وقتی در سال نود و دو و در سی و دومین جشنواره فیلم فجر ”چند متر مکعب عشق“ برادران محمودی به نمایش در آمد و سیمرغ بلورین بهترین فیلم بخش نگاه نو را نیز از آن خود کرد، برای بسیاری مشخص شد که هنرمندانی خوش فکر و کاربلد به میدان آمده اند.
دو برادر از مهاجران کشور دوست و همسایمان افغانستان که سال هاست در ایران و در کنار هم زبانان خود زندگی میکنند و در این سالها با آثارشان چه در قاب تلویزیون و چه در سینمای متوسط (مدیوم سینما) نشان داده اند که بشر را فارغ از مرزهای جغرافیایی میبینند. مسائل انسانی را به خوبی میشناسند، دردها را میفهمند و دغدغههای بسیاری در دل و ذهن دارند.
برادرانی که همیشه پشت به پشت یکدیگر داشته اند و هر بار که یکی از آنها قلم به دست گرفته است و پشت قاب دوربین رفته تا ذهنیتش را به تصویر بکشد دیگری تهیه آن فیلم را به عهده گرفته است و به این ترتیب یک در میان آثاری را برای مخاطبانشان به نمایش درآورده اند تا از یک نگاه و دغدغه مشترک یعنی ”مهاجرت و پیامدهای حاصل از آن“ سخن به میان آورند.
اما اثر تازه این دو هنرمند یعنی ”شکستن هم زمان بیست استخوان“ که این بار نویسندگی و کارگردانی اش را جمشید محمودی بر عهده داشته است و نوید محمودی تهیه اش کرده، چیزی فراتر از دو اثر پیشین این دو برادر است.
این فیلم که در خارج از کشور با نام بین المللی ”رونا مادر عظیم“ به نمایش درآمد، توانست همچون دو فیلم قبلی برادران محمودی ”چند متر مکعب عشق“ و ”رفتن“ جوایز بین المللی بسیاری از جمله: جایزه بهترین فیلم جشنواره بین المللی فیلم بوسان کره جنوبی، جایزه بهترین فیلم جشنواره بین المللی فیلم دیوراما هندوستان، جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره بین المللی فیلم دیوراما، جایزه ویژه هیات داوران جشنواره جهانی فیلم وزول فرانسه و همچنین دیپلم افتخار بخش بین آبادیان جشنواره جهانی فیلم فجر را از آن خود کند.
قصه در رابطه با عظیم یک پناهنده افغان است که در شهرداری تهران کار میکند. برادر کوچکتر او فاروق قرار است با خانواده و مادرشان قاچاقی به آلمان بروند، اما در لحظه آخر فاروق از بردن مادرش منصرف میشود. مادر بیمار میشود، نیاز به پیوند کلیه پیدا میکند و عظیم در پی یافتن کلیه برای مادرشان بر میآید.
شاید بتوان گفت: ”شکستن همزمان بیست استخوان“ پیش از هر چیز فیلمی برای بزرگداشت جایگاه مادر و عشق مادرانه است. مادری که کنار گذاشته میشود و میبخشد، بی مهری میبیند و عشق میورزد و همه چیز را نه برای خود که تنها برای فرزندان و نوه هایش میخواهد. این جایگاه در جای جای اثر نمایان است و شاید به بهترین شکل در جملهای از عظیم به همسرش نمود میکند: برای من در دنیا اول مادرم است، دوم مادرم است، سوم مادرم است و صدم مادرم است.
فیلم برای واژه خانواده ارزش بسیار قائل است و در قابهای متعدد افراد آن خانواده را در شادی و غم کنار یکدیگر نمایش میدهد.
”شکستن همزمان بیست استخوان“ از نگاهی دیگر فیلمی اعتقادی است. در نماهای متفاوت از فیلم رابطهی قلبی شخصیت اصلی با پروردگارش به تصویر کشیده میشود. رابطهای که بچه دار نشدن شخصیت اصلی (عظیم) و شرایط سخت زندگی اش خدشهای در آن ایجاد نکرده است و در انتها وقتی که از همه جا مانده و میداند برادرش همه چیز را فهمیده است باز هم به مسجد که تنها مامن اوست پناه میبرد. حتی در نمایی، زنان افغان را میبینیم که دور هم جمع شده اند و برای سلامتی مادر دعا میخوانند.
