهش را نیستى قرار داد.
۷. وصف ویژگى هاى بهشت
اگر با چشم دل به آنچه که از بهشت براى تو وصف کرده اند بنگرى، از آنچه در دنیاست دل مى کنى، هر چند شگفتى آور و زیبا باشد، و از خواهش هاى نفسانى و خوشى هاى زندگانى و منظره هاى آراسته و زیباى آن کناره مى گیرى، و اگر فکرت را به درختان بهشتى مشغول دارى که شاخه هایشان همواره به هم مى خورند، و ریشه هاى آن در توده هاى مشک پنهان، و در ساحل جویباران بهشت قرار گرفته آبیارى مى گردند، و خوشه هایى از لؤلؤ آب دار به شاخه هاى کوچک و بزرگ درختان آویخته، و میوه هاى گوناگونى که از درون غلافها و پوششها سر بیرون کرده اند، سرگردان و حیرت زده مى گردى: شاخه هاى پر میوه بهشت که بدون زحمتى خم شده در دسترس قرار گیرند، تا چیننده آن هر گاه که خواهد بر چیند، مهمانداران بهشت گرد ساکنان آن و پیرامون کاخ هایشان در گردشند و آنان را با عسلهاى پاکیزه و شراب هاى گوارا پذیرایى کنند. آنها کسانى هستند که همواره از کرامت الهى بهرهمند تا آنگاه که در سراى ثابت خویش فرود آیند و از نقل و انتقال سفرها آسوده گردند. اى شنونده اگر دل خود را به منظره هاى زیبایى که در بهشت به آن مى رسى مشغول دارى، روح تو با اشتیاق فراوان به آن سامان پرواز خواهد کرد، و از این مجلس من با شتاب به همسایگى اهل قبور خواهى شتافت. خداوند با لطف خود من و شما را از کسانى قرار دهد که با دل و جان براى رسیدن به جایگاه نیکان تلاش مى کنند.
۱۶۵- و من خطبة له (علیه السلام) یذکر فیها عجیب خلقة الطاوس:
خلقة الطیور
ابْتَدَعَهُمْ خَلْقاً عَجِیباً مِنْ حَیَوَانٍ وَ مَوَاتٍ وَ سَاکِنٍ وَ ذِی حَرَکَاتٍ وَ أَقَامَ مِنْ شَوَاهِدِ الْبَیِّنَاتِ عَلَى لَطِیفِ صَنْعَتِهِ وَ عَظِیمِ قُدْرَتِهِ مَا انْقَادَتْ لَهُ الْعُقُولُ مُعْتَرِفَةً بِهِ وَ مَسَلِّمَةً لَهُ وَ نَعَقَتْ فِی أَسْمَاعِنَا دَلَائِلُهُ عَلَى وَحْدَانِیَّتِهِ وَ مَا ذَرَأَ مِنْ مُخْتَلِفِ صُوَرِ الْأَطْیَارِ الَّتِی أَسْکَنَهَا أَخَادِیدَ الْأَرْضِ وَ خُرُوقَ فِجَاجِهَا وَ رَوَاسِیَ أَعْلَامِهَا مِنْ ذَاتِ أَجْنِحَةٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ هَیْئَاتٍ مُتَبَایِنَةٍ مُصَرَّفَةٍ فِی زِمَامِ التَّسْخِیرِ وَ مُرَفْرِفَةٍ بِأَجْنِحَتِهَا فِی مَخَارِقِ الْجَوِّ الْمُنْفَسِحِ وَ الْفَضَاءِ الْمُنْفَرِجِ کَوَّنَهَا بَعْدَ إِذْ لَمْ تَکُنْ فِی عَجَائِبِ صُوَرٍ ظَاهِرَةٍ وَ رَکَّبَهَا فِی حِقَاقِ مَفَاصِلَ مُحْتَجِبَةٍ وَ مَنَعَ بَعْضَهَا بِعَبَالَةِ خَلْقِهِ أَنْ یَسْمُوَ فِی الْهَوَاءِ خُفُوفاً وَ جَعَلَهُ یَدِفُّ دَفِیفاً وَ نَسَقَهَا عَلَى اخْتِلَافِهَا فِی الْأَصَابِیغِ بِلَطِیفِ قُدْرَتِهِ وَ دَقِیقِ صَنْعَتِهِ فَمِنْهَا مَغْمُوسٌ فِی قَالَبِ لَوْنٍ لَا یَشُوبُهُ غَیْرُ لَوْنِ مَا غُمِسَ فِیهِ وَ مِنْهَا مَغْمُوسٌ فِی لَوْنِ صِبْغٍ قَدْ طُوِّقَ بِخِلَافِ مَا صُبِغَ بِهِ.
