پخش زنده
امروز: -
۲۸ آگوست، سالروز تولد گوته نویسنده و شاعر شهیر آلمانی در فراکفورت است. صاحب نظران، گوته را یکی از ارکان چهارگانه ادبیات جهان نام نهاده اند، اما گوته خودرا شیفته و دلبسته حافظ می داند و میگوید:ای حافظ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، یوهان ولفگانگ فن گوته نویسنده و شاعر شهیر آلمانی در قرن ۱۸ و ۱۹ است. اشعار و نوشتههای عمیق وی تاثیر شگرفی بر ادبیات آلمان و جهان نهاده است، گوته دلبستگی خاصی به ادبیات شرق داشته است و آشنایی اش با اشعار حافظ، وی را در زمره هواخواهان حافظ قرار داد، تا آنجا که الفبا و نگارش فارسی را آموخت، قرآن کریم را خواند و میل به سرودن اشعاری با رنگ و بوی شعری و برگرفته ازاشعار حافظ به نگارش کتاب «دیوان شرقی» وی انجامید. علاقه گوته به حافظ و تاثیری که در آثارش از او پذیرفته بر همگان آشکار است. در ادامه با زندگینامه و آثار گوته بیشتر آشنا می شویم.
زندگینامه
«یوهان ولفگانگ فن گوته» در ۲۸ اوت ۱۷۴۹ میلادی در شهر فرانکفورت به دنیا آمد. پدرش فارغ التحصیل رشته حقوق و مشاور امپراطور بود. مادرش هم شاعر و دختر شهردار شهر «تکستور» بود. گوته از کودکی تحت تعلیم آموزشهای گوناگون بود و زبانهای مختلفی همچون فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی و ... را آموخت. در ۱۶ سالگی به اصرار پدرش برای ادامه تحصیل در رشته حقوق به لایپزیگ رفت، هر چند علاقه وافری به ادبیات و نقاشی داشت. آشنایی با افرادی همچون «وینکل مان» به ذوق هنری اش جهت تازهای بخشید. پس از چندی، گوته به شدت بیمار شد، به ناچار لایپزیگ را ترک کرد و در فرانکفورت بستری شد. آشنایی با دوشیزه «سوزانه فن کلتن برگ» که بانویی پرهیزگار و مذهبی بود و از گوته پرستاری مینمود، گوته را به شدت تحت تاثیر قرار داد و نخستین تصمیم جدی برای نوشتن «فاوست» در وی جوانه زد. مدتی بعد گوته بهبود یافت و درسش را ادامه داد و به پایان رسانید. با این حال تجربیات دیگری همچون آشنایی با «هردر» برایش از اهمیت بیشتری برخوردار بود. اطلاعات و آگاهیهایی که «هردر» دراختیار گوته قرار داد جهان بینی و دیدگاهش را نسبت به هنر به کلی تغییر داد. تاثیری که «هردر» بر گوته گذاشت او را به نقد آگاهانه خود واداشت و این به خوبی در اشعار گوته نمایان است. گوته در سال ۱۹۷۱ به فرانکفورت بازگشت و به عنوان وکیل مشغول به کار شد.
در سال ۱۹۷۴ نخستین و معروفترین رمان وی با عنوان «رنجهای ورتر جوان» به چاپ رسید. در همان سال تراژدی «کلاویگو» چاپ شد و آثار دیگری همچون «اگمونت» و «فاوست» به صورت ناتمام نگاشته شد. خیلی زود گوته از شهرت خاصی برخوردار شد و مورد توجه بزرگان قرار گرفت.
در نوامبر ۱۷۷۵ به دعوت «دوک وایمار»، به «وایمار» رفت. در «وایمار» مرکز ادبی دایر بود که محل تجمع بزرگان علم و ادب وهنر بود. گوته در طی این سالها به پختگی قابل توجهی دست یافت، با این حال از رنجی درونی پریشان بود. در تابستان سال ۱۷۸۶، گوته به ایتالیا سفر کرد که یکی از پرثمرترین حوادث زندگی اش به شمار میرفت و به او در نگارش آثارش کمک شایانی کرد.
چندی بعد از بازگشت به «وایمار» با «فریدریک فن شیلر»، شاعر هم زمان وی، آشنا شد که اگرچه از نظر نوع زندگی و اخلاقیات بسیار متفاوت با گوته بود دوست خوبی برای وی محسوب میشد این انگیزه را دراو ایجاد کرد تا آثار نیمه تمامش را کامل کند.
