هشتم مردادماه روز بزرگداشت حکیم سهروردی نامگذاری شده است.
شیخ شهابالدین سهروردی از جمله دانشمندان بزرگ قرن ششم هجری است که اهتمام به اندیشه سیاسی وی تلاشی در جهت کشف زوایای مبهم اندیشه حکیمی است که پایه گذار مکتبی خاص در حکمت اسلامی بوده است. بازخوانی اندیشه سیاسی این حکیم، پژوهشی در حقیقت کشف یک عنصر فعال و کارآمد ایرانی در حوزه فکر و اندیشه سیاسی در جهان اسلام است. امام راحل در پیام تاریخی خود به گورباچف مینویسد:
... « اگر جناب عالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید میتوانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه ها به نوشتههای فارابی و بوعلی سینا (رحمتالله علیهما) در حکمت مشاء مراجعه کنند تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس و نیز به کتاب های سهروردی (رحمتالله علیه) در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی مشخص کنند که جسم هر موجود مادی دیگر، به نور صرف که منزه از حس میباشد نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است .»[1]
اینکه امام راحل در نامه خود به گورباچف وی را به مطالعه آثار سهروردی درکنار آثار دیگر حکمای مسلمان دعوت میکند گویای عظمت و بزرگی حکیم سهرورد است. سهرورد در حومه زنجان کنونی زادگاه شیخ اشراق است . او حکمت ایران باستان را در تمدن اسلامی وارد میکند. فلسفه و عرفان را تلفیق میکند و در تلفیق دیانت و عقلانیت کوشش میکند. با این همه، به هیچ وجه «حکمت اشراق» او مکتبی التقاطی نیست و امروزه بحثی جدی حول حکمت و مکتب و میراث او در جریان است. اگر چه محققان عرب؛ سهروردی را از اعضای شعوبیه برمیشمارند و «عابدالجابری» وی را در کار تدوین ایدئولوژی ایرانی تحلیل میکند. اما از «هورتن» و «محمد معین» گذشته که اولی در غرب و دومی در ایران برای نخستین بار به سهروردی پرداختند، ما با چهار روایت از شیخ اشراق مواجهیم. «هانری کربن» از دریچه «حکمت الهی» به او مینگرد. «حسین ضیائی»، جنبه «فلسفی - منطقی» را پر رنگ نشان میدهد. «غلامحسین ابراهیمی دینانی» همروی «عرفان و فلسفه» را در سهروردی میبیند و در نهایت «نصر الله پورجوادی» او را در متن «ادبیات فارسی» پیگیری میکند.[2]
این حکیم ایرانی از دو جنبه دیگر نیز برجسته است:
نخست: سهروردی آموزههای بلند اسلامی را با اندیشه ناب فهلویون ایرانی درآمیخت و همگونی ایرانی ـ اسلامی را به نمایش گذاشت. اگر فردوسی، زبان ایرانی را در شاهنامه تجلی داد، شیخ اشراق، اندیشه ایرانی را در آثارش متبلور ساخت. دومین ویژگی سهروردی به اذعان فلاسفه معاصر، شجاعت او در نگارش آثار به زبان فارسی است. شاید به سبب همین نگاه ویژه او به تفکر و زبان ایرانی بود که عدهای تنگ نظر، او را به شُعوبیگری (ملی گرایی ایرانی) متهم کردند. نوشتار حاضر به طور گذرا مروری بر اندیشه سیاسی شیخ شهید سهروردی دارد.
ابوالفتوح شهابالدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی به سال ٥٤٩ هجری در سهرورد[3] زنجان دیده به جهان گشود و پس از اتمام تحصیلات ظاهری به سیر و سیاحت در شهرهای مختلف ایران و دیدار با مشایخ صوفیه پرداخت. وی درس و بحث خود را در اصفهان ادامه داد و در نهایت به حلب از شهرهای بزرگ سوریه عزیمت کرد.
