نگرش بدبینانه ایرانیان نسبت به آمریکا نشأت گرفته از سیاست های گذشته و حال دولتمردان آمریکا نسبت به ایران بوده و هست. از اینرو 13 آبان همواره برای ملت ایران یادآور اقدامات خصمانه و استکبارگونه آمریکا علیه میهن اسلامی ایران است.
13 آبان سال 1343 امام خمینی(ره) در پی اعتراض شان به تصویب لایحه کاپیتولاسیون برای آمریکایی ها، بازداشت و به ترکیه تبعید شدند. کاپیتولاسیون که از وقیحانه ترین و ستمگرانه ترین معاهدات تحمیلی استعمارگران علیه دیگر کشورهاست، ایران نیز متاسفانه طی سالیان متمادی دچارش شده بود. در ایران، اگرچه از دوران صفویه مقررات کاپیتولاسیون به صورت نانوشته در مورد تجار و اتباع اروپایی رعایت میشد، اما به صورت قانونی، از دوران قاجار و متعاقب جنگهای ایران و روس به اجرا درآمد. در زمان فتحعلیشاه دور دوم جنگهای روسیه و ایران با شکست ایران پایان یافت و عهدنامه ترکمنچای در 5 شعبان 1243.ق/ 10 فوریه 1828.م بر کشورمان تحمیل گشت. فصل هفتم، هشتم و نهم معاهده ترکمانچای که به مسایل حقوقی و جزایی اتباع روسیه در ایران مربوط است، مهم ترین قسمت عهدنامه بود؛ چرا که با اجرای این فصول رژیم کاپیتولاسیون به نفع روس ها برقرار شد. پس از آن بود که انگلستان و سایر کشورهای اروپایی رسماً از این امتیاز نامشروع به علت ضعف حکومت های قاجاریه بهرهمند شدند.
کاپیتولاسیون در سال 1306ش، تحت فشار افکار عمومی و فضای حاکم بر روابط بینالملل پس از جنگ اول جهانی لغو گردید. اما این قانون ننگین در سال 1343 در زمان دولت اسدا... علم و حسن علی منصور دوباره به نفع اتباع امریکا در ایران به تصویب رسید.
کابینه اسدا... علم در 13 مهر 1342، به دستور شاه، پیشنهاد آمریکا مبنی بر اعطای مصونیت قضایی به اتباع آمریکایی را به صورت یک لایحه در هیئت دولت تصویب کرد. سپس این لایحه به مجلس سنا تقدیم و این مجلس نیز در 3 مرداد 1343 بدون این که سناتورها اظهار نظر جدی درباره آن بکنند، به تصویب رسید. حسنعلی منصور نخست وزیر وقت نیز این لایحه را در 21 مهر 1343 به مجلس شورای ملی برد و با 74 رای موافق و 61 رای مخالف به تصویب نمایندگان مجلس رساند.
چندی بعد این خبر به حضرت امام خمینی(ره) رسید و ایشان پس از کسب اطلاع و یقین پیدا کردن از وقوع چنین موضوعی، به منظور افشاى این خیانت تصمیم گرفتند که طى ایراد نطقى، این عمل رژیم شاه را به اطلاع عموم برسانند. به همین منظور، امام خمینی(ره) در روز 4 آبان 1343، سخنرانى بسیار آتشین، کوبنده و افشاگرانه به عمل آوردند و مردم ایران را از جزئیات این خیانت مطلع ساختند. ایشان در بخش هایى از سخنرانى خود چنین فرمودند: « قانون در مجلس بردند، در آن قانون ... تمام مستشاران نظامى آمریکا با خانواده هایشان، با کارمندهاى فنى شان، با کارمندان اداریشان، با خدمه شان، با هر کس که بستگى به آنها دارد، اینها از هر جنایتى که در ایران بکنند مصون هستند؛ اگر یک خادم آمریکایى، اگر یک آشپز آمریکایى مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلو او را بگیرد! دادگاههاى ایران حق ندارد محاکمه کنند! بازپرسى کنند! باید برود آمریکا! آنجا در آمریکا ارباب ها تکلیف را معین کنند! ... دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفدارى کرد. ملت ایران را از سگ هاى آمریکا پستتر کردند. اگر چنانچه کسى سگ آمریکایى را زیر بگیرد بازخواست از او می کنند، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایى را زیر بگیرد بازخواست مى کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایى، شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد.»
