۷ مهر روز بزرگداشت شمس تبریزی
روز هفتم مهر ماه را به عنوان روز بزرگداشت عارف نامی ایرانی «شمس تبریزی» نام گذاری کرده اند.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، ایدهی نام گذاری روز به نام شمش تبریزی به کوشش علی محبوبی و به درخواست نمایندهی مردم شهرستان خوی در سال ۱۳۹۴ تحقق پذیرفت.
به همین مناسب هر ساله در مراکز علمی و فرهنگی سراسر ایران به ویژه شهرستان خوی، که آخرین اقامتگاه شمس بوده است. آیین بزرگداشت شمس برگزارمی شود.
آشنایی با زندگی نامه شمس تبریزی
محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ملقب به شمس الدین یا شمس تبریزی که نامش برای ما با نام مولوی، یکی از پرآوازهترین شعرا و عرفای ایران گره خورده است، ظاهرا از صوفیان و عرفای سده هفتم هجری است که مرید بسیار داشته و با طریقت خویش زندگی مولانا را نیز دستخوش یک انقلاب روحی عظیم کرد.
شمس تبریزی که بود؟
زندگی شمس تبریزی، در پردهای از ابهام پوشیده است؛ و این بخاطر متمایز بودن او از دیگران بوده است. چرا که وی با مردم روزگارش از هر جهت اختلاف داشت، «از قبول خلق» میگریخت و «شهرت خود را پنهان» میکرد. روزگار خود را به ریاضت و جهانگردی میگذراند.
شمس الدین یا شمس تبریزی شاعر و عارف صوفی ایرانی بود که استاد روحانی شاعر معروف مولانا بود.
در حالتی که جلال الدین مولوی در سراسر جهان توسعه یافته است، خیلی در مورد شمس نشنیده اند، وی شخصی است که مولانا را برای نوشتن زیباترین سطوح خود الهام بخشیده است. شمس در سال ۵۸۲ هجری قمری در تبریز ایران متولد شد.
او حتی در کودکی تمایل معنوی داشت و عارفی صوفی پرشور به عنوان استاد خود داشت.
وی همچنین در سایر موضوعات تحصیلات عالی داشت.
وقتی بزرگ شد، به دنبال یک همراه معنوی، از مکانی به مکان دیگری سفر کرد. روزگار خود را به ریاضت و جهانگردی میگذراند. او تحصیلات خود را به خوبی پنهان میکرد و وانمود میکرد که یک فروشنده دوره گرد است و با بافت سبد و آموزش کودکان امرار معاش میکند.
در اواخر عمر، مولانا را ملاقات کرد و با او رفاقتی پیدا کرد که در تمام عمر به دنبالش بود. شمس نگاه مولانا به سلوک و عرفان را دگرگون کرد و راه عظمت الهی را به او نشان داد. نزدیکی با او دلیل دشمنی پیروان مولانا با شمس شد. مولانا یکی از آثار مهم خود را "دیوان شمس تبریزی "به نام راهنمای روحانی خود نامگذاری کرد.
دوران کودکی و اوایل زندگی شمس تبریزی
شمس الدین (شمس دین) یا شمس تبریزی در دهه ۱۱۸۰ هجری شمسی در تبریز، متولد شد. وی فرزند امام علاءالدین بود. او از کودکی دیدگاههای عرفانی داشت که برای والدینش قابل درک نبود. او در زندگینامه خود نوشته است که پدرش اصلاً او را درک نمیکند.
استاد معنوی شمس الدین شیخ ابوبکر زنبیل باف تبریزی بود؛ و به گفته خود جملهی ولایتها از او یافته است.
لیکن به مرحلهای رسید که به پیر خود قانع نشد و به سفر پرداخت و در اقطار مختلف عالم سیاحت کرد و به خدمت چند تن از اقطاب و ابدال رسید.
وی همچنین نزدیک بابا کمال الدین جمدی تحصیل کرد. او مردی با تحصیلات عالی بود که برای مطالعه آکادمیک دین و نه فقط جنبه معنوی آن ارزش قائل شد.
او در ضمن سیر و سلوک، گاهی مکتبداری میکرد و اجرت نمیگرفت.
وی همچنین در "فقه" یا مطالعه فقه اسلامی مسلط بود. با این حال، او تحصیلات خود را از نظر همسالان خود پنهان میکرد که از خود میپرسیدند آیا او عالم قانون "فقیه" است یا "فقیه" زاهد.
به گفته مولانا، شمس، دانش عمیقی از کیمیاگری، نجوم، الهیات، فلسفه و منطق داشت. پسر مولانا سلطان ولد در نوشتههای خود به ما میگوید که شمس "مردی دانشمند و خردمند و سخنور بود.