او فیلسوفی بزرگ و عارفی روشنضمیر است که در سنین جوانی به وسیله متحجران و تنگنظران زمان خود تکفیر میشود و به قتل میرسد. شیخ شهید از دوران کودکی در جست وجوی حقیقت بود. آن روز که در سهرورد هم سنهای خود را دید که به مکتب می روند، آتش حقیقت جویی در وجود او ناگهان شعله کشید.[4]سهروردی برای تحصیل، مسافرت به شهرها را شروع کرد. او به مراغه، اصفهان و... مسافرت نمود. در کتاب مجموعه مصنفات شیخ اشراق درباره زندگانی ایشان چنین آمده است:
« در صِغَرِ سن، به طلب حکمت، مسافرت گزید تا به مراغه رسید و در آنجا در خدمت مجدالدین جیلی به تحصیل مشغول گشت و از آنجا به اصفهان توجه نمود و چنین به نظر میرسید که او «بصائر» ابن سهلان ساوی را نزد ظهیر فارسی خوانده است. و از کتب او چنان مفهوم میشود که در بصائر فکر بسیار کرده است. سهروردی به اطراف و نواهی متعدده، بسیار سفر نمود و در این اثنا با جماعت صوفیه نیز ملاقات کرد و صحبت داشت و از ایشان استفادهها نمود... به ریاضت و خلوات و افکار به جانب نفس خود متوجه و مشغول گشت تا آنکه رسید به نهایت سِرّ و غایت مقامات حکما. و این مجملی بود از احوال شیخ در حکمت ذوقی و بحثی»[5]. در ادامه این کتاب همچنین آمده؛
«شهاب الدین به حلب رَخت کشید و در زمانِ الظاهر غازی بن ایوب، به سال 579 ه.ق بدان شهر وارد شد و در مدرسه حلاویه فرود آمد و به حلقه درس شیخ آنجا، شریف افتخارالدین در آمد و با فقهایی که شاگردان او بودند به بحث پرداخت. در چند مسئله با آنان مناظره کرد و پیروز گردید. شیخ افتخارالدین، مقام و مرتبت علمی او را بشناخت و او را به خود نزدیک ساخت. از این زمان، زبان فُقَها به بدگویی در حق او دراز شد. ملکْ الظاهر او را فرا خواند و مجلسی از فقها و متکلمین بر پا ساخت. با او مباحثه و مناظره کردند و در برابر حجت ها و ادله و براهین او منکوب شدند. ملکْ الظاهر را از او خوش آمد و او را مقرب خود ساخت و از خواص خود گردانید. این امر خشم و کینه شکست خوردگان در مناظره را برانگیخت و به الحاد متهمش کردند و زندیقش خواندند. و این اتهام به ملک الناصر صلاح الدین (صلاح الدین ایوبی) نوشتند و او را از فساد عقیده فرزندش در اثر مصاحبت با سهروردی بر حذر داشتند وگفتند اگر او را زنده بگذارد، بسا اعتقادات مردم را نیز فاسد کند. صلاح الدین به پسرش نوشت که باید شهاب الدین را بکشد و در این اقدام تأکید بسیار نمود. فقهای حلب به قتل او فتوا دادند. این خبر به شهاب الدین رسید. از الظاهر خواست که او را در مکانی حبس کند و از خوردن و آشامیدن باز دارد تا بمیرد. و گویند که الظاهر فرمان داد او را در زندان خفه کنند. پس در سال 587 هـ .ق او را خفه کردند. در این هنگام به چهل سالگی نزدیک شده بود[6]. گفته میشود مزار شیخ هم اکنون در یک کلانتری در شهر حلب واقع شده است که البته بعد از درگیرها و اشغال این شهر از سوی جریانهای تروریستی اطلاعی از وضعیت مزار وی و فارابی که او هم در حلب دفن شده دردست نیست. امید است در پی آزادی حلب وضعیت آرامگاه دو حکیم بزرگ اسلامی مدفون در این شهر نیز روشن شود.