امام خمینى(ره) به ایراد سخنرانى اکتفا نکردند و در همان روز، اعلامیه اى روشن و غنى نیز علیه احیاى کاپیتولاسیون صادر کردند. در بخشى از این اعلامیه که با آیه "نفى سبیل"، «لن یجعل ا... للکافرین على المومنین سبیلا» شروع شده بود، چنین آمده است: « آیا ملت ایران مىداند در این روزها در مجلس چه مى گذشت؟ ... مىداند مجلس به پیشنهاد دولت سند بردگى ملت ایران را امضا کرد؟ اقرار به مستعمره بودن ایران نمود؟ سند وحشى بودن ملت مسلمان را به آمریکا داد. ... ملت ایران را در تحت اسارت آمریکایى ها قرار داد؟ ... از برخى منابع مطلع به من اطلاع دادند که این طرح مفتضح را به دولت پاکستان، اندونزى، ترکیه، آلمان غربى پیشنهاد کردهاند و هیچکدام زیر بار این اسارت نرفته اند، تنها دولت ایران است که اینقدر با حیثیت ملت و اسلامیت ما بازى مىکند و آن را به باد فنا مى دهد ...»
رژیم شاه، که با بالا گرفتن موج نارضایتی مردم وحشت کرده بود، دریافت که با بودن حضرت امام (ره) در ایران، ممکن است قیام دیگری همچون قیام 15 خرداد 1342 به وقوع بپیوندد؛ لذا تصمیم گرفت ایشان را تبعید کند. شب 13 آبان 1343 صدها کماندو و مامور خانه امام در قم را محاصره و ایشان را دستگیر و به تهران منتقل نمودند. امام(ره) صبح آن روز با هواپیمایی به ترکیه تبعید شدند.
13 آبان 1357؛ کشتار دانش آموزان و دانشجویان
درست در روزهای اوجگیری انقلاب اسلامی دهها نفر از دانشآموزان، مدارس را تعطیل و به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند تا صدای اعتراض خود را به گوش همگان برسانند. آنان که به همراه دانشجویان و گروههای دیگری از مردم در زمین چمن دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند، دژخیمان رژیم ابتدا چند گلوله گاز اشکآور در میان این جمعیت خروشان پرتاب کردند؛ اما، اجتماع کنندگان در حالی که به سختی نفس میکشیدند، صدای خود را رساتر کرده و با فریاد ا...اکبر، لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افکندند. در این هنگام تیراندازی آغاز شد و جوانان و نوجوانان بیگناه، یکی پس از دیگری، در خون خود غلتیدند. در این روز، 56 نفر شهید و صدها نفر مجروح شدند.
به دلیل بسته بودن درهای دانشگاه هیچ یک از دانشآموزان نتوانستند از برابر آتش گلولههای مأموران بگریزند و این امر تلفات آنان را افزایش داد. این جنایت توسط دولت شریف امامی صورت گرفت.
حادثه 13 آبان 1357 بعد از حادثه 17 شهریور آن سال، دومین خونریزی عمده دولت شریف امامی بود؛ در حالی که عمر سیاسی این دولت از 70 روز تجاوز نمیکرد. ابعاد حادثه دانشگاه به حدی بود که وقتی در برنامه اخبار شبانگاهی گزارش تیراندازی مستقیم سربازان به روی دانشآموزان در دانشگاه از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد، وزیر علوم بلافاصله استعفا داد و فردای آن روز کابینه شریف امامی نیز سقوط کرد. از آن پس، روز 13 آبان «روز دانشآموز» نامیده شد.