الطاوس
وَ مِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً الطَّاوُسُ الَّذِی أَقَامَهُ فِی أَحْکَمِ تَعْدِیلٍ وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِی أَحْسَنِ تَنْضِیدٍ بِجَنَاحٍ أَشْرَجَ قَصَبَهُ وَ ذَنَبٍ أَطَالَ مَسْحَبَهُ إِذَا دَرَجَ إِلَى الْأُنْثَى نَشَرَهُ مِنْ طَیِّهِ وَ سَمَا بِهِ مُطِلًّا عَلَى رَأْسِهِ کَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِیٍّ عَنَجَهُ نُوتِیُّهُ یَخْتَالُ بِأَلْوَانِهِ وَ یَمِیسُ بِزَیَفَانِهِ یُفْضِی کَإِفْضَاءِ الدِّیَکَةِ وَ یَؤُرُّ بِمَلَاقِحِهِ أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَابِ أُحِیلُکَ مِنْ ذَلِکَ عَلَى مُعَایَنَةٍ لَا کَمَنْ یُحِیلُ عَلَى ضَعِیفٍ إِسْنَادُهُ وَ لَوْ کَانَ کَزَعْمِ مَنْ یَزْعُمُ أَنَّهُ یُلْقِحُ بِدَمْعَةٍ تَسْفَحُهَا مَدَامِعُهُ فَتَقِفُ فِی ضَفَّتَیْ جُفُونِهِ وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذَلِکَ ثُمَّ تَبِیضُ لَا مِنْ لِقَاحِ فَحْلٍ سِوَى الدَّمْعِ الْمُنْبَجِسِ لَمَا کَانَ ذَلِکَ بِأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ الْغُرَابِ تَخَالُ قَصَبَهُ مَدَارِیَ مِنْ فِضَّةٍ وَ مَا أُنْبِتَ عَلَیْهَا مِنْ عَجِیبِ دَارَاتِهِ وَ شُمُوسِهِ خَالِصَ الْعِقْیَانِ وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ فَإِنْ شَبَّهْتَهُ بِمَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ قُلْتَ جَنًى جُنِیَ مِنْ زَهْرَةِ کُلِّ رَبِیعٍ وَ إِنْ ضَاهَیْتَهُ بِالْمَلَابِسِ فَهُوَ کَمَوْشِیِّ الْحُلَلِ أَوْ کَمُونِقِ عَصْبِ الْیَمَنِ وَ إِنْ شَاکَلْتَهُ بِالْحُلِیِّ فَهُوَ کَفُصُوصٍ ذَاتِ أَلْوَانٍ قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّجَیْنِ الْمُکَلَّلِ یَمْشِی مَشْیَ الْمَرِحِ الْمُخْتَالِ وَ یَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَ جَنَاحَیْهِ فَیُقَهْقِهُ ضَاحِکاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ وَ أَصَابِیغِ وِشَاحِهِ فَإِذَا رَمَى بِبَصَرِهِ إِلَى قَوَائِمِهِ زَقَا مُعْوِلًا بِصَوْتٍ یَکَادُ یُبِینُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ وَ یَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ لِأَنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ کَقَوَائِمِ الدِّیَکَةِ الْخِلَاسِیَّةِ وَ قَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِیصِیَةٌ خَفِیَّةٌ وَ لَهُ فِی مَوْضِعِ الْعُرْفِ قُنْزُعَةٌ خَضْرَاءُ مُوَشَّاةٌ وَ مَخْرَجُ عَنُقِهِ کَالْإِبْرِیقِ وَ مَغْرِزُهَا إِلَى حَیْثُ بَطْنُهُ کَصِبْغِ الْوَسِمَةِ الْیَمَانِیَّةِ أَوْ کَحَرِیرَةٍ مُلْبَسَةٍ مِرْآةً ذَاتَ صِقَالٍ وَ کَأَنَّهُ مُتَلَفِّعٌ بِمِعْجَرٍ أَسْحَمَ إِلَّا أَنَّهُ یُخَیَّلُ لِکَثْرَةِ مَائِهِ وَ شِدَّةِ بَرِیقِهِ أَنَّ الْخُضْرَةَ النَّاضِرَةَ مُمْتَزِجَةٌ بِهِ وَ مَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ کَمُسْتَدَقِّ الْقَلَمِ فِی لَوْنِ الْأُقْحُوَانِ أَبْیَضُ یَقَقٌ فَهُوَ بِبَیَاضِهِ فِی سَوَادِ مَا هُنَالِکَ یَأْتَلِقُ وَ قَلَّ صِبْغٌ إِلَّا وَ قَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْطٍ وَ عَلَاهُ بِکَثْرَةِ صِقَالِهِ وَ بَرِیقِهِ وَ بَصِیصِ دِیبَاجِهِ وَ رَوْنَقِهِ فَهُوَ کَالْأَزَاهِیرِ الْمَبْثُوثَةِ لَمْ تُرَبِّهَا أَمْطَارُ رَبِیعٍ وَ لَا شُمُوسُ قَیْظٍ وَ قَدْ یَنْحَسِرُ مِنْ رِیشِهِ وَ یَعْرَى مِنْ لِبَاسِهِ فَیَسْقُطُ تَتْرَى وَ یَنْبُتُ تِبَاعاً فَیَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ انْحِتَاتَ أَوْرَاقِ الْأَغْصَانِ ثُمَّ یَتَلَاحَقُ نَامِیاً حَتَّى یَعُودَ کَهَیْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ لَا یُخَالِفُ سَالِفَ أَلْوَانِهِ وَ لَا یَقَعُ لَوْنٌ فِی غَیْرِ مَکَانِهِ وَ إِذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ أَرَتْکَ حُمْرَةً وَرْدِیَّةً وَ تَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِیَّةً وَ أَحْیَاناً صُفْرَةً عَسْجَدِیَّةً فَکَیْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هَذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ أَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ الْوَاصِفِینَ وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الْأَوْهَامَ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الْأَلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ فَسُبْحَانَ الَّذِی بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلَّاهُ لِلْعُیُونِ فَأَدْرَکَتْهُ مَحْدُوداً مُکَوَّناً وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً وَ أَعْجَزَ الْأَلْسُنَ عَنْ تَلْخِیصِ صِفَتِهِ وَ قَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِیَةِ نَعْتِهِ.
صغار المخلوقات
وَ سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَةِ إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِیتَانِ وَ الْفِیَلَةِ وَ وَأَى عَلَى نَفْسِهِ أَلَّا یَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِیهِ الرُّوحَ إِلَّا وَ جَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ وَ الْفَنَاءَ غَایَتَهُ.
منها فی صفة الجنة
فَلَوْ رَمَیْتَ بِبَصَرِ قَلْبِکَ نَحْوَ مَا یُوصَفُ لَکَ مِنْهَا لَعَزَفَتْ نَفْسُکَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى الدُّنْیَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِکْرِ فِی اصْطِفَاقِ أَشْجَارٍ غُیِّبَتْ عُرُوقُهَا فِی کُثْبَانِ الْمِسْکِ عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا وَ فِی تَعْلِیقِ کَبَائِسِ اللُّؤْلُؤِ الرَّطْبِ فِی عَسَالِیجِهَا وَ أَفْنَانِهَا وَ طُلُوعِ تِلْکَ الثِّمَارِ مُخْتَلِفَةً فِی غُلُفِ أَکْمَامِهَا تُجْنَى مِنْ غَیْرِ تَکَلُّفٍ فَتَأْتِی عَلَى مُنْیَةِ مُجْتَنِیهَا وَ یُطَافُ عَلَى نُزَّالِهَا فِی أَفْنِیَةِ قُصُورِهَا بِالْأَعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ وَ الْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْکَرَامَةُ تَتَمَادَى بِهِمْ حَتَّى حَلُّوا دَارَ الْقَرَارِ وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ الْأَسْفَارِ فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَکَ أَیُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إِلَى مَا یَهْجُمُ عَلَیْکَ مِنْ تِلْکَ الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ لَزَهِقَتْ نَفْسُکَ شَوْقاً إِلَیْهَا وَ لَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِی هَذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَالًا بِهَا جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ یَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْأَبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ.
تفسیر بعض ما فی هذه الخطبة من الغریب
قال السید الشریف رضی الله عنه: قوله (علیه السلام) یؤر بملاقحه الأر کنایة عن النکاح یقال أر الرجل المرأة یؤرها إذا نکحها؛ و قوله (علیه السلام) کأنه قلع داری عنجه نوتیه القلع شراع السفینة و داری منسوب إلى دارین و هی بلدة على البحر یجلب منها الطیب و عنجه أی عطفه یقال عنجت الناقة کنصرت أعنجها عنجا إذا عطفتها و النوتی الملاح؛ و قوله (علیه السلام) ضفتی جفونه أراد جانبی جفونه و الضفتان الجانبان؛ و قوله (علیه السلام) و فلذ الزبرجد الفلذ جمع فلذة و هی القطعة؛ و قوله (علیه السلام) کبائس اللؤلؤ الرطب الکباسة العذق و العسالیج الغصون واحدها عسلوج.