۴۵۱ درجهٔ فارنهایت ، درجه سوختن آزادی
ری بری بردی در ۲۲ آگوست ۱۹۲۰ به دنیا آمد. رمان ۴۵۱ درجه فارنهایت که به شاهکار قرن بیستم معروف است از جمله آثار این نویسنده بزرگ میباشد.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما ، ری بردبری نویسنده مشهور قرن بیستم و نویسنده کتاب موفق فارنهایت ۴۵۱ در چنین روزی به دنیا آمد.
ری بردبری نویسنده و فیلمنامهنویس آمریکایی متولد ۱۹۲۰ است که در ژانرهای مختلفی از فانتزی و علمی تخیلی تا وحشت و معمایی نوشته است.
بردبری در دوران جوانی خود یک نویسنده و کتابخوان مشتاق بود و ساعتهای زیادی را در کتابخانه میگذراند. او از ۱۲ سالگی نوشتن را آغاز و در سال ۱۹۳۸ اولین کتابش را منتشر کرد.
بردبری بیش از ۲۷ رمان و مجموعه داستان نوشته که بیش از ۶۰۰ داستان کوتاه را شامل میشود.
او از جمله نخستین کسانی بود که جایزه استاد بزرگ را که انجمن نویسندگان علمیتخیلی آمریکا به پاس یک عمر فعالیت موفقیتآمیز در زمینه داستاننویسی علمی-تخیلی اعطا میکرد، به دست آورد.
مرگ
بردبری در سال ۲۰۱۲ و در سن ۹۱ سالگی بر اثر بیماری درگذشت
مهمترین کتاب بردبری
فارنهایت ۴۵۱
بردبری شاهکارِ خود، رُمانِ فارنهایت ۴۵۱ (به انگلیسی: Fahrenheit ۴۵۱)، را در سال ۱۹۵۳ نوشت. در این کتاب که مشهورترین اثرِ وی است، جامعهای تمامیتخواه و اختناقساز به تصویر کشیده شدهاست که به حکم رای اکثریت کتابها را توسطِ «آتشنشانها» میسوزانند و انسانها در جهلِ تمام زندگی میکنند.
در این بین، آتشنشانی هست که زندگیاش دگرگون میشود و همینطور هم گروهی از انسانهای سرکش هستند که از شهر گریختهاند و ذهنشان گنجینهٔ مهمترین مکتوباتِ بشر است. فرانسوا تروفو، فیلمسازِ شهیرِ فرانسوی، فیلمِ فارنهایت ۴۵۱ را در سالِ ۱۹۶۶ ساخت که آن هم تبدیل به یکی از پرطرفدارترین شاهکارهای سینما شد.
معرفی شاهکار بردبری
رمان «فارنهایت ۴۵۱» شاهکار علمی تخیلی پادآرمانشهری نویسندهٔ آمریکایی، ری بردبری (۱۹۲۰تا۲۰۱۲) است. این داستان آیندهٔ جهانی است که در آن تفکر و خواندن کتاب ممنوع است و آتشافشانان (که پیشتر آنان را آتشنشان میخواندند و وظیفهشان چیز دیگری بود) هر کتابی را که بیابند، میسوزانند و خاکستر میکنند. در این بین یکی از مأموران آتشافشانی از وظیفهاش سر باز میزند و خطرناکترین سؤال، یعنی «چرا؟»، به ذهنش خطور میکند.
این رمان که دربارۂ عواقب کتابسوزی و سانسور و اهمیت تفکر و ادبیات است، خودش بارها زیر تیغ سانسور رفته، اما مهمترین نکته اینجاست که هر نسل به فراخور زمانهاش برداشت و تفسیری شگفت از این اثر هنری داشته و همین یعنی ناکامی و شکست سانسورچیان و سرکوبگران اندیشه. با این حال بردبری همواره تأکید داشت که درونمایهٔ فارنهایت ۴۵۱ کاهش دامنهٔ توجه افراد، سطحی شدن فرهنگ، و خطر رسانههایی، چون تلویزیون است و نه سانسور.
در یک مورد بردبری با دانشجویی که اصرار داشت موضوع کتاب سانسور است درگیر شد و سخنرانیاش را نیمهکاره تمام کرد.
