سوره بَیِّنه یا لَم یَکُن یا قَیِّمه نودوهشتمین سوره و از سورههای مدنی قرآن است که در جزء سیام جای دارد.
به گزارش گروه وب گردی خبرگزاری صدا و سیما؛ نام سوره بَیّنه، به معنای شاهد و گواه است که از آیه اول آن گرفته شده و نام های دیگر این سوره لَم یَکُن یا قَیِّمه است.
این سوره در چینش کنونی مصحف نود و هشتمین سوره است و در آغاز حِزب چهارمِ جزء سیام قرآن قرار دارد. سوره بینه ۸ آیه، ۹۴ کلمه و ۴۰۴ حرف دارد.
متن سوره بینه:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ ﴿١﴾ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً ﴿٢﴾ فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ ﴿٣﴾ وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ ﴿٤﴾ وَمَا أُمِرُوا إِلا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ ﴿٥﴾ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ ﴿٦﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ﴿٧﴾ جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ ﴿٨﴾
ترجمه:
به نام خداوند رحمتگر مهربان
کافران اهل کتاب و مشرکان، دستبردار نبودند تا دلیلى آشکار بر ایشان آید: (۱) فرستادهاى از جانب خدا که [بر آنان]صحیفههایى پاک را تلاوت کند، (۲) که در آنها نوشتههاى استوار است. (۳) و اهل کتاب دستخوش پراکندگى نشدند، مگر پس از آنکه برهان آشکار براى آنان آمد. (۴) و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند، و در حالى که به توحید گراییدهاند، دین [خود]را براى او خالص گردانند، و نماز برپا دارند و زکات بدهند، و دین [ثابت و]پایدار همین است. (۵) کسانى از اهل کتاب که کفر ورزیدهاند و [نیز]مشرکان در آتش دوزخند، [و]در آن همواره مىمانند؛ اینانند که بدترین آفریدگانند. (۶) در حقیقت کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کردهاند، آنانند که بهترین آفریدگانند. (۷) پاداش آنان نزد پروردگارشان باغهاى همیشگى است که از زیر [درختان]آن، نهرها روان است، جاودانه در آن «همى» مانند؛ خدا از آنان خشنود است و [آنان نیز]از او خشنود، این [پاداش]براى کسى است که از پروردگارش بترسد. (۸)
بیان آیات:
این سوره رسالت محمد بن عبد اللّه خاتم النبیین (صلوات اللّه علیه) را براى عوام از اهل کتاب و مشرکین مسجل مى کند، و به عبارتى سادهتر براى عموم اهل ملت و غیر اهل ملت و باز سادهتر بگویم: براى عموم بشر تسجیل مى کند، و مى فهماند که آن جناب از ناحیه خدا به سوى عموم بشر گسیل شده، و این عمومیت رسالت آن جناب مقتضاى سنت الهى، یعنى سنت هدایت است، همان سنتى که آیات زیر بر آن اشاره دارد، و مى فرماید: (انا هدیناه السبیل، اما شاکرا و، اما کفورا)، (و ان من امه الا خلافیها نذیر) و به بیانى که ان شاء اللّه به زودى مى آید بر عمومیت دعوت آن جناب استدلال کرده، به اینکه دعوت آن حضرت متضمن صلاح مجتمع انسانى است، عقاید و اعمال افراد و جوامع را صالح مى سازد، و این سوره هم با نزول در مکه مى سازد و هم نزول در مدینه، هر چند که از نظر سیاق به مدنى بودن شبیهتر است.
تفسیر آیه:
لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکین حتى تاتیهم البینه
آیات این سوره در سیاقى است که به قیام حجت علیه کافران به دعوت اسلامى اشاره مى کند، چه از اهل کتاب و چه مشرکین، و نیز علیه عده اى از اهل کتاب که بعد از آمدن حجت به خاطر اختلافهاى ناشى از منیت حجت خدا را رها کردند؛ و با در نظر داشتن این سیاق از ظاهر آیات بر مى آید که منظور اشاره به این معنا است که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) از مصادیق حجت بینه اى است که علیه مردم قیام شده، و سنت الهى که در بندگان جارى است اقتضا کرده این حجت قائم گشته، و این رسول مبعوث شود، چون سنت جارى خدا ایجاب مى کرد بینه و حجت روشنگرش به سوى این طوایف نیز بیاید، همانطور که به طوایف و اقوام گذشته قبل از اختلافشان همین اقتضا را کرد و بر ایشان حجت فرستاد، چیزى که هست خودشان از آن حجت استفاده نکردند، و با یکدیگر اختلاف راه انداختند.
