با تغییرات ساختاری در مناسبات دو سوی آتلانتیک،
ترامپ و استفاده از منافع واگرایی اروپا

به گزارش سرويس بين الملل خبرگزاري صدا وسيما ،چالش در روابط یورو آتلانتیکی واقعیتی است که مورد توجه تحلیل گران اروپا و مقامات اروپایی قرار دارد. وزیر امور خارجه آلمان اخیراً در مصاحبه با خبرگزاری آلمان به مسائل مهمی پرداخته است. وي در این مصاحبه به ایجاد تغییرات ساختاری در مناسبات دو سوی آتلانتیک؛ لزوم آمادگی رهبران اروپایی برای تحول ساختاری جدید و روند کاهشی همکاری و هماهنگی آلمان و آمریکا اشاره می‌کند.
به نظر می‌رسد پیگیری سیاست اجتناب از درگیری فعال با چالش‌های درونی و بیرونی اتحادیه اروپا توسط آمریکا و درنتیجه، مواجهه اروپا با تنهایی استراتژیک، همان تحول ساختاری مورد نظر بسیاری از مقامات اروپایی است که احتمالاً تأثیرات گسترده‌ای بر فرایندهای تصمیم سازی اروپا از جمله در حوزه سیاست خارجی، امنیتی و دفاعی آن بر جای خواهد گذارد. واقعیتی که با استفاده ترامپ از منافع واگرایی اروپا ابعاد جدیدی یافته است.

مواجهه آمریکا با چالش‌های اتحادیه اروپا
مواجهه آمریکا با چالش‌های اتحادیه اروپا در سه مرحله قابل ارزیابی است. دوران جنگ سرد و دهه 1990؛ دوره زمامداری اوباما و دوران زمامداری ترامپ.

الف-دوران جنگ سرد و دهه 1990
در دوران جنگ سرد و دهه 1990، آمریکا به ستون‌های نهادی جامعه یورو آتلانتیکی یعنی ناتو و اتحادیه اروپا به‌عنوان ابزاری برای پرورش کشورهای دموکراتیک، متحدان نظامی قابل‌اعتماد و شرکای تجاری قویمی نگریست. در واقع بعد از سال 1945 تا اواخر هزاره گذشته، به دلیل نیاز به دفاع از امنیت اروپای دموکراتیک در برابر شوروی، آمریکا به کنشگری قدرتمند در اروپا تبدیل شد. مبنای سیاست آمریکا در آن دوره، حمایت از دفاع جمعی کشورهای دموکراتیک حوزه آتلانتیک از طریق ناتو و گسترش اقتصاد آزاد به‌عنوان روشی برای غنی‌سازی و ثبات بخشی به اروپا و اطمینان یابی از تحلیل نرفتن ثبات این قاره از درون بود.

ب-دوران زمامداری اوباما
در دوران زمامداری اوباما به دلایلی ساختاری از جمله در چارچوب سیاست "چرخش به‌سوی آسیا - پاسیفیک" سیاست پیشین آمریکا در درگیر شدن فعال اروپا در مواجهه با مخاطرات و چالش‌های اروپا تا حدود زیادی تضعیف شد. در این دوره، با وجود استمرار اثربخشی عامل نگرانی آمریکا از تضعیف اتحادیه اروپا در راهبردهای این کشور در قبال این نهاد، رویکردهای یورو آتلانتیکی این کشور ناکارآمد بوده است و/ یا تضعیف شده است. به‌عنوان‌مثال این دیدگاه مطرح شده که توجه و ابتکارات آمریکا در دوره زمامداری اوباما برای کمک به اروپایی که در حوزه همسایگی خود در شمال و جنوب یعنی از جانب کشورهایی چون روسیه و یا کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه با تهدیداتی عمده مواجه شده است، ناکافی، غیر مؤثر و یا همراه با نتایجی معکوس بوده است. به‌عنوان مثال، بسیاری بر این باورند که سیاست "تنظیم مجدد روابط با روسیه" در دوره مدیریت هیلاری کلینتون در وزارت امور خارجه، نتیجه‌ای جز تضعیف آمریکا و پیشتازی روسیه، اشغال شبه‌جزیره کریمه توسط روسیه، در موضعِ ضعف قرار گرفتن آمریکا در قبال روسیه در سوریه و تغییر موازنه قوا به نفع روسیه (به ضرر اروپا) به همراه نداشته است. البته ذکر این نکته ضروری است اوباما با وجود دوری گزینی از چالش‌های اروپا، همواره مدافع همگرایی بیشتر اروپا بود و مخالف شدید پدیدارهایی چون برگزیت بود که همگرای اروپایی را با مخاطره مواجه می‌کردند.