زندگی شمس تبریزی
شمس تبریزی در جستجوی یادگیری معنوی در سراسر خاورمیانه - بغداد، حلب، دمشق، قیصری، آکسارای، سیواس، ارزروم و ارزنجان سفر کرد. او هویت خود را پنهان کرد و خود را به عنوان یک فروشنده دوره گرد آورد. او مانند بازرگانان در مسافرخانهها اقامت میکرد و نه در اقامتگاههای صوفیانه.
گفته میشود که او سبد و کمربندهای شلوار میبافت و از این طریق امرار معاش میکرد.
او در ساختمان، کارگری میکرد و در روزهای سرگردانش در ارزنجان، تلاش کرد کارهای ساختمانی انجام دهد. با استفاده از مهارتهای خواندن قرآن، به کودکان درس میداد. او حتی روشی را برای آموزش کل قرآن تنها در سه ماه را آموزش داد.
ارتباط شمس تبریزی با مولانا
شمس تبریزی بیشتر عمر خود را به عنوان درویشی سرگردان در جستجوی همراه معنوی گذراند. او صحبتهای معلوم مشهور را شنید و با مقدسین صوفی ملاقات کرد، اما هیچ کس احساس قربت نداشت.
سرگردانی هایش او را به قونیه میبرد. شصت ساله بود که در ۲۹ نوامبر ۱۲۴۴ به شهر رسید، جایی که قرار بود دیدار سرنوشت ساز خود را با مولانا داشته باشد.
شمس به مولوی توصیه کرد که تصوف را نمیتوان از طریق کتاب آموخت، میتوان با "رفتن و انجام دادن" آن را آموخت.
این دو عارف جدایی ناپذیر شدند و ماهها با هم زندگی کردند. با تبدیل شدن تبریزی، به یکی از محورهای زندگی او، مولوی دیگر نمیتوانست به شاگردان و خانواده اش توجه کند
پیروان مولانا از میزان صمیمیت بین معلم خود و شمس ناراحت شدند. آنها شمس را متهم کردند که معلم خود را از آنها گرفته است و میخواهد او را ببرد. بنابراین، در فوریه ۱۲۴۶ تبریزی بدون هشدار به سوریه رفت.
مولانا دلش شکست. او با عصبانیت از شاگردانش حتی بیشتر از آنها دور شد. درد و اشتیاق از قلم او، سرازیر شد. او هزاران قطعه از بصیرت انگیزترین آثار خود را نوشت. شمس در شعرهایش چراغ راهنمای عشق خدا به بشریت بود.
شاگردان مولانا متوجه اشتباه خود شده و عذرخواهی فراوان کردند. در صورتی که شمس در دمشق بود، نامهای برای او ارسال کردند و از او درخواست بازگشت کردند. پسر بزرگ مولانا، سلطان ولد در یک گروه جستجو شرکت کرد و به سوریه رفت و با شمس در آوریل ۱۲۴۷ به قونیه بازگشت.
جشنهای شادی پس از بازگشت شمس به قونیه برگزار شد. مردم از او عذرخواهی کردند. خود او مملو از ستایش حضرت ولاد بود و نوشت که به خاطر پیشرفت معنوی مولانا رفته است.
این دو نفر بحثها و ارتباط معنوی خود را از سر گرفتند. شمس تا سال ۱۲۴۸ در قونیه با مولانا ماند، سالی که دوباره به طرز مرموزی ناپدید شد. مولانا دوبار به دنبال او به دمشق رفت، اما او را نیافت.
آثار اصلی
اثر "مقالات" شمس تبریزی، که به صورت نثر نوشته شده است، اندیشههای او در مورد معنویت، فلسفه و الهیات را برای خوانندگان به ارمغان میآورد. او یک سخنران فصیح بود که با ایدههای عمیق خود که به روشی ساده بیان شد بود، مخاطبان را جلب کند.
ده فصل از معارف و لطایف اقوال وی که افلاکی در «مناقب العارفین» نقل کرده است.
زندگی شخصی و مرگ
اعتقاد بر این است که شمس تبریزی در ۱۲۴۸ درگذشت. سلطان ولد پسر مولانا در "مثنوی ولد نما" خود مینویسد که تبریزی یک شب از قونیه ناپدید شد و هرگز او را ندید.
روایت دیگری از مرگ او میگوید که وی قونیه را به مقصد تبریز ترک کرد. در راه در خوی جان سپرد. یک یادبود در خوی وجود دارد که آن را به سال ۱۴۰۰ برمی دارد که مربوط به نام وی است.
مزار شمس تبریزی در خوی در دهههای اخیر مورد توجه قرار گرفت و برای بازسازی آن اقدام شد.
منابع: بیتوته، بلاگفا