اساسی ترین مطلب حکمت سهروردی چیست؟
دکتر دینانی از فیلسوفان معاصر در پاسخ به این پرسش میگوید این پرسشی است که خود سهروردی به یک معنی مطرح کرده و اصلاً کارش پاسخ دادن به این پرسش است که "حکمت من چه حکمتی است؟" حکمت سهروردی، حکمت اشراقی است، چنانکه نام کتابش را «حکمت الاشراق» گذاشته است. یعنی حکمتی که جنبه اشراقی دارد و با صراحت تمام ادعا کرده است که این حکمت، حکمت خسروانی است. اینجاست که فلسفه سهروردی بلافاصله علاوه بر باطن، جنبه های ظاهریاش نیز پیدا میشود. اگر حکمت را به معنی فلسفه بپنداریم، هر اهل فلسفهای حق دارد بپرسد که حکمت خسروانی چیست؟ در واقع کلمه ی "حکمت" در اصطلاح سهروردی همان فلسفه است. منتهی فلسفه یک واژه یونانی است که در ابتدا "فیلوسوفیا" بوده است. "فیلو" یعنی محب، "سوفیا" یعنی حکمت؛ "فیلوسوفیا" یعنی کسی که محب دانش و حکمت است و حکمت را دوست دارد. این چیزی است که سقراط باور داشت و ادعا میکرد که حکیم نیست، بلکه دوستدار حکمت است. هیچ کس حکیم نیست. حکیم مطلق خداوند است. ولی کسی میتواند در راه حکمت قرار بگیرد که محب حکمت باشد و اگر کسی محب حکمت نباشد، هیچ گاه حکیم نخواهد شد، حتی اگر تمام اصطلاحات را یاد بگیرد[7].
دینانی همچنین می گوید: حکمت خسروانی، حکمتی اشراقی و معنوی است که شیخ معتقد است زادگاه این نوع حکمت در ایران باستان حتی قبل از زرتشت بوده، چنانچه زادگاه و جایگاه فلسفه ارسطو، افلاطون و هراکلیتوس در یونان و به خصوص شهر آتن بوده است و هنوز هم آثار آن هست، مثل معبد "دلفی". سهروردی جانش را در راه احیای این حکمت گذاشت و شهید شد و شاید اگر شهید نشده بود، کتابهای بیشتری نظیر "حکمت اشراق" مینوشت. کلمه اشراق واژهای عربی است که از شرق و از تابش نور میآید. اشراق درخشش نور است؛ درخشش نوری که در اثر آن نور چیزها روشن میشود، منتهی این نور در باطن آدمی تجلی میکند، میدرخشد و حقایق در باطن آدمی دیده میشود. چنانچه در ظاهر نیز چنین میشود. البته ظاهر و باطن دو مرتبه از هستی است، اما بسیار شبیه هم هستند. اول عالم ظاهر را توضیح دهم و بعد به عالم باطن برسیم. در همین عالم ظاهر، چراغی روشن است و خورشید طالع است؛ نور چراغ و خورشید باعث میشوند که ما اطراف و اشیاء را ببینیم. اما اگر هیچ نوری نبود، آیا امکان رؤیت بود؟ چیزی دیده میشد؟ و اگر نمیدیدیم چه میفهمیدیم؟ اگر نوری نبود، از چشممان چه استفادهای میکردیم؟حال منشأ این اشراق چیست؟ نور است. چه نوری؟ چشم من با نور خورشید و چراغ و نور ظاهری و انوار محسوس میبیند.[8]
اما فهم با چه میبیند؟ آن هم با یک نوری میبیند، حتی میتوانیم بگوییم خودش نور است. و اگر نور باشد هم از یک نور بالاتری مستنیر میشود. پس باطن و فهم، ظهور نوری است که آن نور از نظر سهروردی اصالت دارد. فلسفه سهروردی فلسفه نوری است نه وجودی، که این اختلاف عظیمی بین سهروردی با ملاصدرا و دیگر کسانی که تفکر فلسفه یونانی دارند، بوجود آورده، زیرا به هر حال فیلسوفان ما کمی یونانی اند... مظهر کامل شرق، ایران بوده و البته هند هم تا حدی بوده است. سهروردی میگوید که میخواهم این تفکر را احیا کنم که فهم اشراق است و آدمی ظرفی خالی نیست که پر شود، بلکه فانوسم که روشن میشوم.
