۳۱ شهریور سال ۵۹ در حالی که فقط ۱۹ ماه و ۱۸ روز از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) میگذشت، ناگهان خبری غیرمنتظره در کشور پخش شد.
۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ در حالی که فقط ۱۹ ماه و ۱۸ روز از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) میگذشت وبخش زیادی از مردم نیز برای رفتن فرزندان خود به مدرسه آماده میشدند ناگهان خبری نگران کننده و غیر منتظره در کشور پخش شد.
صدام سرمست ازقدرت نظامی خود و امیدوار به کمک قدرتها و آرزوی رهبری جهان عرب و همچنین با تصور ضعف نظامی ایران پس از انقلاب، چند روز قبل یعنی ۲۶ شهریور در مقابل دوربینها قرارداد مرزی ۱۹۷۵ الجزایر بین ایران و عراق درباره حدودمرزی دو کشور را در اروند پاره کرد و مدعی شدکه عراق تصمیم تاریخی اش را برای پس گرفتن آب و خاکش با زور گرفته است.
صدام پس از آن خود را مالک مطلق اروندرود که آن را «شط العرب» مینامید و جزایر سه گانه ایرانی را متعلق به اعراب دانست.
رئیس جمهور وقت عراق که در توهم یک هفتهای جنگ تا پیروزی نهایی به سر میبرد، این نبرد نابرابر را آغاز کرد، جنگی که ۸ سال طول کشید، صدام، این جنگ را «یوم الرعد» نامید، اما در کشور ما از آن به عنوان «دفاع مقدس» یاد میشود، دفاعی که ۲۸۸۷ روز در طی ۸ سال در وسعتی به طول ۱۳۵۲ کیلومتر انجام گرفت.
با شروع جنگ موجی از نگرانی در ایران بوجود آمد، سرعت پیشروی نیروهای بعثی به حدی بود که در همان روزهای اول برخی نقاط مرزی سقوط کرد، با اینحال مردم انقلابی مناطق مرزی با تشکیل هستههای مقاومت با اندک سلاح و مهمات به مقاومت در برابر متجاوزان مشغول شدند، از جمله این مقاومتها که شکل منسجم تری داشت خرمشهر به فرماندهی سید محمد جهان آرا وبه مرکزیت مسجد جامع این شهر بود که بیش از یکماه دشمن تا بن دندان مسلح را در پشت دروازههای خرمشهر زمین گیر کرد.
در واقع صدام و اربابانش برای شروع جنگ علیه نظام نوپای اسلامی فکر همه جا را کرده بودند غیر از عزم وارده مردمی که آماده هر گونه فدای کاری برای دفاع از سرزمین و انقلابشان بودند، در تصور آنها نمیگنجید که مردم شجاع و غیور ایران و در گیر مسائل انقلاب، از همه گروهای نظامی و غیرنظامی با تمام توان و قوا به میدان میآیند و از خاک و ناموس کشورشان دفاع میکنند.
در این شرایط و افزایش موج نگرانی مسئولان و فرماندهان در حالی که واقعاً مضطرب بودند به خدمت امام خمینی (ره) رفتند و آن بزرگوار در یک جمله که" دزدی آمده و سنگی انداخته و در رفته است" مردم را آرام کردند.
با این سخنان امام روح تازه در جامعه دمیده و موج اعزامها به جبههها آغاز شد، اعزامهایی که ابتدا فردی و به مروردر غالب بسیج شکل منسجمی به خود گرفت و توانست روحیه امید و مقاومت را در مردم زنده کند. در همان روز دوم جنگ دلاو رمردان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با تدارک عملیات گسترده هوایی موسوم به کمان ضربات کوبندهای به ماشین جنگی رژیم بعث عراق وارد کردند، در جبهه غربی هم شیرمردان هوانیروز با بکاری گیری توان خود و خلبانان غیوریی همچون شیرودی و کشوری وسایر همرزمانش درس فراموش نشدنی به رژیم صدام دادند. نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز که حالا شمار زیادی از زبدهترین تفنگدارانش به همراه نیروهای مردمی در خرمشهر مقاومت میکردنددر چند عملیات دریایی توان رزمی نیروی دریای یعراق را هم کوبید به طوری که کشتی نیروی دریایی عراق تاآخر جنگ به گل نشست و از چرخه عملیاتی خارج شد.
