شبکه تلویزیونیای بی سی نیوز در گزارشی به قلم استان گرانت در پایگاه اینترنتی خود نوشت: تصاویر شعلههای آتش در خیابانهای آمریکا عمق شکاف خطرناک نژادی، هویتی، تاریخی و سیاسی که آمریکا را در برابر خودش قرار میدهد، بر ملا میکند. آمریکا سرزمین قبایلی است که تظاهر به وحدت مدنی در آن نقش بر آب شده است. سیاهپوستان آمریکا نمیتوانند به وعدهای که رؤیای مارتین لوترکینگ میدهد، دلخوش باشند، آن هم زمانی که میبینند پلیس سیاهپوستان را میکشد و با آنها بدرفتاری میکند.
ایمی چوآ، استاد حقوق میگوید قبیله گرایی سیاسی تا همین حالا موجب برپایی انقلاب در آمریکا شده است. وی میگوید آمریکا در «وضعیت خطرناک جدیدی است: چرا که تقریبا هیچ کسی از یک آمریکایی بدون سیاست هویت، حمایت نمیکند؛ از هویت آمریکایی که فراتر از هویتهای همه زیرگروههای کشور است و موجب وحدت همه آنها میشود.
اعتراضات فعلی و تظاهرات اخیر علیه تعطیلی کشور در پی شیوع ویروس کرونا، بخشی از طوفانی کامل را تشکیل میدهند، یعنی کشوری که به خاطر (از دست دادن) روح خود در نبرد است.
آمریکا دو دهه است که در وضعیت بحرانی به سر میبرد. از زمانی که اسامه بن لادن حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر را انجام داد، آمریکا تحت فشار جنگهای بی پایان، از افغانستان گرفته تا عراق، و در سراسر خاورمیانه بزرگ بوده، هزینه مالی و جانی داده و وجهه اش به شدت خدشه دار شده است.
بحران مالی حهانی سال ۲۰۰۸ شکافهای عمیق بین ثروتمندان و فقیران را در جامعه آمریکا بر ملا کرد. مردم خانه و زندگی شان را از دست دادند؛ خیلیها هرگز به وضعیت قبل بازنگشتند. آنها میدیدند رؤسای بانکها - که در نظام مالی دستکاری کرده بودند- از دولت بستههای مشوق اقتصادی دریافت میکنند، و این حس بیزاری و خشم را در آنها برانگیخت.
جنگ و فروپاشی اقتصادی آمریکا را تضعیف کرده است، آن هم در زمانی که این کشور با چالشهایی از خارج رو به روست. روی کار آمدن ابرقدرتی مستبد به نام چین برتری آمریکا را به چالش میکشد: این کشور در مسیر سبقت گرفتن از آمریکا به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان است؛ مشغول تقویت قدرت نظامی و گسترش نفوذ خود از طریق ابتکار یک جاده، یک کمربند است؛ برنامه زیرساخت و سرمایه گذاری یک تریلیون دلاری که میتواند شکل دوبارهای به نظم جهانی بدهد.
به ویژه در خاورمیانه که نفوذ آمریکا رنگ باخته است، روسیه بار دیگر به عنوان قدرتی جهانی، ظهور کرده است.
دموکراسی در سراسر جهان پسرفت کرده است و سران دیکتاتور قدرت را به دست گرفته اند. در زمانی که دموکراسی به یک آمریکای قدرتمند نیاز دارد، گارد ملی آمریکا برای کنترل مردم در خیابانهای کشور مستقر شده است.
بیش از یک دهه پیش، فرید زکریا، خبرنگار و مفسر سیاسی درباره «جهان پس از آمریکا» هشدار داد. شاید ما الان به آن مقطع رسیده باشیم. نه اینکه آمریکا دیگر قدرتمند نیست، بلکه این کشور دیگر تعیین کننده نیست و این برای کشورهایی همچون استرالیا، احتمالا وضعیتی اسف بار و خطرناک ایجاد میکند.
استیون لویتسکی و دانیل زیبلات، اساتید دانشگاه هاروارد، در کتاب خود با عنوان «دموکراسیها چگونه میمیرند» نوشتند: دموکراسیها در جنگ و همچنین به دست سران منتخبی میمیرند که «همان روندی را بر هم میزنند که آنها را به قدرت رساند.»
آنها نگران حمله دونالد ترامپ به بعضی از نهادهای دموکراسی همچون رسانهها و نظام قضایی هستند و بیم دارند که آمریکا نقش خود را به عنوان مروج و مبلغ دموکراسی کنار بگذارد. با این حال میگویند پسرفت دموکراتیک آمریکا به قبل از ریاست جمهوری ترامپ باز میگردد: «حفاظت آمریکا از دموکراسی دهه هاست که تضعیف شده است.»
پس چه اتفاقی برای آنچه باراک اوباما به آن امیدوار بود، افتاد؟ وی در سخنرانی اش پس از پیروزی در انتخابات در سال ۲۰۰۸ گفت: «چراغ آمریکا همچنان میدرخشد» و از آرمانهای خود، یعنی «دموکراسی، آزادی و امید بی پایان نیرو میگیرد. او وعده داد که رؤیای آمریکا را احیا کند. اما او کشوری تفرقه زده بر جا گذاشت: طبقه کارگر سفیدپوست - که بعضی هایشان، از جمله در ایالت ویسکانسین به اوباما رای داده بودند- از حزب دموکرات روی گردانیدند. نخستین رئیس جمهور سیاهپوست آمریکا به خاطر نپرداختن کافی به موضوع نژادی با انتقاد رو به رو شد، سیاهان بیشتری جان باختند و جنش «زندگی سیاهان اهمیت دارد» در زمان ریاست جمهوری وی تاسیس شد.
در سطح بین المللی نیز اوباما جهان را با پیشروی داعش، یک کره شمالی مسلح به تسلیحات هسته ای، اقدام روسیه در الحاق کریمه به خاک خود و یک چین قویتر از همیشه بر جا گذاشت که جزایر مورد مناقشه در دریای چین جنوبی را نظامی کرده است.
اگر بخواهیم یک رئیس جمهور را بر اساس رئیس جمهوری که پس از وی روی کار آمده قضاوت کنیم، باید گفت میراث اوباما برای آمریکا و جهان، دونالد ترامپ است. ترامپ از اظهارات تفرقه افکنانه برای جلب حمایت پایگاه سیاسی تندرویی استفاده میکند که میخواهد کشورش را باز پس گیرد. ترامپ در خلاء روی کار نیامد. او از چیزی بهره برداری کرد که نخبگان سیاسی تجددطلب به ایجادآن کمک کردند: جمعیتی سرخورده و به حاشیه رانده شده که احساس میکردند واشنگتن آنها را به حال خود رها کرده است. تعجبی ندارد که وقتی ترامپ گفت بزرگی آمریکا را به آن باز میگرداند، به حرف او گوش دادند.
وضعیت امروز آمریکا اینگونه است: کشوری درگیر تفرقه، تحریک و خشونت با طبقه سیاسی که یا به مردم توهین میکند یا از اضطراب و نگرانی آنها سوءاستفاده میکند.