بنابر این، مراد از جمله (الذین کفروا) در آیه شریفه، همه کافران از دعوت اسلامى است، چه از اهل کتاب و چه مشرکین، و کلمه (من) در جمله (من اهل الکتاب) تبعیض را مى رساند، نه تبیین را، و کلمه (و المشرکین) عطف است بر کلمه (اهل الکتاب)، و مراد از (مشرکین)، غیر اهل کتاب است حال چه بت پرست باشند، و چه اصناف دیگر مشرکین؛ و کلمه (منفکین) از ماده انفکاک است، که به معناى جدایى دو چیز است که به شدت به هم متصل بوده اند، و مراد از آن - به طورى که از جمله (حتى تاتیهم البینه) استفاده مى شود - جدا شدن از مقتضاى سنت هدایت و بیان است، گویا سنت الهى دست بردار از آنان نبوده، تا حجت و بینه بیاید، همینکه آمد آن وقت رهاشان مى کند، و به حال خودشان واگذار مى کند، همچنان که در جاى دیگر به این معنا اشاره نموده مى فرماید: (و ما کان اللّه لیضل قوما بعد اذ هدیهم حتى یبین لهم ما یتقون).
(حتى تاتیهم البینه) - این جمله به همان معناى ظاهریش معناى مى شود، یعنى منظور از کلمه (تاتیهم) که صیغه مضارع است همان آینده است، و کلمه (بینه) به معناى دلیل روشن است؛ و معناى آیه شریفه این است که: خداى تعالى کسانى را که به رسالت و یا دعوت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) کافر شدند، و یا به قرآن کفر ورزیدند، رها نخواهد کرد، تا آنکه بینه و دلیل روشن که همان رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) است براى آنان بیاید، (و سادهتر آنکه خداى تعالى دست از هدایت این کفار بر نمى دارد تا زمانى که حجت بر آنان تمام شود، و خودشان یقین کنند که محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم) رسول خدا است، و راست مى گوید، و لجاج و عناد وادار به کفرشان ساخته).
و اما مفسرین در تفسیر آیه و معانى کلمات آن اختلافى عجیب به راه انداخته اند، به طورى که بعضى از آنان - آنطور که مى گویند - گفته اند: این آیه از مشکلترین آیات قرآن است، هم از نظر نظم و هم از نظر تفسیر.
ولى معنایى که ما براى آیه کردیم با سیاق آیات سوره سازگار است، و هیچ تناقضى بین مفردات و جمله هاى آن رخ نمى دهد، و از خوانندگان هر کس بخواهد به طور مفصل به آن قیل و قالها واقف شود باید به تفاسیر مطول مراجعه کند.
رسول من اللّه یتلوا صحفا مطهره فیها کتب قیمه
این آیه بیانگر معناى بینه است، مى فرماید: منظور از بینه، محمد رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله و سلم) است و این معنا به طور قطع از سیاق استفاده مى شود؛ و کلمه (صحف) جمع صحیفه است، که به معناى هر چیزى است که در آن مى نویسند (از قبیل کاغذ، و لوح هاى سنگى و فلزى و امثال آن) و منظور در اینجا اجزایى است که از قرآن کریم نازل شده بود، و در کلام خداى تعالى اطلاق صحف بر اجزاى کتابهاى آسمانى، و از آن جمله خود قرآن کریم مکرر آمده، از آن جمله فرموده: (فى صحف مکرمه مرفوعه مطهره بایدى سفره کرام برره)؛ و مراد از اینکه فرموده: (مى خواند صحفى مطهره را) این است که اجزاى قرآن از لوث باطل پاک است، و شیطان در آن دست نینداخته، و این معنا نیز در قرآن کریم مکرر آمده که خداى تعالى قرآن را از مداخله شیطانها حفظ مى کند، از آن جمله فرموده: (لا یمسه الا المطهرون).
