دقایقی با شهدا؛
آشنایی با محمد بهاءالدین از شهدای والامقام خوزستان
محمد بهاءالدین یکی از ۲۴ هزار شهید استان خوزستان، کربلای ایران است که در دوران ۸ سال دفاع مقدس به شهادت رسید.
مادر با ایمانش همیشه قبل از شیر دادن به او وضو میگرفت تا فرزندش همیشه مطهر باشد، از کودکی علاقه خاصی به مسجد داشت، خانه اصلیش مسجد محمدی بود که در روز چندین ساعت خود را در آنجا میگذراند و در همین خانه اصیل با قرآن آشنا شد.
تلاش برای زندگی علی گونه
دوران ابتدایی اش که پایان یافت قرائت قرآن را نیز به طور کامل فرا گرفت. ضمن تحصیل به خود سازی میپرداخت و سعی میکرد روش زندگی اش هر چه بیشتر علی گونه باشد. اغلب غذای ساده میخورد و از اسراف و تجملات متنفر بود. لباس ساده میپوشید و روزه میگرفت، بعضی اوقات اتفاق میافتاد که با یک سحری ۲ روز را روزه میگرفت و روز دوم افطار میکرد.
هدف اصلی اش آگاهی اطرافیان بود. با رفتار اسلامی اش همه را به خود جلب میکرد به کوچک و بزرگ سلام میکرد، با کودکان به بازی میپرداخت و تلاش داشت با قصههای شیرین وآگاه کننده اش آنان را از آغاز با معنویت اسلام آشنا کند، چون عقیده داشت آینده انقلاب اسلامی را اینها باید بسازند به بهانههای مختلف دوستان را به مسجد میکشید و به آگاهی آنان میپرداخت با مستضعفان بسیار رئوف و مهربان بود، سعی میکرد مشکلات آنها را حل کند بالعکس در مقابل مستکبرین و اشراف سنتی شهرش، چون شیر میغرید و رفتاری آشتی ناپذیر داشت.
تحقیر شجاعانه استاد غرب زده
سال ۱۳۵۲ به دانشگاه رازی راه یافت، هدفش گرفتن مدرک نبود که وارسته از مادیات بود. بلکه حس کرده بود برای اینکه انسانی کامل شود باید این مسیر را بپیماید. به علت عدم امکان فعالیت مذهبی در آن دانشگاه مجدداً در کنکور شرکت کرد و مهرماه سال ۱۳۵۳ به دانشگاه اهواز رفت، روزی استاد دانشگاه ادبیات، از ایران پیش از اسلام و شاهان آن ستایش میکرد، همه ساکت بودند، اما وی نتوانست سکوت کند و با فریاد رسایش سکوت را شکست که همة شاهان تاریخ ظالم هستند و ایران پیش از اسلام بر اساس ظلم بنا شده است، استاد سر افکنده به او اخطار کرد و او با شجاعت، استاد غرب زده را تحقیر کرد.
حضور فعال در تظاهرات و اعتصابات دانشجویی
جلسات قرآن را مخفیانه تشکیل میداد و با همکاری دیگر همفکران دانشجویان را برای تظاهرات و اعتصاب آماده کرد. خرداد ۱۳۵۴ در تظاهرات و اعتصابات دانشجویی که به تعطیل دانشگاه انجامید و در آگاهی مردم منطقه نقش زیادی داشت.
بسیار فعال بود ضمن تعطیلات با قطار درجه ۳ به تهران میرفت و کتابهای نویسندگان اسلامی برای همشهریان به ارمغان میآورد. تأکید داشت که با قطار عادی سفر کند که به خلق مستضعف پیوند داشته باشد و از نزدیک با دردها و رنجهای مردم هر چه بیشتر آشنا شود، در کوهنوردیهای اطراف تهران شرکت میکرد و سعی داشت تنها با قدری خرما بسازد که بتواند برای مبارزات آینده آماده شود.