ج-دوران زمامداری ترامپ
سیاست ترامپ در حوزه اجتناب از درگیر شدن فعال در مسائل اروپا با سیاست اوباما هم‌راستا است. با این وجود ترامپ بعد مهمی به این سیاست اوباما افزود و آن استفاده از منافع واگرایی اروپا بود. به نظر می‌رسد، مواجهه آمریکای ترامپ با چالش‌های مهم پیش روی پروژه اروپا اگر مخرب نبوده باشد که در برخی موارد بوده است، چندان همدلانه و حلال مشکل نیز نبوده است. در چالش اقتصادی اروپا که بر آمده از بحران مالی سال 2008 است، روابط ویژه اقتصادی و تجاری دو سوی آتلانتیک در قالب " پیمان تجاری و سرمایه‌گذاری ترنس-آتلانتیک " به عنوان یکی از مهم‌ترین راه‌حل‌های گذار از این وضعیت، توسط کاخ سفید به محاق رفت و مناقشه تازه‌ای در حوزه تعرفه‌ها شکل گرفت. دیدگاه منفی آمریکا نسبت به اتحادیه پولی اروپا، کمکی به چالش مالی منطقه یورو نمی‌کند. در چالش برگزیت و مذاکرات مرتبط با آن، ترامپ در سمت طرفداران برگزیت سخت و در مقابل اروپا قرار گرفته است.
در حوزه چالش و بحران پناه‌جویی، اروپا نه تنها شاهد همراهی و کمک ویژه‌ای از جانب آمریکا نبود، بلکه برخی مواضع ترامپ، حمایت غیرمستقیم این کشور را از عدم انطباق کشورهای حوزه اروپای مرکزی و شرقی اتحادیه اروپا با سیاست‌های پناه‌جویی اتحادیه اروپا به ذهن متبادر می‌کند. به‌عنوان‌مثال، رئیس‌جمهوری آمریکا در جریان سفر سال گذشته خود به ورشو، آینده تمدن غرب را در معرض خطر خواند و از لهستان به‌عنوان نمونه‌ای یاد کرد که آماده دفاع از تمدن غرب است. در ضمن قدرت‌یابی ترامپ در کاخ سفید با توجه به ارتباطات راهبردی این کشور با کشورهای اروپای شرقی و مرکزی که از آن‌ها به عنوان "پسران بد اروپا" نام برده می‌شود، از سطح توان اتحادیه اروپا برای پیشبرد انگاره‌های لیبرال دموکراسی در این کشورها خواهد کاست.
در حوزه تهدید روسیه به نظر می‌رسد این نگرانی که در زمان بحران، با رأی ترامپ، آمریکا خود را از درگیری فعال به دور نگاه دارد، همچنان باقی است. در چالش‌هایی چون تقویت پوپولیسم در اروپا و مسائلی چون مناقشه کاتالونیا نیز اروپا کمتر با همراهی حلال مشکلی آمریکا و بیشتر با کنش‌های کلامي مشکل‌ساز آمریکا مواجه بوده است. به‌عنوان‌مثال، حمایت ترامپ از نظرات اسلام هراسانه احزاب راست پوپولیست، بارها توسط مقام‌های اروپا مورد انتقاد قرار گرفته است.

