به گزارش سرویس پژوهش خبرگزاری صدا وسیما: ده سال از آغاز بحران سوریه میگذرد؛ بحرانی که با اعتراضات مسالمت آمیز داخلی شروع شد، اما به سرعت با ورود پرقدرت بازیگران منطقهای و غربیها و حتی سازمانهای بین المللی، حقوق بشری، رسانهها و ... علیه نظام سوریه، به بحرانی ویران گر تبدیل شد.
جنگ داخلی، صدها هزار غیرنظامی و زن و کودک را مجروح کرد و به کام مرگ کشاند، میلیونها شهروند سوری را در داخل و خارج این کشور آواره ساخت و ناباورانه، سوریه را به تلی از خاک و خاکستر بدل نمود. طبق محاسبات غربی ها، دولت قانونی سوریه میبایست خیلی زودتر از «حسنی مبارک» در مصر و «زین العابدین بن علی» در تونس سرنگون میشد؛ زیرا اولاً مصر و تونس همچون سوریه به لحاظ قومی، مذهبی و زبانی متکثر نبودند؛ ثانیاً رأس حاکمیت در مصر و تونس با بدنه جامعه، دارای مذهب واحدی بودند؛ اما مبارک در مصر ظرف ۱۸ روز سقوط کرد، در حالی که متحد آمریکا و رژیم صهیونیستی بود؛ و بن علی در تونس در مدت زمانی کوتاهتر از آن سقوط کرد، هرچند او هم متحد آمریکا بود. در لیبی نیز سقوط «معمر قذافی» چندان دشوار نبود؛ جنگی رخ نداد و قذافی در درگیریهای داخلی اسیر و در همان اسارت کشته شد. بر این اساس سقوط «بشار اسد» باید بسیار راحتتر و سریعتر رخ میداد؛ اما این گونه نشد.
چرا غربیها برای سرنگونی نظام سوریه، آن هم از طریق جنگ سرمایه گذاری کردند؟ سوریه در راهبرد غرب دارای چه جایگاهی است؟ ملاحظات رژیم صهیونیستی در خصوص سوریه چیست؟ دکتر «مسعود اسداللهی» کارشناس مسائل منطقه در نشست وبنیاری (۲۰ فروردین ۱۴۰۰) که با همکاری انجمن علمی روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی و رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دمشق برگزار شد، به این سؤالات پاسخ داد.
بحران سوریه؛ پیچیدهترین بحران بعد از جنگ جهانی دومبحران سوریه به لحاظ تعدد و تنوع بازیگران، پیچیدهترین بحران بین المللی بعد از جنگ جهانی دوم است؛ بازیگران گوناگونی که اهداف متفاوت و بعضاً متضادی داشتند. جبهه حامیان گروههای افراطی نیز، جبهه عریض و طویلی بود که وحدت نظر در آن وجود نداشت. آنها اگرچه به ظاهر شعار دموکراسی و آزادی سر میدادند، ولی عملاً از گروههایی حمایت کردند که نسبتی با دموکراسی نداشتند. این گروههای مسلح که دارای تفکر وهابی – با دوزهای مختلف – بودند، در همان زمان شعار میدادند: "دموکراسی کفر است و انتخابات حرام". اعضای شورای موسوم به «استانبول» نیز متشکل از جریانهای لائیک، چپ گرا، اخوان المسلمین یا چهرههای مستقلی بودند که سالها در خارج از سوریه سکونت داشتند و حتی میان مخالفان نظام درون سوریه هم پایگاهی نداشتند.
عربستان و امارات دیگر بازیگران دخیل در بحران سوریه بودند که از گروههای وهابی تکفیری حمایت کردند. این دو کشور به شدت مخالف «اخوان-المسلمین» هستند و اساساً این گروه را تروریستی میدانند و چنانچه نظام دیگری جایگزین نظام کنونی سوریه میشد، یا اگر در نظام فعلی تقسیم قدرت صورت میگرفت، به اخوان المسلمین اجازه شراکت در قدرت نمیدادند. ترکیه و قطر نیز از دیگر نقش آفرینان در بحران سوریه بودند که برعکس، خواستار به قدرت رسیدن اخوان المسلمین یا سهیم شدن اخوان در قدرت سیاسی سوریه بودند.
عوامل و انگیزههای ورود غرب به بحران سوریهشاید در نگاه اول به نظر برسد که اهداف غربیها از جنگ سوریه موضوع پیچیدهای نیست؛ اما واقعیت این است که این موضوع زوایای پنهانی دارد که مغفول مانده یا شاید کمتر مورد پردازش قرار گرفته است.
