اهل بیت امام حسین علیه السلام در مجلس یزید
در روز دوم ماه صفر سال ۶۱ هجری، اسراى اهل بیت علیهم السلام را وارد مجلس یزید کردند.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما ، کاروان اهل بیت امام حسین علیه السلام که دست کم شامل ۲۵زن و کودک می شد به همراه امام زین العابدین علیه السلام به شام و سپس کاخ یزید برده شدند و در کاخ یزید بود که مردم از جنایت علیه خاندان پیامبر آگاه شدند.
کاخ یزید در آن روز به انواع زینت آراسته بود، براى یزید تخت مرصّعى نهاده و شخصیت هاى داخلى و خارجى هر یک در جاى خود قرار گرفته بودند. مامورین ابن زیاد وارد شدند و فریاد کشیدند: به عزت امیر سوگند که خاندان ابوتراب را کشتیم و آنها را ریشه کن نمودیم، شرح واقعه را بیان کردند و سرها را نزد یزید گذاشتند.
یزید و سر امام حسین علیهالسلام
سر مبارک امام حسین علیه السلام نزد یزید در طشت طلا قرار داشت.
سکینه و فاطمه دختران ابى عبدالله علیه السلام قد مى کشیدند تا سر را در داخل طشت ببینند، همین که چشمشان به سر پدر افتاد صداى شیونشان بلند شد. یزید با چوب دستى بر لبهاى حسین مى زد و مى گفت: یومٌ بیوم بَدر؛ امروز از جنگ بدر انتقام گرفتیم و این اشعار را مى خواند:
پدرانم که به بدر از خزرج * نالهها از دم شمشیر شنید
کاش بودند و بگفتندى شاد * دست تو درد مبیناد یزید
آنقدر سرور از آنان کشتیم * تا که با بدر برابر گردید
بازى هاشم و ملک است و جز این * خبرى نامد و وحیى نرسید
نیم از خندف اگر نستانم * کینه ام ز آل نبى بى تردید
ابو برزه اسلمى که در مجلس حضور داشت و رسول خدا صلى الله علیه و آله را درک کرده بود گفت: یزید! لبهاى حسین را چوب مى زنى؟ رسول خدا را دیدم که این لبها و لبهاى برادرش حسن را مى بوسید و مى فرمود: «انتما سیّدا شباب اهل الجنة قتل اللّه قاتلکما و لعنه و اعدّ له جهنم و سائت مصیرا»؛ شما دو نفر آقاى جوانان بهشتید خدا بکشد قاتل شما را و او را لعنت کند و جهنم را برایش آماده سازد که بد جایگاهى است.
حضرت زینب در مجلس یزید
حضرت زینب مظلومانه با این که در دست یزید اسیر است و حامى و پشتیبانى ندارد، اما با یک شجاعت بى نظیر، بیاناتى ایراد مى فرماید که بینى یزید را به خاک مى مالد تا آنجا که مى فرماید: من تو را انسانى بى قدر و بى ارزش مى دانم و سخت تو را مى کوبم و بسیار تو را توبیخ و سرزنش مى کنم، تو هر چه تلاش کنى و مکر و حیله بکار برى نمى توانى نام ما را از سر زبانها بردارى. محبت ما را از دلها خارج کنى و احکام دین را از بین ببرى، لیکن عار و ننگ کار تو هرگز و با هیچ آبى شسته نمى شود.
او در برابر همه حضار مجلس پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پیامبر و دودمان او فرمود:
یزید گمان مى کنى از این که همه راههاى زمین و آسمان را به روى ما بستى و ما را مانند اسیران شهر به شهر مى گردانى، نزد خدا خوار و بى مقدار مى شویم و تو مورد عنایت الهى گردیده اى و مقامت نزد خدا فزون گشته که این چنین باد به دماغ افکنده و اظهار خوشحالى و شادمانى مى کنى؟
چون مى بینى دنیا به کام تو است و کارها بر وفق مرادت جریان دارد؟ و حکومت ما در دست تو قرار گرفته؟
نه چنین نیست، آرام باش، به جهل و نادانى اتکا مکن، مگر گفته خدا را فراموش کرده اى: کفار گمان نکنند که مهلت دادن به آنها به خیر آنها است بلکه به آنها مهلت مى دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند که براى آنان عذابى دردناک است.