دکتر یزدان پناه[9] نیز در تشریح حکمت اشراق میگوید:
سهروردی قائل به این است که حکمت حقیقی ریشه در ارتباط با آسمان دارد، بنابراین حکمت خسروانی در کنار حکمای یونان و عارفان که یکسان تلقی میشود اینها همه راه شهودی را قائل هستند. بنابراین هیچ انسانی حکیم شمرده نمیشود مگر اینکه وصل به خمیر حکمت باشد، این تلقی جایگاه عارفان را مشخص میکند. بنابراین شیخ اشراق نه از سر تعلق عادی بلکه تعلق حکمی خود به عارفان تعلق داشت. یزدان پناه درباره برخی تلاشهای شیخ اشراق میگوید: اندیشه عرفان نظری که تعبیر دقیق حکمت عارفانه برآمده از شهود است؛ واقعا طوری که عارفان به لحاظ حقیقت به حقایقی میرسند آنها را گزارش کرده است. این تلقی در دوره اسلامی بعد مشاء پذیرفته شد که عارفان برای خود حکمت و حکمت برهانی داشته باشند. وی درباره دستهبندی آثار سهرودی گفت: دسته اول آثار عرفانی سهروردی نظر سفیر سیمرغ و دیگری لغت موران (که توصیه میکنم کسانی که میخواهند ساده و روان مناسک سلوک را بدانند این را بخوانند)، سوم کلمه تصوف شرح مقامات عرفا و معانی اصطلاحات عرفانی است و در نهایت روزی با جماعت صوفیان است. دسته دوم رسالههای رمزی ـ تأویلی او مانند قصه غربت غربیه، آواز پر جبرئیل، عقل سرخ، فی حقیقة العشق است. بسیاری از آثار سهروردی حتی فلسفه و متافیزیک آمیخته فضای عرفانی است. بنابراین بحث عشق خیلی راحت در دستگاه و شهود او جا پیدا کرده است[10].
از مجموعه اندیشه های فلسفی شیخ اشراق می توان اندیشه سیاسی وی را نیز استخراج کرد. بدین گونه که؛ سهروردی پس از تقسیم حکمت به دو بخش عملی و نظری، به ضرورت پرداختن به معرفت نفس و معرفت حق تعالی و معرفت فرائض و سنن شرعی از خوردن و پوشیدن اشاره میکند و دانستن این امور را از برای بقای زندگی دنیوی ضروری میداند. شیخ اشراق معتقد است هر قوتی از قوای مردم دارای لذت و الَم است. سهروردی همانند فلاسفة قبل از خود حکمت عملی را به سه دستة خلقیه و منزلیه و مدنیه تقسیم میکند و در بحث حکمت مدنیه جایگاهی برای سیاست باز مینماید.[11] سهروردی بر پایة مبانی استدلالی خود از حقایق پدیده های سیاسی سخن میگوید، او اجتماع انسانها را ضروررتی اجتنابناپذیر میداند و از این رهگذر داناترین فرد اجتماع را برای رهبری آن در نظر میگیرد. حکمت عملیای که سهروردی از آن سخن میگوید به معنای شناخت پدیدههای مدنی از منظر فلسفه سیاسی است. بدین ترتیب پدیدة مدنی یا سیاسی در نظر سهرودی عبارت از زندگی جمعی و حیات مدنی انسانهاست.[12]
به باور حسین ضیایی از اساتید سهروردی شناس، سهروردی سعی کرده است تا یک بحث فلسفه سیاسی نوین [که برگرفته از آرای اهل مدینه فاضله فارابی است] به دست دهد. این مدینه فاضله برمبنای رابطه عقلانی میان رئیس اول [مدینه] و عقل فعال است و فاضل حکیم متأله و حاکم [لذا بین حکومت و دانش نوعی انتزاج ماهوی وجود دارد] نقش نفر اول مدینه فاضله را بازی میکند. در کتاب فارابی، رئیس اول مدینه فاضله کسی است که عقل مستفادش تا جایی پیشرفته است که با عقل فعال در ارتباط است و عقل فعال در نقش واهبالصور به این فرد همه دانستنیها را اعطا میکند و این فرد دارنده صفت اعلم خواهد بود. سهروردی این نماد را بسط میدهد و با اسطوره ایرانی ممتزج میکند، لذا کیخسرو اعلی را داریم [که حکیم متأله است] و ریاست اول مدینه فاضله از آن او است. زیرا این حکیم متأله فردی است که هم حکمت بحثی و هم حکمت ذوقی را به کمال میداند. این حکمت ذوقی بازسازیشده مبانی علم حضوری است و در ارتباط مستقیم با دانش باطن است لذا تزکیه نفس جزو ارکان اساسی این رئیس اول مدینه فاضله خواهد بود پس او در پی چنین مدینه فاضلهای بود.