۱- نقش تعیین کننده سوریه در جنگ ۳۳ روزه: نقش حیاتی نظام سوریه در جنگ موسوم به «جنگ ۳۳ روزه» چندان مورد کنکاش قرار نگرفته است. تا پیش از این جنگ، معمولاً جنوب لبنان در تمامی حملات ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان، هدف قرار میگرفت. در این شرایط شیعیان جنوب لبنان به «ضاحیه» در جنوب «بیروت» یا به «بعلبک» در شمال شرق بیروت پناه میبردند. اما در جنگ ۳۳ روزه، صهیونیستها دیوانه وار به جنوب لبنان، ضاحیه، «بقاع» و هر نقطهای که مربوط به شیعیان بود، حمله کردند و جایی برای پناه گرفتن شیعیان وجود نداشت. در همین حال، به دلیل حوادث بعد از ترور «رفیق حریری» حتی مناطق سُنینشین لبنان هم برای شیعیان امن نبود. در این زمان، دولت سوریه مرزها را گشود، تمامی امکانات کشور را برای اسکان شیعیان جنوب لبنان بسیج کرد و فشار سنگینی را از دوش حزب اله برداشت؛ به علاوه سلاحهایی را در اختیار حزب اله قرار داد که تا آن زمان استفاده نشده بود. موشکهای ضد زره روسی «کورنت»، تانکهای «مرکاوای ۴» را که نقطه قوت صهیونیستها بود، منهدم و تکلیف جنگ را یکسره کرد. در این زمان بود که غرب، رژیم صهیونیستی و کشورهای مرتجع عرب به این نتیجه رسیدند که برای نابود کردن حزب اله، ابتدا باید نظام سوریه را از سر راه بردارند.
۲- لزوم فروپاشی محور مقاومت: نقش کلیدی سوریه در محور مقاومت از دو زاویه قابل توجه است: اولاً به دلیل آنکه جمهوری اسلامی ایران با لبنان و فلسطین پیوند جغرافیایی ندارد و سوریه این اتصال را برقرار کرده است؛ ثانیاً بعد از سقوط صدام و حضور ۱۵۰ هزار نظامی آمریکایی در عراق، محور مقاومت به گونهای عمل کرد که ارتش آمریکا ناگزیر به ترک عراق در دوره ریاست جمهوری «اوباما» شد. شکل گیری مقاومت در عراق، عراق را به ویتنام جدیدی برای ارتش آمریکا تبدیل کرد؛ نهایتاً اوباما با شعار خروج از عراق در انتخابات آمریکا پیروز شد و به وعده خود عمل کرد. بر این اساس به باور غربیها، تمرکز بر بی ثبات سازی سوریه به عنوان کلیدیترین حلقه محور مقاومت و عمق استراتژیک ایران، سبب ایجاد گسست در زنجیره محور مقاومت و نهایتاً تضعیف و نابودی آن میشد.
۳- نفت: منابع نفتی کشف و استخراج شده در سوریه محدود است. عمده چاههای نفت سوریه در منطقه بادیه و بیابانی این کشور قرار دارد. نفت سوریه تنها به میزانی است که نیازهای داخلی کشور را تأمین کند، اما اکتشافاتی که از مدتها قبل در ساحل شرقی دریای مدیترانه انجام شده، از وجود منابع سرشار نفت و گاز خبر میدهد؛ از مرزهای ترکیه در «انطاکیه» و «اسکندرون» گرفته تا سواحل سوریه، لبنان، فلسطین اشغالی و در نهایت غزه. اما صهیونیستها میخواهند خودشان مهمترین تأمین کننده انرژی در شرق مدیترانه باشند؛ با لبنان مشکلی ندارند، زیرا در لبنان به دلیل اختلافات سیاسی، هنوز وفاق ملی برای استخراج نفت و گاز شکل نگرفته است. ترکیه نیز که اکتشاف نفت و گاز را آغاز کرده، با یونان و قبرس در این زمینه درگیر شده و مسئله لاینحل مانده است.
در سوریه وجود یک دولت مرکزی قوی که توانایی اکتشاف، استخراج و صادرات نفت و گاز را داشته باشد، میتوانست رقیب عمدهای برای رژیم صهیونیستی محسوب شود. بنابراین: اولاً برای ممانعت از ایجاد فرصت کشف و استخراج انرژی برای نظام کنونی سوریه و دسترسی آن به منابع سرشار نفت و گاز، بی ثبات سازی و سرنگونی این نظام به بهانههایی مانند دموکراسی و آزادی ضروری بود؛ ثانیاً میبایست فرصت اکتشاف و استخراج انرژی در اختیار نظام پیرو غرب همچون عربستان و شیخنشینهای حاشیه خلیج فارس قرار میگرفت.