حضرت امام (ره) در پیامی به همین مناسبت فرمودند: «... عزیزان من صبور باشید، که پیروزی نهایی نزدیک است و خدا با صابران است ... ایران امروز جایگاه آزادگان است... من از این راه دور، چشم امید به شما دوختهام ... صدای آزادیخواهی و استقلالطلبی شما را به گوش جهانیان میرسانم.» (6)
در حادثه 13 آبان 1357 نیز نقش آمریکا در پشت پرده کشتار دانشجویان دیده می شود. به طوری که «باری روبین» محقق آمریکایی، به دخالت دولت آمریکا در این حوادث می پردازد و می گوید: "... بینتیجه ماندن اقدامات آشتی جویانه شریف امامی نشان میداد که چارهای جز بازگشت به سیاست «مشت آهنین» باقی نمانده است. مسافرت اردشیر زاهدی (سفیر ایران در آمریکا) در تاریخ نهم اکتبر [هفدهم مهر 57] که حامل یک پیام شفاهی از طرف برژینسکی (مشاور امنیت ملی کارتر) درباره لزوم شدت عمل برای سرکوبی مخالفان بود، این طرز فکر را تقویت میکرد.".
13 آبان 1358؛ تسخیر لانه جاسوسی
سیزدهم آبان 1358 ساختمان سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) در تهران توسط جمعی از دانشجویان پیرو خط امام تصرف گردید. از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا زمان تسخیر سفارت آمریکا در تهران دیپلمات های آمریکایی مستقر در سفارتخانه از هیچ تلاشی در جهت مقابله با نظام نوبنیاد جمهوری اسلامی ایران فروگذار نمیکردند. تماس با سرکردگان گروه های ضد انقلاب، ارتباط حمایتی با شبکههای کودتا و برانداز در داخل کشور و تأمین مالی گروهک های تروریستی که در غرب و جنوب ایران به انفجار در لولههای نفتی و یا ایجاد ناامنی و بیثباتی در مناطق کردنشین مشغول بودند، از جمله فعالیتهای مأموران سیاسی فعال در ساختمان سفارت آمریکا بود. این حقایق در اسناد لانه جاسوسی نیز آمده است. بعضی از مقامات بلند پایه دولت کارتر پس از شکست وی در انتخابات 1359 ش. در خاطرات خود، به نقش نامطلوب و مخرب دستگاه حکومتی آمریکا علیه ایران که از طریق سفارتخانه آن کشور در تهران هدایت میشد اقرار کردند. سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) در تهران طی زمستان 1357 تا پائیز 1358 به مرکز فرماندهی عملیات جاسوسی و خرابکاری علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده بود؛ نظامی که عمر سیاسی آن به یک سال نمیرسید. با این حال لانه جاسوسی (سفارت آمریکا) زمانی توسط دانشجویان تسخیر شد که آمریکا خواست مشروع ملت ایران در استرداد شاه و اموال و داراییهای بلوکه شده ایران را نادیده گرفت و حتی امکاناتی وسیع در اختیار فراریان حکومت شاه گذاشت تا تشکیلات خود را علیه انقلاب سازماندهی و فعال کنند.
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران از ابتدا با حمایت امام خمینی (ره) مواجه گردید. امام (ره) تصرف لانه جاسوسی توسط دانشجویان را «انقلاب دوم» لقب دادند و در سخنانی، از این اقدام حمایت کردند: « شما میبینید که الان مرکز فساد آمریکا را جوانها رفتهاند گرفتهاند و آمریکائیها را هم که در آنجا بودند، گرفتند و آن لانه فساد را بدست آوردند و آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و جوانها مطمئن باشند که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.»