وقتی گوته شیفته حافظ میشود
از اواسـط قرن هـیجده جنبش آشنایی با فکر، باور و ادب و فلسفۀ خاور زمین در اروپای غـربی آغاز شد. پیشگامان این جنبش، فلسفه دانان و اندیشمندانی بودند که از تمدن باختر زمین خسته شده بودند و بشر اروپایی سدهی هـیجده خود را بشری تصنعی میدانستند که به گفتهی روسو: بر اثر تمدن ساختگی، تغـییر روحـیه داده وآن هـماهـنگی درونی با طـبیعت را، که بـشر در آغاز آفرینـش خود داشته، از دسـت داده اسـت.
این حـس شـور و هـیجان در فرانسه و آلمان و انگلستان تا اندازهای همزمان آشکار شد، ولی در دو کشور آلمان و فرانسه، که در آن هنگام مهد تفکر و فلسفهی اروپا به شمار میرفـتند، به دو گونهی مختلـف تجلی کرد: فرانسویان در جستجوی زندگی غـیر اروپایی بیشتر به افـریقا و طبیعت وحشی آمریکای پرداختند و آلمانیها بیشتر به آسیا روی آوردند. بر اثر این توجه، سفرنامههای جهانگردان بزرگ اروپایی که به آسیا و خاور دور سفر کرده بودند مورد توجه و استقبال فـراوان قـرار گرفت و مردم اروپا کوشیدند تا از روی یادداشتهای مارکوپولو، اورلئاریوس، شاردن و سایر خاورشناسان، خاور افسانهای و مرموز را بهتر بشناسند. این جریان باعث ترجمه ادبیات مشرق زمین از جمله دیوان حافظ شد.
گوته اشعار و آثار چندین شاعر عرب و هزار و یک شب را خواند، اما به اشعار فارسی علاقه بیشتری نشان داد. آشنایی گوته با خاور، به راهنمایی هردر (Herder)، که بسیاری از آثار ادبی خاورشناسی را به آلمانی برگردانده بود، با آثار ادبی بزرگ پیش از اسلام عرب، المعلقات، انجام پذیرفت. گوته در شرح و حواشی دیوان خود به تفصیل از معلقات نام برده و ترجمهی بخشی از آنها را نیز به عـنوان نمونه آورده است.
اما آشنایی گوته با ادب ایران از سال ۱۷۹۲ آغاز شد. نخستین کتابی که او را با ادب ایران آشنا ساخت گلستان سعدی بود، که به وسیلهی هردر ترجمه شده بود؛ ولی سعدی تاثیر ژرفی در گوته نبخشید، بعدها در دیوان خود تنها از برخی تکههای آن الهام گرفـت. سپس ترجمهی لیلی و مجنون هارتمان (Hartmann) ادیب و خاورشناس آلمان را خواند و سپس قطعهای به نام شیرین را هم، که هامر (Hammer) از منابع مختلف ایرانی از جمله خسرو و شیرین نظامی ترجمه کرده بود، خواند. پس از آن اثر مشـهـور هاید (Hayd) را که در بارۀ مذهـب ایرانیان باستان بود به دقـت مطالعه کرد و آگاهیهای گستردهای در آن زمینه به دست آورد. چنانکه بعدها بخشی از دیوان شرقی- غربی خود را به نام پارسی نامه (Goethe۱۱۵) و بخش گستردهای از شرح و حواشی دیوان را به شرح این آیین اختصاص داد. جالب اینجاست که گوته در دیوان خود بلافاصله پس از پارسی نامه، پردیس نامه را آورده است.
