عادی سازی روابط با تل آویو فاقد مشروعیت، عمق استراتژیک و امنیت سازی
عادی سازی روابط چند دیکتاتور منطقه با رژیم صهیونیستی برای این رژیم مشروعیت، عمق استراتژیک و امنیت به ارمغان نخواهد آورد.
پس از عادی سازی روابط امارات با رژیم صهیونیستی رژیم دیکتاتوری بحرین هم 11 سپتامبر سالروز حمله به برج های دو قلو در نیویورک از عادی سازی روابط با تل آویو خبر داد.
حدس زده می شد که پس از ابوظبی، این منامه است که در صف عادی سازی روابط با تل آویو قرار گیرد تا شاید از این شرایط، ترامپ که در دوره اول ریاستجمهوری خود هیچ دستاورد مثبتی در داخل و خارج نداشته دستاویزی برای شمارش موفقیت هایش در سیاست خارجی در تبلیغات ریاست جمهوری به دست آورد.
اما به نظر میرسد این عادی سازی های غیر عادی در چارچوب طرح معامله قرن نه برای ترامپ دستاوردی مثبت در سیاست خارجی محسوب خواهد شد و نه اینکه برای رژیم صهیونیستی مشروعیت، عمق استراتژیک و امنیت به ارمغان خواهد آورد.
موضوع فلسطین از زمان اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی در سال 1948 مهمترین مسئله غرب آسیا بوده و هر چند این مسئله فراز و فرود های زیادی را تجربه کرده است اما در مسیر گذشت زمان و ارائه طرح های مختلف برای حل آن، نه تنها از اهمیت موضوع کاسته نشده بلکه با گذشت زمان مسئله فلسطین همچنان به عنوان یکی از کلیدی ترین مسائل غرب آسیا که دیگر موضوعات را تحت الشعاع خود قرار داده، خود نمایی کرده است.
واقعیت اینجاست که آمریکا همواره به عنوان یکی از طرف های این موضوع در کنار رژیم صهیونیستی قرار داشته و با تهدید و تطمیع چند کشور عربی که اکنون در صف عادی سازی روابط با تل آویو قرار گرفته اند و بدون احترام و در نظر گرفتن دیدگاه فلسطینی ها، از طریق مذاکرات طولانی و تحمیل توافق های یکطرفه چون توافق اسلو، فرصتی را برای تل آویو فراهم کرده تا در سایه مذاکرات به توسعه خود در سرزمین های فلسطینی ادامه دهد.
این توسعه طلبی تا جایی ادامه داشته که حتی طرح سازشکارانه دو دولت و دو کشور با تشکیل کشور فلسطین در مرزهای 1967 را در عمل غیر قابل اجرا کرده است.
در طول سالها مذاکرات این جناح کشورهای عربی سازشکار به رهبری عربستان بوده که با عقب نشینی گام به گام( بدون در نظر گرفتن مطالبه ملت فلسطین و فقط تطمیع تشکیلات خودگردان فلسطین) از مواضع خود در حمایت از حقوق فلسطینی ها، بیشترین زمینه را برای توسعه طلبی اسرائیل فراهم کرده است.
این عقب نشینی ها تا جایی ادامه داشته که در طرح معامله قرن ترامپ عملاً با الحاق کرانه باختری به سرزمینهای اشغالی دیگر هیچ روزنه ای برای تشکیل کشور فلسطین باقی نمانده است.
از سویی همین جناح سازشکار به جای حمایت از فلسطینی ها موجب ایجاد شکاف در صفوف فلسطینی ها شده است بطوریکه یک جناح در غزه به رهبری حماس و جهاد اسلامی بر آزاد سازی بحر تا نهر فلسطین تأکید و جناح دیگر در کرانه باختری تحت رهبری تشکیلات خودگردان بر امتیاز های حداقلی گردن نهاده است.
اکنون با عادی سازی روابط جناح سازشکار عربی با رژیم صهیونیستی روشن شد که کشورهایی چون عربستان، امارات و بحرین نمی توانند وکیل مدافع خوبی برای فلسطینی ها باشند.
این کشورها خود با چالشهایی بزرگ چون نداشتن مشروعیت، نقض حقوق بشر و حمایت از تروریسم و نقش داشتن در بسیاری از حملات تروریستی از جمله 11 سپتامبر متهم هستند و مجبورند برای حفظ تداوم حکومت های قبیله ای و دیکتاتوری خود به آمریکا باج دهند و چه باجی برای آمریکا بهتر از گذشتن از حقوق فلسطینی ها به نفع رژیم صهیونیستی است؟
بر این اساس هر چند رسمی شدن روابط دیکتاتورهای امارات و بحرین و حمایت دیکتاتور سعودی از این شرایط، خنجری آشکار در پشت فلسطینی ها بود اما از بازی وکیل مدافع خائن در مذاکرات سازش پرده برداشت و اکنون جناح سازشکار فلسطینی هم دیگر چارهای ندارد جز اینکه برای بقای خود با گروههای مقاومت فلسطین هم نوا شود.
برگزاری نشست گروههای فلسطینی در بیروت و محکوم کردن عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی و همچنین تأکید بر موضوع واحد برای دستیابی به حقوق فلسطینی ها اولین تجربه برای ملت فلسطین است که به خود متکی باشد.
از سویی عادی سازی روابط تل آویو با این چند دیکتاتور عربی موجب جری تر شدن آن و حرکت در مسیر توسعه طلبی بیشتر خواهد شد که این وضعیت نیز به معنای تشدید مقاومت فلسطینی ها و روی آوردن آنها به جنگ مسلحانه خواهد بود.
در چنین شرایطی عادی سازی روابط تل آویو با چند دیکتاتور منطقه نه تنها مشروعیت، عمق استراتژیک و امنیت برای رژیم صهیونیستی به ارمغان نخواهد آورد بلکه باید منتظر انتفاضه و در گیری های مسلحانه در سرزمین های اشغالی بود.
ضمن اینکه باید تاکید کرد مخالفت ملت های منطقه با عادی سازی رژیم صهیونیستی به سرعت شکاف میان مردم و حکام مستبد را افزون و موقعیت آنها را در داخل نیز تضعیف خواهد کرد و چه بسا شکل گیری حرکت های ضد صهیونیستی در این کشورها هیچ جایگاهی برای عمق استراتژیک رژیم صهیونیستی باقی نگذارد.
در چنین وضعیتی است که می توان گفت موضوع آشکار شدن روابط دیکتاتورهای منطقه با رژیم صهیونیستی دوام نخواهد داشت و برای ترامپ دستاوردی در سیاست خارجی محسوب نخواهد شد.
البته این نکته قابل ذکر است و آن اینکه از دیکتاتورهای کودک کش منطقه که دستشان به خون کودکان یمنی آلوده است و در سرکوب ملت های خود از هیچ خیانتی دریغ نکرده اند چگونه می توان انتظاری غیر از عادی سازی روابط با رژیم کودک کش صهیونیستی داشت؟ و چگونه چنین رژیم هایی که خود در گذر زمان و چالش های روز افزون ناشی از نظام قبیله ای سرکوبگر متکی به نفت می توانند برای تل آویو عمق استراتژیک و محیط امنیتی به وجود آورند؟
----------------------------------------------
رضا محمدمراد