موارد استعمال واژه (کتاب) و مراد از اینکه فرمود درصحف مطهّره اى که پیامبر (صلى الله علیه و آله) تلاوت مى کند (کتب قیمة) هست
و در جمله (فیها کتب قیمه) منظور از (کتب) که جمع کتاب است جرم کتاب نیست، بلکه منظور مکتوب و مطالبى است که در کتاب نوشته شده، و کلمه (کتاب)، هم بر کاغذ و لوحهاى مختلف اطلاق مى شود و هم بر کلمات و الفاظ نوشته شده اى که نقوش حک شده و یا با قلم سیاه شده، از آن الفاظ حکایت مى کند، و چه بسا بر معانى آن الفاظ هم اطلاق شود، به این اعتبار که آن معانى به وسیله الفاظ حکایت شده، و نیز بر حکم حاکم و قضاى رانده شده نیز اطلاق مى گردد، مثلا مى گویند: (کتب علیه کذا بر فلانى چنین نوشتند یعنى حکم کردند که باید چنین و چنان کند، در قرآن هم آمده که: (کتب علیکم الصیام)، و نیز فرموده: (کتب علیکم القتال)، و ظاهرا مراد از کتبى که در صحف است همین معناى آخر باشد، یعنى احکام و قضایایى الهى باشد، که در مورد اعتقادات و اعمال صادر شده است، دلیلش توصیف کتاب است به صفت (قیمه)، چون کلمه (قیمه) از قیام کردن به امر خیرى، و حفظ و مراعات مصلحت آن، و ضمانت سعادت آن است، همچنان که در قرآن کریم در مورد دین استعمال شده، آنجا که فرموده: (امر الا تعبدوا الا ایاه ذلک الدین القیم)، یعنى دینى که خدا آن را حفظ مى کند، و بقایش را ضمانت کرده است، و معلوم است که صحف آسمانى قیم اند، چون امر مجتمع انسانى را بپا مى دارند، و با دستورات و احکام و قضایایى که متعلق به عقاید و اعمال است مصالح بشر را حفظ مى کنند.
پس معناى آیه مورد بحث این مى شود که آن حجت و بینه روشنى که از ناحیه خداى تعالى براى آنان آمده، عبارت است از رسولى از ناحیه خدا، که براى مردم صحف آسمانى پاک را مى خواند، پاک از پلیدى باطل، صحفى که در آن احکام و قضایایى است قائم به امر مجتمع انسانى، و اداره کننده آن به بهترین وجه، و حافظ مصالح آن؛ و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءتهم البینه
آیه اول سوره که مى فرمود: (ما دست بردار از کفار اهل کتاب و مشرکین نیستیم تا حجت بر آنان تمام شود)، به کفرشان به نبوت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) و کتاب او، که متضمن دعوت حق او است اشاره مى کرد، و آیه مورد بحث به اختلافى که قبل از دعوت اسلامى داشتند اشاره مى کند، و در قرآن کریم در چند جا به این اختلاف اشاره شده، از آن جمله مى فرماید: (و ما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم)، و از این قبیل آیاتى دیگر؛ و منظور از آمدن بینه براى کفار همان بیانات کتب انبیاى گذشته اى است که در کتبشان آمده بود، و یا کلام انبیاى آنان در توضیح و تفسیر بیان الهى است، همچنان که در آیه زیر بینه را به همین دو قسم بیان تفسیر نموده، مى فرماید: (و لما جاء عیسى بالبینات قال قد جئتکم بالحکمه و لابین لکم بعض الذى تختلفون فیه فاتقوا اللّه و اطیعون ان اللّه هو ربى و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم فاختلف الاحزاب من بینهم).