۴- گاز: از مدتها پیش طرحی وجود داشت که گاز قطر از طریق خط لولهای از دریا و خشکی به سواحل سوریه منتقل و بعد به اروپا صادر شود. در حال حاضر کشورهای صنعتی اروپای غربی به شدت نیازمند گاز هستند و همین سبب وابستگی آنها به روسیه شده که تأمین کننده اصلی و منحصر به فرد گاز اروپاست. اگر چنین خط انتقال انرژی در زمان نظام فعلی سوریه برقرار میشد، کسی جرئت تعدی به این نظام را پیدا نمیکرد؛ بنابراین مقدمه اجرای طرح انتقال گاز، سرنگونی نظام سیاسی سوریه و روی کارآمدن نظام دلخواه غربیها بود؛ نظامی که به عنوان متولی انتقال گاز، تأمین کننده منافع غربیها باشد.
۵- مورد ویژه جمهوری اسلامی ایران:الف) محور مقاومت: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، سوریه همواره در معادلات منطقهای هم پیمان راهبردی جمهوری اسلامی ایران بوده است؛ تجلی این اتحاد، به ویژه در دوران جنگ تحمیلی و خدمات سوریه در زمان حافظ اسد به جمهوری اسلامی ایران دیده شد. این هم پیمانی تا امروز نیز ادامه یافته و گروههای مقاومت لبنانی، فلسطینی، عراقی و یمنی هم به آن پیوستهاند تا محور مقاومتی را شکل دهند که یکتنه مقابل هیمنه آمریکا و اشغالگری رژیم صهیونیستی ایستاده است.
ب) پرونده هستهای ایران: در دوره دوم ریاست جمهوری «جورج بوش» پسر، پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران به بحث داغ روز تبدیل شده بود و طراحی جنگ ۳۳ روزه علیه حزب اله، در حقیقت مقدمهای برای حمله به ایران بود. در آن زمان آمریکاییها میترسیدند در صورت حمله به ایران، علاوه بر پاسخ کوبنده ایران، با پاسخ حزب اله نیز مواجه شوند؛ بر همین اساس تصمیم گرفتند با حملهای سریع و ویرانگر، اول حزب اله را از سر راه بردارند و بعد به حساب ایران و سوریه برسند. اما در نهایت، جنگی که صهیونیستها فکر میکردند ظرف یک هفته اهداف آنان را محقق کند، ۳۳ روز طول کشید و رژیم صهیونیستی مجبور شد بدون هیچ دستاوردی نظامیان خود را از خاک لبنان بیرون بکشد؛ این اتفاق در تاریخ جنگهای اعراب و اسرائیل بی سابقه است.
نکته: باید توجه داشت که تأمین منافع و امنیت جمهوری اسلامی ایران نیز در گرو حمایت از اجزای محور مقاومت است و در پاسخ به دیدگاههایی که ورود جمهوری اسلامی ایران به بحران سوریه را عاری از فایده و زیان بار میدانند، باید گفت حمایت و تقویت متحدان ما در محور مقاومت و مشخصاً نظام سوریه، منافع جمهوری اسلامی ایران را نیز تأمین کرده است. اولاً یکی از دلایل این حمایت، پاسخ به همراهی و حمایت سوریه در جریان جنگ تحمیلی هشت ساله علیه جمهوری اسلامی ایران بود؛ مناسبات دوستانه با سوریه ایجاب میکرد بعد از حمله جریانهای تروریستی تکفیری به این کشور، ایران به عنوان کشور دوست، شریک و هم پیمان، درخواست رسمی دمشق را برای حمایت و کمک به حفظ حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه اجابت کند. از زاویهای دیگر، پیروزی مقاومت در جنگ ۳۳ روزه لبنان نیز – حتی با معیارهای محاسبه مادی – امنیت و منافع جمهوری اسلامی ایران را تأمین کرد؛ در صورت پیروزی رژیم صهیونیستی در لبنان، حمله نظامی به ایران قطعی بود، اما شکست آنها در جنگ ۳۳ روزه، این پرونده را به بایگانی سپرد.