سیاست های مداخله جویانه استکبار جهانی در ایران
جنگ جهانی دوم و حضور آمریکا در آن که منجر به پیروزی متفقین شد، سبب شد که آمریکا استراتژی انزواگرایی را کنار و استراتژی مداخله گرایی را در سیاست خارجی در پیش بگیرد. از طرفی جنگ جهانی دوم باعث افول قدرتهای اروپایی و در مقابل ظهور دو دولت قدرتمند ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی پس از جنگ گردید. از اینرو آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به یکی از قطب های اساسی نظام بین الملل تبدیل شد. از این دوران به بعد است که امریکا نقش جهانی برای خود در نظام بین المللی قائل است. در دهه 1970 با خروج بریتانیا از شرق سوئز و خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس ایالات متحده امریکا جای آن را گرفت و در واقع حضور جدی امریکا در خلیج فارس به بعد از این دوران بر می گردد. در این میان، ایران به عنوان یکی از کشورهای مهم و استراتژیک حوزه خلیج فارس در سیاست خارجی امریکا جایگاه مهمی پیدا کرد.
پس از جنگ جهانی دوم و در دهه 20 شمسی کم کم پای آمریکایی ها به ایران باز شد. بانی اصلی باز شدن پای امریکاییها به ایران پس از جنگ جهانی دوم و در کنار آن، واگذاری امتیازات قضایی و امنیتی به آنان، "قوام السلطنه" نخست وزیر وقت ایران بود. در همین راستا، اولین دسته از نیروهای نظامی امریکا تحت عنوان "میسیون نظامی"، آذر 1321 ـ دوره نخست وزیری قوام السلطنه ـ با مصونیت های قضایی وارد ایران شدند.
در دوران نخست وزیری سهیلی نیز قراردادهای دیگری در زمینه استخدام مستشاران امریکایی، به بهانه اصلاح سیستم اداری ارتش به امضا رسید که البته هریک از آنها دربرگیرنده امتیازات خاصی برای خانوادهها و وابستگان نظامیان امریکایی بود.
دولت قوام در مهر 1326 موافقتنامهای را با طرف آمریکایی به امضا رساند که استخدام مستشاران نظامی را در انحصار دولت آمریکا قرار میداد. دولت حکیمی این موافقتنامه را سال بعد تمدید نمود و بر نفوذ آمریکاییان در نیروهای نظامی ایران افزود. بعد از آن گروه مستشاری نظامی بزرگی به نام (Armish) به ایران آمدند که تا پیروزی انقلاب اسلامی در نیروهای سهگانهی ارتش حضور داشتند.
به دنبال تشدید جنگ سرد، آمریکاییان در صدد کمک بیشتری به رژیم شاه برآمدند تا به عنوان پایگاهی در مقابل نفوذ کمونیسم مانع توسعه شوروی شوند؛ از این جهت ثبات رژیم شاه برای آمریکاییان در اولویت قرار گرفت. جان وایلی سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران (29ـ 1327) به وزارت امور خارجه آمریکا نوشت: « ایران نیازمند ارتشی است که بتواند نظم داخلی را در کشور برقرار نگاه دارد، ارتشی که هرگونه شورشی را از هر کجا و از هر کس که انجام گرفته و یا تشویق شده باشد، سرکوب نماید. » به دنبال این سیاست دفتر اصل 4 ترومن در ایران تأسیس شد و به تقویت و سازماندهی ارتش پرداخت.
در زمان آیزنهاور بخشی از استراتژی دولت وی تقویت نیروهای ضد شوروی بود؛ لذا به آموزش و تجهیز نیروهای شبه نظامی ایران مبادرت ورزید. مستشاران آمریکایی به آموزش ژاندارمری برای حفظ نظم در مناطق روستایی و آموزش شهربانی و اطلاعات برای حفظ امنیت شهرها پرداختند. این سه سازمان تقویت شدند تا به عنوان ابزار سرکوب شاه مسئول ثبات ایران باشند.