بعد از نمودار شدن خیانت منحرفین چپ در سطح مبارزین دانشگاه ندای تولی و تبری به گوش همفکران رساند و تأکید کرد اتحاد با کمونیسم تنها سواری دادن به آنان است، نباید حقیقت را فدای مصلحت کرد طی سالهای ۵۵ و ۵۶ در ادامه مبارزات دانشجویان مسلمان در برگزاری تظاهرات و اعتصابات دانشگاه به منظور آگاهی مردم نقش مهمی داشت. همواره در صف اول بود واز هیچ چیز باک نداشت به علت رعایت کامل تقیه و نداشتن کیش شخصیت طوری رفتار میکرد که ساواک دانشگاه به فعالیتهایش مشکوک نشود.
علاقه زیاد به خواندن قرآن و نهج البلاغه
ضمن مبارزه هیچگاه جهاد اکبر را فراموش نکرد، نمازش نماز بود، با خشوع کامل، نماز شب میخواند، علاوه بر روزه واجب، هفتهای لااقل یک روز روزه میگرفت هر روز بیشتر وابستگیهای مادی را از خویش دور میساخت و به وارستگی از بندهای دنیوی میرسید.
با قرآن، نهج البلاغه را همیشه مطالعه میکرد. همین آشنایی با قرآن و نهج البلاغه او را به افشای این صاحبان تاریخ به مردم وا میداشت علیرغم رهبری کارها هیچ گاه این را نشان نداد و حتی یکبار با مسلمانان بلند سخن نگفت.
تشکیل کتابخانه انجمن اسلامی
اولین نفر بود که کتابهای ممنوع اسلامی را با شجاعت به کتابخانه برد، بعد دیگران نیز از او پیروی کردند و مسئول دانشگاه در برابر کار انجام شده قرار گرفت و با تشکیل کتابخانه انجمن اسلامی موافقت کرد. ضمن تشکیل کتابخانه جلسات نظم گرفت و آموزش قرآن حالت عمومی یافت و این همه به همت شهید محمد بود.
آشنایی نسل انقلاب با مکتب امام خمینی
دانشگاه تعطیل شد و شهید محمد به آرزویش که حرکتی همگام با مردم بود رسید، ضمن شرکت در تظاهرات مردمی با همفکرانش در تدارک مبارزه مسلحانه با رژیم شد که این دوران مصادف با سقوط رژیم و پیروزی انقلاب اسلامی در اسفند ۱۳۵۶ بود، بعد از تفکر فراوان برای کامل شدن خویش ازدواج کرد، ثمره این پیوند ۲ دختر است.
بعد از انقلاب به علت جریانهای منحرف بخصوص مارکسیسم و منافقین و تبلیغات آنها در مدارس بهترین کار را تدریس مسائل اسلامی در آنجا دانست که ضمن آن روند نسل انقلاب را با مکتب امام خمینی آشنا سازد، خطی که از هرگونه حیله و دورنگی به دور است.
آشنایی اطرافیان با مکتب شهادت
شهید محمد در همان اولین روز در جلسه بسیج مرکزی مسجد جامع شرکت کرد و مسؤل بسیج مسجد محمدی شد و ضمن آموزش نظامی به افراد محل و بسیج مسجد آنان را هر چه بیشتر با مکتب شهادت آشنا میکرد و در اندک مدتی کارهای بسیج از نظر فکری نظامی و خدماتی نظم و ترتیب کاملی گرفت.
رسیدن با موتورسیکلت تا میعادگاه شهادت
چند روز قبل از شهادت به علت بیماری کلیه مجبور شد به دزفول باز گردد. این بار حالتی واقعاً روحانی داشت انگار برای شهادت کاملاً آماده بود و برای خدا حافظی به شهید آباد رفت و با شهدا دیدار کرد.
به خانواده اش سفارش کرد که در مرگ من گریه نکنید. برای رسیدن به جبهه، چون وسیلهای نیافت با موتور سیکلت خود به هویزه که جبهه جدیدش بود رفت. اگر آن وسیله هم نبود حاضر بود حتی سینه خیز تا میعادگاه برود همراه دیگر همرزمان در حمله پیروزمندانه رحلت پیامبر (ص) شرکت داشت شجاعانه جنگید و در اسیر کردن ۳۶ تن از مزدوران کفر نقش بسزایی داشت و سرانجام روز ۱۶ دی ماه ۱۳۵۹ در حملهای دیگر شرکت کرد و این بار همراه دیگر همرزمان در محاصره شدند و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و مزار مطهرش نیز در هویزه قرار دارد.