از نظر سهروردی شخص حاکم صرفا به فرمان خدا می تواند حکمران مشروع باشد. با این بیان تدبیر یا حکومت به معنای دقیق کلمه تنها در صورتی توجیه می پذیرد که به تأیید خداوند و در ارتباط با خداوند یعنی به امر الهی باشد؛ از این رو یکی از ارکان اساسی سیاست اشراقی این است که حکمرانان در آن توانایی آن را پیدا می کنند که دریافت کنندة فرمان الهی باشند و صلاحیت اقتداری را که از طریق الهی به آنها اعطا شده داشته باشند. شیخ اشراق در تمام آثار خود اوصاف انسانهایی نیک سرشت، آنانی که توانایی ارتباط با نورالانوار را دارا می باشند بیان میکند و از این رهگذر مسیر رسیدن به یک حکومت الهی را روشن میسازد.[13]
بنا بر این الگوی حکومت مطلوب سهروردی حکومت حکیم متأله است. وی برای اثبات ضرورت این حکومت نخست به ضرورت زندگی جمعی و نبوت اشاره میکند و از این رهگذر به حکومت حکیم متأله میرسد. [14]وی خاستگاه حکومت مطلوب خود را تنها از منظر الهی مطرح میکند و با اثبات نبوت برای بشر، به رسالت انبیا اشاره مینماید و ضمن بیان وظایف مردم در قبال پیامبران، حکومت حاکم متأله را نیز ادامه سلسله هدایت الهی بشر می داند و برای حاکم متأله، مشروعیتی الهی قایل است. بدین ترتیب داناترین فرد جامعه، به شرط داشتن تأله، رهبری جامعه را به عهده خواهد گرفت و پذیرش مردم در مشروعیت حکومت وی تأثیری ندارد، زیرا سهروردی خود به دو نوع ریاست ظاهری و نهانی تصریح دارد. شیخ اشراق در پی رویکرد سیاست متعالی است؛ نظریه سیاسی و حکومت مطلوب او، توسعه مادی را با تعالی معنوی توأمان تبیین و تأمین میکند. رهیافت اشراقی که حکمت ذوقی و حکمت بحثی را توأمان در خود جمع کرده است، چشم انداز جدیدی به زندگی سیاسی مسلمانان دارد که از قبل آن نظریه دو ساحتی انسانی - الهی (اسلامی - اشراقی) جایگزین نظریه و رویکرد مادی جسمانی (دنیوی) و تکساحتی میشود. اندیشه سیاسی سهروردی با رویکردی اسلامی - اشراقی در نسبت با تفکر یونانی و تفکر ایران باستان، تفکر شیعی اثناعشری، تفکر اسماعیلی قابل بررسی است.[15]