در سال ۱۸۱۴ بود که دو جلد دیوان غـزلیات حافظ که به وسیلۀ هامرپورگاشتال (Hammer Purgstahl) ترجمه شده بود به دست گوته رسید. گوته برای مطالعۀ حافظ از ترجمهی پورگ اشتال به عنوان اولین ترجمهی کامل دیوان حافظ استفاده نمود. پیش از آن گوته نمونههای ترجمه شده از اشعار حافظ را خوانده بود که او را اغنا نکرده بودند. وی پس از خواندن دیوان کامل حافظ بی اختیار فریاد تحسین برداشت، زیرا به گفتۀ خود ناگهان دریافت که با اثری مواجه است که تا آن روز مانند آن را ندیده است. گوته در این روز آن جام جم را که سالها دل از او میطلبید یافت، یعنی ره به دیوان حافظ برد، این اعجاز ادب شرق وی را شیفتۀ خود ساخت. در تابستان ۱۸۱۴ میلادی گوته، در از همه به روی خود بست برای آنکه با حافظ شیرازی به خلوت نشیند. وی در دفـتر خاطراتش چنین نوشت:
«دارم دیوانه میشوم. اگر برای تسکین هـیجان خود دست به غـزل سرایی نزنم، تاب نفـوذ شگفت انگیز شخصیت خارق العادهی حافظ را، که ناگهان پا در زندگی من نهاد، ندارم. ناگهان با عطر آسمانی شرق و نسیم روح پرور ابدیت که از دشتها و بیابانهای ایران میوزد آشنا شدم و مرد خارق العادهای را شناختم که شخصیت عجیبش مرا سراپا مجذوب خویش ساخت.»
گوته سعی داشت به کمک اشعار حافظ ارتباطی درونی با او پیدا کند. ترجمۀ پورگشتال این امکان را به او داد. گوته میگوید: این ترجمه از آن جهت دارای تأثیر ژرفی بر من بود که باید در برابر آن خلاق میبودم، وگرنه نمیتوانستم در برابر این اثر سهمناک و درخشان دوام آورم. این شاعر آلمانی فراوان گفته است: ای حافظ ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم.
ﮔﻮﺗﻪ همچنین ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﺎﻓﻆ اینگونه ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ:
ﺍﯼ ﺣﺎﻓﻆ! ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻫﻤﺴﺎﻥ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻥ
بسا دیوانگیست!
Hafes, dir sich gleich zu stellen
Welch ein
Wahn
آنچه گوته را به سوی حافظ جلب میکرد عبارت از نوسانی بود که او میان معقولات و محسوسات داشت. حافظ همۀ نمودهای این جهان را مانند روشنایی خورشید، چهرۀ زیبا، باده و ... را پرتویی از جمال حق و وجودی برتر و والاتر میدانست و این امر وی را از دل بستن و پایبند شدن نهایی به این دنیا باز میداشت. برای نمونه ساقی خوشرو یا پیر مغان از دید وی هر کدام دارای معنا و مفهومی ارجمند بود. این بازتاب معنویت در مادیات و کنشهای فکری در محسوسات در کار مردم و ایجاد هنری همواره مورد نظر گوته بوده است. گوته هرگز یکی از این دو: معنویات و مادیات، را بر دیگری برتری نداد و یکی را به نفع دیگری نفی نکرد، بلکه هر رویداد عاطفی و احساسی در کارهایش مظهر و نمادی از یک عشق برتر و والاتریست که از دید او همواره وجودش مسلم بود. گوته در آثارحافظ نیز به همین طرز تفکر برخورد و به راستی میتوان گفت که وی به خطا نرفته بود. پی بردن به این جنبهی اساسی شاعران ایرانی به گوته این توانایی را داد تا به نوبهی خود و با کمک گرفتن از شعر کلاسیک فارسی و به نیروی افکار و احوال خود آثاری به این شیوه بسراید. گوته دیدگاهها و دریافتهای خود دربارۀ خاورزمین را هم در بخش اشعار و هم در بخش دوم دیوان خود، که به گفتۀ وی تکمله و توضیحی است برای روشن شدن اشعار و زمینههای آنها، مکتوب میدارد. گوته نهایتا مجموعه شعری بی نظیر «دیوان شرقی-غربی» را به ادبیات آلمان هدیه داد.
نمایشنامههای گوته
از نمایشنامههای گوته میتوان به آثار ذیل اشاره کرد:
«سرگذشت زندگی گوتفرید برشینگین» که داستان زندگی مبارزی سلحشور و شریف است که در جنگهای بی شماری جنگید. گوته این نمایشنامه را به توصیه دوستش «هردر» اصلاح کرد و پس از برطرف کردن کلیه نواقص آن را درسال ۱۷۷۳ به چاپ رسانید. دراین نمایش صحنه بارها و بارها عوض میشود.
تراژدی اگمونت درسال ۱۷۸۸ نگاشته شد. این تراژدی به مضمون آزادی، انسانیت و شهادت میپردازد، این تراژدی داستان زندگی اگمنت فرمانده دلیری است که در جنگ اسپانیا و هلند، ناجوانمردانه کشته میشود، این تراژدی به قدری تأثیرگذار بوده است که «بتهوون»، آهنگساز معاصر با گوته، یکی از آثار ماندگارش یعنی «اوورتوی» را براساس این تراژدی میسازد.