استفاده کوتاه‌مدت از منافع اقتصادی واگرایی اروپا
استفاده کوتاه‌مدت از منافع اقتصادی واگرایی اروپا را باید یکی از سیاست‌های مهم آمریکای ترامپ در مواجهه با اروپا بدانیم. آمریکا در هفت ده گذشته، عمدتاً از اروپای متحد به قیمت منافع موقت خود پشتیبانی کرده است. به‌عنوان‌مثال، اروپای همگراتر، برخی هزینه‌ها را به شرکت‌های آمریکایی ازجمله در حوزه انطباق با سیاست‌ها و استانداردهای صادراتی و نظارتی تحمیل می‌کرد و اتخاذ مواضع مشترکِ مخالفِ برخی سیاست‌های آمریکا را امکان‌پذیر می‌نمود.
بااین‌وجود، ترامپ به دنبال آن است که از اروپای واگراتر برای چانه‌زنی با کشورهای عضو اتحادیه اروپا در خصوص مسائلی چون امنیت انرژی و مالیات شرکت‌ها استفاده کند. شکل تهاجمی‌تر این سیاست می‌تواند بیش‌ازپیش انسجام اروپا را با مخاطره مواجه سازد. به‌عنوان‌مثال آمریکا به این می‌اندیشد که با فشار بر یورو، روند همگرایی سیاست خارجی و امنیتی اروپا را تضعیف کند.

تفاوت در جهان‌بینی ترامپ با روسای جمهور پیشین 
به نظر می‌رسد فرایند تضعیف رویکرد یورو آتلانتیکی آمریکا به دلیل تغییرات ساختاری سیاست خارجی آمریکا پیش از ترامپ نیز قابل‌ردیابی است. بااین‌حال، با توجه به دیدگاه‌ها و جهان‌بینی خاص ترامپ و تیمش، تغییر در سطح کارگزاری، احتمالاً به تحولات گسترده‌تری در حوزه تعاملات یورو آتلانتیکی آمریکا منجر خواهد شد.
یکی از تفاوت‌های مهم ترامپ نسبت به رؤسای جمهور پیشین آمریکا، تفاوت در جهان‌بینی آن‌ها است. مسئله‌ای که تا حدودی متأثر از تفاوت‌ها و یا تقابل‌های دو گفتمان ملی‌گرایی و جهان‌گرایی است. به‌عنوان‌مثال ترامپ به ناتو به‌عنوان یک سپر محافظ دوجانبه برای حفظ ارزش‌های دنیای غرب نمی‌نگرد بلکه ناتو را به‌عنوان گروه کوچکی از کشورهای ضعیف می‌شناسد که توانایی دفاع از خود را ندارند و بنابراین باید هزینه حفاظت آمریکا را از امنیتشان پرداخت کنند.
یکی دیگر از مؤلفه‌های جهان‌بینی ترامپ، اولویت یافتن حوزه نفوذ برای آمریکا در مقایسه با اهمیت ارزش‌ها و مبانی حقوق بین‌الملل است. در واقع به نظر می‌رسد مؤلفه‌های ژئوپلیتیکی چون تقسیم حوزه‌های نفوذ، ازاین‌پس بیشتر از مؤلفه‌های ژئوکالچر چون هنجارهای حقوق‌بشری و یا ارزش‌های غربی موردتوجه تصمیم‌سازان آمریکایی قرار خواهند گرفت. در واقع با توجه به این جهان‌بینی است که کشورهای اروپایی به‌ویژه در اروپای شرقی و مرکزی نگران آن هستند که آمریکای ترامپ و روسیه پوتین به‌صورت دوجانبه بر سر حوزه نفوذ خود در اروپا به توافق برسند.

جمع بندي
به نظر می‌رسد شواهد مثالی چون موارد مورداشاره در سطور بالا، اروپا را به این درک رسانده باشد که آمریکا وارد دوره‌ای از رقابت شدید نه با رقبایش بلکه با متحدانش شده است. در ضمن در نظر اروپا آمریکا گام‌به‌گام در حال دورتر شدن از درگیری با مخاطرات و چالش‌هایی است که در مواردی پروژه اروپا را با تهدید مواجه کرده است. در این نگاه، اروپا خود را از منظر راهبردی تنها احساس می‌کند. این تعیین ساختاری، در کنار دیگر عوامل ساختاری، انگاره لزوم حرکت در مسیر خوداتکایی امنیتی و دفاعی اروپا را افزایش داده است و تمرکز بر "اروپای پسا آمریکا" را در فرایندهای تصمیم سازی کشورهای اروپایی برجسته کرده است./
=================

نويسنده: حسین مفیدی احمدی -پژوهشگر مسائل اروپا.

.