پخش زنده
امروز: -
میرزا محمد فرخی شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است که در زندان قصر کشته شد.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، فرخی یزدی شاعر، روزنامه نگار و نماینده مردم در مجلس بود که همواره علیه ظلم ندای حق طلبی و آزادی خواهی اش بلند بود و بلاخره بعد از سالها رنج در راه حق کشته شد.
زندگینامه فرخی یزدی میرزامحمد فرخی یزدی فرزند محمدابراهیم در سال ۱۳۰۶ ه. ق در شهر یزد به دنیا آمد. او از یک خانواده فقیر برخاست و تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه مرسلین (میسیونرها)ی انگلیسی یزد به پایان رسانید.
پانزده، شانزده ساله بود که طبع ناآرامش وی را به سرودن اشعاری در سرزنش اولیای مدرسه تشویق کرد و همین امر موجب اخراجش از مدرسه شد.
او به کرات در مدرسه میدید که معلمانی غریبه مسألهگوی شاگردان شده و استاد ترسایی در پی ترغیب آیین ترسا، دین احمدی را بر باد داده است.
بنابراین به تبلیغات مبلغان مسیحی بر علیه دین اسلام اعتراض میکند و در نتیجه از مدرسه اخراج میشود. او در یزد با سرودن شعری علیه ضیغم الدوله قشقایی، حاکم یزد به قدری مورد غضب قرار گرفت که دستور دادند لبهایش را با نخ و سوزن به یکدیگر بدوزند! این عمل بیسابقه و غیر انسانی، موجب بروز بلوا و شورش در میان آزادیخواهان شد.
پس از این جریان، فرخی یزدی به تهران رفت. در ابتدای سلطنت پهلوی او به مجلس راه مییابد و با انتشار روزنامه طوفان از پهلوی انتقاد میکند. در آن زمان که قریب به اتفای وکلای مجلس، طرفدار رضاخان بودند فرخی را مورد اذیت قرار دادند و او پیوسته مورد شماتت و دشنام قرار میگرفت.
حتی یکبار توسط یکی از وکلا مورد ضرب و شتم واقع شد. او که وضع خود را بسیار وخیم دید، پس از چند شبانهروز تحصن در مجلس، به مسکو فرار کرد و از آنجا به برلن رفت (بهار ۱۳۱۰)، اما با وساطت تیمورتاش وزیر دربار وقت، ولیعهد که برای تحصیل در سوئیس به سر میبرد به برلن رفته و رضایت وی را جلب میکند.
پس از این جریان فرخی یزدی به تهران بازمیگردد. فضای کشور ایران در سال ۱۳۱۱ شمسی به قول فرخی «محیط مردگان» است. دستگاه نظمیه در همه جا رخنه کرده است. روزنامه مخالفی وجود ندارد. در مجلس همه به ذائقه حکمران سخن میگویند و قلمها جز ستایش ترقیات کشور و تحلیل نبوغ پادشاهی که او را قائد اعظم مینامند کار دیگری ندارند.
او قبلاً هم در زمان نخستوزیری رضاخان، از او انتقاد میکرد. رضاشاه تأکید داشت که فرخی در همسایگی کاخ تابستانی او (سعدآباد) تحت نظر باشد. در این دوران، ارتباط فرخی با جهان خارج قطع بود و همواره تحت نظر مفتشین اداره تأمینات قرار داشت.
این زندان غیر رسمی فرخی یزدی را به شدت تحت فشار قرار میداد. شاعر همچون پرندهای محبوس در قفس خود را به در و دیوار میزد، خشمگین میشد، در باغ خانه که دیوار به دیوار کاخ بود قدم میزد و بلند بلند به مسبب اوضاع دشنام میداد... فرخی حتی از شدت استیصال و برای انتقام جویی، در نهر آبی که از خانه محل اقامت او به کاخ سعدآباد میرفت آشغال میریخت، اما این حصر خانگی نیز پایان ماجرا نبود و سرانجام شاعر به زندان میافتد.
بهانه این حکم، بدهکاری فرخی یزدی بود. طلبکاران وی را به شهربانی احضار میکردند و با تهدید شکایتی را از جانب او بر علیه فرخی یزدی تنظیم میکنند در زندان نیز شاعر با سرودن اشعاری بر علیه اختناق رضاخانی، وضع خود را سختتر میکند.
در آخرین شعری که از او ثبت شده ازدواج ولیعهد را نشانهای از نزدیک شدن حکومت پهلوی به آخر کار معرفی میکند. به زندان قفس مرغ دلم، چون شاد میگردد مگر روزی که از این بند غم آزاد میگردد ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را دهی گر آب و آتش دشنه فولاد میگردد دلم از این خرابیها بود خوش زانکه میدانم خرابی، چون که از حد بگذرد آباد میگردد...
این غزل برای فرخی حکم تیر خلاص را دارد. بنابراین جلاد رضاخان به سراغ شاعر میرود. پزشک احمدی به بهانه بیماری، او را به بیمارستان زندان میفرستد و در ۲۵ مهرماه ۱۳۱۸ در تاریکی دردناک با آمپول هوا به زندگی او خاتمه میدهد. جسدش را به احتمال زیاد برای دفن به گورستان مسگرآباد تهران میفرستند. جای مزارش تاکنون شناخته نشده است.
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود زجان شستم از برای آزادی شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار. چون بقای خود بیند در فنای آزادی فرّخی زجان و دل میکند در این محفل دل نثار استقلال، جان فدای آزادی «فرّخی یزدی» «من فرّخی یزدی لب دوخته ام، مدیر روزنامه «طوفان»، که به جرم حق گویی و حق نویسی، ظالمانه توقیف شده، نماینده «دارالشوری» هستم. به گناه اعتراض و تکلم علیه یک قانون جابرانه و زیان بخش، مغضوب و متعاقب شدم. چند سال از کشور خود متواری بودم.»
بیشتر بخوانید: ویلیام فاکنر نویسندهای که مخالف نژاد پرستی وبرده داری بود
«مگر ما چه نوشته بودیم؟ نوشتیم که در مملکت مشروطه، قانون اساسی مقدس بوده و مافوق هر قوه محسوب میشود. ما نوشتیم که تجاوز از حدود قانون، مسؤولیت تولید میکند و این مسؤولیت برای هر متجاوزی مجازاتی تعیین مینماید. ما نوشتیم که با وجود پارلمان، حکومت نظامی بیمعنی و بی منطق است. ما نوشتیم که تحویل چندین شغل به یک نفر در این مملکت که مردمانش از بیکاری بهجان آمدهاند، خارج از حدود عدالت است»
منبع: باشگاه خبرنگاران