«ایفی ژنی در تاوریس» از دیگر آثار گوته است که اقتباس از یک افسانه یونانی است و به شدت انسان دوستانه و کلاسیک است.
در «فاوست» گوته، اثر ماندگار است که تصویری از انسانیت را در ادبیات منعکس میسازد. فاوست، سعادت و تیره بختی را تجربه میکند و درهمه حال روبه سوی خدا دارد و نهایتا نجات مییابد، چرا که عشق جاودانه خداوندگار، همیشه با اوست. از آثار حماسی میتوان به حماسه «هرمان و دروته» و «خویشاوندهای گزیده» نام برد. گوته در حماسه «خویشاوندهای گزیده» به یک اصل شیعی اشاره دارد و آن این است که عناصری وجود دارد که به علت طبیعت مشابه، به یکدیگر نزدیک میشوند. گوته چنین اصلی را در روابط انسانی، به تصویر میکشد.
درگذشت
گوته در سال ۱۸۳۲ بر اثر نارسایی قلبی در شهر وایمار درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. گوته در ۲۲ مارس ۱۸۳۲ درسن ۸۳ سالگی درگذشت. یکسال پس از مرگش «فاوست یک تراژدی» به چاپ رسید. احساسات و عواطف قلبی عمیق و افکاری روان و بی واسطه در اشعار گوته نمودار است که بر هر خواننده و شنونده اثر عمیقی میگذارد. اشعار او در گذر زمان، آنچنان پراحساس و درونی گشتند که به معنای کلمه ادیبانه و شاعرانه در ادبیات آلمان به عنوان میراثی بی نظیر برجای ماندند.
بنای یادبود گوته و حافظ
در ﺷﻬﺮ ﻭﺍﯾﻤﺎﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ، به دلیل عشق و شیفتگی گوته به حافظ یک بنای یادبود دیالوگ تلویحی “گوته” و “حافظ” ساخته شده است. ﺩﺭ ﭘﺎﺭﮐﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ، ﺩﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ، ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻨﺎﻡ ﮔﻮﺗﻪ، ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﺣﺎفظ ﺍﺳﺖ. ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻧﯿﺰ ﺳﻨﮓ ﯾﺎﺩﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻗﺮﺍﺭﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺷﻌﺮﯼ ﺍﺯ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ، نقش ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻏﻤﺖ ﺭﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
ﺭﻭﯼ ﻭ ﺭﯾﺎﯼ ﺧﻠﻖ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﻮ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
ﻃﺎﻕ ﻭ ﺭﻭﺍﻕ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭ ﻗﺎﻝ ﻭ ﻗﯿﻞ ﻋﻠﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺳﺎﻗﯽ ﻣﻪ ﺭﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
ﻫﻢ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﺍﻥ ﺩﻭ ﻧﺮﮔﺲ ﺟﺎﺩﻭ ﺳﭙﺮﺩﻩﺍﯾﻢ
ﻫﻢ ﺩﻝ ﺑﺪﺍﻥ ﺩﻭ ﺳﻨﺒﻞ ﻫﻨﺪﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
ﻋﻤﺮﯼ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﺷﺎﺭﺗﯽ
ﭼﺸﻤﯽ ﺑﺪﺍﻥ ﺩﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
ﻣﺎ ﻣﻠﮏ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻟﺸﮑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﯾﻢ
ﻣﺎ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﭼﺸﻢ ﯾﺎﺭ ﭼﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ
ﺑﻨﯿﺎﺩ ﺑﺮ ﮐﺮﺷﻤﻪ ﺟﺎﺩﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
ﺑﯽ ﺯﻟﻒ ﺳﺮﮐﺸﺶ ﺳﺮ ﺳﻮﺩﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻝ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﭼﻮ ﻧﻈﺎﺭﮔﺎﻥ ﻣﺎﻩ
ﭼﺸﻢ ﻃﻠﺐ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺧﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻈﺎ ﺩﻝ ﺳﺮﮔﺸﺘﻪﺍﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ
ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻢ ﮔﯿﺴﻮ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯾﻢ
منابع:
https://vista.ir/
https://amordadnews.com/
https://kaffeketab.ir/
https://article.tebyan.net/