بیستم دیماه، سالروز قتل میرزا محمدتقیخان فراهانی معروف به امیرکبیر؛ بزرگمرد تاریخ معاصر ایران، به فرمان ناصرالدینشاه قاجار است.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز اصفهان؛ از سمت چپ باغ فین، که وارد شوی قبل از اینکه به در خروجی برسی ، حمامی است که به واسطه خونی در آن ریخته شده معروف و محبوب گردیده است و این فرمان بعد از پا گذاشتن به حمام مدام در گوشت زمزمه می شود، ناصر الدین شاه دستور داده بود « پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار؛ مامور است به فین کاشان رفته و میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید ».
اینجا مجسمه میرزا تقی خان فرزند کربلایی محمدقربان، آشپز و دربان و ناظر قائم مقام فراهانی که در یکی از روستاهای فراهان اراک متولد شده بود و در محضر خانواده قائم مقام نشو و نما یافته بود را می بینی .امیری که در کوتاه مدتی با نشان دادن ذکاوت خود از جمله حضور در فرونشاندن ماجرای قتل گریبایدوف که در آن زمان منشی دستگاه قائم مقام بود و تاسیس دارالفنون و نشر روزنامه و اصلاح وضع نظام، پایان دادن به فتنه سالار در خراسان و صدها کار دیگر ، چنان به اوج اصلاحی رسیده بود که در دوره ناصری دیگر مثل او را کسی شاهد نبود.
ولی شاید یکی از آفتهای رایج دوره قجری دامنگیر این میرزای کوشا و مصلح گردید و آنهم آفت چشم و همچشمی بود که یک شبِ حکم قتل وی را رقم زد!
ترغیب شاه به فرمان قتل
ناصرالدین شاه که به دلیل علاقه خاصی خواهرش را به ازدواج امیرکبیر درآورده بود، از او حمایت میکرد ، اما توطئه گسترده بود و اصرار در ترساندن شاه ادامه یافت و کمکم ناصرالدین شاه که هنوز بیست سال هم نداشت به امیر سوءظن پیدا کرد و وی را از صدارت عزل و فقط در مقام امیر نظام وی را باقی نهاد.
ناصرالدین شاه در روز پنجشنبه 19محرم «1268 ﻫ .ق »دستخطی به این مضمون برای امیر فرستاد: «چون صدارت و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم.»
تبعید امیر از تهران به کاشان
سرانجام امیر به دستور شاه و به اجبار از تهران به فین کاشان، تبعید شد و نامه تبعید وی را شاه به جلیل خان جلیلوند داد و در نامه جداگانهای خطاب به ماموران اجرای حکم تبعید دستورالعمل رفتار با امیر و خانواده او و طرز کنترل و مراقبت او را مشروحاً نوشت .
روز پنجشنبه بیست و ششم محرم، امیر و تمام اعضاء خانواده او را از جمله؛ عزتالدوله (همسر امیر و خواهر ناصرالدین شاه) و دو دختر امیر از او و پس از همسر سابق و مادر امیر، تحت الحفظ به طرف کاشان حرکت دادند و سرانجام روز هشتم صفر سال 1268، امیر و همراهان وی وارد تبعیدگاه خود "باغ فین" شدند.
جریان قتل امیر
علیخان روز جمعه 17یا18 ربیعالاول به صورت ناشناس و با صورتهای بسته وارد فین شده و بدون یک دقیقه فوت وقت به دنبال کار جنایت خود راهی شدند.
حمام باغ فین یک در به داخل داشت و یک در هم به طرف بیرون و به نظر میرسد که ماموران محافظ امیر از جریان آگاه بودهاند و زمینه را از پیش برای اجرای حکم قتل وی مهیا ساخته بودند، زیرا به قول بیشتر مورخان وقتی علیخان به فین میرسد، امیر در حمام بوده است. به هرحال ماموران برای اینکه مانع ایجاد رابطه میان امیر و عزتالدوله (همسر امیر) شوند، درب اندرون را بطوریکه عزتالدوله نفهمد، از بیرون بر وی بستند.
علیخان با کمال گستاخی و جسارت از امیر میخواهد که بدون یک لحظه فوت وقت آماده مرگ شود و تنها تقاضایی که از امیر قبول میشود، اینست که نحوه اجرای حکم را خودش تعیین کند.
