پخش زنده
امروز: -
رضاخان در سوم آبان ۱۳۰۲ با حمایت انگلیس به نخست وزیری رسید و آخرین گام را برای پایه گذاری سلسله پهلوی برداشت.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، رضاخان قبل از رسیدن به نخست وزیری ۳ سال ریاست وزارت جنگ را برعهده داشت و در این مدت با کمک انگلیس زمینه را برای بدست گیری تاج و تخت شاهی فراهم کرد.
تاریخچه به قدرت رسیدن رضاخان
رضاخان در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ وارد عرصهی قدرت شد و توانست در مدت کوتاهی مخالفین را از سر راه بردارد و زمینه حکومت خود کامهی پهلوی را پایه ریزی کند.
اما اولین قدرتنمایی رضا خان، در کسب منصب نخستوزیری آشکار شد.
رضاخان در طول این سه سال، زمینهی براندازی قاجار را فراهم کرد و قدم به قدم به سوی قبضه کردن قدرت پیش رفت.
کسی تصور نمیکرد که یک قزاق بیسواد با خانوادهای گمنام و بی نام و نشان بتواند به مقامی بیش از وزارت جنگ و سردار سپهی ترقی کند. اما پادشاهی رضا میرپنج در آن زمان به یک شوخی بیشتر شبیه بود، اما این شوخی به واقعیت پیوست و حدود ۱۸ سال سایهی شوم خود را بر بالای سر مردم گستراند.
محمدتقی ملک الشعرای بهار از بازیگران سیاسی آن روزگار که اطلاعات زیادی از مجموعه تحولات، رفت و آمدها و تأثیرگذاران خرد و کلان داخلی و خارجی در عرصه سیاسی ایران داشت، پیرامون نقش و مشارکت جدی و تعیینکننده انگلیسیها در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ چنین نوشته است:
... سیدضیاءالدین به مساعدت مستر هاوارد کنسول انگلیس در تهران که مردی صاحبنفوذ بود، پیش افتاده، کودتا را اداره کرد... سیدضیاءالدین زیاد میجنبید.
با مستر هاوارد که مدتی بود جای مستر چرچیل را گرفته و در عهد سر پرسی کاکس با سیدضیاء گرم گرفته بود، دمخور بود.
در این اوقات دیپلمات دیگری به نام مستر اسمارت که در آغاز مشروطه با دمکراتها دوستی داشت و در ایران و لندن به مشروطهخواهان کمک زیادی کرده بود نیز، وارد تهران شد. مستر اسمارت معتقد بود که باید مأمورین انگلیس با احرار و آزادیخواهان و افرادی که وجهه ملی دارند همکاری کنند، ولی مستر هاوارد به خلاف، میل داشت دوستان تازه و فعال خود را بلند کند و جلو بیندازد. بالاخره فکر کودتا در یک هفته به وجود آمد.
از صبح روز پس از کودتا که احمدشاه ناگزیر فرمان نخستوزیری سیدضیاء، عامل غیرنظامی کودتا را توشیح کرد، رعب و وحشتی مثالزدنی در تهران و به تدریج در دیگر شهرهای کشور پدیدار شد و مأمورین اداره تأمینات و کارآگاهی نظمیه به همدستی نیروی قزاق که اینک رضاخان در رأس آن قرار گرفته بود به اقدامات خلاف قاعده و دلهرهآور دامنه داری برای دستگیری رجال و شخصیتهای سیاسی و مذهبی مخالف کودتا دست زدند و به تدریج تعداد دستگیرشدگان سرشناس از سیصد تن فراتر رفت.
فقط کسانی که همکاریشان با کودتاچیان محرز بود، از دستگیری و حبس مصون ماندند.
آیت الله سیدحسن مدرس از جمله این دستگیرشدگان بود.
ترتیبی داده شد تا بانک شاهنشاهی ایران که بانکی انگلیسی بود، مقادیر معتنابهی پول در اختیار کودتاچیان قرار داده و نیروی قزاق و دیگر همکاران و همراهان در کودتا را پاداش و انعام دهند.
هر چند طی روزهای نخست کودتا، سیدضیاء و رضاخان با انتشار اعلامیهها و بیانیههای به اصطلاح وطن پرستانه، برخی از فعالان سیاسی و نیز اقشاری از مردم کشور را فریفتند، اما این ترفند زمان زیادی کارگر نشد و به سرعت نقش انگلیسیها در کودتا و اهداف سوء کودتاچیان دامنه مخالفت با کودتا را در میان مردم کشور و نیز بسیاری از دولتمردان، علما و مجتهدان در تهران و سایر شهرهای کشور گسترش داد.
به ویژه این که دولت کودتا در زمانی کوتاه، قریب به تمام نشریات و روزنامههای مستقل و منتقد را توقیف کرده و به زودی همگان فهمیدند که از آن پس فعالیتهای سیاسی و بالاخص مخالفت با کودتاچیان و دولت کودتا بسیار خطرناک است و کودتاگران حتی از قتل مخالفان جدی خود غفلت نخواهند کرد.