دولت آمریکا پس از کودتای 28 مرداد به آمریکایی شدن ایران سرعت بخشید. در این راستا ایران را وادار کرد تا در پیمان سنتو عضو شود. پس از آن آمریکا « یکدانشکده افسری مطابق الگوی وست پوینت ایجاد کرد... درجهداران تکنسین، مکانیکهای هواپیمایی، متخصصهای بیسیم و خدمه مدرنترین سلاحها، همه به آمریکا اعزام میشدند. »
به علاوه آمریکایی ها در راستای سیاست محدودسازی نفوذ شوروی بین سالهای1326 تا 1330 مجموعاً 175 میلیون دلار به ارتش ایران کمک نظامی کردند. هدف آمریکایی ها این بود که ارتش 150 هزار نفره ایران را به یک ارتش 500 هزار نفره افزایش دهند تا قابلیت شرکت در پیمان نظامی سنتو را داشته باشد. آمریکایی شدن سیستم نظامی ایران، نیاز ارتش را به مستشاران نظامی روز به روز افزایش میداد.
بعد از آیزنهاور، کندی نیز همان استراتژی مهار نفوذ را با روشهایی نوین و با شدت بیشتر ادامه داد. طرح اتحاد برای پیشرفت کندی حاوی دو اقدام برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در کشورهای جهان سوم بود: اصلاحات و در صورت ناموفق بودن آن سرکوب. سرکوب نیازمند تأسیس یک نیروی نظامی ضد شورش بود. « برای آمریکای لاتین و نیز سایر کشورهای جهان سوم وسیله دولت کندی برای سرکوبی کمونیستها، نیروی نظامی نوینی به نام نیروی ضد شورش بود. این نیرو که همردیف کلاه سبزهای آمریکا بود، در ایران کلاه قرمزها نامیده شد.» برای آموزش و تربیت کلاه قرمزها تعداد زیادی از درجهداران ارتش آمریکا به ایران آمدند. گسترش روزافزون مستشاران آمریکایی آن هم در حد گروهبان، منجر به افزایش جرم و جنایت نیروهای آمریکایی در ایران شد.
اما آمریکایی هایی با کمک انگلیسی ها با اجرای کودتای 28 مرداد سال 32 به صورت علنی در امور داخلی ایران دخالت کرده و در نتیجه به صورت رسمی و عملی وارد عرصه سیاسی ایران شدند. بنابر اعتراف امریکایی ها، که در اسناد منتشر شده توسط سازمان سیا (CIA) و وزارت خارجه امریکا در خرداد 1379 مطابق با ژوئن سال 2000 منعکس شده است، نمایندگان دستگاه امنیتی انگلیس، موضوع براندازی دولت مصدق و جایگزین کردن یک حکومت کاملا وابسته را به نمایندگان سیا پیشنهاد کردند که با پاسخ مثبت امریکایی ها در فروردین 1332/مارس 1952 مواجه شدند .
اسناد منتشر شده که توسط یکی از تاریخ نگاران داخلی سازمان سیا در اواسط سال های 1970 تهیه شده است بخشی از پرونده " مبارزه برای ایران" نام دارد. البته بخشی از این مدرک برای اولین بار در سال 1981 منتشر شد، اما بخش اعظم آن به خصوص فصل 3 آن با عنوان "اقدام مخفیانه" منتشر شده است که در واقع شرح چگونگی اجرای کودتا است. در این نسخه برای اولین بار به مشارکت سازمان جاسوسی آمریکا اذعان میشود: «کودتای نظامی که منجر به سقوط مصدق و سرنگونی کابینه جبهه ملی شد، تحت نظارت سازمان سیا به عنوان یک اقدام سیاست خارجی ایالات متحده صورت گرفت» سیا اذعان داشته است که از بیم حضور شوروری در ایران دست به عملیات موسوم به "آژاکس" زده است.