بیان اینکه کتب آسمانى براى عموم بشر آورده شده و آیه (و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب...) حکایت حال مشرکین نیز هست
در اینجا ممکن است این سؤال پیش آید که: چرا در آیه مورد بحث متعرض اختلاف اهل کتاب در مذاهب خود شد، ولى اختلاف و تفرقه مشرکین و اعراضشان از دین توحید و انکارشان مساله رسالت را متعرض نگردید؟
در پاسخ مى گوییم: بعید نیست جمله (و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب)، شامل مشرکین هم بشود، چون در آیه مورد بحث مى توانست بفرماید: (و ما تفرق اهل الکتاب الا من بعد...)، ولى به جاى جمله (اهل الکتاب) جمله (الذین اوتوا الکتاب) را آورد، و تفاوت بین این دو تعبیر بر کسى پوشیده نیست، چون تعبیر اهل کتاب در عرف قرآن تنها شامل یهود و نصارى و صابئان و مجوسیان، و یا تنها یهود و نصارى مى شود. ولى تعبیر دوم یعنى (آنانکه کتاب برایشان نازل شده)، شامل مشرکین هم مى شود، چون کتاب خدا براى عموم بشر نازل شده، و در قرآن کریم تصریح فرموده به اینکه خداى تعالى در اولین روز تشکیل اجتماع بشرى، و بروز اختلافهاى حیوانى در بینشان کتاب براى آنان نازل کرد، یعنى شریعت و قانونى بر ایشان تشریع کرد تا در اختلافهایى که در امور زندگى و حیوانیشان رخ مى دهد حکومت کند، ولى بشر بعد از آمدن شریعت هم آن اختلافهاى قبلى را در شریعت خدا سرایت دادند، با اینکه حق برایشان روشن شده و حجت بر آنان تمام گشته بود، پس به حکم این آیات، عموم بشر مشمول کتب آسمانى بوده و هستند، چیزى که هست در اثر اختلاف (ناشى از پیروى هواى نفس)، بشر چند طایفه شدند، بعضىها به کلى فراموش کردند که کتابى از ناحیه آفریدگارشان برایشان نازل شده، و بعضى دیگر این معنا را از یاد نبردند و لیکن هواى نفس را در دین خدا رخنه داده، به دینى تحریف شده متدین شدند، طایفه اى دیگر دین خدا را بدون کم و کاست حفظ کرده، بدان متدین شدند، اینک یکى از آن آیات از نظر خواننده مى گذرد: (کان الناس امه واحده فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم، که تفسیرش گذشت؛ و در این معنا است آیه اى دیگر که مى فرماید: (تلک الرسل فضلنا بعضهم... و لو شاء اللّه ما اقتتل الذین من بعدهم من بعد ما جاءتهم البینات و لکن اختلفوا فمنهم من امن و منهم من کفر)؛ و کوتاه سخن اینکه: جمله (الذین اوتوا الکتاب) اعم از اهل کتاب است، و بنابر این، جمله (و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب...) شامل مشرکین مى شود، همانطور که شامل اهل کتاب مى شود؛ و ما امروا الا لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین حنفاء...
ضمیر در جمله (امروا) به همان (الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین) بر مى گردد، مى فرماید: رسالت رسول اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم) و (کتب قیمه) که در صحف وحى است این کفار از اهل کتاب و مشرکین را امر نمى کند مگر به عبادت خداى تعالى، به قید اخلاص در دین، پس باید که چیزى را شریک او نگیرند.
کلمه (حنفاء) حال است از ضمیر جمع در (لیعبدوا)، و این کلمه جمع حنیف است، که از ماده حنف است که به معناى متمایل شدن و انحراف از دو حالت افراط و تفریط به سوى حالت اعتدال است، و خداى تعالى اسلام را بدین جهت دین حنیف خوانده که خلق را دستور مى دهد به اینکه در تمامى امور حد وسط و حالت اعتدال را از دست ندهند، و از انحراف به سوى افراط و تفریط بپرهیزند؛ و جمله (و یقیموا الصلواه و یوتوا الزکوه) از باب ذکر خاص بعد از عام، و یا ذکر جزء بعد از کل است، که در مواردى صورت مى گیرد، که گوینده به آن فرد خاص عنایت بیشترى دارد، در اینجا نیز خداى تعالى بعد از ذکر کلى عبادت، نماز و زکات را ذکر کرد، چون این دو عبادت از ارکان اسلامند، یکى توجه عبودى خاصى است به درگاه خداى تعالى، و دیگرى انفاق مال است در راه رضاى او.
