در دعا، خیلی به دنبال "اجابت" نباشیم و بدانیم که دعا، حداقلِ وظیفه بندگی ماست.
به گزارش گروه وب گردی خبرگزاری صدا و سيما، دعا، حداقلِ وظیفهی بندگی ماست؛ و اگر همین حداقل را هم به جا نیاوریم، از چشم محبوب، میافتیم و از دیدار دلدار محروم میشویم. آنچه مهم است و جا دارد انسان از شوق آن، جامه دِرَد و جان سِپُرد، این است که با هر دعا، به درگاه خدا بار عام مییابیم و حضرت دادار، از باب "ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ" ندایمان را لبیک میگوید.
مقدمه اول: رفتهای به اداره فلان و نامهای تنظیم کردهای مبنی بر درخواست بهمان. مقام مسئول و مخاطبِ نامه، یک جمله پاراف کرده: "با درخواست شما موافقت میگردد. " گاهی هم هست که مینویسد: "با این درخواست، مطابق با مواد قانونی مندرج در بند الف، موافقت نمیگردد. "
در هر دو فرض، به نامه شما جواب داده شده، اما در یکی، این جواب، مطابق با مطالبه شماست و در دیگری، نه. در باب دعا هم عینا همینگونه است. دعا همیشه مقرون به استجابت است، اما این استجابت، گاهی با خواسته ما موافقت دارد (اجابت) و گاهی نه.
بنابراین، "استجابت" یعنی پذیرش دعا از ناحیهی خدا و "اجابت" یعنی موافقت دعا با خواسته بنده.
مقدمهی دوم: از باب اینکه خدا " سَمِیعُ الدُّعَاءِ" است (آل عمران:۳۸)، هر دعایی بی برو و برگرد، مستجاب است و شنیده میشود. اما از آنجا که خدای شنونده دعا، "عَلِیمٌ حَکِیمٌ" (نساء:۲۶) هم هست، ممکن است خواسته ما بنا بر پارهای مصالح و نظامات موجود در عالم تکوین، که ما نمیدانیم چیست، به گونهای دیگر برآورده شود. آنچه مهم است و جا دارد انسان از شوق آن، جامه دِرَد و جان سِپُرد، این است که به درگاه خدا بار عام یافتهایم و حضرت دادار، ندایمان را لبیک گفته است:
پس یادمان باشد در دعا، خیلی به دنبال "اجابت" نباشیم و بدانیم که دعا، حداقلِ وظیفه بندگی ماست؛ و اگر همین حداقل را هم به جا نیاوریم، از چشم محبوب، میافتیم و از دیدار دلدار محروم میشویم که فرمود: قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ (فرقان:۷۷) {اگر دعایتان نبود، پروردگارم به شما ارجی نمینهاد}
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
در بند این مباش که شنید یا نشنید
حالا برویم سر آن سِرّ و آن سه کلیدی که قفل استجابت هر دعایی را باز میکند!
خداوند در سورهای که به نام نامی انبیاء آذین کرده، از دعای سه پیامبرش سخن گفته که هر سه دعا را مستجاب کرده است: حضرت ایوب: فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا... (انبیاء:۸۴)، حضرت یونس: فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ... (انبیاء:۸۸) و حضرت زکریا: فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا... (انبیاء:۹۰)؛ و بعد در کریمه ۹۰، به عنوان یک قاعدهی کلی در نظام هستی از راهکارها و کلیدهایی پرده برداشته که منجر به استجابت همیشگی دعا میشود:
کلید اول) در کارهای خوب، سر از پا نمیشناختند؛ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ
کلید دوم) هم رغبت داشتند هم رهبت یعنی: خدا را با امید به بخشش و ترس از رنجش صدا میزندند: وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا
کلید سوم) فروتن بودند؛ وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ؛ و لابد عنایت دارید که خضوع متفاوت است با خشوع. خضوع، فروتنی ظاهر است و خشوع، فروتنی باطن. قلمرو خضوع، بدن است و با حرکات و سکناتی، چون فروانداختن چشم، خم شدن، پایین آوردن صدا و... همراه است. اما قلمرو خشوع، قلب است و زبان قلب، دروغ نمیشناسد بر خلاف خضوع که خم و راست شدنهایی است کهای بسا حقیتی در پس آن نباشد.