در همان روزهای اول یکی از گروههایی که مشتاقانه به صف مدافعان پیوستند دانشجویان و دانش آموزان بودند که حماسههای بی بدیلی هم خلق کردند، شایدروایت حماسه شهید حسین فهمیدهها و بهنام محمدیها در خرمشهر و شهید سید حسین علم الهدیها و یارانش در هویزه نقطه درخشان این حضور بود.
شهید محمدحسین فهمیده نوجوان ۱۳ سالهای بود که طبق نقل مشهور در جنگ تحمیلی با شجاعت بسیار نارنجک به کمر بست و زیر تانک دشمن رفت و با گذشتن از جان خود، پیروزی و حماسه آفرید.
دانش آموز رزمنده و بسیجی با ایمانی که با بینش عمیق خود در جنگ با دشمن پیش قدم شد و به کاروان عاشوراییان پیوست ... نوجوانی که درس شجاعت، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت و با شهادتش منشا حماسههای بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوههای دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی و سرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت تا جاییکه پس از شهادتش امام خمینی (ره) از او به عنوان رهبر یاد فرمودند.
محمدحسین فهمیده، فرزند محمدتقی در سال ۱۳۴۶ در خانوادهای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود. وی دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و در کنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمدحسین در جبهه به شهادت رسید، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان سپری کرد.
محمدحسین در سال ۱۳۵۲ به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی سپری کرد، سال پنجم ابتدایی و اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه در این شهر گذراندو در همین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز مانند میلیونها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی شد.
محمد حسین نوجوانی خوش برخورد، شجاع، فعال، کوشا بود و به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز میخواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود. وی در آن بحبوه انقلاب شیفته و عاشق امام خمینی بود و میگفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم.
هنگام ورود امام به ایران، به دلیل مصدوم بودن، موفق به زیارت امام نشد، اما پس از بهبودی در اولین فرصت به شهر مقدس قم رفت و موفق به دیدار شد.
شهید فهمیده دوازده ساله بودکه با شروع حوادث کردستان خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، بازگرداننده میشود و در حضور مادرش تلاش میشود تا از او تعهد گرفته میشود که از شهرستان کرج خارج نشود، که، ولی او رضایت نمیدهد و خطاب به آنان میگوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم.
با آغاز جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و در همان روزهای نخست، محمدحسین تصمیم میگیرد که برای جنگ با دشمن بعثی به جبهه برود و زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش میافکند. حسین در یکی از بیمارستانهای کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، میرساند و با او خداحافظی میکند و از جبهه و جنگ برای او میگوید و تکلیف الهی خود را گوشزد میکند.
یک روز که به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود، مبلغ نان را به دوستش میدهد و از او میخواهد که نان را بخرد و به منزل آنها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او میگوید و از وی میخواهد که تا سه روز به خانوادهاش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آنها را مطلع کند.
در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او شده و با وی صحبت و سعی میکند او را از تصمیم خویش منصرف کندکه موفق نمیشود. شهید فهمیده که در عزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور میرساند و هر چه تلاش میکند که همراه گروه یا دستهای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند برود، موفق نمیشود. تا اینکه بالاخره با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان میرود و از او میخواهد که وی را با خود ببرند، فرمانده امتناع میکند، اما شهید فهمیده آنقدر اصرار میکند تا فرمانده را متقاعد میکند که برای یک هفته او را همراه خود به خرمشهر ببرد.
حسین پس از حضور در خطوط عملیاتی در هر اموری پیشقدم بود و استعداد و قابلیت خود را در همه کارها نشان میدهد، در همین مدت کوتاه حضور در خرمشهر با دوستش به نام محمدرضا شمس، مجروح میشوند و آن دو را به بیمارستان منتقل میکنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر برمیگردد.