البته باراک اوباما رییس جمهور آمریکا تا کنون دو مرتبه به طور صریح به نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد 1332 که منجر به سقوط دولت ملی دکتر مصدق و تحکیم پایه های قدرت شاه در 25 سال بعد از آن شد، اعتراف کرده است. او یک بار در سال 2009 و در سخنرانی خود در دانشگاه قاهره به این موضوع اشاره کرده و بار دیگر در سخنرانی خود در مجمع عمومی ملل متحد در سال 2013 و در نخستین سال حضور روحانی به عنوان رییس جمهور ایران در نشست سالانه مجمع عمومی به این موضوع اشاره کرد. اوباما همچنین در کتاب خود به نام " جسارت امید " که در سال 2006 و در دوره سناتوری خود نوشته است نیز به کودتای 28 مرداد اشاره کرده و این اقدام را به عنوان نشانه ای از مداخلات بیش از حد دولت آمریکا در امور داخلی دیگران و ایجاد اتحاد با کشورها به وسیله حمایت از یک دولتمرد مقتدر دانسته است. پیش از این نیز مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه وقت آمریکا در دولت بیل کلینتون نیز به مساله 28 مرداد و نقش آمریکا در این ماجرا اشاره کرده و به طور تلویحی از ایران عذرخواهی کرده بود.
در هرحال، پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد 32 و سقوط دولت دکتر مصدق، آمریکایی ها یکتاز عرصه سیاست داخلی و خارجی ایران و عملا جایگزین انگلیسی ها شدند. حمایت دولت امریکا از شاه پس از 28 مراد 1332 وارد مرحله جدیدی شد و امریکایی ها با تمام توان، از شاه حمایت کردند. حمایت مالی امریکا پس از کودتا به طرز شگفت انگیزی افزایش یافت. دقیقا 12 روز پس از کودتای 28 مرداد، شاه از امریکا درخواست وام کرد و امریکا نیز با پرداخت یک فقره وام 45 میلیون دلاری به ایران موافقت نمود. رژیم شاه هر چه پیش می رفت، وابسته تر می شد و نفوذ امریکا روزبه روز در دستگاه حاکمیت ایران افزونتر می گشت. آمریکایی ها، که ایران را «جزیره ثبات » خود می دانستند، تا آخرین روزهای حیات سیاسی شاه، دست از حمایت وی برنداشتند. آنها حتی پس از اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، در حالی که ملت ایران از جنایات بی حد و حصر رژیم شاه به تنگ آمده بود و یکپارچه و یک صدا نابودی شاه را فریاد می کرد، تلاش کردند به هر شکل ممکن، رژیم شاه را پابرجا دارند.
با شروع تحولات انقلابی در ایران، آمریکا دچار سیاست های دوگانه ای شد. و در درون دولت کارتر اختلاف به وجود آمد، گروهی به رهبری برژینسکی مشاور امنیت ملی دولت کارتر اعتقاد داشتند که آمریکا از نظام پهلوی حمایت کند و این نظام باید به سرکوب مخالفین بپردازد و به عبارتی، سیاست سرکوب گرایانه را پیشنهاد می نمودند. اما گروه دوم شامل کسانی مثل سایروس ونس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا و همین طور ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران، اعتقاد داشتند که نظام پهلوی باید تغییراتی در ایران بوجود آورده و به روش مسالمت آمیز با انقلابیون برخورد کند و دولت آمریکا نیـز نـبایـد از سیاست های خشونت آمیز نظام پهلوی حمایت کند و باید این نظام را وادار به ایجاد تغییراتی در ایران نماید. اگرچه این سیاست دوگانه در دولت آمریکا ارائه شد اما در عمل نظر برژینسکی اجرا شد. به عبارتی آمریکا از سیاست سرکوب گرایانه نظام پهلوی حمایت کرد و حتی فرستادن ژنرال هایزر در راستای دفاع از رژیم و جلوگیری از تحولات انقلابی در ایران بود. با چنین نگرشی که آمریکا نسبت به انقلاب اسلامی داشت طبیعی بود که رهبران انقلاب و به طور کلی جامعه ایران یک نگرشی منفی نسبت به آمریکا پیدا کنند و به سیاست ها و اقدامات این کشور به دیده تردید و سوء ظن بنگرند. با وجود این مسایل، نظام جمهوری اسلامی روابط خود را با آمریکا قطع نکرد ولی خواهان آن شد که این کشور روابط جدیدی را با ایران آغاز کند.