از سوی دیگر اخباری وجود داشت که نشان میداد رضاخان با تهدید و ایجاد رعب از دستگیرشدگان متمکن تقاضای پول کرده و نیز سایر افراد متمکن کشور هم از این دست مطالبات خلاف قاعده مصون نمانده اند.
آنچه بود درازدستی ها، زیاده خواهیها و مطالبات زورگویانه و هتاکانه نیروی قزاق و نیز مأموران شهربانی از اقشار مختلف مردم کشور که از همان آغازین روزهای پس از کودتا به سرعت در بخشهای مختلف فزونی مییافت، بر التهابات سیاسی و اجتماعی جامعه شدت بخشیده، فضای مخالفت و اعتراض به کودتاچیان را گسترش چشمگیری داد.
بدین ترتیب تا سلطه کاملتر کودتاگران بر شئون مختلف کشور و انجام یارگیریهای جدید، حتی رجال، نظامیان و دولتمردان معتدلتری هم که در گوشه و کنار کشور به فعالیت و خدمات خود ادامه میدادند، سوءظنها و مخالفتهای روزافزونی با دولت سیدضیاء و سوءعملکرد نیروی قزاق و رعب افکنان شهربانی که فرماندهان آن به زودی تحت سلطه رضاخان درآمدند، پیدا کردند.
در این میان هر چه زمان بیشتری سپری میشد، بر اهمیت و جایگاه رضاخان در واقعه کودتا و تحولات پسآیند آن افزوده میشد و چنین به نظر میرسید که برای تعدیل اوضاع سیاسی - اجتماعی کشور و از میان بردن آثار سوء تندرویهای سیدضیاء و بالاخص بهره گیری گسترده تر از همکاری رجال و دولتمردانی که اغلب آنان در آغاز کودتا دستگیر و یا تحت فشار قرار گرفته بودند در روند تحولات آتی کشور ناگزیر باید سیدضیاء پست نخست وزیری را ترک کند.
جاه طلبیهای رضاخان که مدت کوتاهی پس از کودتا در مقام وزارت جنگ جایگزین ماژور مسعود کیهان شده بود، از دیگر دلایل سقوط کابینه سیدضیاء پس از حدود سه ماه فعالیت اعلام شده است.
بدین ترتیب رضاخان خیلی زود نشان داد که نمیخواهد در مجموعه تحولات سیاسی آتی کشور نقش کمتر قابل اعتنایی ایفا کند.
چنان که «وزارت جنگی او [در کابینه سیدضیاء]هم زورکی بود و در هیأت وزراء به ماژور مسعودخان تندی کرده بود و حتی میگویند صندلی او را تصاحب کرده بود.»
رضاخان برای آن که حساب خود را از سیدضیاء جدا کند، پس از احراز پست وزارت جنگ، چندان اعتنایی به او نداشت و به ویژه در نزد احمدشاه و درباریان و دیگر کسانی که دل خوشی از سیدضیاء نداشتند چنان وانمود میکرد که گویا در صدر مخالفان او قرار دارد.
اما در همان زمان هم علایم آشکاری از خطرآفرینی رضاخان برای مقام سلطنت و شخص شاه وجود داشت. با این حال مجموعه تحرکات و مخالفتهای داخلی و نیز اشارات محافل انگلیسی باعث شد تا احمدشاه، سیدضیاء را از مقام نخستوزیری کنار بگذارد. در این برهه رضاخان سخت وانمود میساخت که نسبت به احمدشاه و مجموعه حاکمیت وفادار است.
آگاهان به امور درباره رفتار و دغدغههای سیدحسن مدرس در زندان کودتاچیان در قزوین چنین نوشته اند:
مدرس در عزت نفس و مناعت طبع آیتی بود و بدون شبهه کمتر نظیر داشت، چنان که اطلاع صحیح در دست است که مشارالیه دورهای که در زندان قزاقخانه به سر میبرده مطلقاً برای استخلاص خود تشبثی نکرد، فقط از ترس این که مبادا کابینه وقت شئون سیاسی کشور را متزلزل کند، اندوه بسیار داشته و بارها این موضوع و دستهایی را که در کودتا شرکت داشته به رفقای خود در زندان متذکر میشده و تمام وقایعی را که کودتا دربر داشت، پیشبینی کرده، حتی گفته بود از روزی که سیدضیاء رئیس الوزراء شده استقلال کشور در مخاطره افتاده است.
برای اثبات عزت نفس مشارالیه همین قدر کافی است که مانند سایر محبوسین سیاسی از بستر زندان استفاده نمیکرد، بلکه تمام مدت را هنگام خواب عمامه خویش را به زیر سر مینهاده و در زیر عبای خود میخفته است.
منابع: موسسه مطالعات و پژوهشهای اسلامی