میتوان گفت اندیشه سیاسی ایرانشهری سه واژه اصلی دارد؛ ایرانشهر، شاه آرمانی و فر ایزدی. شاه آرمانی در آیین سیاسی اشراقی فرّ کیانی دارد؛ اما تفسیر سهروردی به آن رنگی عرفـانی بخشیده است. میدانیم که حاکم آرمانی سهروردی، عارفی است که به دلیل ارتباط با عالم خیـال و سیر در آن، صلاحیت حکومت بر مردم را پیدا کرده اسـت. ایـن ارتبـاط موجـب مـیشـود کـه حکیم، حقایق و جزئیات را در خواب و بیداری، از عوالم برتـر دریافـت کـرده و قـدرت تصـرف درطبیعت را به دست آورد. چنان که فقرات مختلف آثار شیخ اشراق نشان میدهد، وی فرّ کیـانی را بر همین توانایی تطبیق میدهد و در نتیجه مفهوم اساسی اندیشة سیاسی ایرانشهری را مطابق با الزامات حکمت اشراقی تفسیر میکند. شاه آرمانی دارندة فرّ ایزدی، همان حکیم متألهی است که در آثار شیخ اشراق بدان اشاره شده است. البته باید اشاره کرد که اندیشة سیاسـی ایرانشـهری- و به طورخاص مفهوم مورد بحث- عناصر و ویژگیهایی دارد که آن را مستعد تفسیر عرفانی کرده و شیخ اشراق نیز از همین ویژگیها بهره جسته است .[16]
ارتباط فره با آتش و نور از دیرباز در زمرة اعتقادات ایرانیان بـوده اسـت. شیخ اشراق در حکمةالاشراق، از قـول زرتشـت، خـرّه را نـوری تعریـف مـیکنـد کـه «از ذات خداوندی ساطع میگردد و بدان مردم بر یکدیگر ریاسـت مـییابنـد و بـه کمـک آن هریـک بـرصناعتی و عملی متمکن میگردند» در متون ایرانی از انـواع مختلـف فرّ سخن رفته است؛ ولی به طور خاص از سه نوع فرّ مربوط به شاهان، پیامبران و حکما یاد شـده است. در حکمت اشراقی نیز از هر سه گروه یاد شده به عنوان دارندگان خره یاد شده است؛ اما در دریافت ویژة سهروردی از اندیشة سیاسی ایرانشهری، تأکید خاص او بـر فـرّکیانی دیده میشود. شیخ در الواح عمادی مینویسد: «و نوری که معطی تأیید اسـت کـه نفـس و بدن بدو قوی و روشن گردد، در لغت پارسیان «خـرّه» گوینـد و آنچـه ملـوک خـاص باشـد آن را«کیان خره» گویند» [17].
سهروردی در رسالة پرتونامه مفهوم کیان خره را بیشتر توضیح میدهد: «و هـر پادشـاهی کـه حکمت بداند و بر سپاس و تقدیس نورالانوار مداومت نمایـد، چنانچـه گفتـیم، او را خـرّة کیـانی بدهند و فرّ نورانی ببخشند و بارقی الهی او را کسوت هیبت و بها بپوشاند و رئـیس طبیعـی شـود عالم را و او را از عالم اعلی نصرت رسد و سخن او در عالم علوی مسموع باشد و خـواب و الهـام او به کمال رسد.»شیخ اشراق از این پیوند به بهترین وجه بهره میگیرد و به تطبیـق آن بـا مراتـب انـوار در حکمـت اشراقی میپردازد.
