۱۴ تیر سال ۱۳۶۱، خودروی سفارت جمهوری اسلامی ایران با چهار دیپلمات ایرانی عازم جنوب بیروت بود که به دست گروههای وابسته به صهیونیستها ربوده شد.
اسمش احمد، نام خانوادگی اش متوسلیان؛ دانشجوی مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت و سالها قبل از پیروزی انقلاب، انقلابی بوده و طعم زندانهای ساواک را هم چشیده است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، "پاسدار" انقلاب میشود. سال ۵۹ در ۲۷ سالگی به نبرد غائله سازان و گروههای ضد انقلاب در کردستان میرود.
در ۲۸ سالگی فرماندهی "تیپ" و بعداً "لشکر" ۲۷ محمد رسولالله تهران را برعهده گرفت و سال ۶۱ در عملیاتهای فتح المبین و الی بیت المقدس شگفتی آفرید؛ او "فرمانده پیشرو" در آزادی خرمشهر بود.
الگوی فرماندهی اش خاص بود؛ مثل خودش. سپهبد شهید قاسم سلیمانی درباره این الگوی فرماندهی متفاوت گفته: «اگر بخواهیم فرق حاج احمد متوسلیان، حاجهمت، فرماندهان گردان شهید را با یک فرمانده کلاسیک ارتش دنیا علاوه بر موضوعات معنوی و رفتاری بدانیم، کلمه «بیا و برو» بود؛ یعنی فرمانده ما در صحنه جنگ میایستاد جلو و میگفت: «بیا»، اما فرمانده کلاسیک میایستاد عقب و میگفت: «برو».
با همین روش در جبهه مقاومت "منطقه" هم پیشتاز بود؛ شاید او را بشود "از اولین رزمندگان مدافع حرم" در سوریه دانست؛ در روزهایی که صهیونیستها جنوب لبنان را اشغال کرده بودند و رویای نیل تا فرات را در سر میپروراندند.
بنابر تصمیم مسئولان جمهوری اسلامی در سوریه نمیماند و پس از سوریه میرود به لبنان...؛ به عنوان وابسته نظامیِ سفارت ایران. تا اینجا اسمش حاج احمد متوسلیان است...؛ اما از این جا به بعد شهرتش "گمنامی است".
۱۴ تیر سال ۱۳۶۱، سوار بر خودروی سفارت جمهوری اسلامی ایران عازم جنوب بیروت بوده اند؛ علاوه بر حاج احمد متوسلیان، سید محسن موسوی کاردار سفارت، تقی رستگار مقدم کارمند سفارت و کاظم اخوان خبرنگار و عکاس خبرگزاری ایرنا هم سوار بر خودرو بوده اند.
در میانه راه خودرو در یک ایست بازرسی مربوط به اعضای یک حزب سیاسی وابسته به رژیم صهونیستی در لبنان، معروف به "فالانژها" متوقف میشود. در شرایطی که جنوب لبنان در اشغال رژیم صهیونیستی بوده است.
دقایقی بعد از ربوده شدن حاج احمد و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام میکند: «ژنرال احمد متوسلیان، طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس، در پست بازرسی «برباره» به اسارت گرفته شد»؛ دقیقا از همین جا روایت زندگی حاج احمد در هالهای از ابهام است.
با پیگیریهای چندین ساله حقوقی ایران، در سال ۲۰۰۸ رژیم صهیونیستی بالاخره گزارشی را به سازمان ملل ارائه میکند؛ خلاصه اش این است: «دیپلماتهای ایرانی همان روز اول ربایش، شهید شده و ماجرای شهادتشان هم ربطی به اسرائیل ندارد»، اما صهیونیستها در رفتار، نشانههایی را بروز میدادند که گویای اسارت دیپلماتهای ایرانی در چنگ رژیم صهیونیستی است.
برای مثال در همان سال ۲۰۰۸ آخرین تبادل اسرا بین حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی انجام شد؛ حزبالله پافشاری کرد که آن ۴ دیپلمات ایرانی هم در تبادل گنجانده شوند. سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله در یک کنفرانس خبری در سال ۲۰۰۸ درباره مذاکرات غیرمستقیم با صهیونیستها میگوید: «یکی از این موضوعات قضیه چهار دیپلمات ایرانی است که ما معتقدیم نیروهای لبنانی آنها را به رژیم صهیونیستی تحویل داده اند و این مسئله در مذاکرات بررسی شد. شرط برای آزادی اسرای صهیونیست؛ آزادی اسرای ماست».
اما اسرائیل پاسخگویی درباره چهار دیپلمات ایرانی را مشروط به روشن شدن پرونده یک کمکخلبان مفقودشده نیروی هوایی ارتش خود در سال ۱۹۸۶ در لبنان میکند. روزنامه اسرائیلی "یدیعوت آحارونوت" اعلام میکند "هرگونه اطلاعات در مورد دیپلماتهای ایرانی ربودهشده در لبنان، میتواند اطلاعات متقابلی در مورد رون آراد بههمراه داشته باشد".
حزب الله تمام اطلاعاتی را که درباره این کمک خلبان صهونیست داشته ارائه میدهد، اما در مقابل صهیونیستها از ارائه اطلاعات در باره چهار ایرانی سر باز میزنند و همچنان مسئولیت حقوقی "یکی از طولانیترین آدم رباییهای تاریخ" بر گردن این رژیم باقی مانده است.
در مجموع درباره سرنوشت این چهار دیپلمات ایرانی، سه روایت مطرح است: یا در همان لحظات اول به شهادت رسیده اند؛ یا اسیر شده و پس از اسارت به شهادت رسیده اند و یا هنوز زنده و در اسارت رژیم صهونیستی اند.
در هر حال در این سی و هشت سال گمنامی، روایتها بسیار زیاد و البته متناقضی درباره زنده بودن یا نبودن حاج احمد و همراهانش وجود داشته؛ که هر کدام هر بار، دل چشم انتظاران را لرزانده؛ البته مادر حاج احمد گفته «دیگر برای آمدنش دعا نمیکنم؛ این راهی بوده که دوست داشته برود... خوشا به سعادتش».
حسنیه سادات شبیری؛
خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما