استاد مطهری (ره) معتقد است که قیام امام حسین (ع) کاملا جنبه انقلابی دارد بطوری که امام (ع) هنگامی که اسلام را در خطر میبیند دست به قیام میزند و آنچه به حرکت حسینی جنبه تهاجمی میدهد، آن عامل امر به معروف به نهی از منکر است.
امام حسن (ع) در سال 41 هجری به علل مختلفی با معاویه متارکه جنگ نمود و قرارداد صلحی میانشان منعقد نشد این قرارداد از پنج ماده تشکیل یافته بود که به قرار ذیل است:
1 ـ معاویه باید براساس کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کند
2 ـ معاویه حق ندارد بعد از خود امیر و حاکم برای مسلمین تعیین کند بلکه بعد از وی امام حسن (ع) زمام امور مسلمین را بدست خواهد گرفت.
3 ـ سبب و بدگویی از امیرالمؤمنان علی (ع) ممنوع است. معاویه موظف است طرفداران خود را از این عمل زشت جلوگیری کند و این لکه ننگین را از دامن تاریخ اسلام بزداید و آن بزرگوار باید به خیر و نیکی یاد شود.
4 ـ بیتالمال کوفه به معاویه تحویل نشود و معاویه موظف است برای فرزندان شهدا و یاران علی (ع) که در جنگ حمل و صفین به شهادت رسیدهاند از بیتالمال حقوق پرداخت کند.
5 ـ شیعیان علی (ع) امیرمؤمنان در تمام شهرها و بلاد اسلامی از تعدی تجاوز و آزار عمال معاویه در امان باشد. پس از انعقاد این قرارداد صلح، معاویه هرگز به مواد و شرایط عهدنامه عمل نکرد، حتی یک مورد نیز از مفاد آن قرار داد اجرا نشد ولی در اوائل معاویه تا حدی با سیاست نرمش و تزویر عمل میکرد و بر نقض پیمان تصریح نمیکرد.
فقط در اجرای آن تعلل میورزید ولی بعد از تسلط کامل مخصوصآ بعد از شهادت امام حسن (ع) صریحآ نقض پیمان نمود و در یکی از سخنرانیهای خود به صراحت اعلام کرد: "هر شرطی که با حسن بن علی کردم و هر پیمانی که با او بستم اینک همه آنها را زیر پا میگذارم."
معاویه پس از آن سیاست ارعاب، سرکوب و قلع و قمع شیعیان و دوستداران علی (ع) را با تمام شدت و خشونت و را آغاز کرد. او و عمال و مزدورانش در تمام نقاط بلاد اسلامی شیعیان و یاران علی (ع) و دوستداران اهل بیت را هر کجا پیدا کردند با فجیعترین وضع به قتل رسانیدند، اموالشان را غارت کردند، زنان و کودکانشان را از دم شمشیر گذراندند. به صرف اتهام، خون انسانهای پاک و بیگناه را میریختند، شخصیت های سرشناس اسلام همچون :"حجر بن عدی، عمر بن حمق خزاعی، عبدالله بن یحیی حضری، رشید هجری و..." ده ها انسان صالح، وارسته و با تقوا زاهد، عالم و عابد را صرفآ به جرم ولای علی (ع) به سیاه چالها انداختند و بقتلشان رساندند و تاریخ اسلام را ننگین و لکهدار ساختند.
معاویه پس از شهادت امام حسن مجتبی به اقدام خطرناک دیگری نیز دست زد و آن زیر پا گذاشتن ماده دوم قرار صلح بود. او یزید فرزندش که یکی از فاسدترین و پستترین افراد بود را به ولایت عهدی خود برگزید و با زور و فشار از مسلمانان برای وی بیعت میگرفت. به فرمانداران و استانداران بلاد و شهرها بخشنامه کرد از هر طریقی که باشد مردم را به بیعت با یزید وادار کند و تابعیت نکرده رهایشان نسازند و خود وی نیز به شهرهای بزرگ و مرکزی اسلامی سفر میکرد، در اجتماعات بزرگ صحبت مینمود و مردم را به بیعت یزید وا میداشت، به افراد سرشناس و شخصیتهای اسلامی نامه مینوشت و با اصرار و الحاح و با تهدید و تطمیع از آنها میخواست که با یزید بیعت کنند، تا آنجا که نامهای نیز به امام حسین (ع) نوشت و فرزند پیامبر را به بیعت با یزید دعوت کرد. او این کار خطرناک و اسلام برانداز را از سال 56 با تمام قدرت آغاز نمود و تا پایان عمرش در سال 60 با شدت ادامه داد و این امر یعنی تخلیف و بیعت گرفتن برای فرزند اولین بدعتی بود که بوسیله معاویه در اسلام به وقوع پیوست.
اینها عواملی بود که زمینه قیام عاشورا و مقدمات آن را فراهم میساخت و فرزند پیامبر را در برابر این فجایع ـ مظالم و پیمان شکنی به قیام و انقلاب وامیداشت. چنانکه امام حسین (ع) در پاسخ خود به نامه معاویه به این حقیقت اشاره نموده و صریحآ از آن خبر داده است.
معاویه در نیمه رجب سال 60 هجری از دنیا رفت و یزید بجای وی بر حکومت و خلافت نشست. او به تمام استانداران و فرمانداران خود نوشت که از مسلمین بلاد و شهرها به هر طریقی که باشد برای وی بیعت بگیرند. و نامهای نیز به عموزاده خود ولید بن عبته استاندار مدینه نوشت که از مردم مدینه و مخصوصآ از سه شخصیت سرشناس، حسین بن علی (ع)، عبدالله بن عمر و عبدا...بن زبیر برای وی بیعت بگیرد. این نامه روز 26 رجب یعنی 11 روز بعد از مرگ معاویه به دست استاندار مدینه رسید. او با مشاوره مروان بن حکم، شبانه امام را به استانداری دعوت کرد. و مسأله را با آن حضرت در میان گذاشت. امام در پاسخ گفت : ای امیر! ما از خاندان نبوت و محور رسالت الهی هستیم که فرشتگان بر آن خانه رفت و آمد میکردند. محل نزول رحمت الهی بود. اسلام بوسیله ما خاندان آغاز گردیده، بوسیله ما نیز به آخر میرسد و یزید مودی است، شرابخوار، آدم کش که انسانهای محترم و بیگناه را بقتل میرساند و آدم فاجری است که علنآ به فسق و فجور و گناه مرتکب میشود و بی باکانه حدومند الهی را میشکند. آیا برای مثل من! فرزند پیامبر حامل نبوت و رسالت الهی شایسته است که با انسان پلید و فاسدی مثل یزید بیعت کند؟!
با بیعت خود، تمام مفاسد و مظالم او را معنا کند؟!
پس از آنکه امام حسین (ع) بیعت با یزید را با صراحت و قاطعیت رد نمود، مروان بن حکم با امام ملاقات کرد و امام را به بیعت با یزید تشویق و به اصطلاح نصیحت نمود. امام در پاسخ وی سخنی ایراد کردند که بخش دیگری از ابعاد حادثه عاشورا و علل عدم بیعت با یزید را روشن میسازد و نکات مهمی از تعالیم و فرهنگ عاشورا را ارائه میدهد. امام در پاسخ مروان بن حکم چنین فرمود: "انالله و اناالیه راجعون و علی الاسلام و السلام اذا بلیت الامه برای مثل یزید." ما از خدائیم و به سوی او بر میگردیم تو بر اسلام ، سلام، آنگاه که اسلام خدا شنیدم که خلافت برای خاندان ابوسفیان حرام است. هر وقت معاویه را در روی منبر من دیدید، شکم او را بشکافید. اهل مدینه، معاویه را در بالای منبر پیامبر دیدند و دل او را نشکافتند، در نتیجه به خلافت فرزند پلید او یزید دچار شدند."
علل و چگونگی شکل گیری نهضت حسینی
امام حسین (ع) که از بیعت استنکاف نمود و با صراحت و قاطعیت آنرا رد کرد. از طرف عوامل یزید در مدینه سخت تحت فشار و پیگیری قرار داشت. بدین جهت تصمیم گرفت که از مدینه خارج و در مکه، حرم امن الهی استقرار پیدا کند و از آنجا صدای اعتراض خود را به گوش تمام مسلمانان نقاط و بلاد اسلامی برساند امام قبل از حرکت به سمت مکه نخست به قصد وداع و شکوا، به زیارت قبر شریف جد بزگوارش رفت. پس از عرض ادب به پیشگاهش از خطری که دامنگیر اسلام و مسلمین شده است و از بلیدای که برای وی رخ داده است و از هتک حرمتی که نسبت به فرزند پیامبر روا میشود، به حضورش شکایت نمود.
آنگاه رو به سوی خدا افکند و عرضه داشت: "خداوندا تو خود بهتر میدانی که من امر به معروف و نهی از منکر را چقدر دوست دارم. ای خداوند صاحب جلال و کرامت، تو را بحق این قبر و صاحب آن سوگند که ما را به آنچه رضای تو و رضای پیامبرت در آن است، هدایت فرما، راهی را برای برگزین که ما را به رضای تو و پیامبرت برساند؟"
امام بعد از زیارت جد بزگوارش و آماده شدن به خروج از مدینه وصیت نامهای خطاب به برادرش محمد بن حنیفه صادر نمود و بخش مهمی از اهداف و انگیزههای قیامش را که از تعالیم عالیه و از آثار برجسته فرهنگ عاشورا است، در آن وصیت نامه بیان داشت و به امت اسلام در تمام اعصار اعلان نمود. صدور چنین وصیتنامهای در آن موقعیت حساس و هنگام خروج از مدینه با لحن سیاسی ـ فرهنگی، از آغاز یک مأموریت خطیر و بروز حادثه پر مخاطره و عظیمی در تاریخ اسلام حکایت میکرد. و از یک برنامه و دعوت الهی و قیام خونباری خبر میداد.
امام در وصیتنامه سیاسی الهی خود بعد از نام و یاد خدا و شهادت بر وحدانیت الهی و رسالت جد بزرگوارش و شهادت بر معاد و حساب و کتاب و اصول عقد اسلام نوشت :
"من از روی ـ خودخواهی ـ غرور و خیره سری و یا بمنظور ایجاد فساد و آشوب و یا غمیگری و یا ظلم و ستمگری بپا نخواستهام. بلکه قیام کردهام به منظور، اصلاح امور مسلمین، و احیاء و اجرای سنت جدم رسول خدا و پدرم علی بن ابیطالب در میان امت اسلام. هر کسی این دعوت را از من بپذیرد، دعوت خدا را پذیرفته است زیرا حق از آن خداست و هر کسی رد کند، من در راه هدف خود، صبر و استقامت میکنم تا خداوند میان من و این قوم ستمگر قضاوت و داوری کند که خداوند بهترین حاکمان و داوران است."
امام پس از زیارت قبر شریف جد بزرگوارش رسول خدا و مادرش زهرا(س) و برادرش امام حسن مجتبی (ع) و صادر کردن منشوری به عنوان وصیتنامه، در روز 28 رجب با گروهی از نیز هاشم و خاندانش از مدینه به سوی مکه حرکت نمود. امام بعد از 5 روز طی مسافت، روز سوم شعبان که مصادف با سالروز ولادتش بود به مکه رسید. مردم کوفه نیز با شنیدن خبر مرگ معاویه به تکاپو افتاده بودند. آنها با اطلاع از امتناع امام حسین (ع) در بیعت با یزید در خانه سلیمان ابن صرد خزاعی گرد آمده تا درباره بیعت امام شور و مشورت بپردازند. سلیمان برای مردم سخنرانی کرد و گفت:"... شما مردم کوفه از قبل شیعه او و شیعه پدرش بودید او امروز به یاری شما نیاز دارد اگر آمادگی یاری حضرت را دارید نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کنید. اما اگر از سستی و ناتوانی خود بیمناکید حضرت را فریب ندهید و او را گرفتار دشمن نسازید."
اما دوازده هزار نامه از مردم کوفه دریافت داشتند حضرت با ژرف اندیشی و دورنگری پاسخی به این نامهها ندادند. پس از آن امام نماینده خود مسلم را برای شناسایی موقعیت به کوفه فرستاد زمانیکه مسلم به کوفه رسید از امام (ع) خواست تا با شتاب به سوی کوفه حرکت کند. در این مقطع فرماندار کوفه نعمان بن رشید که فرد ملایمی بود. اعلام داشت تا کسی با من نجنگند من با کسی نمیجنگم. از سوی دیگر چند تن از خواص طرفدار یزید مانند عبدا... بن مسلم برای یزید نامه نوشته و با اعلام اینکه مسلم از مردم کوفه برای امام بیعت گرفته است گفتند اگر میخواهی کوفه تحت فرمانروایی تو باشد باید مردی قدرتمند برای اداره حکومت کوفه برگزینی، یزید با مشورت اطرافیان عبیدا... بن زیاد را علاوه بر فرمانروایی بصره به فرمانروایی کوفه نیز منصوب نمود و وی در اسرع وقت با پانصد سوار به کوفه حرکت کرد.
امام با دریافت نامههای مردم کوفه بعد از 4 ماه و 5 روز اقامت در مکه از آنجا به سوی عراق حرکت و در روز دوم محرم به کربلا یعنی به کوی شهادتش و محل مأموریتش رسید. بدینگونه روز 28 رجب سال 60 با حرکت کاروان عاشورا از مدینه به سوی مکه قیام عاشورا و رسمآ و عملا آغاز گردید و در مسیر این حرکت عدهای جلو کاروان آن حضرت را میگرفتند و امام را از این سفر پرمخاطره منع میکردند. امام نیز ضمن تقدیر از خیرخواهی و دلسوزی آنها به هر کدام پاسخ مناسبی میداد و راه خود را پیش میگرفت. امام در تصمیم خود مبنی بر عدم تبیعت با یزید و مخالفت با او تو آفریدن حماسه کربلا، بقدری استوار، مصمم و قاطع بود که هیچ قدرت و عاملی و هیچ طرح و پیشنهادی نمیتوانست آن را در هم بشکند و یا کوچکترین تزلزلی در آن ایجاد کند.
این استواری و و قاطعیت در تمام حالات و در تمام فراز و نشیبهای قیام عاشورا و در رهبری قیام از آغاز تا پایان بطور یکسان حاکم بود آن روزها که نامهها و صداهای حمایت و خیرخواهی به سوی امام از همه جا سرازیر بود با روزی که امام یک تند و یا با عده بسیار قلیلی در برابر دهها هزار نفر دشمن قرار داشت هیچ تفاوتی نمیکرد. این حقیقت نشانگر این است که:
1 ـ امام از آغاز قیامش یک هدف مشخصی داشته و تا پایان نیز ادامه یافته است و حال امام در تمام شرایط و فراز و نشیب های قیام یکسان بود. بنابراین مسأله به بن بست رسیدن و در عمل انجام شده قرار گرفتن، در قیام عاشورا جایگاه و مفهومی ندارد.
2 ـ امام در قیام عاشورا ورای شکست و پیروزی ظاهری یک هدف خاص و والای دیگری را دنبال کرده است.
3 ـ در فرهنگ عاشورا، استواری و قاطعیت در هدف بعد از تشخیص موضوع و ایمان به هدف از شرایط و خصوصیات لازم انقلابهای اسلامی و از صفات برجسته رهبری امت اسلام است.
چه عاملی سبب شد تا امام حسین (ع) دست به چنین قیام عظیمی بر ضد حکومت یزید بزند، در این خصوص و در اصل نظر اختلاف میباشد. عدهای علت قیام حسینی را "تشکیل حکومت اسلامی میدانند ، و در استدلال این قول میگویند که: امام حسین (ع) برای امتناع از بیعت یزید از مدینه خارج و به مکه رفتند و پس از آنکه نماینده اعزامی ایشان، مسلمبن عقیل آمادگی اکثریت نیروهای مردم کوفه را برای حمایت از امام به وی گزارش داده حضرت به قصد تشکیل حکومت و احیای اسلام به سوی کوفه حرکت نمودند. و برخی دیگر معتقدند که امام حسین (ع) از همان آغاز به قصد شهادت حرکت کرده و دانسته خود را به شهادت رساندند.
در خصوص قول اول نمیتوانیم این نظر را قبول کنیم و بگوئیم هدف حضرت از قیام تشکیل یک حکومت بوده چرا که به تعبیر مقام معظم رهبری کسی که به قصد حکومت حرکت میکند تا آنجایی پیش میرود که این کارشدنی باشد و اگر احتمال عقلایی بر عدم تحقق آن وجود داشته باشد وظیفه او این است که باز گردد.و حال ما در تاریخ مینگریم در مییابیم که اگر هدف امام حسین (ع) ایجاد حکومت میبود میبایست تمامی جوانب احتیاط را رعایت مینمود. مثلا سفارشات ابن عباس که بیوفایی کوفیان را به ایشان متذکر شدند و گفتند: قلبهای آنها با شماست اما شمشیرهایشان بر علیه شما" را به کار میبستند و همچنین از سوی دیگر هنگامی که خبر شهادت مسلم بن عقیل به ایشان رسید آیا ادامه دادن سفر به قصد حکومت معنایی داشت؟
و از همه مهمتر حضرت بیش از هر کسی با خلق و خوی کوفیان آشنایی داشتند و آنان راحتی بیشتر از خودشان میشناختند. حال سؤال اینست که حضرت با چنین مردمی آیا میتوانست چنان هدف عالی ـ تشکیل حکومت اسلامی ـ را دنبال نماید؟! از سوی دیگر هدف از قیام حضرت تشکیل حکومت اسلامی بود، چرا حضرت اهل بیت خویش را به همراه خود آوردند؟ این عمل چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اما در خصوص قولی دوم که برخی معتقدند هدف از قیام امام حسین کشته شدن میباشد این قول را نیز نمیتوان قبول نمود چرا که تعبیر مقام معظم رهبری ما در اسناد و مدارک اسلامی چنین چیزی را نداریم که برو و خودت مرا به کام مرگ بینداز بلکه آنچه در شهادت براساس آیات و روایات اسلامی میشناسیم اینست که اگر انسان به دنبال یک هدف مقدس واجب یا راجح باشد، در این راه تن به کشتن دهد این آن شهادت صحیح اسلامی است، اما اینکه من بروم و کشته بشوم این چنین چیزی نمیتواند هدف اصلی چنین حادثه عظیمی باشد.
با این توصیف علت و هدف اصلی قیام حسینی چه بود؟ استاد مطهری (ره) معتقد است که قیام امام حسین (ع) کاملا جنبه انقلابی دارد بطوری که امام (ع) هنگامی که اسلام را در خطر میبیند دست به قیام میزند و آنچه به حرکت حسینی جنبه تهاجمی میدهد، آن عامل امر به معروف به نهی از منکر است. بدین معنا که وقتی حضرت احساس نمودند که منکرات سراسر جامعه را فرا گرفته و معروفها در جامعه محمد (ص) به فراموشی سپرده شده است، ایشان به عنوان یک مؤمن خود را موظف دانستند که در مقابل بزرگترین منکر یعنی حکومت نالایق یزیدی حکومتی که به تعبیر امام خمینی (ره) سعی داشت حکومت عدل اسلامی را به رژیم شاهنشاهی مبدل سازد.
مقابله نماید و برای حاکمیت معروفها قیام نماید، لذا امام حسین (ع) خطاب سپاهیانش میفرماید: مردم! پیامبر خدا (ص) فرمود: هر مسلمانی با سلطان ستمگری مواجه گردد که مردم خدا را حلال نموده و عملا پیمان الهی را در هم میشکند، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت درآمده، در میان بندگان خدا، راه گناه و معصیت و دشمنی در پیش میگیرد، ولی او در مقابل چنین سلطانی با عمل و یا گفتار اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که این فرد را به محل همان در آتش جهنم داخل کند." بنابراین چنانکه در این خطبه مشاهده میشود. حضرت هدف مبارزه با ظلم و ستم بیان مینماید و در وصیتنامه خویش (چنانکه قبلا نیز بدان اشاره شد) به برادرش محمد حنیفه به طور صریح علت قیام خویش را بیان مینمایند: همانا من برای خودخواهی و طغیانگری فساد قیام نکردهام بلکه انگیزه نهضت من سروسامان دادن به اوضاع نابسامان امت جدم میباشد. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر نماییم.
چنانچه در این فراز از کلام نورانی حضرت مشاهده مینماییم علت قیام خویش را اصلاح امت اسلامی بیان مینمایند و از نظر ایشان این اصلاح از طریق امر به معروف و نهی از منکر محقق میگردد. مقام معظم رهبری در خصوص علت قیام امام حسین (ع) قیام کرد تا آن واجب بزرگی یعنی تجدید بنای نظام اسلامی یا قیام در مقابل انحراف های بزرگ در جامعه اسلامی را انجام بدهد و این قیام حضرت خود را بزرگترین مصادیق امر به معروف و نهی از منکر میباشد. و ایشان معتقدند که برای این قیام یکی از این دو نتیجه، حکومت یا شهادت متصور بود که حضرت نیز برای هر یک از آن دو آمادگی داشتند، اما آن دو، هدف و انگیزه اصلی حضرت نبودند بلکه نتیجه قیام حسینی بودند و هدف اداء به تکلیف بود و آن تکلیف امر به معروف و نهی از منکر بود.
پژوهش خبری صدا و سیما//