به باور بستانی[18] مهم ترین ابتکار سهروردی، توضیح و تفسیر عناصر اندیشـة سیاسـی ایرانشـهری در سـاحت باطنی این عالم و بخشیدن معناها و ظرفیت هایی جدید به اندیشة شاهی آرمانی بود. شیخ اشراق، با طرح نظام حکمت خود بر مبنای سلسله مراتب انوار، به تفسیری از حکمت سیاسـی خسـروانی دست زد که میتوان آن را تفسیری عرفانی دانست. مبنـا و مرجـع ایـن تفسـیر در نظـام تأویـل معنوی اشراقی، عالم خیال است و به همین دلیل، این ساحت باطنی را باید شالودة آرمان اندیشی سیاسی حکمای اشراقی نیز دانست. شاه آرمانی در این تلقی جدید، واسطهای است بین عالم انوار معنوی و عالم غربت غربی و به همین دلیل اسـت کـه قـرار گـرفتن وی در رأس جامعـة بشـری موجب «نورانی» شدن زمانه میگردد. بر همین مبناست که به نظر سهروردی آنگاه که نـور از گروهی از مردم منقطع گردد، هیبت و شوکت آنها و پادشاهشان زایـل گشـته و نفـوس آن ذلیـل میشوند. (از سوی دیگر در آیین سیاسی اشراقی، با فراوان شدن انـوارالهی، انسـانهـا مطیـع و فرمـانبـردار میشوند.)
اندیشـة سیاسـی ایرانشهری اساساً بر شاه آرمانی متکی است و تنها با وجود این شخص است که حکومـت بسـامان میگردد. در آیین سیاسی اشراقی نیز تجلی انوار الهی، جز بـه واسـطة شـاه آرمـانی دارای کیانخواه، میسر نخواهد شد. از همین روست که سهروردی به کارنامة شاهان آرمانی ایران باستان، که تنها متألهان صاحب حکومت بوده اند، اهمیت بسیار میدهد و مـیکوشـد از کـردار ایـن شـاهان، تفسیری نوآیین مطابق با الزامات حکمت اشراقی عرضه کند. بخش مهمـی از ویژگـیهـای آیـین سیاسی اشراقی را باید در این دریافت و گزارش نوین از کارنامة شاهان آرمانی و اسطورهای ایـران باستان جست و جو کرد. کیخسرو و فریدون در سنت اندیشة سیاسی ایرانشهری، همواره به عنـوان الگوی شاهان ایرانی مطرح بودهاند و در شاهنامه نیز عنایت ویژهای به این دو شهریار وجـود دارد.[19]
عدالت در اندیشه سهروردی جایگاه خاص دارد. سهروردی میگوید عدالت جزو فضایل اربعه است، این فضایل برمبنای شرایطی است که حکومت باید ایجاد کند که در این شرایط شهروندان به گونهای برابر بتوانند برای تحصیل سعادت، زندگانی کنند و از فضایل چهارگانه برخوردار باشند. در این فضایل چهارگانه، عدالت نقش اصلی را بازی میکند. البته اگر ما عدالت را از این فرآیندی که دولت باید در دسترس شهروندش قرار دهد، برگیریم، دیگر آرمانی و فضیلتی در کار نخواهد بود و ما به جای مدینه فاضله شاهد مدینه رذیله خواهیم بود. در مدینه فاضله باید عدالت حکم اساسی داشته باشد، چون جزو اصول حاکم در این بحث است و اینجاست که بزرگان میگویند این شرایط تحقق عدالت را باید دولت ایجاد کند و در دسترس شهروندش قرار دهد.
جمع بندی
حکیم سهروردی از بزرگترین حکمای ایران و صاحب مکتب اشراق است. اندیشه وی را میتوان پیوندی عالمانه میان تفکر دینی و اندیشه ایران باستان دانست. درجایجای آثار متعدد سهروردی که جملگی در عمرکمتر از چهار دههای این نابغه سهرورد به تألیف رسیدهاند میتوان بازسازی و بازخوانی اندیشه ایرانی را با تفکر اسلامی جستجو کرد. مشرب عرفانی سهروردی وی را درمیان حکما، نامدار کرده است. اندیشه ایرانشهری با سهروردی جانی دوباره گرفت. حکیم متأله حاکم آرمانی سهروردی با پیامبر و امام قابل انطباق است. میتوان گفت در مقایسه با ملاصدرا، ابن سینا و فارابی، سهروردی ایرانیترین حکیم سیاسی کمتر شناخته شده است. این حکیم شجاع البته با تسلط و مهارتی مثال زدنی درمناظرات و محاجات خود، ظاهر بینان را شکست داد اما در نهایت سنتِ سیئه سعایت، جان شیخ اشراق را قربانی کرد. حکیمی سیاسی که بی سیاست بود و عاقبت جان خود را بر سر اندیشههای خود گذاشت و شیخ شهید لقب گرفت. امروزه بازخوانی اندیشههای سهروردی که از جمله گنجینههای حکمت اسلامی است ضرورتی دو چندان دارد. چنین گنج بزرگی بود که امام راحل را بر آن داشت گورباچف را به خواندن آثار حکیم سهرورد دعوت کند. شاید قبل و بیش از حاکم شوروی سابق، ایرانیان به بازخوانی اندیشه های حکیم اشراق محتاجتر باشند. انتظار میرود با آزاد شدن شهر حلب از لوث وجود تروریستها، از حکیم سهرورد تجلیل شایسته ای شده و مزار وی به روی اهل نظرگشایش یابد.