بیان مفاد جمله (و ذلک دین القیمه)
(و ذلک دین القیمه) یعنى این است دین کتب قیمه - مفسرین چنین معنا کرده اند؛ و مراد از (کتب قیمه) اگر همه کتابهاى آسمانى یعنى کتاب نوح و پایینتر از او از سایر انبیا (علیهم السلم) باشد، معناى جمله این مى شود که: این دعوت محمدى که بشر به پذیرفتن آن مامور شده، دینى است که در همه کتابهاى قیم آسمانى مکلف بدان بودند، و دین نوظهورى نیست، چون دین خدا همواره یکى بوده، پس بناچار باید به آن بگروند، براى اینکه قیم است؛ و اگر مراد از کتب قیمه، معارفى است که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) از صحف مطهره براى آنان خوانده، معناى آیه چنین مى شود که: مردم در دعوت اسلامى مامور نشده اند مگر به احکام و قضاهایى قیم، احکام و قضایایى که مصالح جامعه انسانى را تاءمین مى کند، پس با در نظر گرفتن این معنا بر مردم واجب است به این دعوت ایمان آورده، و به این دین متدین شوند.
پس آیه شریفه به هر حال اشاره دارد به اینکه دین توحید (که قرآن کریم متضمن آن است، قرآنى که مصدق کتب آسمانى قبل از خویش و به حکم آیه ۴۸ از سوره مائده مهیمن و مافوق آنها است)، با دستوراتى که به مجتمع بشرى مى دهد قائم به امر آنان و حافظ مصالح حیاتشان است، همچنان که آیه زیر این معنا را با وافىترین بیان خاطرنشان ساخته، مى فرماید: (فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت اللّه التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم)؛ و با این آیه بیان عمومیت رسالت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) و شمول و فراگیرى دعوت اسلامى عموم بشر را، تکمیل مى شود، پس اینکه فرمود: (لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین...)، اشاره مى کند به اینکه از نظر سنت هدایت الهى، بر خداى تعالى است که همه عالم را هدایت نموده، لازم است حجتش را بر هر کسى که کافر شده و دعوت او را نپذیرفته تمام کند، چه کافر از اهل کتاب و چه از مشرکین، گو اینکه در روز نزول آیه کفار از اهل کتاب و از مشرکین بعضى از کفار بودند نه همه آنان ولى این معنا را به طور قطع مى دانیم که در تعلق دعوت فرقى میان بعضى با بعض دیگر نیست، اگر در عصر نزول متعلق به بعضى شده، باید که متعلق به کل کفار هم بشود؛ و جمله (رسول من الله) اشاره دارد به اینکه آن بینه عبارت است از محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم) و جمله (و ما تفرق...) اشاره دارد به اینکه تفرقه و کفرى که در سابق نسبت به حق داشتند نیز بعد از آمدن بینه بوده؛ و جمله (و ما امروا الا لیعبدوا الله...) مى فهماند که آنچه بدان دعوت شده اند، و مامور به آن گشته اند، دینى است قیم، که مصالح اجتماع بشریشان را تاءمین مى کند، پس بر همه آنان لازم است به آن دین ایمان آورند و کفر نورزند.
بهترین مردم و بدترین مردم
ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فى نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریه
بعد از آنکه از اشاره به کفرشان به بینه اى که به موجب سنت الهى برایشان آمده بود، فارغ شد، و نیز بعد از آنکه بیان کرد که دین قیم به چه چیز دعوت مى کند، شروع کرد به انذار و تهدید کفار، و وعده به مومنین؛ و کلمه (بریه) به معناى خلق است، مى فرماید کسانى که از اهل کتاب و مشرکین به این بینه کافر شدند، در آتش جهنم و به طور دائم خواهند بود، این گونه افراد بدترین خلق خدایند (چون نعمت هدایت بالاترین نعمت هاى الهى است، و کفران آن بدترین کفرانها است).
ان الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه
در این آیه خیریت را منحصر در مومنین کرده، که اعمال صالح مى کنند، همچنان که در آیه قبلى شریت را منحصر در کفار مى کرد، (و این انحصار از آوردن ضمیر (هم) استفاده مى شود، چون اگر فرموده بود: (اولئک شر البریه) معنایش این مى شد که ایشان بدترین خلقند، و این منافات نداشت با اینکه اشخاص دیگرى هم بدترین خلق باشند، ولى عبارتى که در آیه آمده معنایش این است که ایشان، آرى ایشانند بدترین خلق).