جوایز
سال ۲۰۰۰، نشانِ مشارکتِ ممتاز در ادبِ آمریکا از بنیادِ ملیِ کتاب
۱۹۸۹، جایزهٔ برام استوکر (جایزهٔ ادبیاتِ وحشت)
۱۹۸۸، جایزهٔ استادِ اعظمِ نِبولا (یکی از دو جایزهٔ برترِ علمی-تخیلی و خیالپردازی)
۱۹۸۰، جایزهٔ استادِ اعظمِ گَندالف (برای ادبیاتِ خیالپردازی)
۱۹۷۷، جایزهٔ دنیایِ خیالپردازی برای یک عمر فعالیت در ادبیاتِ خیالپردازی
جایزهٔ یادبودِ اُهِنری
جایزهٔ انجمنِ نویسندگانِ هوا-فضا
تالارِ مشاهیرِ علمیتخیلی
جایزهٔ بنیامین فرانکلین
جایزهٔ ژول ورن
اقتباسها
کتابها و داستانهای کوتاه بردبری بارها به صورت فیلم، نمایشنامهٔ رادیویی و تلویزیونی و صحنهای، نیز کتابهای کمیک درآمدهاند. از آن جمله میتوان به فیلم فارنهایت ۴۵۱ بر اساس اثری از بردبری و به کارگردانی فرانسوا تروفو اشاره کرد. چندین داستان از مجموعه داستانهای تاریخچهٔ مریخ در ایران به صورتهای مختلف و از جمله نمایشنامهٔ رادیویی منتشر شدهاند.
فهرست کتابها و نمایشنامهها
مجموعه داستانهای دیگر بردبری عبارتاند از:
مرد مصور
حکایتهای مریخ
کارناوال تاریک، ۱۹۴۷
سیبهای طلایی خورشید، ۱۹۵۳
کشور اکتبر، ۱۹۵۵
یک درمان برای مالیخولیا، ۱۹۵۹
من بدن الکتریکی را میسرایم، ۱۹۶۹
درخت هالووین، ۱۹۷۲
بسیار پس از نیمه شب، ۱۹۷۶
رمانهای نیمه شرححالنویسیاش:
شراب قاصد، ۱۹۵۹
بوی شر میآید، ۱۹۶۲
مرگ تجارت تنهاییست، ۱۹۸۵
قبرستان دیوانگان، ۱۹۹۰
از گرد و خاک بازگشته، ۲۰۰۲
بیا همه کنستانس را بکشیم، ۲۰۰۳
درخواست بستنی عجیب (۱۹۷۲) یکی از مجموعههای نمایشی بردبری است و احمد و ماشین فراموشی (۱۹۹۸) رمان کودکان اوست.
گفتارها
جهانبینی: فلسفه من در دو اصل کلی خلاصه میشود: اولی این است که میگویم «به جهنم!» و دومی این که «کارت را انجام بده».
کودکی: هرگز نباید بر فاصلهای که شما را از کودکیتان جدا میکند، بیفزایید. همه مدام میگویند «بزرگ شو! بزرگ شو!» معنی آن چیست؟ آیا به این مفهوم است که باید پایه زندگی خود را رها کنیم؟ من تا به امروز به اسباببازیفروشیها سر میزنم، در واقع داستانهایم برای من حکم اسباببازی را دارند.
دربارهٔ تلویزیون: آه از این تصویرنما! این هیولای پُرنیرنگ حیلتباز، مدوسایی که هر شب کرور کرور انفاسِ خیره به خود را بهتزده سنگ میکند. سیرنی که شیرین میخواندت به هوشبر نغمهای، و دلپذیرند آن بیشمار وعدههایش، لیک در انجام بس ناچیز است دادهاش.
علمی–تخیلی: هر چه که به ذهنت میآید تخیل و هر چه انجام میدهی علم است. تمام تاریخ بشر چیزی جز داستانی علمی-تخیلی نیست. [نیازمند سانسور: برای سوزاندن یک کتاب بیش از یک راه وجود دارد… برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی نیست کتابها را سوزاند. کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند… هر اقلیتی فکر میکند حق دارد، اجازه دارد، وظیفه دارد (روی هر چه نمیپسندد) نفت بریزد و کبریت بکشد.
هر ویراستار ابلهی که خود را منبع شوربای ادبیات بیمایهٔ امروز میپندارد، گیوتیناش را آماده میکند و میخواهد سر هر نویسندهای که جرئت کند کمی بلندتر از زمزمه سخن بگوید یا چیزی بالاتر از لالایی بنویسد را از تن جدا کند… من به تازگی فهمیدم که چند ویراستار کیوبیکنشین در انتشارات بالانتین، از ترس آلودهشدن جوانان، ذره ذره، هفتاد و پنج قسمت مختلف کتاب فارنهایت ۴۵۱ را سانسور کردهاند. چند دانشجو که این داستان، که به پدیدهٔ سانسور و کتابسوزان در آینده میپردازد را خوانده بودند، برای من نامه نوشتند و مرا از این طنز بدیع با خبر کردند.
منابع: نشردانش، ویکی پدیا