او برای اثبات لیاقت خود یک بار به تنهایی به میان عراقیها رفته و لباس و اسلحهای از عراقیها بدست میآورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک میشود، به طوری که رزمندگان مشاهده میکنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان میآید! میخواهند به او شلیک کنند که یکی از آنان میگوید، صبر کنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم. هنگامی که نزدیک میشود، میبینند حسین است که خواسته ثابت کند که میتواند با دست خالی هم با عراقیها بجنگد و شهامت و لیاقت حضور در خط مقدم را دارد. مسئول گروه که به توانمندی و توانایی و اراده پولادین حسین برای رزم در جبهه اعتماد و اطمینان پیدا میکند، به او اجازه ماندن در جبهه را میدهد.
محمدحسین پس از ابراز شایستگی هایش در جنگ، به اتفاق دوست شهیدش محمدرضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند که در هجوم عراقیها به خرمشهر محاصره میشوند، محمدرضا شمس، دوست و همسنگر حسین زخمی میشود و حسین باسختی و زحمت زیاد او را به پشت خط میرساند و به سنگر خود برمیگردد و میبیند که تانکهای عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره آنها هستند.
حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در دستش گرفته بود به طرف تانکها حرکت میکند. تیری به پای او میخورد و از ناحیه پا مجروح میشود. اما زخم گلوله نمیتواند از اراده محکم و عزم اوخللی ایجاد کندو خود را به تانک پیش رو میرساند و آن را منفجر میکند و خود نیز تکه تکه میشود. نیروهای دشمن با گمان اینکه حملهای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، جملگی روحیه خود را میبازند و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکنند. در نتیجه حلقه محاصره شکسته میشود و نیروهای کمکی هم میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاکسازی میکنند.
درتقویم ایران هشتم آبان یعنی سالروز شهادت حسین فهمیده به عنوان «روز بسیج دانشآموزی» نامگذاری شده است و سازمانی به همین نام زیر نظر بسیج مستضعفین تشکیل شد و همه ساله برنامههای متنوعی با حضور دانش آموزان در سراسر کشور برگزار میشود.
امام خمینی (قدس سره) در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، جملات معروفی را پیرامون شهید فهمیده بیان میفرماید: «رهبر ما آن طفل سیزده سالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید».
مقام معظم رهبری آیت الله العظمی خامنهای در مورد شهید فهمیده میفرمایند: «زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی، شهید فهمیده، از اصالتهای دفاع مقدس میباشد»، ایشان همچنین در دیدار با خانواده محمدحسین درباره فداکاری و شجاعت او فرمودند: «بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح و اصالتهای خانوادگی است، صرفاً در محیطهای اسلامی جلوه گری و نورافشانی میکند».
سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی در قسمتی از برنامه پنجم «روایت فتح»، شهادت محمدحسین فهمیده را این گونه زیبا ترسیم میکند: «خرمشهر از همان آغاز خونین شهر شده بود ... آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای شان زیر تانکهای شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست. اما... راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا درنمی یابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است. اما ریختن آن در پای محبوب، شیرین تر... شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند...».
دفاع مقدس مملو از جانفشانی مردمان این سرزمین است، فداکاریهای که هنوز نیز ادامه دارد و اگرنبود این ازخودگذشتگیها معلوم نبودچه سرنوشتی برای این کشور و انقلاب نوپای آن رقم میخورد، تقدیم ۳۶ هزار شهید دانش آموز در هشت سال دفاع مقدس و صدها جانباز و آزاده در کنار سایر اقشار جامعه سند مهمی از جانفشانی نوجوانان و جوانان این آب و خاک است که با تاسی به حضرت علی اکبر (س) و نهضت سرخ کربلا پای در میدان مبارزه نهادند، دانش آموزانی که امروز نیز با فتح قلههای رفیع علم و دانش و حضور درخشان در المپیادهای علمی و وزرشی و امروز نیز در سنگربسیج سازندگی و همچنین مبارزه با کرونا در بیشتر گروههای جهادی پرچم پر افتخار ایران را همواره برافراشته نگه داشته اند.
علی محقق خبرنگار گروه اجتماعی خبرگزاری صدا و سیما |