جزاوهم عند ربهم... ذلک لمن خشى ربه
کلمه (عدن) به معناى استقرار و ثبات است، پس جنات عدن به معناى بهشت هاى خالد و جاودانه است، و توصیف دوباره اش به اینکه خیر البریه در آن بهشتها خالدند و ابدا خالدند تأکید همان جاودانگى است، که اسم (عدن) بر آن دلالت داشت
(رضى اللّه عنهم) - خدا از ایشان راضى است، و رضایت خدا از صفات فعل خداست و مصداق و مجسم آن همان ثوابى است که به ایشان عطا مى کند، تا جزاى ایمان و اعمال صالحشان باشد.
(ذلک لمن خشى ربه) - این جمله علامت بهشتیان و آنانکه به سعادت آخرت مى رسند را بیان مى کند، مى فرماید: علامت خیر البریه و آنهایى که به جنات عدن مى رسند این است که از پروردگار خود ترس دارند. در جاى دیگر هم فرموده: (انما یخشى اللّه من عباده العلماء)، پس علم به خدا خشیت از خدا را به دنبال دارد، و خشیت از خدا هم ایمان به او را به دنبال دارد، یعنى کسى که از خدا مى ترسد، قهرا در باطن قلبش ملتزم به ربوبیت و الوهیت او است، و در ظاهر هم ملازم با اعمال صالح است.
این را هم بدان که مفسرین در تفسیر مفردات این آیات به شدت اختلاف کرده، اقوالى بسیار دارند که، چون فایده اى در تعرض آنها نبود از نقل آنها و پاسخ دادن و اشکال کردن به آنها صرفنظر شد، خواننده مى تواند به تفسیرهاى مطول مراجعه نماید.
بحث روایتى
(چند روایت درباره اینکه مراد از (خیرالبریّه - بهترین مردم) امیرالمؤمنین (علیه السلم) و شیعیان اویند)
در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام ابى جعفر (علیه السلام) آمده که فرمود: منظور از کلمه (بینه) رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) محمد (صلوات اللّه علیه) است؛ و در الدر المنثور است که ابن مردویه از عایشه روایت کرده که گفت: به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) عرضه داشتم: یا رسول اللّه گرامىترین خلق نزد خداى عزوجل کیست فرمود: اى عایشه مگر آیه شریفه (ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه) را نمى خوانى؛ و در همان کتاب است که ابن عساکر از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که گفت: نزد رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) بودیم که على (علیه السلام) از راه رسید، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: به آن خدایى که جانم به دست او است، این مرد و پیروانش (شیعیانش) تنها و تنها رستگاران در قیامتند، آنگاه این آیه نازل شد: (ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه)، از وقتى که این آیه نازل شد اصحاب رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) هر وقت على را مى دیدند که دارد مى آید مى گفتند: خیر البریه آمد.
مؤلف: الدر المنثور این معنا را از ابن عدى از ابن عباس نیز نقل کرده، و نیز از این مردویه آورده؛ و نیز تفسیر برهان آن را از موفق بن احمد - در کتاب المناقبش - از یزید بن شراحیل انصارى کاتب على (علیه السلام) از آن جناب روایت کرده و در عبارت یزید بن شراحیل چنین آمده: من از على شنیدم مى فرمود: رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) از دنیا مى رفت در حالى که سر آن جناب را به سینه ام تکیه داده بودم، در آن حال فرمود: یا على مگر نشنیدى کلام خداى عزوجل را که مى فرماید: (ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه)، این (خیر البریه) شیعیان تواند، موعدم و موعد شما حوض است، وقتى که تمامى امتها براى حساب جمع مى شوند، شیعیان تو بنام و لقب پیشانى سفیدان خوانده مى شوند؛ و در مجمع البیان از مقاتل بن سلیمان از ضحاک از ابن عباس روایت کرده که در تفسیر کلمه هم خیر البریه گفته است: این آیه شریفه در باره على و اهل بیتش نازل شده.
مبحث تفسیری بر مبنای کدامیک
از تفاسیر است؟