به گزارش
خبرگزاری صداو سیما،مرکز اصفهان؛میرزا محمد تقیخان فراهانی مشهور به امیرکبیر، فرزند کربلایی محمدقربان، آشپز و دربان و ناظر قائم مقام فراهانی در یکی از روستاهای فراهان اراک متولد شد.
وی در محضر خانواده قائم مقام رشد یافت و در کوتاه مدتی با نشان دادن ذکاوت خود پس از طی مراحل پیشرفت و ترقی علمی و سیاسی به صدر اعظمی حکومت ناصرالدین شاه قاجار برگزیده شد.
وی در طول چهار سال صدارتش، خدمات شایسته و فراوانی به ملت و حکومت کرد که از مهمترین آنها میتوان به رسیدگی به وضع مالیه، حذف القاب و عناوین و سر و سامان دادن به ارتش و کارهای فرهنگی، چون تأسیس دارالفنون و نشر روزنامه وقایع اتفاقیه و اصلاح وضع نظام، پایان دادن به فتنهی سالار در خراسان و صدها کار دیگراشاره کرد.
امیرکبیر چنان به اوج اصلاحی رسیده بود که در دورهی ناصری دیگر مثل او را کسی شاهد نبود.
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه اعتماد الدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت؛ چنان که تلاشهای این عده و دیگر درباریان و دشمنیهای دولتهای استعماری به خصوص دولت انگلیس سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود شد.
ناصرالدین شاه وی را از صدارت خلع کرد وچند روز بعد او را به حکومت کاشان منصوب و در حقیقت او را تبعید کرد.
ولی شاید یکی از آفتهای رایج دورهی قجری دامن گیر این میرزای کوشا و مصلح شد و آن هم آفت چشم و هم چشمی بود که یک شبِ حکم قتل وی را بر وی رغم زد.
با عزل و مرگ این صدراعظم لایق و با کفایت تقریباً همه کارهای اصلاحی او به دست فراموشی سپرده شد و حتی مربیان و افسران اتریشی که نیز برای همکاری مدرسهی دارالفنون آمده بودند به علت بدرفتاری با آنها پس از مدتی ایران را ترک کردند.
امیرکبیر، بیستم دی سال ۱۲۳۰ در ۴۳ سالگی در حمام فین کاشان به دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید و پیکرش در شهر کربلا به خاک سپرده شد.
جریان قتل امیرکبیرامیرکبیر خودش نوع قتلش را انتخاب کردامیرکبیر که در گرمخانه حمام غرق در خیالات خود نشسته بود، به ناگاه شاهد ورود جلادان شاه به محوطهی حمام میشود و پس از طی صحبتهایی بین امیر و فرستادهی شاه، علیخان با کمال گستاخی و جسارت از امیر میخواهد که بدون یک لحظه فوت وقت آمادهی مرگ شود و تنها تقاضایی که از امیر قبول میشود، اینست که نحوهی اجرای حکم را خودش تعیین کند.
پس امیر از جا بلند شد و غسل کرد و در وسط گرمخانه نشست و، چون عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، دستور داد که دو رگ بازوی وی را قطع کردند و دو دست را روی زمین گذاشت و شاهد فواره زدن خونهای گرم و پرجوش و خروش، که جز استقلال و عظمت کشور چیزی نمیتوانست آن را تسکین دهد، بود.
پیکر امیرکبیر را ابتدا در همان کاشان (گورستان «پشت مشهد») دفن کردند. چند ماه بعد، به پایمردی همسرش عزت الدوله که همسر ناصر الدین شاه هم بود، پیکرش را به کربلا حمل کردند و در اتاقی که در آن به سوی صحن امام حسین (ع) باز میشود به خاک سپردند.
این شعر حماسی پرسوز بر سنگ قبر امیر کبیر در کربلا نقش بسته است.
آه که در جهان دون، از صدمات این غما / عالم روز واپسین گشت عیان به عالما
خاک ملال از جهان، رفت به هفتم آسمان / رفت به گلشن جنان، وارث آصف جما
کارگشایی متقی، حارس ملک دین تقی / آنکه ز سهم او شقی، شد به سوی جهنما
بست چه بار زین سفر، روح امیر نامور / شد زمدار تا مدر، ماه صفر محرما
هاتف رحمت خدا، خواند به گوش این ندا / کز در بندگی درآ، تا که شوی مکرما
مال وفات او ز غم، کلک سرور زد رقم / گفت که بی زیاد و کم آه امیر اعظما