سیاست های خصمانه آمریکا نسبت به ایران پس از انقلاب اسلامی
وقوع انقلاب اسلامی و رویکرد استکبار ستیزی انقلاب و رهبری انقلاب علیه امریکا موجب تغییراتی در رفتار امریکا نسبت به ایران پس از انقلاب اسلامی شد و در واقع شاهد دکترین کارتر در این چارچوب هستیم. اشغال سفارت امریکا در تهران به عنوان مرکز جاسوسی امریکا در تهران، نقطه عطفی در روابط ایران و امریکا تلقی می شود. دکترین کارتر 3 پایه داشت:
1) افزایش پایگاه های نظامی و امکانات امریکا در جهان
2) ایجاد نیروهای نظامی واکنش سریع
3) آمادگی امریکا برای مداخله نظامی گسترده در مناطق مورد تهدید.
در این دوران سیاست امریکا تهاجمی تر شد و اقدامات تهاجمی امریکا از جمله جریان طبس، کودتای نافرجام نقاب با شکست روبه رو می شود و عامل شکست چیزی جز وحدت جامعه با رهبری حکیمانه و داهیانه حضرت امام خمینی (ره) نبود.
حمله عراق به جمهوری اسلامی ایران مرحله نوینی در واکنش سخت افزاری امریکا به پیامدهای جهان گستر انقلاب اسلامی بود. از سوی دیگر تغییر رئیس جمهور در امریکا از دموکرات به جمهوریخواه باعث تشدید این دگرگونی شد. دکترین ریگان تهاجمی تر و با هدف براندازی جمهوری اسلامی و حداقل تضعیف ایران بود که در این چارچوب برای جلوگیری از موفقیت های پی در پی ایران در جنگ تحمیلی اقداماتی را بر ضد جمهوری اسلامی ایران به مرحله اجرا درآورد. اما تا زمان جورج بوش پسر، سیاست های اعلامی امریکا بیشتر با هدف تغییر رفتار ایران با بهره گیری از الگوی تحریم بود. ولی با روی کار آمدن نومحافظه کاران، تغییر نظام (Regime change) ایران در دستور کار دولت جورج بوش پسر قرار گرفت. در واقع در این دوران استراتژی تغییر رفتار به کنار گذاشته و تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران آشکارا از عناصر اصلی استراتژی خاورمیانه ای جورج بوش محسوب می گردید. البته باید توجه داشت که در اجرای این استراتژی دولتمردان امریکا را می توان به دو دسته تقسیم کرد. برخی از دولتمردان امریکا که بیشتر در وزارت امور خارجه امریکا متمرکز بودند، به پیروی از نظریه قدرت نرم ( (SoftPowerمعتقد بودند که جمهوری اسلامی ایران را می توان از طریق ابزارهای غیر نظامی مانند انقلاب مخملی، تقویت و گسترش نیروهای داخلی مخالف نظام، فشارهای اقتصادی از پای درآورد. برخی دیگر از جمله مهم ترین آن معاون رئیس جمهور امریکا دیک چنی قرار داشت که معتقد بود گفتگو و مذاکره به ویژه در مورد فعالیت هسته ای ایران به پایان رسیده و سودمندی خود را از دست داده است. بنابراین هیچ گزینه ای جز حمله نظامی و استفاده از قدرت سخت (Hard Power)، برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد.