تاکید حضرت زینب بر حجاب
آیا از عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نگهدارى و دختران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دریده و صورت هاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزدیک چهره آنان را بنگرند. در حالی که مرد و محرمى ندارند تا از آنها حمایت کند؟!
آرى چگونه انتظار حمایت داشته باشیم از کسى که جگر پاکان را به دندان مى کشد، و گوشت او از خون شهدا روئیده است و چگونه ممکن است از دشمنى با ما کوتاهى کند کسى که از روى بغض و کینه به ما نگاه مى کند و در مقام افتخار به کشتن مردان الهى مى گوید: و اهلوا و استهلوا فرحا * ثمّ قالوا یا یزید لاتشل؛ و با چوب خیزران بر لبان و دندان سید جوانان اهل بهشت مى زند.
چرا چنین نگوئى که به خیال خود فتنه را با کشتن ذریه رسول خدا و ستارگان زمین ریشه کن کرده اى، آنگاه پدران خود را مى خوانى، بزودى به آنان ملحق خواهى شد در حالی که آرزو مى کنى کاش فلج بودم و لال مى شدم و چنین جملاتى را نمى گفتم و چنان کارهائى را انجام نمى دادم، خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگیر و آنها را که خون ما را ریختند مورد غضب خود قرار ده...
تحقیر یزید توسط حضرت زینب
هر چند سخن گفتن با تو مصیبتم را تشدید و اندوهم را افزون مى سازد لیکن باید تو را از این گردن فرازى فرود آورم و تو را کوچک سازم و ملامت بسیار گویم، هر چند چشمها اشکبار و سینه سوزان است و چقدر شگفت آور است که افراد حزب اللّه به دست آزادشدگان حزب شیطان کشته شوند؛ و فرمود: مکر خود را بکار گیر و کوشش خود را انجام ده ولى بخدا قسم نمى توانى یاد ما را از میان مردم محو و نابود کنى و احکام الهى را نمى توانى از بین ببرى، اما عار و ننگ عمل زشت تو هرگز شسته نمى شود، زیرا راى تو ضعیف و مدت زندگانیت کوتاه و جمعیت و همدستانت اندک و در روز قیامت منادى پروردگار ندا مى دهد: آگاه باش که لعنت خدا بر ستمکاران محقق است.
دختر امام حسین و مرد شامى
مردم شام اسراى اهل بیت پیغمبر را از خوارج بحساب مى آوردند و یا اسراى رومى فکر مى کردند، لذا مردى از اهل شام در مجلس یزید فاطمه دختر امام حسین علیه السلام را دید و از یزید خواست که این دختر را به او ببخشد.
دختر ابى عبدالله علیه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد و به عمه اش گفت: یتیم شدم و حالا باید کنیزى کنم.
حضرت زینب علیها السلام به مرد شامى پرخاش کرد و فرمود: دعوى دروغ کردى و پستتر از آنى که چنین خواهشى کنى که نه براى تو و نه براى امیرت جایز نیست.
خشم یزید از حضرت زینب سلام الله علیها
یزید از گفتار زینب به خشم آمد و گفت: ادعاى دروغ مى کنى، اگر بخواهم مى توانم. زینب فرمود: چنین نیست خدا چنین اختیارى به تو نداده است مگر آن که از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى درآئى.
یزید سخت خشمگین شد و گفت: این چنین با من سخن مى گوئى؟
پدرت و برادرت از دین خارج شدند! زینب فرمود: به دین خدا و جد و پدر و برادرم، تو و پدر و جدت هدایت شده اید اگر مسلمان باشید. یزید گفت: دروغ مى گوئى اى دشمن خدا.
زینب فرمود: تو امیرى به ظلم و ستم دشنام مى دهى و با قدرتت به طرف مقابلت تحمیل مى کنى. یزید از سخن زینب خجالت کشید و سکوت کرد. مرد شامى دوباره سخنش را تکرار کرد و گفت: این دختر را به من ببخش. یزید گفت: دور شو! خدا مرگ حتمى به تو ببخشد.
منبع: دانشنامه اسلامی