پژوهش خبری // گروه سیاسی
[1]- نامه حضرت امام به گورباچف
[2] http://www.mehrnameh.ir/article/852/
1- شهر سرسبز و تاریخی سهرورد با جمعیتی حدود 8000 نفر دومین شهر پرجمعیت شهرستان خدابنده می باشد و در 21 کیلومتری شهر قیدار قرار دارد . به دلیل رطوبت و بارندگی مناسب ، جنگل های طبیعی و مراتع سرسبز این شهر گسترش یافته اند . این شهر از سطح دریا 1900 متر ارتفاع دارد و آب و هوای آن در فصول بهار و تابستان معتدل و در پاییز و زمستان سرد است . سهرورد تا قرن هفتم هجری قمری یکی از شهرهای آباد منطقه زنجان بوده که با حمله مغولان آسیب فراوان دید . مردم شهر مسلمان و پیرو مذهب شیعه جعفری هستند و به زبان آذری سخن می گویند . سهرورد بافت مسکونی متمرکزی دارد . شهر در یک شیب کوهستانی با جهت شمال غربی - جنوب شرقی استقرار یافته و بهره گیری از حداکثر تابش نور آفتاب در فصل زمستان فراهم شده است . موقعیت طبیعی ممتاز همراه با بارندگی های مطلوب و مناظر جنگل و مراتع کوههای اطراف و باغات میوه حواشی رودخانه ، جذابیت های ویژه ای به شهر بخشیده است. باغ های سیب ، زردآلو ، انگور و گلابی مخصوصاً گردو که از نظر مرغوبیت در سطح جهانی مطرح و نمونه می باشد در تابستان و پاییز مناظر زیبایی از کار و تلاش این منطقه را به نمایش می گذارد . البته سهرورد بزرگان دیگری نیز در تاریخ به دنیا معرفی کرده است که برای مطالعه بیشتر ر.ک
(http://www.sohravardcity.ir/page/Introduction).
[4] http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4693/6366/71389/
[5]شهاب الدین سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح: سیدحسین نصر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380، چ 3، ج3، ص13 به نقل از
[6] http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4693/6366/71389/
[7] http://ebrahimi-dinani.com
[8] http://ebrahimi-dinani.com
[9] http://www.irip.ir/Home/Single/54916
[10] http://www.irip.ir/Home/Single/54916
[11] رجبعلی، اسفندیار، اندیشه سیاسی شیخ شهاب الدین سهرورد،ی فصلنامه سیاست متعالیه، زمستان 92، ص123
[12] اسفندیار، همان، ص131
[13] اسفندیار، همان، ص124
[14] اسفندیار،همان، ص 133
[15] اسفندیار،همان، ص143
[16]احمد، بستانی، سهروردی و اندیشه سیاسی ایرانشهری، دوفصلنامه علمی ـ پژوهشی«پژوهش سیاست نظری»، دوره جدید، شماره دهم ،پاییز و زمستان 1390: 63 -91
[17] بستانی، همان
[18] بستانی، همان
[19] بستانی، همان