با به قدرت رسیدن دموکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری و به ویژه شخص اوباما که در زمان انتخاباتی شعار تغییر هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی امریکا را داده بود، در برخورد با ایران متوجه استفاده از قدرت نرم شد. در واقع رسوخ افکار نظریه پردازان نئولیبرال به ویژه ابداع کننده نظریه قدرت نرم یعنی جوزف نای بر این روند شتاب بیشتری داد. اگرچه جوزف نای در پیشنهاد جدید خود قدرت هوشمند (Soft Power) یعنی ترکیبی از قدرت سخت و قدرت نرم را مطرح کرده است. با این حال در سیاست های اجرایی امریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران استفاده از قدرت نرم در اولویت قرار دارد. این مطلب را می توان در استراتژی امنیت ملی امریکا که در ماه مه 2010 از سوی دولت اوباما منتشر شد به وضوح مشاهده کرد.
در واقع میتوان گفت که سیاست امریکاییان در سطح بین المللی تشدید جنگ نرم بر ضد ایران از جمله از طریق جنگ روانی درباره موضوعات مختلف بین المللی و منطقه ای و در سطح داخلی تلاش برای ایجاد شکاف میان حاکمیت و ملت، تغییر ایستارها و ارزش ها، تبدیل گروه های اجتماعی همچون زنان، جوانان، دانشجویان و ... به نیروهای چالشگر و مخالف نظام، فراهم کردن زمینه های بروز انقلاب های نرم به سبک انقلاب های رنگی در ایران، حمایت از روشنفکران وابسته و ... بوده است. در صحنة داخلی، ابزارهای آمریکا در پروژه براندازی نرم را عواملی همچون رسانه ها به ویژه رسانه های مدرن، سازمان ها و نهادهای غیردولتی، نخبگان سیاسی، اجتماعی و علمی، جنبش های اجتماعی نظیر زنان و دانشجویان و اپوزیسیون داخل و خارج کشور تشکیل می دهد. اگر در اوایل انقلاب اهداف براندازانه در مرکز خاصی (لانه جاسوسی) هماهنگ و اجرا می شد، امروزه مراکز مختلفی اجرای این هدف را دنبال می کنند که عمدتاً در فضای سایبری و مجازی قابل شناسایی و ردیابی هستند. از این رو عرصة اصلی تقابل آمریکا با نظام جمهوری اسلامی ایران در دوره کنونی، عرصة جنگ نرم است که در مقایسه با سال های اولیه انقلاب ابعادی غامض تر، پیچیده تر و حساستر دارد.
با توجه به آنچه بیان شد، اهمیت 13 آبان در سیر تاریخی انقلاب اسلامی بیشتر نمایان گردید. سه واقعه ای که هر کدام به تنهایی یک پروسه انقلابی است. همان طور که اشاره شد نقطه اشتراک و اساسی هر سه رویداد، دخالت و نقش بارز و اصلی آمریکا در آن ماجراهاست. بیش از سه دهه قبل از انقلاب اسلامی، آمریکا یکه تاز عرصه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ... و حاکمیت و حکومت ایران و تاثیرگذار در رژیم پهلوی بود. پس از انقلاب اسلامی تاکنون نیز آمریکا با در پیش گرفتن سیاست خصمانه با اقدامات آشکار و ترفندها و توطئه های پیدا و پنهان از هیچ گونه عملی علیه نظام جمهوری اسلامی دریغ نکرده است. بنابراین می توان گفت که نگرش بدبینانه ایرانیان نسبت به آمریکا نشأت گرفته از سیاست های گذشته و حال دولتمردان آمریکا نسبت به ایران بوده و هست. از اینرو 13آبان همواره برای ملت ایران یادآور اقدامات خصمانه و استکبارگونه آمریکا علیه میهن اسلامی ایران است.
پژوهش خبری صدا و سیما//