۶- باز طراحی نقشه سیاسی منطقه: بعد از فروپاشی شوروی، آمریکاییها مدعی نظم نوین جهانی - نظامی تک قطبی به رهبری آمریکا شدند. نظامی که در آن آمریکا فعال مایشاء بود، سازمان ملل نقشی نداشت و آمریکا هرچه را اراده میکرد، تبدیل به مصوبه و قانون و اجرا میکرد. در دهه ۹۰ میلادی و تحت چنین شرایطی، نومحافظه کاران آمریکا درباره منطقه غرب آسیا طرح نوینی ارائه کردند و آن را «خاورمیانه جدید» نام نهادند. مطابق این طرح، استدلال شد که نقشه سیاسی منطقه محصول قرارداد سایکس پیکو است که آمریکاییها در ترسیم آن نقشی نداشتند. نومحافظه کاران با خلق توجیه حقوق بشری ادعا کردند یکی از دلایل بحرانهای پایان ناپذیر در غرب آسیا، نوع ترسیم مرزهای سیاسی کشورهای منطقه است. آنها میگفتند کشورهای این منطقه که دارای تکثر قومی، دینی، زبانی و حتی نژادی هستند، به گونهای مرزبندی شده اند که در آن یک قوم در اکثریت و مابقی اقوام در اقلیت قرار میگیرند؛ این اقلیتها همواره تحت فشار اکثریت از حقوق خود محرومند و حتی با برگزاری انتخابات هم، چون در اقلیت هستند به پیروزی نمیرسند.
پس باید این کشورها بر اساس قومیت، مذهب یا زبان تقسیم شوند تا هر کشور برای خود هویت واحد داشته باشد. این طرح، ظاهر حقوق بشری خوبی داشت، اما هدف واقعی آن پنهان بود. نومحافظه کاران میخواستند نمونههایی که در حاشیه خلیج فارس وجود دارد، یعنی کشورهای کوچک و کم جمعیت، اما دارای منابع سرشار و ثروت بسیار را در دیگر مناطق غرب آسیا پیاده کنند. کشورهایی که با داشتن ثروت بسیار قادر به دفاع از امینت ملی، هویت و وحدت سرزمینی خود نیستند و هرقدر هم سلاح خریداری کنند، باز مانند کویت نمیتوانند در برابر همسایگان قدرتمند از خود دفاع کنند؛ بنابراین به دلیل ترس از قدرتهای منطقهای ناگزیرند در خاک خود به ارتش آمریکا اجازه استقرار بدهند؛ کما اینکه اکنون بزرگترین پایگاه دریایی آمریکا در شرق کانال سوئز در بحرین، و مرکز نیروهای هوایی سنتکام در پایگاه «العدید» قطر مستقر است و اخیراً نیز بخشی از نیروهای فضایی فرامرزی آمریکا هم در آن مستقر شده اند.
ملاحظه ویژه رژیم صهیونیستی در قبال سوریهصهیونیستها اساساً هیچ هویت قومی، دینی یا مذهبی به جز صهیونیسم را به رسمیت نمیشناسند. آنها حتی مسیحیان فلسطین را هم به رسمیت نمیشناسند، در حالی که فلسطین زادگاه عیسی مسیح، مهد دین مسیحیت و قبله گاه مسیحیان است. رژیم صهیونیستی از دیرباز به دنبال تحقق طرح تک دولتی در فلسطین اشغالی است و تابستان سال ۲۰۱۸ نیز با تصویب قانون دولت یهود در کنست، فلسطین اشغالی را سرزمینی صرفاً متعلق و منحصر به یهودیان اعلام کرد. این در حالی است که غربی ها، حداقل در ظاهر به تشکیل دولت مستقل فلسطینی و طرح دو دولتی قائل هستند. از آنجا که رژیم اشغالگر قدس، مصنوعی، فاقد مشروعیت و همواره با منطقه پیرامون خود دچار بحران است، اگر در همسایگی آن کشورهایی همچون سوریه، لبنان، عراق یا اردن، که تکثر قومیتی، دینی، مذهبی و زبانی دارند، با ثبات اجتماعی و اقتصادی، منسجم و موفق ظاهر شوند، مدل تک دولتی رژیم صهیونیستی را زیر سؤال میبرند و به الگویی مقابل آن بدل میشوند که برای صهیونیستها خطری راهبردی محسوب میشود. با تجزیه کشورهای منطقه و تشکیل کشورهایی با هویت واحد، کشور یهودی برای ملت یهود نیز صورتی متعارف پیدا می کند.