پس امیر از جا بلند شد و غسل کرد و در وسط گرمخانه نشست و چون عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، دستور داد که دو رگ بازوی وی را قطع کردند و دو دست را روی زمین گذاشت و شاهد فواره زدن خونهای گرم و پرجوش و خروش، که جز استقلال و عظمت کشور چیزی نمیتوانست آن را تسکین دهد، بود.
پس از گذشت لحظاتی علیخان نگاهی به جلاد دیگر انداخت و دستور داد لگدی به میان دو کتف امیر بزند و سپس حوله ای به دهان امیرکبیر فرو کرد و راه نفس او را که به شمارش افتاده بود نیز بر او بست و پس از چند لحظه جسد بیجان میرزا تقی خان امیرکبیر در میان خونهای صحن گرمخانه حمام فین افتاده بود و دژخیمان دربار ناصرالدین شاه با عجله و شتاب بسوی تهران روانه شدند تا خبر قتل امیر را برسانند.
آگاهی عزتالدوله از قتل همسرش
همسر باوفا و مهربان امیر که احساس کرده بود حمام امیر بیش از حد معمول طولانی شده است، نگران و مضطرب شد و برای تفحص از حال همسر خود قصد بیرون رفتن از اندرون را نمود، ولی با بسته بودن در عمارت از پشت مواجه شد و هر چه فریاد کشید و نگهبان را صدا زد که در را باز کنند، کسی جوابش را نداد.
عزتالدوله (همسر امیر) که به مشکوک بودن ماجرا پی برده بود، دیوانهوار آنقدر با مشت و لگد بر در ضربه زد تا در شکسته و خود را به حمام رسانید و هنوز به حمام نرسیده بود که خبر قتل امیر را به او گفتند. عزتالدوله وقتی به داخل حمام رسید که قلب شوهرش برای همیشه از کار افتاده و جسد بیجانش در میان خونهای صحن حمام افتاده و همه چیز تمام شده بود.
به دستور ناصرالدین شاه از جنازه امیرکبیر تجلیل به عمل آمد و در میان اظهار احترام و ادب اهالی کاشان، جسد وی را در «مشهد کاشان» به خاک سپردند. ولی عزتالدوله پس از چند ماه با اجازه شاه، جسد امیر را از کاشان به کربلا منتقل کرد و در مقبرهای در صحن مقدس حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا به خاک سپرد .
ازدواج تحمیلی همسر امیرکبیر!
در این بین شاه و مادرش که اوضاع را مساعد خود نمیدیدند برای رهایی از سخنان رسواگرانه عزتالدوله وی را تحت فشار قرار دادند که با کاظم خان، پسر میرزا آقاخان نوری (جانشین امیرکبیر)، ازدواج کند و سرانجام نیز وی را قانع کردند ولی عزتالدوله به شاه گفت: مرا به اجبار شوهر میدهی ولی به همین خوشم که چند روز دیگر این تیره روزگار را هم که مرا به او میسپاری مانند شوهر اولی خواهی کشت!
عزتالدوله دو دختر خود را بنامهای «تاج الملوک» و «همدم الملوک» که از امیر داشت با بغض شاه و افراد مسبب قتل امیر، به خصوص علیخان مراغه ای (عامل قتل امیر) بارآورده بود، به نحوی که گوبینو مینویسد:
«ناصرالدین شاه سعی دارد با دادن اسباببازی به فرزندان عزتالدوله محبت آنها را به خود جلب کند ولی بچهها همیشه به شاه میگویند: تو همان کسی هستی که به قتل پدرمان حکم دادی. چند ماه پیش پسر فراشباشی پسر علیخان که به سن همان بچههاست با بچههای امیر مواجه میشود، همین که بچهها او را شناختند به روی او افتادند و با چنگ و ناخن سر و صورت او را زخمی کردند و به زحمت او را از دست دختران امیر بیرون کشیدند.»
قتل امیرکبیر ماجرایی تأمل و تأثربرانگیز
بیستم دیماه سالروز قتل میرزا محمدتقیخان فراهانی معروف به امیرکبیر؛ بزرگمرد تاریخ معاصر ایران، به فرمان ناصرالدینشاه قاجار است. هرچه نام والای امیرکبیر یادآور اصلاح، پیشرفت، لیاقت و شایستگی است، عزل و قتل او، از جمله خاطرات تلخ و ناگوار حافظه تاریخی مردم ایران است.