نگاه دیگر فیلم، اما همچون دیگر آثار این دو هنرمند به بحث مهاجرت است. دو برادر (عظیم و فاروق) یکبار با خانواده هایشان به ایران مهاجرت کرده اند و حال یکی از آن دو (عظیم) با وجود سختیهای بسیار در کشور مشغول به کار است و دیگری (فاروق) تصمیم به مهاجرت دوباره به کشور آلمان دارد.
فیلم از یک سو میخواهد بگوید مهاجران در کشور تازه شان هم شرایط مساعدی ندارند و با وجود تمام سختیها باز هم در فکر مهاجرت به کشورهای دیگر هستند و از سوی دیگر به نقد برخی قوانین درون کشور میپردازد. قوانینی که اجازه نمیدهند اعضای بدن یک ایرانی به یک غیر ایرانی پیوند داده شود.
البته هرچند که جمشید محمودی در مقام نویسنده به برخی قوانین نقد دارد، اما به خوبی میداند که باید بر قوانین کشورها تمکین کرد؛ به همین دلیل تنها در چند سکانس کوتاه و به عنوان یک چالش برای شخصیت اصلی به این مبحث میپردازد و سپس از کنار آن عبور میکند تا نقدش شکل و شمایل سیاه نمایی به خود نگیرد. بر همین اساس با اینکه مخاطب با فیلمی نسبتا تلخ و انتقاد گرایانه روبروست، اما با لحظه لحظه آن همراه شده، با شخصیت هایش هم ذات پنداری میکند و در انتها با حال خوب از سالن خارج میشود.
بخش مهم و شاید اصلی فیلم، اما مسئله قضاوت است. قضاوت شدن فاروق توسط برادرش عظیم بخاطر به همراه نبردن مادرشان در مهاجرت به کشور آلمان. قصه گو با قرار دادن عظیم در شرایط سخت انتخاب بین جان خود و جان مادرش که از همه چیز برایش مهمتر است، میخواهد سختی شرایط انتخاب را به عظیم و مخاطبانش نشان دهد و به آنها بگوید نمیشود تا کفش کسی را به پا نکردهای راه رفتنش را قضاوت کنی.
فیلم به زیبایی افراد را در موقعیتهای مختلف قرار میدهد تا نشان دهد که هر کسی میتواند در شرایط گوناگون عملکردی متفاوت از خود نشان دهد. از این روست که نه قهرمانی وجود دارد و نه ضد قهرمانی و هر فردی میتواند در شرایط خاص قهرمان قصه خود باشد.
هرچند که ”شکستن هم زمان بیست استخوان“ قصهای زیبا و پر از تعلیق دارد و جمشید محمودی نیز شخصیت داستانش را در برابر چالشهای بسیار قرار داده است، اما به دلیل نوع زندگی موجود در قصه فیلم با ریتمی کند پیش میرود. ریتمی که کندی اش با قابهای بسیار زیبای کوهیار کلاری و بازی بسیار خوب بازیگران ایرانی و افغان دلنشین شده است.
بازیگران همگی به درستی انتخاب شده اند؛ محسن تنابنده به عنوان بازیگر اصلی و فرشته حسینی، سعید چنگیزیان، مجتبی پیرزاده و علیرضا استادی به عنوان بازیگران فرعی همگی به خوبی از پس نقششان برآمده اند و بازی باور پذیری از خود به نمایش گذاشته اند.
در انتها آنکه هرچند سال هاست برادران محمودی در کشوری غیر از زادگاهشان زندگی میکنند، اما اعتقادات، رسوم و دغدغههای بومی خود را فراموش نکرده اند و این نگاه ملی برای هر هنرمندی ارزش محسوب میشود. از سوی دیگر جهان شمول بودن درون مایهی داستان ”شکستن هم زمان بیست استخوان“ فیلم را به یک اثر بین المللی بدل کرده است و این یعنی هر فردی، در هر نقطه از جهان و با هر زبان و اعتقادی آن را درک کرده و با آن همراه خواهد شد.
ایمان شمس خبرگزاری صدا و سیما |